خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

 

آنچه امروز درغرب، تحت عنوان بحران اقتصادی مطرح است، یک سرپوش بیشتر نیست؛ سرپوش بر یک فروپاشی تاریخی. در حقیقت ماجرا بسیار بسیار حادتر از کاهش ارزش سهام بورس ها، ورشکستگی بانک ها، بیکاری و گرانی فزاینده است. اسم رکود اقتصادی که  در حقیقت چیزی جزسرپوش بر افول تمدنی غرب نیست.

نظام سرمایه داری لیبرال بر پایه نظریه وابستگی است. نظریه وابستگی که توسط راستگرایان بعد از جنگ جهانی اول رواج یافت در پی پاسخ به این سوال است که چگونه صلح دائمی و پایدار را در زمین مستقر سازیم؟ راستگرایان لیبرال پاسخ این سوال را اینگونه دادند که علت و ریشه اصلی جنگ میان ملت ها تعارض بین منافع آنهاست. یعنی اینکه دو کشور برای دستیابی به منابع محدود و کمیاب دست به رقابت می زنند و این رقابت درمرحله بعد تبدیل به بحران و در مرحله آخر تبدیل به جنگ بین آنها خواهد شد. پس راه حل استقرار صلح این است که منافع متعارض تبدیل به منافع همسو گردد. برای نیل به این هدف، راست لیبرال این تئوری را ارائه داد که باید کشور ها درتمامی زمینه اقتصادی به هم وابسته گردند، تا هر کدام نقایص دیگری را رفع کند، بنابراین هیچ کشوری به کشور دیگر حمله نخواهد کرد چرا که در حقیقت آنها به هم وابسته و با حمله به دیگری د رحقیقت به منافع خودش ضربه می زند.

آنها ابزار رسیدن به این هدف را تشکیل سازمانهای بین المللی دانستند. این سازمانها موظف هستند تحت این نظریه کشورها را به هم نزدیک و آنها را به هم وابسته گردانند و در قدم بعد مرزهای جغرافیایی را کم رنگ و مقدمه جهانی واحد( دهکده جهانی) با حکومتی واحد را محیا سازند. سازمان ملل متحد هم اکنون چنین وظیفه ای را دارد.

در این برهه انترناسونالیسم نئولیبرال یا نو آمارنگرایی،" نظریه صلح دموکراتیک " را داد. نظریه صلح دموکراتیک  در روابط بین الملل بر این مطلب تاکید دارد که اصولا دولت های لیبرال بر علیه هم وارد جنگ نمی شوند چرا که آنها متمدن هستند، ولی این دولتها باید با سایر حکومت های غیر لیبرال،  ستیزه جو و پرخاشگر باشند وآنها را با تمامی ابزار وادار به تن دادن به مسئله جهانی شدن کنند. این ابزار از تحریم اقتصادی گرفته تا جنگ را مورد تاکید قرار می دهد.

آنها برای فشار بر کشورهای غیر لیبرال همان نظریه وابستگی را ارائه دادند. طبق این نظریه کشورهای پیشرفته غربی باید سایر کشورها را درتمامی زمینه ها به خودشان وابسته کنند به نحوی که امکان تصمیم گیری مستقل از آنان سلب  و زمینه لیبرالیزه کردن آنها را فراهم نمایند. ابزار نیل به این هدف چیزی جز پدیده " استقراض " نبوده و نیست. نظام سرمایه داری برای به بند کشیدن این کشورها دست به تاسیس بانک جهانی و صندوق بین المللی پول زد تا با استفاده از آنها استعمار کشورهای جهان سوم را ادامه دهد.

کشورهای جهان سوم که اکثرا تحت تسلط استعمار مستقیم بودند، پس ازخلاص شدن ظاهری از این پدیده بعد از جنگ دوم جهانی، برای اینکه به پیشرفت و رشد اقتصادی برسند نیاز به سرمایه هنگفت مالی داشتند. مسئله کمبود سرمایه در کشورهای توسعه نیافته بیشتر از آن است که از طریق سرمایه گذاری مستقیم خارجی و فعالیت شرکت های فراملیتی برطرف گردد. بنابراین این کشورها چاره ای جز این نداشتند که  اقدام به قرض گرفتن پول و سرمایه از بانک جهانی کنند.

ویژگی اصلی این وام ها که با بهره زیاد به کشورها تحمل می شود دو مسئله است:

اول اینکه این کشورها را به غرب بدهکار می کند به نحوی که کشور مغروض سالهای سال باید بکوشد تا بتواند بدهی خود را پرداخت کند. در بسیاری از حالات که طرح های اقتصادی درکشورهای جهان سوم به شکست می انجامید( به علت کارشکنی غربی ها)  و امکان پرداخت بدهی ها نبود، کشور مزبور دوباره برای پرداخت بدهی قبلی خود، وام چندباره می گرفت. و این یعنی تداوم وابستگی و استثمار آنها.

دوم اینکه وام دهندگان همواره نقش مهم و تعیین کننده ای در گزینش وام گیرندگان و همچنین زمینه های مصرف این وامها دارند. بنابراین وام دهندگان همواره منافع و مصالح سیاسی و اقتصادی خود را در نظر می گیرند به طوری که وام را به شرطی به کشور مزبور می دهند که ان کشور به خواسته های آنها تن د ر دهد و منافع غرب را تضمین نماید. مجموعه شرایط مذکور امکان بازپرداخت وامها را با مشکل روبرو می کند چرا که عملا فقط بدهکاری کشور در حال توسعه را افزایش می دهد و  به فقر روز افزون آنها دامن می زند.

