خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

 

خط نفاق

یک عامل مهم نوشیدن زهر ، ناشی از جهت گیری های سیاسی و نفاق میان حزب الهی ها در پشت جبهه بود . در حقیقت یکی از عوامل اصلی اختلال در جنگ ، ریشه در تفرقه در داخل کشور داشت و این تفرقه و دوگانگی ، از جدا شدن و انشعاب یافتن عده ای  از جامعه روحانیّت ، تحت عنوان مجمع روحانیت آغاز شد . گروه انشعاب یافته همه از انقلابیّون و وجهه داران نزد امام (ره) و مردم بودند ، که حرف و سلیقه ای متفاوت از گروه سلف خود داشتند .

 نقطه اوج تأثیر این اختلافات سیاسی در انتخابات مجلس سوم رخ داد ؛ که دو لیست با دو سلیقه مختلف ، از میان روحانیت  بیرون آمده بود . برای رزمنده ها این سؤال مطرح بود که چرا روحانیت دو گروه شد.

 چنین کاری از اول انقلاب بی سابقه بود و تا آن زمان یک گروه به نام جامعه روحانیت وجود داشت . همه راحت بودند که این لیست را همه روحانیون تأیید می کنند ، لذا مسجدی ها ، هیئتی ها و ... به یک لیست واحد رأی می دادند ، اما حالا اوضاع متفاوت شده بود . این رویداد را شاید بتوان اولین شکاف میان نیروهای حزب الهی قلمداد کرد که به طور رسمی عینیت بخشیده شد.

  این تفرقه ، تأثیر خود را در خط مقدم جبهه ها هم گذارد و سبب بوجود آمدن بحث ها و جهت گیری های سیاسی میان رزمندگان شد . این امر تا به آن حد خودش را نشان داد که بسیاری از رزمندگان برای شرکت در رقابت های انتخاباتی و اینکه تلاش کنند چه شخص و گروهی رأی بیاورد یا نیاورد ، از جبهه ها مرخصی گرفتند و جبهه ها خالی شد .  این موضوع را می توان در سقوط فاو به وضوح دید . از سه هزار نفر خط پدافندی فاو ، 700 الی 800 نفر در خط مقدم مانده و بقیه فاو را ترک کرده بودند و عراق توانست در 33 ساعت خط را با کمک سلاح شیمیایی  پس بگیرد .

این اوضاء چنان رو به وخامت نهاد که سپاه ناچار شد برای پر کردن جبهه ها از نوجوانان که اغلب زیر هجده سال سن داشتند و در دبیرستان های سپاه درس می خواندند کمک بگیرد. در واقع علت این امر که شهدای ماه های آخر جنگ را زیر 18 سال تشکیل می دادند همین رویه بود.

ضعف کابینه میرحسین موسوی در اداره جنگ و از سوی دیگر عدم تامین مالی رزمندگان خطوط مقدم، رقابت های انتخاباتی، رواج تفرقه میان سپاه و ارتش توسط بهزاد نبوی همه و همه دست به دست هم دادند تا ماه های آخر جنگ به شکست های متوالی برای کشور مبدل گردد.

این عوامل باعث گردید جبهه ها از نیرو تهی و بهانه سید محمد خاتمی برای القای عدم استقبال مردم(از روی یأس) از جبهه ها در بوق و کرنا شود.

نکته قابل توجه در این تحلیل وضعیت گروه انشعاب یافته(مجمع روحانیون مبارز) در بعد از جنگ است. این گروه پس از انشعاب دست به جهت گیری های خاصی در عملکرد و شعارهای خود دادند و عملا منادی سکولاریزم به انحاء گوناگون گشتند. برخی از افراطیون این جریان همم مبدل به اپوزسیون های سرسخت نظام شده و در جریان فتنه انتخابات دهم، اغتشاشات و آشوب را تئوریزه می نمودند.

آنچه در تحلیل و علل نوشاندن جام زهر به حضرت روح الله به خوبی قابل رد گیری است، همین جریان شناسی گروه مخالف جنگ در طول 30 ساله انقلاب است که از همان سال های اول تا کنون، منظم و برنامه ریزی شده و با اهداف خاص، به صورت مشترک دست به عمل های منحرفانه زده اند.

 از دیگر اتفاقات سیاسی مؤثر در قبول قطعنامه ، انهدام هواپیمای مسافربری توسط ناو وینسس آمریکا بود . در پی این اتفاق بسیاری از مسئولین دولتی و صحابه امام به ترس افتادند و شروع به القای این موضوع در میان مردم و رزمندگان کردند که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ شده و باید تا اوضاع حادتر نشده ، صلح را پذیرفت . این عامل وقتی رو به وخامت نهاد که کشتی های نفتکش هم ، هدف موشک های آمریکایی ها قرار گرفت و از طرف دیگر ، صدام شروع به استفاده از سلاح شیمیایی  نمود ؛ بنابراین جنگ وارد مرحله فوق فرسایش شد .

  شنیده های بسیار از افراد موثق حکایت از آن دارد که پس از فاجعه انهدام هواپیمای مسافربری توسط آمریکا ، مسئولین برای کسب تکلیف خدمت امام (ره) رسیدند که ایشان فرمودند :" اگر من جای شما بودم در تنگه هرمز جلوی آنها را می گرفتم ." اما در آن برهه ترس و واهمه ای از قدرت پوشالی آمریکا بر روح مسئولین مستولی شده بود ، که این امر امام (ره) را نیز ، بر زمین گذاشتند .

 

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۱
سلمان کدیور

 

ستاد اهرم فشار

چند ماه آخر جنگ  و نحوه اداره آن و گزارشاتی که به امام(ره) پیرامون آن داده می شد را می توان برهه زمانی برای نهایی  کردن قبول  قطعنامه قلمداد کرد . اگر در این مدت چند ماه از داخل به حضرت امام(ره) فشار وارد نمی شد ، ایشان هیچ گاه تن به صلح نمی دادند . در این مطلب سعی بر آن است که به نقش افراد ، در قبول قطعنامه اشاره مجمل شود .

آقای هاشمی ، جانشین امام در امور جنگ بود امّا در ماه های اخر جنگ اتفاف قابل تاملی افتا د .

