خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۲۴ مطلب با موضوع «زمین خواری فارس» ثبت شده است

 

در خبرها آمده که حسین قاسمی، فرماندار سابق شیراز به دادگاه کیفری خوانده شد:

 

تمام دارها

خواب سرهایمان

و زندان ها

خواب احرارمان

و دادگاهای کیفری

خواب کفر به ایمانمان

را دیده اند

خیالی نیست فرماندار!

بگذار تو را هم

به جرم کفرت

در دادگاه کیفری

تکفیر کنند!

...

تو کافری که مثل حاجی آقای شهر

به  دار و دسته احسان

سند جفت نکردی

و صادقانه

از صادق سازان

تقاضای واحد مفت نکردی!

تو کافری

به وحی ای

که  از ابلیس

 به نبی ارائه می شد

و به سکه هایی

که از سوی قارون

به علیرضا حواله می شد!

و پشت کردی

به بختی

که از اقبال ها

دلار دلار قباله می شد!

...

تو کافری

که شباهت بیت المال را

  با مال البیت

نفهمیدی

و از آزار این جماعت

به خود نرنجیدی

...

یقین دارم

که تجدید نظر هم

به دادت نمی رسد

مثل آقازاده شجاع

یا اهالی اسلام شورایی

چکش داروغه

به ذکر نامت نمی رسد

هر چقدر هم

هوشمند! باشی فرماندار!

...

زمین را خورده اند

و حال می خواهند

زمینت بزنند

خیالی نیست فرماندار

مهم این است

که قورتت

نمی توانند بدهند

مثل زمین های هر متر

بیست و پنچ تومانشان

به اسم ما و کام دودمانشان!

 

سلمان کدیور - "  سلیم "

 

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۸
سلمان کدیور

 

در مدت چند سال فعالیت سیاسی که انجام داده ام، هیچ شهری را مثل شیراز نیافتم. وقتی فضای این شهر را با شهرهای بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان هم قیاس می کنم می بینم که شیراز دارای فضا و محیط فوق العاده پیچیده تری نسبت به مابقی کشور است. اصولا شیراز شهری است که خلاف سایر شهرها دارای جریان چند لایه متفاوت است که این لایه ها علی رغم تعامل باهم درجهت های خلاف هم در حال
حرکتند.

شیراز تنها شهر کشور است که هیچ مرز بندی سیاسی عقیدتی بین گروه های آن موجود نیست، تنها شهری است که به معنی حقیقی چپ و راست در آن مفهومیت ماهوی ندارد. همه چیز در هم گره خورده است، گاه اگر سر نخ یک جریان راست را بگیری سر از چپ بیرون می آوری و اگر سر نخ چپ را بگیری به احزاب و گروه های اصولگرای راست ختم خواهی شد.

آنچه این فضا را متفاوت کرده به این عوامل برمی گردد:

 

اول حضور فرق منحرف در این شهر است. شیراز قبله بهائیت درجهان است،شهری که  در آن این فرقه ها بیشتر از مسلمانان حتی نفوذ اقتصادی سیاسی دارند. این فرقه ها توانسته اند نبض اقتصادی شهر را با ساخت پروژه های بزرگ تجاری، هتلها، مراکزخرید و ... به دست بگیرند و از طرف دیگر به فعالیت های عقیدتی خود دامن بزنندفساد را به انحاء مختلف دراجتماع نشر دهند.

وقتی فعالیت این فرقه را رصد می کنیم با کمال تعجب می بینیم که مسئولین این شهرطی سی سال بعد از انقلاب هیچ اقدام جدی ای برای مقابله با اینها انجام ندادند در حالی که قدرت هم در دست آنان بوده است. این گروه ها و مافیای اقتصادی توانسته با دادن پول  های کلان به افراد خاص، در شهر ریشه بدواند و به خوبی ادامه حیات دهد.