این سیستم استقراض پس از جنگ دوم جهانی علاوه بر کشورهای آسیایی – آفریقایی گریبانگیر اروپای ویران از جنگ را هم گرفت. چرا که این کشورها برای ترمیم خرابی های جنگ نیاز به پول بانک جهانی داشتند. بنابرین آنها در این مرحله تحت هژمون مالی آمریکا رفتند و ناچار به قرض گرفتن وام های کلان( تحت عنوان طرح مارشال ویا سیستم برتون وودز) نمودند.

این وامها درکوتاه مدت باعث رشد اقتصادی، رونق صنعت و کسب و کار می گردد امآ زمانی که موعد بازپرداخت آن فرا می رسد تبدیل به یک کابوس دهشناک می گردد، دقیق بحرانی که یونان، ایتالیا و اسپانیا را  درموج اول خود بلیعده عوارض همین استقراض است.

در ابتدای مقاله گفتیم که این کشورها به شدت به هم وابسته هستند ( یا وابسته به هم طراحی شده اند)، به نحوی که رکود در یک کشور باعث رکود زنجیری و ورشکستگی غیرقابل کنترل در سایر کشورها می گردد. دقیق مثل اینکه بنایی خراب می گردد و خرابه های این بنا روی بنای همسایه  بریزد و انها را با خود تخریب کند .

حال تمدن غرب در همان چاهی که خودش سالهای سال برای دیگران حفر کرده افتاده است. اتحادیه اروپا هیچ راهی برای خروج از بن بست  فروپاشی بجز دادن وام بیشتر و پیروی از سیاست ریاضتی ارائه نداده است که هر دوی این راهها به شکست محکوم است به دو دلیل:

اول اینکه  سبک زندگی لیبرالی جوامع را ناز پرورده و آسیب پذیر بار اورده است به نحوی که مردم این کشورها تحمل کمترین فشار و ریاضت را ندارند. سیاست ریاضتی در یونان باعث قدرت گرفتن احزاب چپ افراطی که اندیشه های کمونیستی دارند شده و حتی حزب متمایل به نازیسم را هم د رصحنه سیاسی مطرح کرده است. این اتفاق در اسپانیا و پرتقال هم در حال رخداد است و در فرانسه نیز با روی کار آمدن سوسیالیست ها ( منتقدین لیبرالیسم راست) این زنگ به صدا در آمده است.

دوم اینکه  پونان و سایر کشورهای اروپایی قصد دارند با این وامها صنایع خویش را ترمیم و کارخانه جات را راه اندازی کنند تا با افزایش تولید از بحران سیاسی خارج شوند. این راه هم به بن بست منجر می شود چرا که  اگر یونان و اسپانیا و سایرین، موفق به این کار هم شود( طی یک زمان طولانی البته)، ناچار به صادرات سرمایه به خارج از خود است، امری که به علت گرفتاری سایر کشورها از یک سو، و وابستگی آنها به هم از سوی دیگر و همچنین کاهش سهم واردات آنها راه به جایی نمی برد و فقط و فقط به حجم بدهکاری، ورشکستگی و شورش های خیابانی خواهد افزود. فاجعه وقتی است که موعد بازپرداخت این وامها هم به زودی فرا خواهد رسید و این کشورها بدون اینکه به اهداف خود رسیده باشند، ناچار به برگشت سرمایه هستند. یعنی هنوز ثمر باغ را نچیده اند باید قرض های خود را پرداخت کنند، چرا که موعد سر رسید این وامها بسیار زودتر از رسیدن به کمال مطلوب کشورهاست.

حال اروپا مثل کشتی ای شده است که  اگر بخواهد غرق نشود باید بارهای خودش را به دریا بریزد، یعنی جدا کردن برخی کشورهای پر دردسر از اتحادیه که این امر هم نشان دهنده شکست شورای اروپا و طرح اروپای متحد است. اروپا اگرنتواند مشکل کشور کوچک یازده ملیونی یونان را حل کند، به طبع از حل مشکل کشورهای بزرگتر با بدهی های بزرگتر عاجز خواهد بود.

به نظر می رسد تحولات این روز اروپا و جهان گویای این مطلب است که تاریخ بشر مشغول زایمان یک تمدن جدید است. تمدنی که غرب با طرح " نظریه سازه انگاری "  به استقبال آن رفته است تا آن را سهم خویش بگرداند، و خیزش های اسلامی نیز با رویکرد بیداری در حال توجه به این مقوله اند.

کاش ما که خط مقدم این نبرد جهانی هستیم باور کنیم که آرماگدون خیلی وقت است شروع شده و دوره شعار دادن سر رسیده است. کاش نقش و رسالت خود را باور کنیم  و از خود بپرسیم: من کجای تاریخ بشر ایستاده ام؟

والعاقبه للمتقین

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۳۰
سلمان کدیور

 

تابستان

سال تحویل چشم ها

هیاهوی رشم ها1

نوروز خشم ها است!

درست زمانی

که زمین

در مدار مردمک ها می گردد

و سپیدی غیرت

-از بلندی همت های حقیر-

کم کَمَک

محو می گردد!

وقتی

علف های هرز غریزه

در هامون تن های شهوت انگیز

سینه کش بدن عور رخوت انگیز

قارچ های هوس را

تکثیر می کنند

و مشق تباهی

به دفتر قوم

تحریر می کنند!

وقتی

تمام دکّان های شهر

بی شرمی را

در خیابان های شلوغ  

به عابرین خستهئ بلوغ

تعارف خشک می کنند!