شورای عالی دفاع ( به فرماندهی هاشمی رفسنجانی) با اینکه به ضعف ها و نقایص دولت موسوی در اداره امور آگاه بود ، و خود دولت نیز بارها به ان اعتراف کرده  و حتی کار را به استفاء نخست وزیر کشانده بود، در ماه های آخر جنگ ، میرحسین موسوی را به سمت رئیس ستاد فرماندهی جنگ ، انتخاب کرد!

 هاشمی رفسنجانی همچنین سید محمّد خاتمی را به عنوان مسئول تبلیغات جنگ و بهزاد نبوی را مسئول پشتیبانی و لجستیک ، معرفی و عملاً اداره نبض های حیاتی جنگ را به دست زاویه دارها داد . در حقیقت هاشمی با این اهرم و به طور غیر مستقیم ، توپ قبول قطعنامه و نوشیدن جام زهر را به زمین موسوی انداخت ؛ تا او و دولتش مسئول نابسامانی و شکست های آخر جنگ باشد  .

 سید محمّد خاتمی کسی که خود تا 100 کیلومتری جبهه هم نرفته بود ، جزء افرادی بود که نامه خویش به امام (ره) در مورد عدم استقبال مردم از حضور در جبهه ها ، در پذیرش صلح بسیار مؤثر بود و امام در نامه محرمانه قبول قطعنامه ، آن را مورد توجه قرار می دهد .

امام می نویسند:

مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.

  دکتر محمد کرمی راد ، رئیس سابق مرکز مطالعات جنگ سپاه ، در مورد عملکرد بهزاد نبوی چنین می گوید : " یکبار چهل کامیون از کارخانجات صنایع ، برای برادران عزیز ارتشی فرستاده بودند و سه کامیون را به ما (سپاه) دادند . معاون آقای نبوی با ترس و لرز می گفت: خواهشاً آقای نبوی مطلّع نشود ؛ چون ایشان اعتقاد دارند باید شعار جنگ ، جنگ تا پیروزی محو شود ... ."( مصاحبه با ایران)

  هاشمی رفسنجانی نیز ، دائماً وخامت اوضاع جبهه ها ، نداشتن بودجه لازم برای اداره جنگ و شکست های ماه های آخر جنگ را در قالب نامه سید محمّد خاتمی ، نامه محسن رضایی و میرحسین موسوی و گزارش فرماندهان و ... به امام (ره) گزارش می داد و از ایشان درخواست قبول قطعنامه را می کرد .

اتحاد هاشمی – خاتمی- موسوی- نبوی ؛ انچه در فتنه بعد از انتخابات نیز آن را می بینیم.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۰۶
سلمان کدیور

 

اقتصاد جنگ

یکی از علل اصلی نوشاندن زهر به امام(ره) ؛ در بوق و کرنا کردن نداشتن بودجه اداره جنگ بود . این مطلب را به وضوح می توان در نامه میرحسین موسوی نخست وزیر و مسئول اداره امور جنگ ؛ به امام مشاهده نمود .

در جریانات انتخابات ریاست جمهوری دهم یکی از شعارهای آقای موسوی و دوستانش برای بارز نشان دادن لیاقت های خود در اداره اقتصادی کشور ، ادعای اداره اقتصاد جنگ و خروج کشور از این برهه سخت زمانی بود . ادعایی که هیچ گاه واقعیت نداشته است . در حقیقت یکی از عوامل اصلی خوراندن زهر، سیاست های اقتصادی دولت وقت در اداره امور جنگ بود .

دولت میرحسین موسوی  به صراحت بارها و بارها اعلام کرد که توانایی اقتصادی اداره جنگ را ندارد و دائم از تمامی تریبون ها اوضاع اقتصادی و خزانه کشوری را وخیم جلوه می داد، و تلویحانه خواستار اتمام جنگ را داشت . این  در حالی بود که محمد جواد ایروانی ، وزیر اقتصاد دولت موسوی ، چنین نظری نداشت . به نظر ایشان جنگ با بودجه ای بسیار کمتر از متوسط های معمول اداره شده و اگر دولت بخواهد کشور از نظر مالی در مضیغه نیست .

  محسن رضایی ، فرمانده وقت سپاه پاسداران ، طی تحلیلی ، بودجه لازم برای جنگ را چنین تحلیل می کند :

" اینکه می‌گوییم کل هزینه‌های ارزی جنگ 22 میلیارد دلار بیشتر نبوده است ، کسی غیر از این نمی‌تواند جواب ما را بدهد. ایران در سال 62 فقط 25 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است ؛ در حالی که هر یک سال از جنگ ، تنها کمتر از 3 میلیارد دلار از کل هزینه‌های ارزی کشور را مصرف می‌کرده است ؛ یعنی از حدود 100 میلیارد دلار درآمد ارزی 8 ساله کشور ، تنها 22 میلیارد دلار ، خرج جنگ شده است و این یعنی کمتر از 20 درصد و  با 80  درصد دیگر کشور اداره می‌شد. "

 روزنامه ایران 27 تیر 89

  محسن رفیق دوست ، وزیر سپاه دوران جنگ ، در مورد اقتصاد جنگ می گوید :

" ... دولت یا نمی توانست جنگ را اداره کند ، یا نمی خواست ، و یا هردو . دولت فقط 14٪ منابع کشور را به جنگ اختصاص داده بود که اگر به 25٪ می رسید جام زهر نوشیده نمی شد ."

روزنامه ایران 27 تیر 89

  در طی دوران جنگ ، بیشتر بودجه کشور که به فرمان امام (ره) باید با اولویت جنگ ، هزینه می شد ، صرف امور مصرفی می گردید . به عنوان مثال ، دولت ، کره را از هلند ، پنیر را از دانمارک با قیمت های گزاف وارد می کرد ؛ در حالی که در اولویت امور نبود .

 در شرایط جنگی دولت بودجه را صرف اموری مانند  تولید پیکان و پاترول کرده بود ؛ در حالی که در همه جای دنیا ، تشکیل خط تولید نظامی در زمان جنگ ، در اولویت قرار داشت و دارد . در آن زمان ، سیگار از سوئیس وارد می شد و به هر دفترچه 4 نفره ،4 بسته تعلّق می گرفت! بهزاد نبوی ، وزیر صنایع سنگین وقت و مسئول لجستیک جنگ ، به بهانه عدم توان اقتصادی ، حتی از احداث توالت صحرایی برای رزمندگان خودداری می کرد!