این داستان انقدر مهم بود که رهبری(روحی له الفدا) این شهر را سومین حرم اهلبیت نام نهادند تا بلکه از قِبل این لقب مسئولین مبارزه با این فرقه ها را جدی بگیرند، چیزی که هر گز اتفاق نیفتاد. این فرقه ها علاوه بر ایجاد مشکلات عقیدتی اقتصادی، دارای خطر امنیتی هم برای نظام هستند که هیچ گاه به طور جدی روی آن کار و بحث نشد.

از طرف دیگر مرجعیت جنبش سبز بعد از مرحوم منتظری به این شهر و سید محمد علی دستغیب منتقل گشته که خود امری بسیار قابل تأمل را دروضعیت سیاسی این شهر پدید آورده است .

از سوی دیگر شیراز پایتخت مفاسد حکومتی کشور است. مسئله دار ترین آدم ها سر ازدفتر آقایان در می آورند، کارتل های اقتصادی عظیم در این شهر رواج می یابد، شبکه های بزرگ زمین خواری و ظلم در این شهر ریشه می دواند. موسسات اقتصادی که بعدا تبدیل به مافیای قدرت و ثروت می شوند متولد می شودند. در کجا؟ توسط  چه اشخاصی؟ توسط خواص این شهر. همین ها می آیند و فساد را تئوریزه می کنند، حتی برایش توجیه شرعی جفت و جور می کنند، چنان باطل را حق جلوه می دهند که انگار از آسمان نازل شده.

نتیجه چه می شود، مردم بیچاره و مستضعف زیر یوغ این حضرات له می شوند، زمین های آنان غصب و تبدیل به باغ شهری و ویلا می شود و سیل شکایت های مردی از این شرکت ها و از آقازاده ها و ... به طرف دستگاه  غذا گسیل می شود. فقر، فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی، فحشا، قتل، تجاوز چنان رشد می کند که شیراز و فارس رتبه اول کشور را به خود اختصاص می دهد. شکایت مردم و پابرهنه ها اب از آب باز نمی کند و در پاس کاری های قوه غذائیه  به شعب مختلف گم می شود، جلوی چشم مردم متهم ها راست راست راه می روند، شرکت هایشان همچنان فعال و به معامله ادامه می دهند!

 مردم حتی از حاکم شرع چنان دلسرد می شوند که درانتخابات مجلس خبرگان به او نه می گویند. در دور بعد او ناچار است برای رای آوردن مستند تبلیغاتی بسازد و خود را از این پدیده کنار بکشد.
چرا؟ چون خودشان می دانند مردم ناراضی هستند. خودشان می دانند مردم عصبی هستند و ریشه این همه گرفتاری را درکجا می بینند و اگر بخواهند مقبول واقع شوند باید حساب خود را از این پدیده جدا کنند، این کار را می کنند و نتیجه هم می گیرند!

اما دقیق وقتی پای آقازاده به وسط کشیده می شود، سیل نگاه ها به طرف انها گسیل می شود از دادن یک جواب شکسته بسته به مردم خودداری می کنند! چرا یک وقت حاضر می شوند مستند تبلیغاتی بسازند و وقت دیگر حاضر نیستند کلامی جواب بدهند؟ مردم را روشن کنند، اتهامات را نسبت به حکومت رفع کنند. چرا؟ این رفتار دوگانه چه توجیهی دارد؟

یک زمانی مصاحبه رسمی می کنند که اقازاده ما مجرم است، ما از همان اول می دانستیم، ما به ادارات اعلام کرده بودیم، ما با رهبر این مملکت هم صحبت کردیم و ایشان گفتند جلوی این کارها را بگیرید، ما مخالف بودم، ما تذکر دادیم، ما اسمش را از شناسناممان خط زدیم! ... اما وقتی تبرئه می شوند حاضر نیستند لب از لب باز کنند!