و نرهای لوده

-که به طناب گیسوی مادگان آویزند-

تا بخواهی

در این دشت کریه

از درخت  بی شرمی

میوه های ممنوعه می خوشند

و شور آب جنسیت را

که به حُرم نفس هاشان مطبوع است

به کاسه دیدگانشان

می نوشند!

اینجا

روشنفکران مونتاژی

تازه یاد گرفته اند

مثال بوزینه های پیش یخبندان

عورتشان را

وسیله جلب جفت کنند

و هر روز خودشان را

به یک جنگل حیوان

 –از خوک و روباه و گرگ-

عرضه مفت کنند!

 

" سلیم " 

 

1- رشم: مخفف رشمیز؛ موریانه ای که در سقف خانه های چوبی زیست کرده و باعث سستی بنا می شوند .

----------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

میان تابستان؛ گرمی هوا و فساد رابطه مستقیمی هست!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۲۸
سلمان کدیور

 

سلسله حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم یک پیچ و گردنه  در تاریخ انقلاب رقم زد که از زوایای بسیاری قابل طرح و برسی است. علاوه  بر جهت گیری  و درگیری های سیاسی به وجود آمده در این مقطع،  این فراز از تاریخ  باعث شکل گیری نوع جدیدی از جامعه شناسی اجتماعی و سیاسی در میان توده های مردمی و احزاب و تشکل های سیاسی گردید، که به حق لایق لقب فتنه  بود. فتنه از این جهت که نوعی تئوری جعلی که با حق آمیخته بود  در هر کوی برزن مورد توجه خواص و عام قرار گرفت و تمامی اقشار را وادار به نوعی مرزکشی نمود. این داستان یک اتفاق سیاسی بود که جایش را درتک تک خانه های ایران از پایتخت تا دور افتاده ترین روستاها باز کرد و موجب نوعی تقسیم نظر سیاسی در سطح ملی گردید.

مهمترین بازخورد سیاسی این ماجرای تلخ در میان برخی احزاب اصولگرا رخ داد. برخی از این احزاب  م یخواهند از این ماجرا همان استفاده ای را کنند که  ایالات متحده امریکا از حادثه یازده سپتامبر نموده است. ایالات متحده پس از حادثه حمله به برج های دوقلو و به بهانه مبارزه با تروریسم شروع به بسط حاکمیت خود در اقصی نقاط جهان کرد و سعی نمود با شعار مبارزه با تروریسم نظم نوین موردنظر خویش را به اجرا گذارد. تشکیل جهانی تک صدایی و تک قطبی.

برخی از احزاب اصولگرا بعد این واقعه به نوعی استبداد خاموش مبتلا گشتند به نحوی که هر کسی که نظر سیاسی ای خلاف آنها را داشته اند را به سوی ارتباط با لایه های جریان پس از انتخابات  سوق داده اند و بدتر و از همه زشت تراز همه  از شعارهایی که  حضرت آقا ( روحی له الفدا) برای  روشن تر شدن فضا مطرح نمودند استفاده ابزاری و سلیقه ای نموده اند. مثلا شعار " بصیرت افزایی " را تبدیل به برچسب جدیدی تحت عنوان " بی بصیرتی " نمودند که به هرجریان مخالف با نگاه خودشان  می چسبانند. هر قلمی که در نقد وضعیت موجود قدم بزند به نحوی که  تامین کننده نظرات سیاسی آنان نباشد را شکسته و بایکوت می نمایند و حاضرند افراد را به سوی ضدیت با نظام و رهبری سوق دهند. همه را حاضرند قلع و قم کنند و فضایی تک قطبی و جامعه ای تک صدایی خلق کنند.

برخی احزاب اصولگرا دقیق درجهت خلاف جذب حدااکثری و دفع حداقلی که استراتژی آزدامنشانه حضرت آقا بود،  طی طریق نموده اند و نام و کلمه ولایت را وسیله تکسیب عیش خود نموده اند. در دهان آنها کلمه  ولایت، رهبری، بصیرت فقط و فقط نشخوار می شود بدون اینکه در عمل بویی از آن برده باشند. و وقتی می بینیم در بین این جریان شاخه های جدیدی و جبهه های جدید ثبت و اعلام موجودیت می نمایند، در مانیفست آنها هیچ خبری از روح انقلاب اسلامی و برپایی عدالت اجتماعی نیست بلکه اختلاف فقط  و فقط  اختلاف نظرهای سیاسی و جهت گیری های قدرت است.

آنچه تحت لوای جبهه پایداری ( که برخی دوستان حزب الهی متاسفانه آن را مأمن امن انقلاب می دانند)  به ثبت رسید  به  شدت به این عارضه دچار گشت. این جبهه یکی از اصول خود را بیزاری ازجریان انحرافی! عنوان کرد در حالی که به فرموده حضرت آقا این مسئله اصالتا مسئله ای فرعی و است نه شاخص اصولی برای  مرز کشی سیاسی. نگارنده با این جهت گیری در فرع جبهه،   مخالف نیست امّا با اینکه این مسئله تبدیل به اصلی در شعار و راهبرد شود را خطای بزرگی می داند که خلاف نظر حضرت آقا را طی نمود چرا که با این شعار آن جریان منحرف را به صورت ضمنی به رسمیت شناخت. 

نکته قابل توجه دیگری که ادعای نگارنده را در بی ریشه بودن تفاوت این جبهه ها می رساند همین مقوله برداشت از انحراف است. این جبهه مقوله فتنه و جریان انحرافی که پس از سال 88 رخ نمود را شاخص قرار داد در حالی که این دو جریان خود ثمر جریانات و فتنه های قبل ازخویش بوده اند. و اصلا فتنه جریان انحرافی از دل مبارزین با فتنه سبز ظاهر گشت.