  از سوی دیگر، دولت میرحسین موسوی ، خانواده رزمندگانی که در خط مقدم می جنگیدند را از نظر مالی و رفاهی تأمین نمی کرد ، و این موضوع در اواخر جنگ بدتر هم شد . بنابراین بسیاری از رزمندگان ، از روی اضطرار و ناچاری ، برای امرار معاش خانواده هایشان به پشت جبهه ها برمی گشتند .این امر باعث کم شدن نیرو در چند ماه آخر جنگ شد که بر روند قبول قطعنامه بسیار مؤثر بود .

امام (ره) در نامه محرمانه خویش  چنین می فرمایند : 

 " آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه ، وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند . مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکست های اخیر از دست داده‌ایم ، به اندازه تمام بودجه‌ای‌است که برای سپاه و ارتش ، در سال جاری در نظر گرفته شده بود "

 

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۰۲
سلمان کدیور

 

چرا صلح ، جام زهر بود؟

  " این روزها باید تلاش کنیم تا تحوّلی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است ، به وجود آوریم . باید همه ، برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم . امروز تردید به هر شکلی  خیانت به اسلام است . غفلت از مسئله جنگ ، خیانت به رسول ا... (ص) است . اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه نبرد تقدیم می نمایم . "

( امام خمینی« ره» سخنرانی 13/4/67)

 

 جملات فوق نگارنده را یاد مواضع آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم (ص) می اندازد . روزهایی که ایشان سپاه اسلام را به فرماندهی " اُسامه " برای جنگ با کفر تجهیز کردند ، اما این امر عمیقاً استراتژیک ،  توسط صحابی درجه اول پیامبر مورد کوتاهی تعمّدی قرار گرفت . چنان شد که پیامبر(ص) در خطبه ای ،  اهمال کنندگان را لعن و به خیانت متهم نمودند و اگر نبود خیانت صحابه صدر اسلام ، امروز جهان اسلام  با مسائلی مانند فلسطین ، افغانستان ، عراق و ... درگیر نبود .

 جنگ در استراتژی کلان امام(ره) فقط دفاع از وطن و خاک نبود . ایشان در اوایل جنگ ، شعار " جنگ ، جنگ تا پیروزی " را مطرح کردند ؛ که به شدّت توسط رزمندگان جدّی تلقی شد و با برگذاری عملیات هایی مانند 4 عملیات بزرگ ثامن الائمه ، طریق القدس ، فتح المبین و بیت المقدس (پیروزی خرمشهر )  به این هدف نایل شد . بعد از این عملیات ها و پیروزی های بزرگ ، امام شعار مترقی تری که نشان از ورود به مرحله جدیدی از جنگ را داشت ، سر دادند  و آن " جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم " « و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» آیه 39 سوره مبارکه انفال] بود .

  آرمان امام(ره) در جنگ به براندازی حکومت بعث عراق منتهی می شد . این هدف را می توان در جمله " تا صدام و رژیم بعث هست منطقه روی آرامش ندارد. "  به وضوح مشاهده کرد .  بنابراین امام(ره) فرمودند : " تا آخرین نفس ، تا آخرین نفر و منزل مقاومت خواهیم کرد." حتی ایشان فرمودند : " اگر قرار باشد از صدام بگذریم ، از عربستان بخاطر جنایاتش در کشتار حاجیان ، نخواهیم گذشت . "

  امام (ره) در پاسخ به درخواست حاج احمد متوسّلیان ، برای  اعزام یک تیپ جنگی به لبنان ، به منظور نابودی اسرائیل  ، با بیان  جمله حکیمانه  " راه قدس از کربلا می گذرد " با این امر مخالفت کردند . در آرمان امام (ره) ابتدا باید بغداد سقوط کند تا دروازه های فتح بیت المقدس گشوده شود .

 در حقیقت بین فلسطین و ایران فقط یک سد قرار داشت و آن عراق بود . جمهوری اسلامی قطعا با استفاده از نفوذ خود در کشور سوریه ، که مابین عراق و فلسطین واقع است می توانست بعد از فارغ شدن از ناحیه حکومت بغداد ، خود را به مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی برساند و در آنجا به طور مستقیم وارد جنگ با اسرائیل و نابودی این غده سرطانی بشود . این آرمان را نیز امام اعلام کرده بود که فرمودند " اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود " .

  در صورت رخ دادن چنین اتّفاقی جمهوری اسلامی با سرعت غیرقابل کنترلی به یک ابر قدرت جهانی تبدیل و ایدئولوژی های ملّت های منطقه و جهان اسلام بدون هیچ مقاومتی توسط انقلاب اسلامی فتح و چنان می شد که اسلام به علمداری جمهوری اسلامی ایران ، دوباره بر صدر قلّه عزت و قدرت جهان تکیه می زد . اینکه امام از قبول صلح به عنوان خیانت به رسول ا... (ص)و " جام زهر " ، یاد می کند ، در حقیقت توجه به همین امر و آرمان می باشد . و به راستی چه زهری کشنده تر از  نفی و مسکوت ماندن این آرمان بزرگ و رهایی مسلمانان جهان از یوغ سرسپردگی و خوربیگانگی!

نگاه امام به جنگ و اصرار ایشان به ادامه آن ، نگاهی فر ملّی بلکه جهانی بود . امّا پس از نزدیک 10 سال از پیروزی انقلاب ، امام (ره) در کنار خود شاهد یارانی بود ؛ که طبع و روحیه آنان مانند اوایل نهضت نبود . کسانی که دیگر از جنگ خسته شده بودند ، و تمایل به انباشت قدرت و ثروت و حکومت به سبک سرمایه داری لیرال را پیدا کرده بودند و این همان جام زهر کشنده امام بود ...

  اینکه مسئولین لشکری و کشوری نتوانستند یا نخواستند، پا به پای امام  (ره) تا آخر خط بمانند ، راز حل نشده نوشیدن جام زهر است .  هر چند امام (ره) بعد از سرکشیدن جام ، رئوفانه و بزرگ دلانه بگوید که به فرماندهان و مسئولین جنگ اعتماد دارم و این در حالی بود که برخی ناجوانمردانه، به امام(ره)  می گفتند که ما جنگ را تمام می کنیم، شما ما را محاکمه کنید .

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۰ ، ۱۲:۲۹
سلمان کدیور

 

انتظار چیست؟ 

بنشینید تا صبح دولتتان بدمد

پشت نبی ز فاجعه ای به خَمَد

بنشینید و دعا حواله کنید

فکری به حال و هوای قباله کنید!

