داستان چند جوان که هزینه چاپ جزوه ای در مورد امام (ره) را ندارند و قصد دارند از طریق مراجعه به یک سازمان فرهنگی بودجه آن را تامین کنند. در این راه با چیزهایی روبرو می شوند که در خور تامل است. آنها حین صحیت در مورد جزوه به طور اتفاقی رئیس اداره فرهنگ را در تلوزیون دیده اند. ادامه داستان:
نوشته های نامطلوب
کمال: اِ اِ اِ ... بچه ها چه حلال زاده، آقای فرهنگیان. من فوری برمی گردم و به تلوزیون خیره می شوم . آقای فرهنگیان در حالی که کت و شلوار مرتبی پوشیده بود، با مویی اصلاح شده و ریشی که معلوم بود برای آنکارد کردنش خیلی وقت صرف کرده و پیراهن یقه کیپ سفید رنگ همیشگی اش، کنار دست تعدادی از افراد که برخی شان را می شناسم ایستاده تا روبان مراسمی را قیچی کنند.
مراسم کنار یک جاده در ورودی شهر در حال اجرا است. دختر بچه ای با لباس باستانی ، که سراسر پولک کاری هم شده ، با یک سینی که در آن یک جلد قرآن و یک قیچی فوکول بسته قرار دارد، جلو می آید و سینی را به آقای فرهنگیان تعارف می کند. آقای فرهنگیان بدون اینکه توجهی به دستان کوچک و ناتوان دختر بچه کند، شروع به تعارف کردن سینی پیش کش به مابقی مسئولین حاضر می کند. یکی می گوید: استغفراله. تا شما هستیدما؟ دیگر هم: تمنا می کنم، شما مبتکر این طرح بسیار بدیع در فضای فرهنگی کشور هستید، افتخار افتتاحش هم برای شماست. و مرد دیگری که صورتش عین کف دست، تر و تمیز و اتو کشیده است ادامه می دهد:
ما در حضور شما جسارت نمی کنیم. بفرمایید لطفا. آقای فرهنگیان که حالا از قبول زحمت دیگران مأیوس شده قیچی را بر می دارد و روبان را قیچی می کند و همه شروع به کف زدن می کنند.
...
مراسم ادامه پیدا می کند، آقای فرهنگیان با دیگر مسئولین به جایگاه مخصوص هدایت می شود و روی صندلی های یک دست آبی رنگ می نشینند. مردی کت و شلواری با ظاهری بسیار مرتب در حالی که به تشویق مردم با دست تکان دادن جواب می دهد بالای سن می رود و شروع به آواز خواندن می کند:
شب شب ستاره ها مثل چیشای خوشکلت
آره من عاشق تو ام، این یکی هستش مشکلت!
دوربین که چهره اش را نشان می دهد به چشمم آشنا می آید، انگار قبلا جایی او را دیده ام، هر چه ذهنم را می کاوم کمتر به یاد می آِورم، مردم با صدای آوازش به وجد می آیند، مرد خواننده که از پاسخ جمع خرسند شده دو دستش را بالا می برد و می گوید، بلند، بلندتر ، اینطور صدات نمی رسه ها، داد بزن، فریاد. این جملات که از دهانش خارج می شود فوری ذهنم جرقه ای می خورد و خوب به خاطرش می آورم. دو سال پیش در دانشگاه برای خواندن دعایی که خاطرم نیست دعوت شده بود و وقتی سکوت دانشجوها را می دید یا کم هیجانی جمع را همینطور دستانش را بالا می برد و با فریاد حزن آمیزی می گفت:
اینطور صدات نمی رسه ها، ناله بزن، فریاد ... بلند ... بلند تر ناله بزن ... تا صدات برسه ... اجر بیشتر می خوای بلند ناله بزن ... و خودش را به گریه می زد.
