تأملی در انحصار، انحراف و ارتجاع انقلاب
ریشه اختلاف در رسالت دین کجاست؟ چرا ادیان هیچ کدام نتوانسته اند آن آرمان شهری نظری ای که بر آن تکیه و تاکید کرده اند را جمعه عمل بپوشانند؟ چرا در تمامی ادیان امروزی بشر نوعی تشتت و دگرگونی متضاد وجود دارد و در هر دین واحد با کتاب و پیامبر واحد دچار بی سروسامانی و اختلاف گردیده است؟
در پاسخ باید تعریفی خاص از دین ارائه داد. در نگاه اسلامی و توحیدی، حاکم شدن دین در یک جامعه، نوعی انقلاب و واژگونی توحیدی محسوب می شود. یعنی نوعی مکتب فکری و مشرب اندیشه ای که باعث تغییرات وسیع در ساختار سیاسی اجتماعی، مناسبات مردم با مردم از طرفی، مردم با حاکمیت، مردم با طبیعت از سوی دیگر می شود.
برای همین دین، چیزی جز انقلاب علیه آنچه که هست به نفع آنچه که باید باشد، نیست.
در پیاده سازی احکام دین در بخش اول که انقلاب علیه شرایط موجود است، مشکل وسیعی وجود دارد امّا تعریف آنچه که باید باشد، و انچه که دین باید در مناسبات جدید حاکم کند، سختی و افات بیشتری را در بر داشته است. اینجاست که بعد از حاکم شدن دین یا به تعبیر ما پیروزی انقلاب، مشکلات جدیدی در نحوه اجرایی شدن اصول آن متولد می شود.
این مشکلات اگر به خوبی تبیین نشود یا توسط انقلابیون جدی تلقی نگردد و توسط رهبران انقلاب در مرحله اول کنترل و در مرحله دوم محو نشود، به تدریج تبدیل به جریانی خواهد شد که به ضد خودش تبدیل خواهد شد. یعنی هر چه به عمر دین یا عمر انقلاب مضاف می شود، پدیده ای به نام «انقلاب معکوس» هم رشد کرده و بالنده می شود. انقلابی که نرم و آرام جامعه را به سمت شرایط قبل از آمدن دین؛ یا شرایط قبل از انقلاب می برد که به آن «ارتجاع» می گوییم.
این روند به حدی ممکن است قابل توجه و موثر باشد که به که پس از چند دهه یا حتی چند قرن، بجز اسمی از دین یا انقلاب بر جای نمی ماند و تمام شرایط و اعمالی که زمانی علیه آن انقلاب شد، چینش اجتماعی ای که دین برای محو آن نازل گشت، این بار در پناه دین و به اسم انقلاب تئوریزه و تدوین و تشریح می شود و هر کس که با آن مخالف کند را «ضد انقلاب» یا «ضد دین» تلقی می نمایند.
این آفت هم اکنون بر سر تمامی انقلاب ها و ادیان، بدون استثناء آمده است. آیا امروزه دین یهود آنی است که در نخستینش بود؟ یا تعالیم مسیح همان تعالیم انسانی جهانشمول است؟ یا اسلام توانسته است ان آرمان شهری که در مدینه تشکیل داد را در جهان شکل دهد؟
پاسخ تمامی این سوالات منفی است و علّت آن همان «ارتجاع» است که شرحش را دادیم. امّآ سوال بعد این است که نقطه شروع ارتجاع از کجاست؟
پاسخ این است که نقطه صفر شروع ارتجاع در انقلاب، انحصار انقلاب است. انحصار به این معنی است که گروهی؛ باندی، دسته ای، پس از برقراری دین یا پیروزی انقلاب، تعالیم دین و انقلاب را در دایره تنگی از منافع های خودشان محدود و محصور کنند. این افراد غالبا کسانی هستند که جزو مجاهدین و صحابه نخستین انقلاب هستند. یعنی کسانی که برای برقراری دین یا انقلاب شکنجه بسیار دیده و مجاهدت فراوان کرده اند.