ندبه بخوانید به هر صبح و شام

آب نبُرّد، تیزیِ در نیام!

کبک صفت، مشکل گشا نذر شد

گشادن مشکل، بر عهدهء دهر شد

چراغانی کنید یکسره این شهر را

چه می کنید کبودی قهر را؟

قهر که دین خدا خسته ماند

چرا علی همیشه کت بسته ماند؟

دین خدا همه به  تاراج رفت

چه میخ ها در بحر مِثمار رفت!

میان چوپان و گرگ، رفاقتی بسته شد

که خون گلّه همه، به آنکی لخته شد!

ز دستتان ستاندند، تنگه سخت اُحد

دمی ظهور کردید، لحظه ای از خود به خود؟

چرا کِشد کودکی، ناخن خود را به نیش

دسته ای از فرط عیش، هلهله درجشن کیش؟!

مشعل دارالحَکَم، شعله کشید و بسوخت

وای دهان شما، سوزن دنیا بدوخت!

...

با چه جَنم براند، لبانتان فرج را؟

شانهء تان بینداخت، تحمل حرج را!

گر مُستجب شود شب، تزویر این دعاتان

به دار می کشند شما و این همه ادعاتان

...

امشب به نعره منی، به یک سخن گوش دهید

جام تهیِ من، به باده ای خُوش دهید

انتظار، ندبه و این جشن نیست

در سر شیعه بجز جنگ نیست

 

 سلمان کدیور - " سلیم " 

  

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۰ ، ۰۲:۲۶
سلمان کدیور

 

برای سالروز تولدت

تنهاترین سردار!

 

سید خراسانی اشعارم

خامنه ای

ذخیره الهی خمینی!

رد چشمان اشدّایت

به کجا خیره است مولا!

به جانت

خلل دست راستت

به چهره چون ماهت !

تیزی دشنه چشمانت

تبع بی تابم را

امواج احساسم را

هامون اشعارم را

طوفانی کرده است آقا!

جان من

هستی من

مستی من

ستون غیرت و

شرار شور من!

نگاهت

زمزمه لب هایت

تنهایی این روزهایت

مرا آب می کند

معامله ای که آفتاب

با قطرهء آب می کند!

***

میدانم

تو

این روزها در رزمی

مثل تمام این سال ها!

همچو سربازی ساده

میان دنیای مین ها

معبر گوشوده ای بارها!

و یاران

نشسته اند آزاده

با دهان هایی

پر از

این همه لشکر آمده ...

پر از

تا خون در رگ ماست ...

پر از ...

...

کاش تمام آزادگی لشکر

قطره ای از آمادگی تو را داشت!

...

هنوز در تردید

که تو را امام گویند

یا خیلی دیپلماتیک

رهبرت بنامند!

مثل رهبر خلق چین

یا رهبر شورشیان کونگو!

***

علی بی چاه من!

غریب

میان لشکر رفوزه مسکوت

خواص بی لایق محروم

صحابی زراندوز مردود!

تمام فاجعه این جاست

که قاب تو را

یک وجب پایین تر از تصویر خمینی(!)

پشت سر! چسبانده اند

جایی که چشمانشان

رد انگشت اشارت تو را

نخواهد دید

*** 

سوگند

 به خطبه عمارت

به رد چشمانت

به ضجّه 29 خردادت!

نخواهم گذاشت روزی

بر صحفه تاریخ نویسند

خامنه ای تنها ماند!

بگذار

ابن مجلم های در نماز

با تمام لشکرشان

بر تیزی قلم و

صفای قلبم

یورش برند!

ایستاده ام

با عهدی که با خمینی بسته ام

در همان روز که مهمانی

که تو بودی و یک تبار نور

از سر سلسله عشق و سرور!

میدانم آقا

عاقبت در این راه

پاره سرخ خواهم کرد بر دار!

 

 

سلمان کدیور – " سلیم "

 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۰ ، ۲۳:۲۴
سلمان کدیور

 

بیست و یکمین  نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی اواخر تیر و اوایل مرداد ۹۰ طی مدت ده روز در تهران زیر نظر بهترین اساتید کشوری، برگزار خواهد گردید.

تشکل های دانشجویی

کانون های فرهنگی

حوزه های علمیه

و یا افرادی که دغدغه کار فکری و عملی در زمینه انقلاب اسلامی دارند می توانند دراین نشست آموزشی شرکت کنند.( دوستانیکه مایلند در نشست شرکت کنند پس از پر کردن فرم، یک کامنت خصوصی، با ذکر مشخصات ، شماره تماس و تشکیلات مربوطه یا عضو آزاد، برای اینجانب بگذارند)

جهت ثبت نام شرکت در نشست اموزشی تابستان ۹۰، فرم ثبت نام بر روی سایت قرار گرفته است .تمامی اعضای شرکت کننده فقط در صورت پر نمودن فرم طبق موارد گفته شده، پذیرفته خواهند شد لذا از مسئولین تشکل ها خواسته میشود که هرچه سریعتر نسبت به پرکردن دقیق فرمها با توجه به سهمیه اعلام شده اقدام نمایند. لازم به تذکر است که جهت سهولت شرکت‌کنندگان این فرم به صورت اینترنتی در این آدرس قرار داده شده است.

اطلاعیه شماره اول: http://edalatkhahi.ir/main/archives/9321

فرم نشست بیست و یکم

ایمیل جنبش:info@edalatkhahi.ir

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۰ ، ۱۱:۱۳
سلمان کدیور

 

حکایت حکایت عجیبی نیست. فرضش را بکنید، عده ای برای اینکه شما را در دام بیندازند می آیند امری حق و نکته ای گران بها را نجس می کنند، بعد شما را تشویق یا تهدید می کنند که باید به آن دست بزنی، شانتاژ می کنند، هوچیگری راه می اندازند ... دوست دارند در زمینی که خودشان طراحی کرده اند بازی کنی. اگر دست بزنی نجس می شوی، اگر دست نزنی یا محکوم به محافظه کاری می شوی یا اینکه قطعا حقی بر جا می ماند. در هر دو حالت بازی می شود برد برد به نفع حریف.

اینکه دوباره ناپرهیزی کردم و دست به قلم چنین نوشتاری بردم،  همان داستان حق و حق گویی است. راستش را بخواهید نتوانستم مهر بر لب و لگام بر زبان سرخم بزنم.