چقدر این جمله خطبه منای اباعبدالله(ع) برایم تکرار می شود ... " شما هر وقت  حق خودتان و حزبتان را در خطر دیدید فریاد کشیدید و جنجال به پا نمودید و با تمام قدرت آن را مطالبه کردید اما هرگاه حق مستضعفین و محرومان جامعه تباه گشت سکوت کردید و گفتید، خداوند در قیامت برای انها جبران کند ..."

به من جوان شیعه نگویید چرا به حضرات جسارت می کنی. چرا که  بنده حق را به شخص نمی سنجم. نمی گویم این کار درست است چون توسط فلان شخص انجام شده، و غلط است چون فلان شخص آن را نفی کرده، خیر. ما باید اشخاص را به محک حق بزنیم نه حق را به محک اشخاص. برای ما برایندی که فلان عمل برای انقلاب به بار می آورد مهم است، که ایا به ضرر انقلاب بوده یا به نفع انقلاب و اسلام، شخص فاعل د رهر جایگاهی که باشد اصلا اصالت ندارد. برای من جوان شیعه که مکتبم یادم داده به اعمال حاکمانم حساس باشم، هرگونه ظن به فساد را به دقت مورد بازخواست قرار دهم، این سوالات و پارادوکس ها مدت هاست ایجاد شده و برای مردم هم. چرا جواب درستی داده نمی شود؟ این اتفاق ها افتاده، اثرات سوء خود را به جا نهاده، چرا نباید حساس باشیم؟

یک عده دیگر هم هستند به اسم احزاب اصولگرا. البته مومن به اصول خویش نه مومن به اصول انقلاب اسلامی. این جماعت سی سال در این جرایم و این مفاسد شرکت داشته اند. چرا؟ چون ساکت بودند در قبال ظلم، چون منافع خودشان را با این ها گره زدند. چون قدرت سیاسی داشتند، ظلم را با چشم دیدند اما حاضر نشدند در برابر آن بایستند. جرم ساکتین برابر جرم عاملین است. بعدش هم توی انتخابات مجلس هشتم می بینیم که هزینه ستاد آقای ایکس اصولگرا را جناب زمینخوار بزرگ می دهد!

پدیده بعدی شیراز خاندان ها هستند که بارزترین تفاوت این شهر با سایر شهرهاست. خاندان هایی که تمام قدرت های سیاسی و اقتصادی را در دست دارند و با هم نسبت های فامیلی شدید ایجاد کرده اند و شیراز را به شهر هزار فامیل مبدل ساخته اند.

تمام مسئولان سازمان ها را این جماعت مشخص کردند، در تمام انتخابات خود را قیّم مردم جا زدند، هر جا که مرکز قدرت و ثروت است رد پای این خاندانها هست. کیست که اینها را نداند؟

این خاندانها و احزابشان که زور بزند هر حزبی چند نفر بیشتر عضو ندارد (از نوع حزب های فامیلی) چنان ریشه دار شده اند که هر دولتی سر کار می آید ناچار است در فارس قدرت را با اینها تقسیم کند. زمان اقای انصاری لاری را همه خوب به خاطر دارند. اینها به ظاهر مخالف هم بودند اما از همان روز اول با هم قرارداد صلح بستند. آقا شما در فعالیت سیاسی ما دخالت نکن ما هم در فعالیت های اقتصادی شما دخالت نمی کنیم، هرجا هم لزوم داشت بیا با هم سر یک میز مذاکره می کنیم تا حل شود. فلان سازمان و بهمان اداره برای شما، فلان قدرت و بهمان ثروت برای ما. یهو پروژه قم اباد قصرالدشت به عنوان نماد دوستی و حاصل همخوابگی سیاسی این جماعت متولد می شود.
آنقد با هم جفت و جور شده اند که روزنامه  " س " که بنگاه خبری اصولگرایی است، روزی که اقای خاتمی دوره ریاست جمهوری اش تمام می شود، تیتر می زند که " صد حیف که این رفت و صد شکر که  فلانی آمد ".!!!!!