به راستی چه فتنه ای بزرگتر از فتنه سازندگی بود؟ فتنه ای که هم از لحاظ  آرمانی و هم از لحاظ سیاسی انقلابی به انقلاب ضربه مهلکی زد که میر حسین با جنبشش سبزش نزد. کیست که نداند که فتنه بعد از انتخابات فتنه جلی و آشکار بود، فتنه ای که  در بروز آن در خیابان ها با سایر فتنه ها اختلاف داشت وگرنه انقلاب در سی سال بعد از خودش دچار فتنه های خفی بوده است. مگرنه اینکه در تاریخ انقلاب اسلامی ما با جریانات انحرافی مختلف سر و کار داشته ایم، جریاناتی که  در برهه های مختلف به شکل های مختلف با انقلاب در گیر شدند، پس چرا در شعار این دوستان خبری از آنان نبوده و نیست؟ چرا افرادی که در فتنه جریان قتل های زنجیره ای نظری شاذ و خلاف رهبر این نظام دارند در این جبهه ها حضور موثر دارند؟ این دید تقلیل گرایانه به مقوله فتنه و جریان انحرافی خود باعث شکل دادن و متولد کردن فتنه ها و جریانات انحرافی جدید نیست؟

مسبب تمامی این فتنه ها، ریشه تمامی جریانات انحرافی چیزی جز عملی نشدن  عدالت اجتماعی  نبوده است، این را هر تحلیل گری به سادگی به آن پی می برد، پس چرا جهت گیری این جبهه های اصولگرایی به این سمت نبوده است؟  چرا اختلاف این جریانات اصولگرایی  درمحقق کردن شعارهای اصیل اسلام نیست امّا تمام تفرقه آنها درجای گیری در قدرت است. نماد بارز این مدعا چند شقّه شدن جریان اصولگرایی د رمجلس جدید است. تمام اختلافات اینها بر سر قدرت است و بس، نه بر سر آرامان های انقلاب و اسلام.

ره آورد برخی از جریانات اصولگرا رشد کردن روحیه نفاق و صد رنگی بوده است.  افرادی که بدترین کارها را به اسم رهبری حاضرند توجیه کنند، کاری که هیچ اصلاح طلبی نکرد.  چپ می روند می گویند آقا گفته، راست می روند می گویند دستور آقا بود ، دروغ می گویند ( پناه بر خدا ) می گویند  سند از آقا داریم، فقط یک سرچ کنید مواضع آین حضرات را. آنقدر فضا را آلوده کرده اند که برخی باورشان شده که اگر بخواهند فساد کنند باید از رهبر این مملکت جعل بیاورند.  نمونه اش یکی از اقازاده های همین شهر.  آیا این جریان انحرافی نیست؟ آیا این فتنه نیست؟ چه کسی یا چه کسانی باید با اینها درگیر شوند؟ چه کسانی آنقدر مرد مبارزه و نبرد هستند که روی این جماعت منافق هزار رنگ که روی اشعث و عمرعاص را سفید کرده اند  را سیاه کنند؟ کدام جریان سیاسی مخالف این فتنه است؟ پایداری؟ جبهه متحد؟ 5=7؟ 6-3؟

حالا دراین برهه قرار است که بچه حزب الهی ها دست به  مقابله با جنگ نرم بزنند. بچه حزب الهی هایی که با پیروزی احمدی نژاد در سال 84 به خواب خرگوشی رفتند و دلشان خوش شد به اینکه نوح انقلاب و مالک علی ظهور کرد و دیگر خطر اصلاحات! رفع شد و ما رسالتی نداریم؛ و این نوع فکر خودش فتنه ای بود که به فتنه انتخابات  دهم رسید. بچه حزب الهی هایی که جریان انحرافی برایشان اصل مبارزه شده است. بچه حزب الهی هایی که هنوز که هنوز است نفهمیدند که مهرورزان و سبزپوشان اگر نخواهند آرمان انقلاب خمینی را به ثمر برسانند با هم هیچ تفاوتی ندارند. افرادی که هنوز به این درجه تشخیص نرسیده اند که نفاق و صد رنگی مادر تمامی فتنه هاست، پدیده ای که هم اکنون در حال رشد قارچ گونه است، بچه حزب الهی هایی که ضعف و نقص و ناتوانی تئوریک و عملی خود را با پناه آوردن به پایداری  و جبهه متحد و غیره دارند سرپوش و مرهم می گذارند. آنقدر نیستند که خودشان حزب مستضعفین انقلاب اسلامی را شکل دهند!

در سطح دانشگاه با جنبش دانشجویی مواجهیم که مدت های مدیدی است راکت مانده است، با تشکل های مذهبی و شاخص مواجهیم که متاسفانه با فقر شدید تفکری ولیدر های فکری  روبروهستند  و نتوانسته  اند خودشان را پیش قراول  آرمانخوهی و عدالت طلبی قرار دهند درحالی که این تشکل ها خط مقدم نبرد با جنگ نرم و متجلی نمودن آرمان های انقلاب در دانشگاه قلمداد می شوند. آیا به حق نباید از بسیج دانشجویی، انجمن های اسلامی، جامعه اسلامی و ... این مطالبه را نمود و انان را برای این کوتاهی ها باز خواست کرد؟  این را یک بسیجی دلسوخته می گوید، با جرأت هم می گوید نه یک منافق و ضد انقلاب، بسیجی ای که شب ها از فرط  خواب آلودگی برخی خوابش نمی برد و اهل چاپلوسی و تملق هم نیست و اگر پی ببرد که حرفی حق است آن را بدون ترس می گوید و فقط از خدا می ترسد، چرا که ما مظلومان همیشه تاریخ وسیلی خوردگان روزگاریم و جز خدا کسی را نداریم.