حقی که دسته ای به نجاست آلوده اش کرده اند، داستان محکومیت شهبازی است. این دوستان فارغ از اینکه مقداری تعقل کنند که ببینند اصل ماجرا چه بوده و شهبازی چه گفته، یا در مورد چه کسانی چه مطالبی نگاشته، آمده اند آن را در نجاست سیاست خلط کرده اند. در نجاست احزاب چپ و راست. این که من راستی ام یا تو عدالتخواهی یا ...!

امّا بنده آنقدر ساده نیستم که دست در نجاست  برم و آنقدرچشم بسته، که از حق و حقیقت چشم بپوشم. برای حق با دوستانم که هیچ با عزیزانم هم درگیر خواهم شد و اگر بدانم کلامی حق است و به یقینش برسم، برای گفتنش نه از کسی می ترسم نه منفعت دنیایم را با سکوتم امنیت می بخشم.

اول اینکه داستان شهبازی و کتاب الیگارشی و انباشت ثروت به خیلی وقت قبل از انتخابات و فتنه بعد از آن می رسد. یعنی زمانی که برخی مهر بر پیشانه دارن دیروز و مدعیان امروز، در جریان انحرافی عمیقتری در فارس درگیر بودید. آن هم درگیری بیش از ده ساله. پس لطفا این حقیقت را با سیاسی بازی و شامورتی بازی حزبی، نجس نکنید. این داستان را با موسوی و اعوان و انصار گره نزنید.

این دوستان عادت کرده اند همه را با چوب ضد نظام و ولایت بودن برانند. امّا بنده عرض می کنم که مثل شما متحجر و جمود فکر نیستم که هر کسی را که نظرش را در باب مسئله ای سیاسی عنوان کرد و با ذائقه من خوش نیامد از اساس رد و محکوم به ضد نظام بودنش بکنم و آنقدر بی منطق و کودک صفت که پیشینه علمی یک نفر را قربانی نگاه سیاسی اش بنمایم.

دوم اینکه، اگرشمشیر عدالت جمهوری اسلامی برنده تر، یا دادگاه عدل الهی برپا می شد وتیغش به دامن مطهر و منزه برخی از بزرگان این شهر و کشور میرسید، بی شک جای شهبازی ابتدا این آنها بودند که باید سر زیر  گیوتین عدالت می نهادید. در عجبم که چگونه قوم بدهکار و خطاکار، امروز طلبکار و مدعی شده اند.

سوم اینکه، دادگاه شهبازی که شاکی آن سردار نجفی بودند، باید ابتدا در منطقه "باجگاه "و" صدرا " و ...  در محضر مردم مظلوم آن تشکیل می شد. با برسی پرونده موسسه اهلبیت ( شرمنده، این اهلبیت، «ع» ندارد ) و شنیدن درد دل های مردم. آنوقت مشخص می شد چه کسی شاکی است و چه کسی محکوم!

مدتی که در فرمانداری بودم، فرصت بسیار خوبی برایم فراهم شد تا از پشت پرده خیلی از ماجراها و اشخاص مطلع شوم، به طور مستقیم با مردم و شاکیان جریان منحرف فارس گفتگو و مدارک و اسناد آنان را برسی نمایم.

با مردم مناطق سیاخ دارنگون، شاکیان موسسه فلاحت در فراغت، شاکیان موسسه طوبی( متعلق به شجاع حائری) در منطقه سپیدان، موسسه صادق سازان، رمضان ، قومس و  ...( موسساتی که برخی به انحاء مختلف از دفتر امام جمعه سابق جوانه و گسترش یافتند) رو در رو به صحبت پرداختم تا حق و حقیقت را برای خودم مکشوف نمایم.  نتیجه ای که رسیدم  برایم بسیار بسیار ناباورانه بود.  یک مافیای قدرتمند زر و زور و ثروت که پیوندهای عمیق و زد و بندهای سیاسی خاص باهم دارند. شبکه ای که در تمامی ادارات و سازمانها مهره چینی بسیار ظریف انجام داده است.

وقتی پرونده مردم را که برخی نزدیک ده سال در دستگاه قضایی تشکیل شده بود و چیزی جز پاراف قاضی ها و پاس دادن مکررشان به هم دیدم، بر حیرتم افزوده شد. با کمال تعجب مشاهده کردم که روی پرونده برخی اشخاص حکم جلب این آقایان گردن کلفت نیز هست، امّا با این وجود آزادانه مشغول فعالیت هستند.

شاید بزرگترین خدمتی که قاسمی به مردم استان و بخصوص شیراز کرد، به صدا در آوردن آژیر خطر این مافیای قدرتمند بود. قاسمی حقیقتا توانست ضربات کاری و بسیار جبران ناپذیری را بر هیمنه این شبکه وارد نماید. او با رسانه ای کردن مفاسد اقتصادی فارس، تابوی قداست بسیاری را که به اسم دین بساط ریا و تزویر گشوده بودند را به باد داد و هزینه  عملکرد این مافیا را بسیار بالا و جریان انحرافی فارس را تا مرز نابودی پیش برد.

برخی دوستان که تا جلوی بینی شان را هم به زور می بینند، و اصلا خبر ندارند فساد چیست و مافیا چه تأثیرات سوئی برباور مردم  نسبت به نظام بر جای نهاده است، مثل کودکان بهانه گیر فقط یادگرفته اند قر و لُند بدهند. فرق آنها با بنده و دوستانم این است که ما در متن جریان و میانه میدان روبروی یکی از عظیمترین مافیای عقیدتی – اقتصادی کشور قرار داشتیم و ایشانشان در خارج گود، مثل دونکیشوتی که به جنگ آسیاب های بادی می رفت و به آن افتخار می کرد، در فضایی تخیلی سیر و سلوک می کنند.

برخی ها حرف های چند روز پیش حضرت آقا را علم کرده اند که ایشان فرموده اند افشاگری نکنید، آبروی مسلمان را نریزید و همین را کرده اند پیراهن عثمان برای زیر سوال بردن عدالتخواهان. بگذارید رک و صریح بگویم که افرادی که ما دیدیم و با آنها درگیر شدیم،  مسلمان نبودند و بویی از آن نبرده بودند.

