با عرض معذرت از دوستان به خاطر به روز نشدن تقریبا طولانی. امیدوارم به حساب کم کاری این حقیر نگذاشته باشند.
قبل از خواندن این مقاله، حتما این مطلب را بخوانید.
بسم الله و الله اکبر
حوادثی که امروز در جهان در حال رخداد می باشد، اتفاقات خارق العادی ای است که قطعا نشان از آبستن بودن تاریخ بشری دارد. اگر به تاریخ معاصر نبرد نیروهای کفر و ایمان نیم نگاهی بیندازیم متوجه شده ایم که سطح نزاع این دو جبهه بسیار بالا گرفته است. تفاوت این درگیری ها با سلف خودشان در این است که دامنه این نبردها در حال رسیدن به هسته های کنترلی است. قبل از اینکه تحلیل خود را پیرامون جریان جهانی بشری، در شرایط کنونی بدهم لازم به مقدمه ایست که باید عرض کنم.
در آغاز قرن شانزدهم میلادی، نهضتی در جهان متولد شد که عصر پس از آن را عصر روشنایی نام نهادند. این نهضت توسط " مارتین لوتر و کالوین " شروع و موجب ویرانی نظام نظام اروپایی تحت اقتدار کلیسای کاتولیک شد و با تقدیس نظام فکری سکولار پیشاهنگ حرکتی شد که حیات دنیوی را به اساسی ترین هدف انسان بدل ساخت چنانکه در پی آن دین از « مسئولیت ایجاد تاسیس نظام» مخصوص خود منفک و خود تابعی از نظام سکولار شد. پس از این نهضت که پروتستانیزم نام دارد، شالوده تمدن جدید بشری را مقوله ای به نام " اومانیسم " تشکیل داد.
عصر روشنایی سرآغاز تولد مکاتبی با انگیزش های نفسانی انسانی شد. اندیشه کمونیست تحت تأثیر اندیشه های مارکس و اندیشه لیبرالیسم تحت تأثیر اندیشه جان لاک، هگل و روسو و ... موفق به تشکیل نظام حکومتی در بلوکات شرق و غرب گردیدند. رخ داد جنگ های جهانی اول و دوم و همچنین جنگ سرد، به تحلیل بسیاری از اندیشمندان حاصل درگیری های این دو قطب بود که در نهایت با پیروزی امپریالیست غرب بر کمونیست شرق زمزمه های تک قطبی شدن جهان، به نعره بلند شد.
صرف نظر از تحلیل پیشینه تاریخی اروپای قرون وسطا و همچنین بازشناسی شخصیت مارتین لوتر و کلوین و همچنین تبار شناسی مارکس و اندیشمندان غربی، باید گفت که این نظریه که مارکسیست شرق و لیبرالیسم غرب را دو قطب متضاد عنوان کرده اند، تحلیلی غلط و اشتباه است. علت این است که ریشه این دو جریان در یک خاک ریشه دارد و آن اندیشه " اومانیسم"( مکتب اصالت انسان) است.
در اصطلاح سیاسی "قطب" به رویش تفکری گویند که دارای ریشه های مجزا و همچنین اهداف و برنامه ریزی مجزا باشند. اما این در مورد کمونیست و لیبرالیسم صادق نیست چرا که اهداف این دومکتب مشترک و ریشه آنها هم مشترک است و فقط در اجرا و مدل راه خود متفاوت هستند. حتی جهان بینی این دو مکتب برگرفته از نظریه" تکامل " داروین است، نظریه ای که سنگ بنای الحاد جدید بشر را تشکیل داده است. پس نسبت دادن قطب، یک حیله و نیرنگ تاریخی بیش نبوده.
شاید بپرسید علت این نیرنگ چیست؟
باید پاسخ داد هر مکتبی برای بقا در فضای تاریخ معاصر نیاز به یک رقیب و دشمن دارد، تا بتواند در قالب رقابت با او خود را مطرح یا به اهداف خود نیل پیدا کند تا از این آبشخور اذهان عمومی مردم جهان را به مسئله ای غیر از ذات و هدف خودشان متوجه سازند. در حقیقت یک جنگ زرگری جهانی. همین است که پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی، نظریه "پایان تاریخ" ترویج می گردد. نظریه ای که تنها راه حکومت و بقای بشری را اندیشه لیبرال دموکراسی عنوان میدارد. در حقیقت هدف از تشکیل کمونیست و سپس نابودی آن توسط بنیانگذاران آن، رسیدن به این نظریه و ارائه آن بهبشر امروزبود.
در حقیقت جهان از سال 42 شروع به دوقطبی شدن نمود و در سال 57 به بار نشست و جهان تحت دو اندیشه، اسلام شیعی ناب و لیبرالیسم تلمودی، تشکیل حکومت دادند. دو قطبی ای که از بدو تشکیل شروع به نزاع و درگیری با طرق مختلف کردند. اسلام شیعی ناب با تکیه بر مفهومی به نام صدور انقلاب اسلامی و تشکیل هسته های مقاومت در دیگر نقاط جهان( بر طبق استراتژی نفوذ تشیع ) و همچنین نظام سلطه غرب با تکیه بر نظام سخت جنگ افروزانه و نرم توطئه گرانه با هم به نبرد پرداخته اند.