به فکر کدام گروه فرهنگی، قرارگاه های عریض و طویل جنگ نرم که بودجه میلیاردی  برایشان تخصیص داده شده رسیده که  به سراغ این نوع نگاه به مقوله جنگ نرم دشمن بروند. نگاهی که می گوید بهترین راه مقابله با دشمن بسط عدالت اجتماعی، مبارزه با تیعیض طبقاتی، فساد حکومتی و ... است. مگر معصوم نفرمود حکومت با کفر می ماند اما با ظلم خیر. نگاه چه گروهی چنین است؟ مگر عین فرموده حضرت آقا این نبود که بهترین راه مقابله با آمریکا این اصل ست، عدالت اجتماعی! ( نقل به مضمون)

وقتی پایگاه های بسیج ما کتابخوانه ندارند، اصلا با روح کتاب و تفکر بی گانشان کرده اند، وقتی اغلب مسئولین این پایگاه ها ( دانشجویی و محلات) هنوز که هنوز است یک بار منشور بسیج حضرت امام رانخوانده اند، اصلا نمی دانند چنین منشوری هست، وقتی این پایگاها مجمع مطالعات انقلاب ( ضروری ترین رکن هر پایگاه مقاومت) را ندارند اما هیئت ورزش و هیئت بانوان و هیئت عفاف و هیئت نجوم و ... دارد، وقتی هیچ کدام ازمدارس ما و پایگاههای ما گروه سرود و تئاتری که مفاهیم انقلاب را در قالب جذاب هنر بیان کند در آنها موجود نیست، وقتی که دین را اسلام را انقلاب را به زبان غیر جذاب توسط انسان های غیر متخصص  برای جوان ها بیان می کنند جنگ نرم چه معنی و مفهومی دارد؟ وقتی در نگاه کودکانه برخی مسئولین، جنگ نرم با کار سیاسی برابر است و بصیرت دادن به آحاد جامعه از روزنه سیاست فقط و فقط قابل طرح است جنگ نرم چه مفهومی دارد؟  وقتی که دشمن داخلی را فقط و فقط جبهه اصلاحات و دشمن خارجی را استکبار جهانی معرفی می کنند جنگ نرم چه مفهومی دارد؟

تربیت ما وقتی اینچنینی باشد، طرف باورش می شود که بسیج فقط شجره طیّبه است و بس. جمله ای که بالای سر همه دوستانم با قاب خوش رنگ و لعابی به دیوار چفت شده. بسیج شجره طیبه است و همین، دیگر هیچ چیز نیست. می دانی چرا؟ چون  هم شجره است، و هم طیبه است، پس حتما میوه های شیرینی دارد و لابد جوی آب خنکی هم از زیرش رد می شود و تو می توانی زیرش لم بدهی، تفنگت را کناری بگذاری، بندهای خاک خورده پوتینت را باز کنی، گِتر شلوارت را هم آزاد کنی و پایت را در جوی آب خنک بگذاری و با خیال راحت کتاب شازده کوچولو را بخوانی. برای هیچ کسی خطری نداری هیچکس هم برایت خطری ندارد. بسیج شجره طبیه است و فقط همین، بقیه اش را قاب نمی گیرند می دانی چرا؟ چون بقیه اش نوشته :

بسیج شجره طیبه ای است که دفتر آن را تمامی مجاهدین با خون خود امضا نموده اند ... وظیفه اصلی بسیج تشکیل حکومت جهانی اسلام است ... باید هسته های مقاومت را در تمامی کشورها تشکیل دهیم و ... این حرفها کمی دردسر دارد، باید با عزیزانت در بیفتی، باید با برخی صحابه انقلاب  که می خواهند انقلاب را به اسم خاندانشان سند بزنند درگیر شوی، باید با حجت الاسلام های آمریکایی که کمر امام را شکستند شاخ به شاخ گردی، باید شب ها نخوابی، روز تلاش و مجاهده کنی. باید شاخه های این درخت طیبه را نیزه کنی و درچشم منافقین فرو ببری نه زیرش لم دهی ...  این ها دردسر دارد، خون دل خوردن دارد، فحش خوردن و اخراج شدن و برچسب شنیدن دارد، پس همان بهتر که بسیج فقط همان شجره طیبه با صفای نورانی باقی بماند، چرا که ما اعتقاد داریم روزی ما در دست آقایان و حضرات است، چرا که  شهادت را فقط  در نمازمان می خواهیم و در عمل  نمی جوییم. 

  تو را به خدا پیش از آنکه  زبان بگردانید و محکومم کنید، کمی عقول انقلابیتان را بیدار کنید، کمی به صحیفه روح الله و کلام حضرت آقا ( روحی له الفدا) رجوع کنید، کمی تاریخ انقلاب را بخوانید،  اگر کذب می گویم دهانم را بشکنید و اگر حق می گویم برای اقامه آن تلاش کنید. بخدا آنانی با بسیج مخالفند و دوست دارند همین تعریف شجره ای را از آن جا بیندازند که روح الله خمینی را فقط و فقط برای ساختن ماکت و پیاده کردنش از هواپیما می خواهند. نه خمینی زنده را، نه خمینی ناظر را، نه خمینی بت شکن را. انقلاب این جماعت انقلاب ماکت های کاغذی است، انقلاب مترسک های بی خطر، مذهب مذهبی های بی خطر، انقلاب بسیجیانی که فقط توده اند، توده تن ها و جسم ها نه بسیج عقل ها و فکرها و اراده ها که ده نفرشان صد نفر را حریف است. بیایید به قول امام صادق شیعه تنوری باشیم، بسیجی تنوری که به فرمان امامش خودش را داخل تنور می اندازد چون یقین دارد نمی سوزد و اگر بسوزد و خاکستر شود چه باک! 