هرچند که صحبت های ولی فقیه همیشه متناسب با زمان و ضرورت و موقعیت نظام است. روزی می فرمایند به هر کس مظنون شدید با لحن طلبکارانه از او بازخواست نمایید و امروز روز با توجه به درگیر شدن کشور در یک فتنه عظمی می فرمایند افشاگری نکنید. هر سخن و فرموده، در زمان خاص خود باید مورد تحلیل قرار بگیرد. متناسب با شرایط خاص زمانی خود. شما اگر به سخنان رهبری در قاموس عدالت نگاهی بیندازید حضرت امام می فرمایند که اگر دیدید که حقی دارد ضایع می شود، با کسی دو دربایستی نکنید، ان حق را بگویید و طرح کنید. مطالبه عمومی کنید یا از این قبیل تأکیدات.( این مطلب نیاز به واشکافی عمیقتری دارد که اکنون مجال نیست)

ما در میادینی وارد شدیم که مفاسد آن اظهر من الشمس بود. در دادگاه پروند تشکیل شده بود و برخی محکوم  یا تحت تعقیب قرار داشتند. فساد کسانی را فریاد زدیم که چکمه خودشان و خاندانشان سالها روی گلوی مردم نهاده بودند. کسانی که بیش از چندین و چند هزار شاکی خصوصی و غیر خصوصی داشتند امّا چون گردنشان کلفت بود،  تیغ عدالت توان زخم زدن بر آنها را سالها نداشت.

البته دوستان می توانند، این فرموده صحیح و کامل درست حضرت امام( روحی له الفدا)  را، مانند مسئله مصداق سازی ای که در دانشگاه شیراز مطرح کردند، تبدیل به شبهه ای عظما کنند و بروند گوشه مسجد و کلاس بنشینند. همانطور که اینکار را تا بحال کرده اند. فقط به آنها می گویم یک نفر هست خودش به مال و جان دیگری تجاوز می کند، انفرادی فساد می کند. یا که فقط به یک نفر تجاوز می نماید.امّا جایی دیگر می بینی یک باند و شبکه به جان و مال و ناموس مسلمین افتاده اند. مردم را به اسلام و رهبرش بدبین و زمینه فروپاشی نرم نظام را مثل موریانه در حال فراهم کردن هستند. همه چیز را خریده اند. ازبرخی افراد متنفذ در دستگاه قضایی گرفته تا روزنامه و خبرگزاری ها، مدیر کل برخی ادارات را و ... الی ماشاالله ... هزاران نفر از مردم هم ازشان شاکی هستند امّا فریادشان به جایی نرسیده. یک جوان انقلابی در این شرایط تکلیفش چیست؟ . پس این دو با هم فرق دارد. این را عقل سلیم می گوید و کاملا بدیهی است.

برخی  فکر کرده اند عدالتخواهی فقط خواندن اسلام ناب و وصیت نامه امام است. فکر کرده اند اندیشه اسلامی همان خواندن قابوس عدالت امام خامنه ای است و بیش از این نیست. نگاهشان این است که اینها را باید خواند و بیانیه های تند نوشت و فقط فحش داد. به محض اینکه گروهی آمدند که این تئوریک ها را عملی سازند، تخریبشان را کلید زدند. داد و بی داد که دبیر فلان تشکیلات چه حق دارد نزدیک شود به فرماندار. فلان دانشجو نباید ...! غافل اینکه همان شخص در بعد از دوران دانشجویی وارد کارزار سیاست گشته چیزهایی را دیده و با چشم مشاهده کرده که سکوت و عدم عملش را در قیامت به شدت مورد مأخذه قرار خواهند داد.

گاهی شما می گویید آتش گرم است، گاهی می گویید آتش سوزنده است امّا یکی هست که دستش را در آتش کرده. خودش سوخته، طعم سوختن را چشیده، این آدم چطور می تواند به کسی که ده متر کنار آتش دارد خودش را گرم می کند بفهماند، آتش چیست و سوختن چگونه است؟

 چهارم اینکه، حکمی که برای شهبازی صادر شده است فارق از اینکه گفته هایش حق بوده یا نه، کاملا  به دور از انصاف و ظلمی مضاعف است. در دادگاه اول شهبازی محکوم به پنج ماه زندان و ششصد هزارتومان جریمه نقدی شده بود. امّا در دادگاه تجدید نظر، آمدند و ششصدهزارتومان جریمه نقدی را به زندان مبدل کردند. و محکومیت شهبازی به هفده ماه زندان مبدل شد. یعنی کاری خلاف عرف و رویه قضایی که مجازات نقدی را جایگزین حبس می کنند. این درحالی است که طبق قانون این مجازات بنا به شأن اجتماعی طرف قابل کسر هم هست. عدالت را باید رعایت کرد، ولو در حق دشمنان.

هر انسان عاقلی از این نکته به چه نتیجه ای می رسد؟؟؟ به راستی این دادگاه صالحه و کاملا بی طرف بوده؟؟؟ ... چه اتفاقی می افتد و چه دستانی در پشت پرده هست که این حکم چنین رقم می خورد؟

پنج اینکه برخی آمده اند داستان مبارزه ما را داستان مبارزه با احزاب راست سنتی قرار داده اند. ابراز می کنند که ما هر کس را روبروی خودمان ببینیم به احزاب راست منتسبش می کنیم!. این دوستان لطفا مصداق آن را بیاورند و بگویند که ما کی و کجا چنین نگرشی داشته ایم. بله ما احزاب راست سنتی شیراز و کشور را در جریانات انحرافی فارس و شیراز مقصر میدانیم. با آنها مشکل عقیدتی داریم و آنها را در ظلم هایی که بر مردم و پابرهنگان رفت شریک قلمداد می کنیم چرا که در برابر ظلم قد علم نکردند و از طرف دیگر به آن قداست دادند و آن را توجیه نیز نمودند. امّا اینکه بیایند سطح درگیری و جبهه ما  را آنقدر تنزل بدهند و بگویند ما با این احزاب درگیری داریم خود نکته ای شگرف و خنده آور است.

تمام افتخار ما این است که به عقایدمان نگاهی عمل گرایانه داشتیم و در عمل به اعتقاداتمان شاید اشتباهی هم بوده، امّا این اشتباهات هزار شرافت دارد به بی عملی و عافیت طلبی. هزار شرافت دارد با منزه کردن دامن از جهاد در راه عقیده. دوستان ما در این اشتباهات هم نزد خداوند اجر دارند و این مدعیان و منتقدان جریان عدالتخواهی در برابر این بی عملی خودشان نزد خداوند مأخذه خواهند شد.