نظام شیعی با دکترین ولایت مطلقه فقیه، جبهه هایی مانند لبنان، فلسطین، افغانستان، پاکستان، عراق، کشمیر هند، یمن، الجزایر، کشورهای حوزه خلیج، کشورهای آمریکای لاتین و ... را به شدت متأثر نمود به حدی که رقیب خود را مجبور کرد برای کنترل وضعیت آنان و برای جلوگیری از انقلابات اسلامی، به طور مستقیم دست به اشغال و کشتار بزند. در حقیقت نفوذ فکر و عقیده شیعی با هزینه ای کم، موفق به رساندن خسارت عمیق و استراتژیک بر نظام غرب گردیده است.
پس از این واقعه، درگیری ها با بازوان قطبی انجام گرفته است. یعنی غرب با عدم دخالت مستقیم توسط گروه های تروریستی، جنگ تحمیلی، تحریم و ... بر اسلام شیعی می تاخته و ایران هم با تقویت حزب الله و حماس، حمایت از نهضت های آزادی بخش و ... بدون دخالت مستقیم خود به رقیب ضربه های کاری زده است.
امّا تحلیل شرایط امروز
همانطور که عرض کردم امروزه سطح درگیری و نزاع بسیار بالاتر از قبل گشته. یعنی جنگ بین بازوان، کم رنگتر و به هسته های مرکزی و کنترلی کشیده شده است. هسته شیعی به مرکزیت ایران که قلب مقاومت جهانی است و همچنین هسته یهودی با مرکزیت اروپا و آمریکا.
وقوع انقلابات عربی و شیوع بیداری عظیم اسلامی که هدف تمامی آنها قطع شدن بازوان غرب از اداره حکومت ها و همچنین تضعیف یانابودی اسرائیل است از یک سو و از سوی دیگر سرایت این انقلابات به قلب اروپا و آمریکا، این بار نه منافع غرب، بلکه موجودیت فیزیکی حکومتی غرب را تهدید میکند. در حقیقت پس از انقلاب اسلامی ایران، بیداری اسلامی به منزله ضربه ای کاری بر مدیریت جهانی غرب و انزوای آنان و برگشت حکومتی انها به قبل از قرن شانزدهم را نوید می دهد. وضعیت کنونی یونان، انگلیس، اسپانیا همچنین به وجود آمدن گروه هایی که خواستار تجزیه و جدایی برخی از ایالات آمریکا شده اند، زمزمه این ضربه تاریخی است که امام خامنه ای(روحی له الفدا) خیلی پیشتر از این نویدآن را داده بودند.
امّا وضعیت هسته شیعی نیز چندان مناسب نیست. همانطور که این هسته توانسته غرب و حکومت جهانی آنان را یک شخم اساسی بزند، رقیب نیز بیکار ننشسته و این مرکز شیعی را مورد آماج خود قرار داده است. حمله و توطئه ای از جنس « نرم ». نقطه شروع این اوج پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خود که ناکام ماند امّا موج دوم آن که بسیار خطرناکتر از موج اول خواهد بود، تحت لوای تشکیل جریانی انحرافی در حال کلید خوردن است. جریانی که با متحد شدنش با جریان فتنه انتخابات، در صورت کم کاری دلسوزان انقلاب، قادر به شخم زدن این هسته خواهد بود. یعنی اتحاد جریان غرب گرا با جریانی که قبلا نامش را " متصرفین " نهاده بودم. به نظر بزرگان انقلاب این خطر، بزرگترین خطری است که تا بحال از صدر اسلام، تشیع را تهدید نموده است.
جریان انحرافی امروز توانسته با نفوذ عمیق عقیدتی و عملی در ارکان و وزارت حساس، زمینه را برای اتفاقات بزرگی مهیا سازد. این جریان در سطح وزارت خارجه درحال قطع نمودن عملی " صدور انقلاب " که موتور حرکت انقلابات اخیر محسوب میگردد، است.
هم اکنون ایران 50 سفارتخانه خود را از طریق این جریان منحرف در سایر کشورها به حالت تقریبا تعطیل در آورده است، این به منزله شروع یک توطئه آشکار در سطح بین الملل است و از سوی دیگر ورود شخصی به نام محمد شریف ملک زاده به این داستان خود نشان از اجرای طرحی جدید در این زمینه دارد.
بنابراین مطمئن باشید در آینده رویداد های بسیار بزرگی در این هسته شیعی رخ خواهد داد. اتفاقاتی که به نظر حقیر به هیچ وجه عجیب و غیر منتظره نخواهند بود.
به این وضعیت درگیری هسته ها گویند. خوب حال باید پرسد وقتی این دو هسته دچار بزرگترین خطرات حیاتی خود شده اند، چه مفهومی را می رساند؟ این یعنی آنکه جهان بشری آبستن حادثه ای بسیار بسیار بزرگ است.
قطعا مرحله بعد از درگیری هسته ها، چیزی جز نبرد نهایی نخواهد بود. این آخرین راه و آخرین مرحله، برای حیات هر دوقطب است که ناچارا به آن تن خواهند داد.