بعد از انصاری لاری، رضازاده می آید و شیراز می شود بهشت احزاب راست و این خاندانها. بعد از او احمدزاده کرمانی می آید، او از همان اول (به هر نیتی) قصد بوردوزل کردن این احزاب و خاندانها را دارد، اما با صورت نقش زمین می شود. زورش نمی رسد. چرا؟ از بس قدرت دارند این احزاب.  نفر بعدی که صادق عابدین است . او از تجربه احمد زاده و استاندارهای قبلی به خوبی متوجه است که اگر بخواهد ریاستش ادامه پیدا کند باید قدرت را با اینها تقسیم کند. در گام اول به نشان صلح، اقای فلانی را می کند مشاور ارشد . در گام های بعد مدیران سازمانها را هم تثبیت می کند و الخ!. همه جا ارام می شود، جار و جنجال ها در شهر می خوابد، کسی جیک نمی زند، انگار گرد مرده روی شهر پاشیده باشند. بعد می بینید که تمام نقدهایی که همین جماعت دربوق و کرنا کردند و با آن احمدزاده را رسوا، در پیکره تیم
اجرایی عابدین نیز هست، اما چون الان قدرت تقسیم شده ساکت می شوند. حتی رقاصه طاغوت را دعوت می کنند تا برای عید فطر دنس برقصد، اما بازعزا گرفته اند. چرا؟ چون الان قدرت بین این خاندانها و احزاب تقسیم شده!

اینکه چه با قاسمی و تیمش کرد اند بماند!

روح الله

پدر پیر همیشه جاویدم

شاهد باش

همه سهمشان را گرفته اند

وتا خرخره

نجاست مقام را  لیسیده اند

درس فریاد تو را بوسیده اند!

...

دوره انتخابات مجلس می شود، آقای فلانی که اوج  بصیرت شیراز است و ادعا می کند که لیستش از قبیله و خاندان ها تهی خواهد بود، اما در یک اقدام باور نکردنی لیست خود را، قبیله ای خاندانی پر می کند. چرا؟ چون او فهمیده که بدون خاندان بازی پیروزی سیاسی در این شهر اتوپیاست. لیست فلان جبهه هم اقازاده است و دیگر لیست هم ازخاندا نهاست. مردم و نخبگان گیج می زنند چرا که رهبر این مملکت فرمود نماینده ها باید از مراکز ثروت و قدرت دور باشند اما لیست جبهه ها این حرف را نشان نمی دهد، عملا نماینده کارتل های اقتصادی در سر لیست برخی جبهه ها قرار می گیرند. مردم از خودشان سوال می کنند آیا اینها برای مردم هستند یا علیه مردم جبهه گرفته اند؟ یا شاید مردم را احمق فرض کرده اند؟ اقای فلانی در دور قبل مجلس یک نطق برای دفاع ازحق مردم نداشته اما الان در لیست جبهه ایکس است. چرا؟ چون اسمش رای آور است. مردم چه؟ انقلاب چه؟ اصلا آنها به حساب نمی آیند دراین بازی. عملا به مردم پشت می کنند، به شعور آنها توهین می کنند!

از طرف دیگر فتوا صادر می شود که به یک زن حتما رای دهید! و گلایه می کند که چرا اسم یک زن در لیست اصولگرایان نیست؟ چرا؟ چون مجلس بالنده می شود. فلانی در می آید و می گوید نه اقا ما نمی خواهیم فلان خانوم قرار بگیرد امیدوارم فلانی تجدید نظر بفرمایند.