بعد از این مطلب ممکن است برخی هوچیگری کنند که فلانی از شهبازی حمایت کرد، که باید بگویم اصلا برایم مهم نیست. این را هم بگذارید کنار مسئولیتم در ستاد انتخاباتی جناب مشایی!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۳:۰۸
سلمان کدیور
 
 
خواب خورشید 
 
« وقت اذان گذشت؛ خورشید در خواب ماند »1

سجود فجرتان همه، به مستی لحاف ماند

وقت گذشت قوم من، نمازتان قضا بشد

خُسبیدن به وقت جنگ، دوباره یادگار ماند

خواب ربوده غیرت و تمام مردی شما

وای که شمشیر خدا دوباره در غلاف ماند

خسته و نالان شده اید، ز زخمه و ز تیر خصم

غافل که لشکر علی میان انبار2 ماند

ای تاخته گان بر خودی! سکوتتان تیر حریف

آن همه ادعایتان، چو عهدِ با سراب ماند!

بوی بد یک فاجعه ... مسلخ ... حسین ... کربلا

انگار که فریاد مِنا دوباره در خِطاب ماند!

توابیِ بعد نبرد، پیشکش تان ای قوم لنگ

که سهم زینب(س) از شما، سینه ای  کباب ماند

همه اسیر شهوت و محبت دِرَم شدید

آن همه وعده های حق دوباره در کتاب ماند

آفتاب چوپشت ابر رفت! که گفت هوا خنک بشد؟!

موسم حج و عافیت، کرب و بلا معاف ماند!

سجاده، اعتکاف و مهر ، تمام هَم و غمّتان

بهر ثبات شیعگی راهی بجز جهاد ماند؟

دعوی حق و باطل است، شعر من و ریش شما

پینهء پیشانیتان حواله بر حساب ماند!

 

سلمان کدیور – " سلیم "

 

 _________________________________________

بعد نوشت:

1 – امید مهدی نژاد:

وقت اذان گذشت؛ وَ خورشید در خواب ماند

افسوس، وعده های خدا در کتاب ماند

 

2- شنیده ام لشکریان معاویه به شهر انبار حمله کرده ... فرماندار مرا کشته و سربازان شما را از مرز بیرون رانده اند ... (نهج البلاغه - خطبه 27)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۰ ، ۰۸:۰۶
سلمان کدیور

 

با عرض معذرت از دوستان به خاطر به روز نشدن تقریبا طولانی. امیدوارم به حساب کم کاری این حقیر نگذاشته باشند.

قبل از خواندن این مقاله، حتما این مطلب را بخوانید.

بسم الله و الله اکبر

حوادثی که امروز در جهان در حال رخداد می باشد، اتفاقات خارق العادی ای است که قطعا نشان از آبستن بودن تاریخ بشری دارد. اگر به تاریخ معاصر نبرد نیروهای کفر و ایمان نیم نگاهی بیندازیم متوجه شده ایم که سطح نزاع این دو جبهه بسیار بالا گرفته است. تفاوت این درگیری ها با سلف خودشان در این است که دامنه این نبردها در حال رسیدن به هسته های کنترلی است. قبل از اینکه تحلیل خود را پیرامون جریان جهانی بشری، در شرایط کنونی بدهم لازم به مقدمه ایست که باید عرض کنم.

در آغاز قرن شانزدهم میلادی، نهضتی در جهان متولد شد که عصر پس از آن را عصر روشنایی نام نهادند. این نهضت توسط " مارتین لوتر و کالوین " شروع و موجب ویرانی نظام نظام اروپایی تحت اقتدار کلیسای کاتولیک شد و با تقدیس نظام فکری سکولار پیشاهنگ حرکتی شد که حیات دنیوی را به اساسی ترین هدف انسان بدل ساخت چنانکه در پی آن دین از « مسئولیت ایجاد تاسیس نظام» مخصوص خود منفک و خود تابعی از نظام سکولار شد. پس از این نهضت که پروتستانیزم نام دارد، شالوده تمدن جدید بشری را مقوله ای به نام " اومانیسم " تشکیل داد.

عصر روشنایی سرآغاز تولد مکاتبی با انگیزش های نفسانی انسانی شد. اندیشه کمونیست تحت تأثیر اندیشه های مارکس و اندیشه لیبرالیسم تحت تأثیر اندیشه جان لاک، هگل و روسو و ... موفق به  تشکیل نظام حکومتی در بلوکات شرق و غرب گردیدند. رخ داد جنگ های جهانی اول و دوم و همچنین جنگ سرد، به تحلیل بسیاری از اندیشمندان حاصل درگیری های این دو قطب بود که در نهایت با پیروزی امپریالیست غرب بر کمونیست شرق زمزمه های تک قطبی شدن جهان، به نعره بلند شد.

صرف نظر از تحلیل پیشینه تاریخی اروپای قرون وسطا و همچنین بازشناسی شخصیت مارتین لوتر و کلوین و همچنین تبار شناسی مارکس و اندیشمندان غربی، باید گفت که این نظریه که مارکسیست شرق و لیبرالیسم غرب را دو قطب متضاد عنوان کرده اند، تحلیلی غلط و اشتباه است. علت این است که ریشه این دو جریان در یک خاک ریشه دارد و آن اندیشه " اومانیسم"( مکتب اصالت انسان) است.

در اصطلاح سیاسی "قطب" به  رویش تفکری گویند که دارای ریشه های مجزا و همچنین اهداف و برنامه ریزی مجزا باشند. اما این در مورد کمونیست و لیبرالیسم صادق نیست چرا که اهداف این دومکتب مشترک و ریشه آنها هم مشترک است و فقط در اجرا و مدل راه خود متفاوت هستند. حتی جهان بینی این دو مکتب  برگرفته از نظریه" تکامل " داروین است، نظریه ای که سنگ بنای الحاد جدید بشر را تشکیل داده است. پس نسبت دادن قطب، یک حیله و نیرنگ تاریخی بیش نبوده.