آنچه ما از تجربه تاریخی خود مستفاد می کنیم این است که برهه زمانی آغاز «انحصارانقلاب» مقطع فوت، شهادت یا غیبت رهبر کاریزماتیک اول است. یعنی همان رهبری که انقلاب به رهبری او به پیروزی رسیده است.
آغاز انحراف در یهود، پس از کوچ موسی به کوه طور شکل می گیرد و بعد از مرگش نهایی و تمام می شود. شروع انحصار پس از سلیمان نبی، لحظه ای است که موریانه ها کار جویدن عصایش را تمام کردند(چنان که انگار عصای او نمادی از تعالیم او بود)، آغاز انحراف تعالیم مسیح فردای همان روزی است که به آسمان ها رجعت می کند، آغاز ارتجاع در اسلام صبح همان روزی است که پیامبر(ص) رحلت می کنند.
به عنوان نمونه آنچه در اسلام بعد از پیامبر (ص) اتفاق افتاد نوعی ترور شخصیت و ترویج نگاه انحرافی از تعالیم رسول خدا(ص) بود.
عده ای صحابه به علت آنکه نمی توانستند جمع شدن نبوت و امامت را در یک خانواده ببینند در یک کودتای بزرگ در سقیفه جمع شدند و خلافت را غصب نمودند. جالب این است که این غصب به اسم پیامبر صورت گرفت چرا که گفتند «پیامبر در لحظات آخر حیات کسی را بعد از خود جانشین نکرد». این جمله اولین قدم در انحصار و در نتیجه انحراف شخصیت پیامبر(ص) بود.
امّآ این موضوع به اینجا ختم نشد و خلفا تمامی اعمال حکومتی خودشان را هرچند خلاف سنت و بدعت بود را به اسم پیامبر و با جریان دادن به جریان جعل حدیث تقویت کردند. به نحوی که در جامعه اسلامی، اصول جاهلیت، از شکاف طبقاتی گرفته تا نژادپرستی، تا رانت خواری و ثروت اندوزی، همه و همه به اسم پیامبر و با استناد به حدیث و خاطرات ساختگی برخی صحابه ترویج می شد.
برخی از یاران و نزدیکان پیامبر در ازای ساختن حدیث به نفع حکومت، هزاران دینار و هزارن کنیز و شتر اجر می گرفتند. این جریان تبلیغی که همراه با استبداد فکری بود، چنان با قدرت بود که نقل حدیث از پیامبر فقط با اجازه حاکمان وقت مجاز بود و در غیر آن صورت جرمی نابخشودنی حساب آمد.
این روند تا وقتی که حضرت امیر(ع) برروی کار می آید چنان باعث تغییر و انحراف اسلام از جایگاه خودش شده بود، که تلاش های ایشان برای برگرداندن احکام و حدود، به جایگاه اصلی خودش با چنان شکستی روبرو شد که به امام تهمت بدعت آوری با دین هم زده شد.
مردم با پیامبری آشنا شده بودند که ساخته و پرداخته ابوهریره و کعب الاحبار و عمروعاص بود. پیامبری که موظف بود سیاست های باند خاصی را توجیه و تفسیر کند. مردم با اسلامی تربیت شده بودند که بدعت ها را احکام می دانستند و خدود خدا را بدعت می دانستند.
حال سوال این است که با توجه به این تجربه تاریخی، این روند انحصار و سپس انحراف و در مرحله نهایی ارتجاع به قبل از انقلاب، در حق انقلاب خمینی کبیر رخ نداده است؟
آیا اشخاص، گروه ها و یا احزابی نیستند که قصد انحصار رهبر کاریزماتیک اول انقلاب را دارند و تفکرات ایشان را چنان تبین و تشریح می کنند که منافع احزاب و باند و دار و دسته شان را تأمین نماید؟ خمینی ای که حقیقت ندارد بلکه ساخته و پرداخته اذهان منفعت طلب است؟
با مرور سخنرانی مقام معظم رهبری در سالگرد رحلت امام، شاید بتوان به جوابی دست یافت.