این انقلابی است که به فرموده حضرت امام (ره) امام زمان هم برایش فدا شود می ارزد، پس چرا به فکر جان و مال ناقابل خویشید؟ آیا جان شما از جان امام زمان گرامی تر است؟ خودمان را فدای انقلاب کنیم، از خوابمان برای اسلام بزنیم، از خوراکمان بزنیم، از تنبلی و روزمرگی فرار کنیم، با چنگ و دندان برای اسلام  و آرمان های اصیلش مجاهده کنیم. آیا از شهادت در راه خدا می ترسیم؟ 

 

--------------------------------------------------------------------------

همچنین بخوانید :

 

جاهلان مُتنسّک؛ عالمان مُتهتّک - برادرم علیرضا فقیر
 
 

 

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۹
سلمان کدیور

 

دشمن

ناتوان که شد

-       از فتح شهر -

درخواست صلح داد

و ما هم

به اتفاق فرمانده

جان مسلسل هایمان را

روغن عآفیت مالیدیم

و با دستانی پر از غنائم

پرچم سفید برافراشتیم  و

برف شادی را

-       با دلی آسوده از جنگ -

روی منطقه جنگی پاف زدیم!

دشمن هم آن روز

-   به نشان دوستی -

به جای خوشه های کروز

- که  بوی مرگ می داد -

با پهباد های صلح

- که نشان هلال خونین داشت -

شهر را

باربی باران کرد!

...

دخترها از آن پس

قصه مادر بزرگ را نشنیدند

 شب،  هم خواب باربی  شدند

و روزها

 فقه اش را مقلد!

...

آشوب وقتی شد

که باربی ها جان گرفتند

و شهر را

پر از مین های  ضد نظر کردند

و میان غمزه چشمان رنگی شان

و اندام شهوانی مرئی شان

با تار موهای طلائی شان

تله های انفجاری کاشتند!

و جنگ زبانه اش را

از میان مدرسه ها و مهدها

فروشگاه ها و دیرها

بیرون کشید

...

آمار کشته ها

بیشتر از خوشه  مرگ های کروز بود!

همه مرد ها کشته شدند

و بسیاری شان

در بن بست کوچه های بلوغ

در حمله گازانبری عروسک ها گیر افتادند

و شهر را

قحطی مرد

فرا گرفت!

...

ما

به دستور فرمانده

روی باربی ها

مسلسل های خواب آلود گشودیم

امّا

نالهئ خواهران مان بلند شد

آری

خواهران ما باربی شده بودند یا که شاید

باربی ها خواهران ما!

فاجعه آن زمان شد

که باربی ها

آبستن چرک شدند

و هر کدام

در گوشه ای از خیابان های بی تفاوت

جلوی چشم عابرها

شروع به پس انداختن  

سرباز های دشمن کردند!

-       سربازهایی

 ازجنس برادران و فرزندانمان  -

...

حالا

- در زمان صلح

بدون خوشه کروزی -

تمام شهر

درتسخیر سربازان دشمن است

و ما این بار

پرچم سفید تسلیم را

بالا برده ایم

و برف شادی را

به استقبال شنی های در راه دشمن

پاف می کنیم!

 

" سلیم "

 

--------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

 اینکه اخیرا به جای مقاله های عقلی ‌دست به نگاشتن شعر برده ام را، یا به حساب هوای بهاری شیراز بگذارید یا به حساب دل رنجیده شاعری که در این غریبستان فریادش طالبی ندارد. شاعری که در جمع هم مسلکان شاعر مذهبی اش هم تندرو خوانده می شود.

سلسله اشعار " جنگ در میان صلح " نگاه جدیدی از زاویه هنر، به مقوله جنگ است که به تدریج منتشر خواهد شد. امید که مقبول صاحب الهام واقع گردد.

 

 

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۰۸
سلمان کدیور

 

داستان چند جوان که هزینه چاپ جزوه ای در مورد امام (ره) را ندارند و قصد دارند از طریق مراجعه به یک سازمان فرهنگی بودجه آن را تامین کنند. در این راه با چیزهایی روبرو می شوند که در خور تامل است.  آنها حین صحیت در مورد جزوه به طور اتفاقی رئیس اداره فرهنگ را در تلوزیون دیده اند.  ادامه داستان:

 

نوشته های نامطلوب

کمال: اِ اِ اِ ... بچه ها چه حلال زاده، آقای فرهنگیان. من فوری برمی گردم و به تلوزیون خیره می شوم . آقای فرهنگیان در حالی که کت و شلوار مرتبی پوشیده بود، با مویی اصلاح شده و ریشی که معلوم بود برای آنکارد کردنش خیلی وقت صرف کرده و پیراهن یقه کیپ سفید رنگ همیشگی اش، کنار دست تعدادی از افراد که برخی شان را می شناسم ایستاده تا روبان مراسمی را قیچی کنند.