آواز که تمام می شود آقای فرهنگیان از صندلی اش بلند می شود و شروع به کف زدن می کند، مابقی مسئولین هم از او تبعیت می کنند، مردم هم سوت و کف و هورا می کشند و تقاضای آواز دوباره می کنند، مرد خواننده انگشتانش را روی لبانش فشار می دهد و به طرف جمع دستش را بالا می برد، چند بار پشت سر هم، همهمه مردم بیشتر می شود، باران کاغذهای رنگی دوباره شروع می شود، مرد خواننده رو به آقای فرهنگیان تعظیم می کند و از سن پایین می آید. چند لحظه بعد چند نفری با لباس های یکدست و مرتب روی سن می آیند، مجری فوری به تعدادشان صندلی و بلند گو می گذارد، تواشیح شروع می شود؛ همه جمع از مردم تا مسئولین ساکتند، آقای فرهنگیان وقت اجرای گروه به نشان لذت بردن سر تکان می دهد، برخی از در حال خمیازه کشیدن، دائم خودشان را روی صندلی این پهلو و آن پهلو می کنند، انگار که صندلی آزارشان می دهد. تواشیح که تمام می شود همه صلوات کم رمقی می فرستند، آقای فرهنگیان به نشان احترام به گروه لبخند می زند درحالی که زیر لب چیزی می گوید و دائم سرش را به نشان تایید بالا پایین می اندازد.
دل توی دلم نیست دائم منتظرم که کسی بیاید و اطلاعات درست و حسابی در مورد مراسم بدهد، کمال و علی هم غرق تماشای مراسم شده اند، که از خدا خواسته خبرنگاری فرهنگیان را کناری می کشد تا در مورد کم و کیف برنامه از او سوالاتی بپرسد. آقای فرهنگیان که کمی دست پاچه به نظر می رسد، دستی به سر و رویش می کشد و یقه پیراهن سفیدش را چک می کند، بادی در گلو می اندازد و آماده مصاحبه می شود. مجری با شور و حرارت تمام شروع به صحبت می کند، صدای سوت و کف بر صدای مجری غالب می شود:
با عرض سلام و روز به خیر خدمت شما هم وطنان عزیز و ارجمند. مراسمی که هم اکنون به صورت زنده درحال مشاهده آن هستید، مراسم افتتاح بزرگترین طرح فرهنگی کشور می باشد که به همت سازمان فرهنگ در حال برگزاری می باشد. برای اینکه از کم و کیف برنامه آگاه بشیم در خدمت مسئول محترم اداره فرهنگ، آقای فرهنگیان هستیم. سلام عرض می کنیم خدمت آقای فرهنگیان، میخواستم از شما جزئیات این طرح بزرگ فرهنگی را که حتما منشا تحولات شگرفی هم خواهد بود را برای بینندگان ما شرح بدین
آقای فرهنگیان، طوری که انگار می خواهد آماده کار سنگینی بشود، شانه هایش را دو سه بار بالا پایین می اندازد و دو دستش را روی شکمش چفت می کند، بادی به گلو می راند و می گوید:
من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت تمام عاشقان راه جهاد و شهادت. بعله این مراسم که شما و بینندگان عزیز شاهدش هستید افتتاحیه مسابقات اتومبیل رانی راه شهادت است که با زحمت و درایت همکاران ما از امروز آغاز خواهد شد. خبرنگار که تازه سر کیف آمده ادامه می دهد:
می شود توضیح بیشتری بدهید؟
آقای فرهنگیان: بعله. خدمت شما که عرض کنم، این مسابقات برای خانواده های شاهد و ایثارگر برگزار خواهد شد و از جنوب تا شمال کشور ادامه خواهد داشت و شرکت کنندگان عزیز وارد هر شهری که می شوند مورداستقبال استانداران، فرمانداران و مابقی مسئولین خدوم قرار می گیرند و پیام شهدا را با خود نشر می دهند. علاوه بر این ما تدابیری اندیشیده ایم که در طول مسیر مسابقه هزاران بسته چفیه، سربند و دیگر اقلام فرهنگی مثل پوستر شهدا، تقویم شهدا، سرسویچی های مزین به تصاویر شهدا و غیره، به منظور ترویج و نشر ارزش های دفاع مقدس، بین عموم مردم پخش شود. در حقیقت هدف ما نشر این ارزش ها در طی مسیر این این مسابقه هست. یک کار نمادین دیگری که درهمین اتفاق بزرگ صورت می گیرد نامگذاری این مسیر است که ما آن را راه شهادت نام نهاده ایم، که رانندگان ما این راه را با احتیاط و حزم اندیشی کافی و وافی و با سرعت مطمئنه طی خواهندکرد تا به مقصد برسند. البته برخی جاهای مسیر که جاده مناسبی نداشت ما اقدام به بهسازی و آسفالت این راه مقدس کردیم تا بهتر راه و رسم شهدا ارج نهاده شود.