سوال اینجاست که دورهای قبل هم ما زن کاندید داشتیم چرا این دور فتوا صادر می کنند؟ چرا اصرار دارند به یک زن رای دهیم؟ چرا دوتا نه؟ چرا سه تا نه؟ مگر اصلا جنسیت ملاک است؟ اصلا چه چیزی ملاک است؟. چرا بین آن همه سوالی که از آقایان می شود و قبلا هم شده ( سوال های اساسی که به حق و حقوق مردم این شهر مربوط بود) کسی جوابی نمی شنود اما برای این سوال که نظرتان در مورد کاندید شدن زن در مجلس چیست، جوابیه صادر می گردد؟ مسئله ای واجبتر از این نبود؟ . جواب سوال وقتی روشن می شود که در شیراز فقط یک زن مطرح و خاص کاندید شده ، پس به خوبی روشن می شود که منظور از یک زن کیست!

...

سوال این است این شامورتی بازی تا کی باید ادامه پیدا کند؟ تا کی دوستان ما باید بنشینند تا از غیب یک نفر را به انها معرفی کنند و به انها بگویند این اقا را ما برای شما انقلابی ها تراشیده ام، آک آک، بیا و رای بده تا او وارد عرصه شود این بساط برچیده شود؟ بگذارید رک به دوستان بگویم که دچار توهم شده اند. تا کی می خواهید دست روی دست بگذارید؟ چرا خودتان یک نفر را نمی سازید؟ چرا این بازی را به هم نمی ریزید؟ این وضعیت شیراز است. با مشهد مقایسه می کنید؟ با تهران؟ با اصفهان؟ هیچ جا چنین وضعیت سر در گمی ندارد که  شیراز دارد.

هدف ما نباید برد باشد، خیر، هدف ما این است که این قاعده بازی را به هم بزنیم. میدانیم که توان مالی تبلیغاتی ما یک هزارم اقایان و احزاب و خاندانشان نیست، اما باید به عقیده ای که داریم ایمان بیاوریم. باید خارج از لیست های خاندانی و ساندویچی دنبال اصلح بگردیم. باید از این مراکز قدرت و ثروت که شیراز نقطه اوج ان است اجتناب کنیم. مجلس را مجلس انقلابی بسازیم نه مجلسی که  از نظارت بر خودش واهمه دارد، چرا که می دانند ریش هایشان به کجا وصل است. ننشینید تا منجی ظهور کند، ننشینید که این سنت سیئه در این شهر جولان بدهد و شما بهانه بیاورید که  ما اصلح را نیافتیم، چرا اصلح را نمی سازید و معرفی نمی کنید؟

در شیراز هر شخصی که از حلقه قدرت و ثروت و خاندانها به دور باشد، دلسوز نظام و انقلاب باشد، آنقدر بصیرت سیاسی اجتماعی داشته باشد که حق را از نا حق تشخص دهد، توان دفاع از مردم را داشته باشد، اصلح است، حتی اگر اصلاح طلب باشد.

 

------------------------------------------------------------------------


 بعد نوشت:

بخوانید نامه ای به اقای  جنتی - وبلاگ ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

 

۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور

 

وقتی ملاک رای دادن را در سخن حضرت امام خمینی(ره) و حضرت امام (روحی له الفدا) میخواهیم برای دیگری شرح دهیم معمولا صفات وجودی را بیان می کنیم. یعنی صفاتی که باید در شخص وجود داشته باشد. امّا گاهی به جای اینکه بگوییم یک نماینده باید " چه باشد" بهتر و صحیح تر آن است که  " آنچه نباید باشد" را مشخص کنیم.

وقتی حرف از وجود زده می شود، امکان ایجاد تقلبی بیشتر است تا زمانی که از نبود وصفی سخن گفته می شود. چرا که در " نباید باشد"ها نوعی خط مرزی مشخص و منسجم قابل روئیت می گردد که در وصف " باشد" ها کمتر قابل روئیت است. این خصیصه وجودی و ذاتی مفاهیم نفیی است. این مفاهیم قابلیت بیشتری در جدا کردن خودی و غیر خودی دارا هستند.

به عبارت زیر توجه کنید:

مردم توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلای مجلس ... نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند (باشند) ( وصیت نامه امام .ره.)