 مراسم کنار یک جاده در ورودی شهر در حال اجرا است. دختر بچه ای با لباس باستانی ، که سراسر پولک کاری هم شده ، با یک سینی که در آن یک جلد قرآن و یک قیچی فوکول بسته قرار دارد، جلو می آید و سینی را به آقای فرهنگیان تعارف می کند. آقای فرهنگیان بدون اینکه توجهی به دستان کوچک و ناتوان دختر بچه کند، شروع به تعارف کردن سینی پیش کش به مابقی مسئولین حاضر می کند. یکی می گوید: استغفراله. تا شما هستیدما؟ دیگر هم: تمنا می کنم، شما مبتکر این طرح بسیار بدیع در فضای فرهنگی کشور هستید، افتخار افتتاحش هم برای  شماست. و مرد دیگری که  صورتش عین کف دست، تر و تمیز و اتو کشیده است ادامه می دهد:

ما در حضور شما جسارت نمی کنیم. بفرمایید لطفا. آقای فرهنگیان که حالا از قبول زحمت دیگران مأیوس شده قیچی را بر می دارد و روبان را قیچی می کند و همه شروع به کف زدن می کنند.

...

مراسم ادامه پیدا می کند، آقای فرهنگیان با دیگر مسئولین به جایگاه مخصوص هدایت می شود و روی صندلی های یک دست آبی رنگ می نشینند. مردی کت و شلواری با ظاهری بسیار مرتب در حالی که به تشویق مردم با دست تکان دادن جواب می دهد بالای سن می رود و شروع به آواز خواندن می کند:

شب شب ستاره ها مثل چیشای خوشکلت

آره من عاشق تو ام، این یکی هستش مشکلت!

دوربین که چهره اش را نشان می دهد به چشمم آشنا می آید، انگار قبلا جایی او را دیده ام، هر چه ذهنم را می کاوم کمتر به یاد می آِورم، مردم با صدای آوازش به وجد می آیند، مرد خواننده که از پاسخ جمع خرسند شده دو دستش را بالا می برد و می گوید، بلند، بلندتر ، اینطور صدات نمی رسه ها، داد بزن، فریاد. این جملات که از دهانش خارج می شود فوری ذهنم جرقه ای می خورد و خوب به خاطرش می آورم. دو سال پیش در دانشگاه برای خواندن دعایی که خاطرم نیست دعوت شده بود و وقتی سکوت دانشجوها را می دید یا کم هیجانی جمع را همینطور دستانش را بالا می برد و با فریاد حزن آمیزی می گفت:

اینطور صدات نمی رسه ها، ناله بزن، فریاد ... بلند ... بلند تر ناله بزن ... تا صدات برسه ... اجر بیشتر می خوای بلند ناله بزن ... و خودش را به گریه می زد. 

 آواز که تمام می شود آقای فرهنگیان از صندلی اش بلند می شود و شروع به کف زدن می کند، مابقی مسئولین هم از او تبعیت می کنند، مردم هم سوت و کف و هورا می کشند و تقاضای آواز دوباره می کنند، مرد خواننده انگشتانش را روی لبانش فشار می دهد و به طرف جمع دستش را بالا می برد، چند بار پشت سر هم، همهمه مردم بیشتر می شود، باران کاغذهای رنگی دوباره شروع می شود، مرد خواننده رو به آقای فرهنگیان تعظیم می کند و از سن پایین می آید. چند لحظه بعد چند نفری با لباس های یکدست و مرتب روی سن می آیند، مجری فوری به تعدادشان صندلی و بلند گو می گذارد، تواشیح شروع می شود؛ همه جمع از مردم تا مسئولین ساکتند، آقای فرهنگیان وقت اجرای گروه به نشان لذت بردن سر تکان می دهد، برخی از در حال خمیازه کشیدن، دائم خودشان را روی صندلی  این پهلو و آن پهلو می کنند، انگار که  صندلی آزارشان می دهد. تواشیح که تمام می شود همه صلوات کم رمقی می فرستند، آقای فرهنگیان به نشان احترام به گروه لبخند می زند درحالی که زیر لب چیزی می گوید و دائم سرش را به نشان تایید بالا پایین می اندازد.

 دل توی دلم نیست دائم منتظرم که کسی بیاید و اطلاعات درست و حسابی در مورد مراسم بدهد، کمال و علی هم غرق تماشای مراسم شده اند، که از خدا خواسته خبرنگاری  فرهنگیان را کناری می کشد تا در مورد کم و کیف برنامه  از او سوالاتی بپرسد. آقای فرهنگیان که کمی دست پاچه به نظر می رسد، دستی به سر و رویش می کشد و یقه پیراهن سفیدش را چک می کند، بادی در گلو می اندازد و آماده مصاحبه می شود. مجری با شور و حرارت تمام شروع به صحبت می کند، صدای سوت و کف بر صدای مجری غالب می شود:

با عرض سلام و روز به خیر خدمت شما هم وطنان عزیز و ارجمند. مراسمی که هم اکنون به صورت زنده درحال مشاهده آن هستید، مراسم افتتاح بزرگترین طرح فرهنگی کشور می باشد که به همت سازمان فرهنگ در حال برگزاری می باشد. برای اینکه از کم و کیف برنامه  آگاه بشیم در خدمت مسئول محترم اداره فرهنگ، آقای فرهنگیان هستیم. سلام عرض می کنیم خدمت آقای فرهنگیان، میخواستم از شما جزئیات این طرح بزرگ فرهنگی را که حتما منشا تحولات شگرفی هم خواهد بود را برای بینندگان ما شرح بدین

 آقای فرهنگیان، طوری که انگار می خواهد آماده کار سنگینی بشود، شانه هایش را دو سه بار بالا پایین می اندازد و دو دستش را روی شکمش چفت می کند، بادی به گلو می راند و می گوید:

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت تمام عاشقان راه جهاد و شهادت. بعله این مراسم که شما و بینندگان عزیز شاهدش هستید افتتاحیه مسابقات اتومبیل رانی راه شهادت است که با زحمت و درایت همکاران ما از امروز آغاز خواهد شد. خبرنگار که تازه سر کیف آمده ادامه می دهد:

می شود توضیح بیشتری بدهید؟

آقای فرهنگیان: بعله. خدمت شما که عرض کنم، این مسابقات برای خانواده های شاهد و ایثارگر برگزار خواهد شد و از جنوب تا شمال کشور ادامه خواهد داشت و شرکت کنندگان عزیز وارد هر شهری که می شوند مورداستقبال استانداران، فرمانداران و مابقی مسئولین خدوم قرار می گیرند و پیام شهدا را با خود نشر می دهند. علاوه بر این ما تدابیری اندیشیده ایم که در طول مسیر مسابقه هزاران بسته چفیه، سربند و دیگر اقلام فرهنگی مثل پوستر شهدا، تقویم شهدا، سرسویچی های مزین به تصاویر شهدا و غیره، به منظور ترویج و نشر ارزش های دفاع مقدس، بین عموم مردم  پخش شود. در حقیقت هدف ما نشر این ارزش ها در طی مسیر این این مسابقه هست. یک کار نمادین دیگری که درهمین اتفاق بزرگ صورت می گیرد نامگذاری این مسیر است که ما آن را راه شهادت نام نهاده ایم، که رانندگان ما این راه را با احتیاط و حزم اندیشی کافی و وافی و با سرعت مطمئنه طی خواهندکرد تا به مقصد برسند. البته برخی جاهای مسیر که جاده مناسبی نداشت ما اقدام به بهسازی و آسفالت این راه مقدس کردیم تا بهتر راه و رسم شهدا ارج نهاده شود.

خبرنگار: ببخشید به عنوان سوال آخر هزینه این طرح چقدر برآورد شده؟

آقای فرهنگیان: بعله، تقریبا ما بیش ازچند میلیار تومان برای این طرح لحاظ کرده ایم که ان شالله به مردم عزیز گزارش داده خواهد شد. آنچه مسلم است این است که در این راه ما اسراف ندریم. ما هرچه برای شهدا خرج کنیم کم خرج کرده ایم. به قول معروف کار خیراسراف ندارد، یعنی هر چه در توان داریم باید هزینه کنیم برای نشر این فرهنگ مقدس.

خبرنگار: از وقتی که در اختیار ما نهادید کمال تشکر رو دارم

آقای فرهنگیان: من هم تشکر می کنم از همه همکاران زحمت کشتان که زحمت پوشش این طرح و تحول فرهنگی را کشیدند امیدوارم که چنین طرح هایی هر روز بالنده تر و نو آورانه تر برگزار گردد تا ما هرچه بیشتر شاهد شکوفایی فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت باشیم.

علی: وای پسر چند میلیارد به همین راحتی خرج می کنن بعد نمی تونن به ما سیصد هزارتومن ناقابل بدن؟

کمال به طرف میزش بر می گردد و صندلی را با پا عقب می کشد و می گوید: نه بابا، اینا اینقد ناخون خشکن، نرو که اینجا میلیاردی خرج می کنن!

علی: تو هم که فقط آیه یأس میخونی. رسول؟ به نظرت پیگیری هم کنیم فایده نداره؟

من: حتما باید بدن قاعدتا. فردا میریم برای پیگیری چاب جزوه. کلا یکی از وظایف این سازمان حمایت از طرح و برنامه های فرهنگی هم هست.

***

 

... وارد اداره می شویم، در ورودی ساختمان یک تصویر بزرگ از آقای فرهنگیان نصب شده که با چهره ای بشاش و سرحال، مشغول قیچی کردن روبان مراسم روز قبل است، و زیرش نوشته: مسابقات رالی شهادت هدیه ای به تمام شهدا. البته فقط همین تصویر نیست. وقتی وارد سالن می شویم تصاویر دیگری هم از آقای فرهنگیان هست که خیلی شیک در معرض دید عموم قرار گذاشته شده. یک قاب بزرگ، آقای فرهنگیان را نشان می دهد، در حالی که دستش را روی سر دختر بچه ای گذاشته و طوری که عکس می گفت داشت دخترک را نوازش می کرد. زیر قاب نوشته بود: یتیم ها را دریابیم. عکس دیگر آقای فرهنگیان را درمراسم پر شور یک دعا، در صف اول نشان می داد، در حالی که دستانش را به آسمان بلند کرده بود و ملتمسانه انگار از خداوند درخواستی می کرد. زیر این قاب نوشته بود: اداره فرهنگ در صف مقدم ترویج فرهنگ عبادت. در ورودی راه پله ها قاب دیگری نصب شده که آقای فرهنگیان را در جمع خانواده شهدا نشان می دهد.

من و کمال مشغول تماشای دیگر تصاویر هستیم که علی ناگهان بلند فریاد می زند: های ... رسول، کمال! بیاین که کارمون جوره جون خودم.
از صدای بلند علی جا می خور و به طرفش با چشم می گردانم ... هیسسس، اینجا خونتون نیستا !اینطور داد می زنی، و به طرف علی می رویم. علی که انگار چیز بکری را کشف کرده باشد با ذوق می گوید، ببینید این تصویر رو. تصویر آقای فرهنگیان را نشان می دهد،  در یک مراسم سخنرانی داشگاهی، در حالی که دستش را بالا برده و چهره اش را در هم کشیده،  طوری که حالتی انقلابی دارد. زیر تصویر نوشته:
آقای فرهنگیان، ریاست محترم اداره فرهنگ درجمع دانشجویان انقلابی: راه امام را با تمام قدرت ادامه می دهیم وبا هر انحرافی در این مسیر مبارزه می کنیم.

 ...

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۱
سلمان کدیور