خبرنگار: ببخشید به عنوان سوال آخر هزینه این طرح چقدر برآورد شده؟
آقای فرهنگیان: بعله، تقریبا ما بیش ازچند میلیار تومان برای این طرح لحاظ کرده ایم که ان شالله به مردم عزیز گزارش داده خواهد شد. آنچه مسلم است این است که در این راه ما اسراف ندریم. ما هرچه برای شهدا خرج کنیم کم خرج کرده ایم. به قول معروف کار خیراسراف ندارد، یعنی هر چه در توان داریم باید هزینه کنیم برای نشر این فرهنگ مقدس.
خبرنگار: از وقتی که در اختیار ما نهادید کمال تشکر رو دارم
آقای فرهنگیان: من هم تشکر می کنم از همه همکاران زحمت کشتان که زحمت پوشش این طرح و تحول فرهنگی را کشیدند امیدوارم که چنین طرح هایی هر روز بالنده تر و نو آورانه تر برگزار گردد تا ما هرچه بیشتر شاهد شکوفایی فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت باشیم.
علی: وای پسر چند میلیارد به همین راحتی خرج می کنن بعد نمی تونن به ما سیصد هزارتومن ناقابل بدن؟
کمال به طرف میزش بر می گردد و صندلی را با پا عقب می کشد و می گوید: نه بابا، اینا اینقد ناخون خشکن، نرو که اینجا میلیاردی خرج می کنن!
علی: تو هم که فقط آیه یأس میخونی. رسول؟ به نظرت پیگیری هم کنیم فایده نداره؟
من: حتما باید بدن قاعدتا. فردا میریم برای پیگیری چاب جزوه. کلا یکی از وظایف این سازمان حمایت از طرح و برنامه های فرهنگی هم هست.
***
... وارد اداره می شویم، در ورودی ساختمان یک تصویر بزرگ از آقای فرهنگیان نصب شده که با چهره ای بشاش و سرحال، مشغول قیچی کردن روبان مراسم روز قبل است، و زیرش نوشته: مسابقات رالی شهادت هدیه ای به تمام شهدا. البته فقط همین تصویر نیست. وقتی وارد سالن می شویم تصاویر دیگری هم از آقای فرهنگیان هست که خیلی شیک در معرض دید عموم قرار گذاشته شده. یک قاب بزرگ، آقای فرهنگیان را نشان می دهد، در حالی که دستش را روی سر دختر بچه ای گذاشته و طوری که عکس می گفت داشت دخترک را نوازش می کرد. زیر قاب نوشته بود: یتیم ها را دریابیم. عکس دیگر آقای فرهنگیان را درمراسم پر شور یک دعا، در صف اول نشان می داد، در حالی که دستانش را به آسمان بلند کرده بود و ملتمسانه انگار از خداوند درخواستی می کرد. زیر این قاب نوشته بود: اداره فرهنگ در صف مقدم ترویج فرهنگ عبادت. در ورودی راه پله ها قاب دیگری نصب شده که آقای فرهنگیان را در جمع خانواده شهدا نشان می دهد.
من و کمال مشغول تماشای دیگر تصاویر هستیم که علی ناگهان بلند فریاد می زند: های ... رسول، کمال! بیاین که کارمون جوره جون خودم.
از صدای بلند علی جا می خور و به طرفش با چشم می گردانم ... هیسسس، اینجا خونتون نیستا !اینطور داد می زنی، و به طرف علی می رویم. علی که انگار چیز بکری را کشف کرده باشد با ذوق می گوید، ببینید این تصویر رو. تصویر آقای فرهنگیان را نشان می دهد، در یک مراسم سخنرانی داشگاهی، در حالی که دستش را بالا برده و چهره اش را در هم کشیده، طوری که حالتی انقلابی دارد. زیر تصویر نوشته:
آقای فرهنگیان، ریاست محترم اداره فرهنگ درجمع دانشجویان انقلابی: راه امام را با تمام قدرت ادامه می دهیم وبا هر انحرافی در این مسیر مبارزه می کنیم.
...