اولین خصیصه ای که  هر نماینده آن را دارا باشد باید نفی گردد سرمایه داری است.

سرمایه داری به مفهوم تجمیع منابع در دست اقلیت و عدم توزیع عادلانه آن در طبقات دیگر. هر نماینده ای که در فعالیت اقتصادی به این مفهوم است، یا با این طیف جریانان مرتبط است مردود است. بین کسانی که کاندیدا شده اند شناسایی این افراد کار سختی نیست.

دومین مقوله زمین خواری است.

زمین خواری دینی است که از فارس بعثتش را آغاز کرد و هم اکنون مدینه فاضله این دین در کشور نیز می باشد. این دین هم رسول دارد هم امام و هم امامزاده. آنقدر در این شهر و استان شهره است که  کمتر خانواده ای در شهر را می توان یافت که به نحوی با آن در ارتباط  نباشد.

باید دید کدام نامزد با این طبقه در ارتباط است. کدام یک از آنها چه در قبل و چه هم اکنون از این طبقه حمایت می کند؟. کدام یک احتمال دارد اگر پیروز شود به تقویت این پدیده کمک کند؟ کدام یک منافع حزبی و جریانی اش با این جماعت گره خورده؟ باید از نمایندگان ادوار سابق و نامزد های فعلی پرسید نظرشان در مورد این دین جدید و رسول و امام و امام زداده هایش چیست؟

ممکن است بگویید هیچکدام زمین خوار نستند. حقیر می گویم کدام یک در مقابل این پدیده سکوت کردند؟ کدام یک توجیه آوردند برایش و شرعی اش جلوه دادند؟ این افراد غالبا جزء رجل سیاسی و مسئولان بوده اند. باید از آنها مطالبه کرد چرا هیچگاه کلامی در این باب موضع نگرفتند؟ چرا در برابر حقوق مردمی که ولی نعمت شما بودند کوتاه آمدید اما هرجا حق خودتان و حزبتان بود با جدیت آن را مطالبه کردید؟ آنهایی که ساکت بوده اند در جرم آنانی که فاعل بوده اند شریکند در محضر خداوند. ریش دار و بی ریش هم نمی شناسد. هم کراواتی ها، هم یقه کیپ ها را می توان در این ردیف دید و شناسایی کرد.

کارکتر بعد، صدرنشینان است که تا آخر فراز کلام امام شامل توصیف این گروه است.

صدر نشینی به مفاهیم و معانی بسیار می شود ترجمه و مصداق برایش آورد. خاندان سالاری، آقازادگی و ... اما با خصیصه رفاه زدگی و عدم درک درد مردم.

باز هم ممکن است پرسیده شود یک نماینده که از وضع مالی خوب برخوردار است آیا لایق نیست؟ آیا کسی که اقا زاده است( به صرف آقازادگی) مردود است؟ آیا کسی که خانوادتا ثروتمند هستند، هیچگاه طعم فقر را نچشیده اند نمی توانند نماینده خوبی باشند؟

جواب این است صفات بالا به صرف وجود بد نیستند، بلکه فرهنگ ان و ره آورد آن اگر همراه با زمینه آن( ثروت، آقازادگی و ...) همراه شود آثار سوء دارد. به عبارتی همان حرف امام(ره) که می فرمایند، کاخ بد نیست، خوی کاخ نشینی است که مذموم است.

ثروتمند بودن، آقازاده بودن، در رفاه بودن و ... صرفا تا وقتی که خوی خودش را بر جا نگذاشته باشند بد نیستند.

باز می شود پرسید از کجا بفهمیم این نامزد انتخابات خوی کاخ نشینی داد یا خیر؟

خیلی ساده است، کافی است از او بپرسید شیراز چند ناحیه حلبی آباد دارد؟ منطقه حلبی نشین کارخانه ریشه محک(مثلا) چند نفر سکنه داد و مهمترین مشکل انان چیست؟ به عنوان مثال از نمایندگان دور قبل بپرسید. از جناب قادری و دستغیبین و ذوالانوار و همچنین از مدعیان جدید مثل کرامتفر و شعرا و مشفق و خانم اردبیلی و ... .