شاید بپرسید علت این نیرنگ چیست؟

 باید پاسخ داد هر مکتبی برای بقا در فضای تاریخ معاصر نیاز به یک رقیب و دشمن دارد، تا بتواند در قالب رقابت با او خود را مطرح یا به اهداف خود نیل پیدا کند  تا از این آبشخور اذهان عمومی مردم جهان را به مسئله ای غیر از ذات و هدف خودشان متوجه سازند. در حقیقت یک جنگ زرگری جهانی. همین است که پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی، نظریه "پایان تاریخ" ترویج می گردد. نظریه ای که تنها راه حکومت و بقای بشری را اندیشه لیبرال دموکراسی عنوان میدارد. در حقیقت هدف از تشکیل کمونیست و سپس نابودی آن توسط بنیانگذاران آن، رسیدن به این نظریه و ارائه آن بهبشر امروزبود.

در حقیقت جهان از سال 42 شروع به دوقطبی شدن نمود و در سال 57  به بار نشست و جهان تحت دو اندیشه، اسلام شیعی ناب و لیبرالیسم تلمودی،  تشکیل حکومت دادند. دو قطبی ای که  از بدو تشکیل شروع به نزاع و درگیری با طرق مختلف کردند. اسلام شیعی ناب با تکیه بر مفهومی به نام صدور انقلاب اسلامی و تشکیل هسته های مقاومت در دیگر نقاط جهان( بر طبق استراتژی نفوذ تشیع ) و همچنین نظام سلطه غرب با تکیه بر نظام سخت جنگ افروزانه و نرم توطئه گرانه  با هم به نبرد پرداخته اند.

نظام شیعی با دکترین ولایت مطلقه فقیه، جبهه هایی مانند لبنان، فلسطین، افغانستان، پاکستان، عراق، کشمیر هند، یمن، الجزایر، کشورهای حوزه خلیج، کشورهای آمریکای لاتین و ... را به شدت متأثر نمود به حدی که رقیب خود را مجبور کرد برای کنترل وضعیت آنان و برای جلوگیری از انقلابات اسلامی، به طور مستقیم  دست به اشغال و کشتار بزند. در حقیقت نفوذ فکر و عقیده  شیعی با هزینه ای کم، موفق به رساندن خسارت عمیق و استراتژیک بر نظام غرب گردیده است.

پس از این واقعه، درگیری ها با بازوان قطبی انجام گرفته است. یعنی غرب با عدم دخالت مستقیم توسط گروه های تروریستی، جنگ تحمیلی، تحریم و ... بر اسلام شیعی می تاخته و ایران هم با تقویت حزب الله و حماس، حمایت از نهضت های آزادی بخش و ... بدون دخالت مستقیم خود به رقیب ضربه های کاری زده است.

امّا تحلیل شرایط امروز

همانطور که عرض کردم امروزه سطح درگیری و نزاع بسیار بالاتر از قبل گشته. یعنی جنگ بین بازوان، کم  رنگتر و به هسته های مرکزی و کنترلی کشیده شده است. هسته شیعی به مرکزیت ایران که قلب مقاومت جهانی است و همچنین هسته یهودی با مرکزیت اروپا و آمریکا.

وقوع انقلابات عربی و شیوع بیداری عظیم اسلامی که هدف تمامی آنها قطع شدن بازوان غرب از اداره حکومت ها و همچنین تضعیف یانابودی اسرائیل است از یک سو و از سوی دیگر سرایت این انقلابات به قلب اروپا و آمریکا، این بار نه منافع غرب، بلکه موجودیت فیزیکی حکومتی غرب را تهدید میکند. در حقیقت پس از انقلاب اسلامی ایران، بیداری اسلامی به منزله ضربه ای کاری بر مدیریت جهانی غرب و انزوای آنان و برگشت حکومتی انها به قبل از قرن شانزدهم را نوید می دهد. وضعیت کنونی یونان، انگلیس، اسپانیا همچنین به وجود آمدن گروه هایی که خواستار تجزیه و جدایی برخی از ایالات آمریکا شده اند، زمزمه این ضربه تاریخی است که امام خامنه ای(روحی له الفدا) خیلی پیشتر از این نویدآن را داده بودند.

امّا وضعیت هسته  شیعی نیز چندان مناسب نیست. همانطور که این هسته توانسته غرب و حکومت جهانی آنان را یک شخم اساسی بزند، رقیب نیز بیکار ننشسته و این مرکز شیعی را مورد آماج خود قرار داده است. حمله و توطئه ای از جنس « نرم ». نقطه شروع این اوج  پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خود که ناکام ماند امّا موج دوم آن که بسیار خطرناکتر از موج اول خواهد بود، تحت لوای تشکیل جریانی انحرافی در حال کلید خوردن است. جریانی که  با متحد شدنش با جریان فتنه انتخابات، در صورت کم کاری دلسوزان انقلاب، قادر به شخم زدن این هسته خواهد بود. یعنی اتحاد جریان غرب گرا با جریانی که قبلا نامش را " متصرفین " نهاده بودم. به نظر بزرگان انقلاب این خطر، بزرگترین خطری است که تا بحال از صدر اسلام، تشیع را تهدید نموده است.

جریان انحرافی امروز توانسته با نفوذ عمیق عقیدتی و عملی در ارکان و وزارت حساس، زمینه را برای اتفاقات بزرگی مهیا سازد. این جریان در سطح وزارت خارجه درحال قطع نمودن عملی " صدور انقلاب " که موتور حرکت انقلابات اخیر محسوب میگردد، است.

هم اکنون ایران 50 سفارتخانه خود را از طریق این جریان منحرف در سایر کشورها به حالت تقریبا تعطیل در آورده است، این به منزله شروع یک توطئه آشکار در سطح بین الملل است و از سوی دیگر ورود شخصی به نام محمد شریف ملک زاده به این داستان خود نشان از اجرای طرحی جدید در این زمینه دارد.

بنابراین مطمئن باشید در آینده رویداد های بسیار بزرگی در این هسته شیعی رخ خواهد داد. اتفاقاتی که به نظر حقیر به هیچ وجه عجیب و غیر منتظره نخواهند بود.

به این وضعیت درگیری هسته ها گویند. خوب حال باید پرسد وقتی این دو هسته دچار بزرگترین خطرات حیاتی خود شده اند، چه مفهومی را می رساند؟ این یعنی آنکه جهان بشری آبستن حادثه ای بسیار بسیار بزرگ است.

قطعا مرحله بعد از درگیری هسته ها، چیزی جز نبرد نهایی نخواهد بود. این آخرین راه و آخرین مرحله، برای  حیات هر دوقطب است که ناچارا به آن تن خواهند داد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۳۰
سلمان کدیور