نماینده یا نامزدی که خوی کاخ نشینی و آقازادگی نداشته باشد با این طبقه محروم و پابرهنه محشور بوده و خواهد بود. کوچه به کوچه آنها را قدم زده، با آنها حرف زده، پای دردهایشان نشسته. مهم نیست اصلاح طلب یا اصولگرا یا 7*8 یا 3+5 یا جبهه پایداری و فراکسیون اقلیت و ...( که همه نشان منافع حزب است نه ملت). نه نماینده ای که قابلمه به دست و متکدیانه، وقت انتخابات می رود این محلات برای  یک لقه رای!. نماینده ای که شهرک ترافیکی را بلد نباشد بهتر است اول به فکر آخرت خودش باشد تا اصلاح مملکت!

این شرح مختصری بود از صفاتی که یک نماینده نباید داشته باشد، تا بتوان اصلح را انتخاب کرد و رای داد. ببخشید با عجله نوشتم، خیلی تفاسیر بهتر می شود از کلام امام(ره) دریافت که به عقل ناقص حقیر نرسید که شما می توانید دریافت و نشر دهید.

 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۰۴
سلمان کدیور

 

 نخبگان انقلابی همیشه یکی از بزرگترین نقدهایی که به قوه قضائیه وارد دانسته اند عدم قاطعیت در برخورد با مفاسد بوده. آن هم مفاسد کلان و در حقیقت این ضعف بزرگ را عامل مولد مفسده دانسته اند.

اما سخن حقیر در این مطلب نکات همیشه تکرار شده فوق نیست، صحبت بنده در مورد شیوه مبارزه ای است که در برخورد با فساد توسط همفکران ما در شهر یا سایر نقاط کشور صورت گرفته و معمول بوده است.

 تجربه نشان داده که مدل برخورد ما برخورد سلبی یا اعتراضی بوده. یعنی واکنش شدید نشان دادن، با ابزارهایی مثل بیانیه، تحصن، تجمع، نقد و ... . این نوع برخوردها در برخی موارد بسیار به موقع، درست و اصولی بوده و شاید گفت حداقل کاری است که از عهده نخبگان برآمده است. اما نقطه ضعف این روش این است که فساد ستیزی را مقطعی، پرژه ای و یا به عبارت بهتر موردی می کند و قابلیت جریان سازی مداوم و الگوسازی مستمر نداشته است.

در اسلام دو راه را برای مبارزه با فساد  در تمامی ابعاد آن تجویز نموده. امر به معروف( یعنی دعوت به خیر و تشویق نیکویی ها و برجسته کردن نقاط قوت حکومت، اجتماع، افرادو ... ) و نهی از منکر( اعتراض به کژی ها، بی عدالتی ها و تقبیح ظلم و ... ). روش معمولی که ما وسایر دلسوزان انقلاب بیشتر بر آن تاکید نموده ایم ( و شاید نقطه ضعف روشی ما نیز باشد) تاکید بر شق دوم یعنی نهی از منکر بوده است. بسیار کم اتفاق افتاده که از مسئول عدالتخواهی حمایت کنیم، یک فساد ستیزی و احقاق حق را تشویق نمایم. در حقیقت امر به معروف در اعمال و شیوه مبارزاتی  ما بسیار ناچیز بوده است.

دیروز بعد از مدتها حکم اعضای متهم شورای شهر، توسط قوه قضائیه اطلاع رسانی عمومی شد. طی این حکم سید سعید موسوی و فاطمه هوشمند به جرم اخذ رشوه و مشکلات مالی به سه سال حبس محکوم و جناب دستغیب نیز تبرئه گردید.

به هر حال باید اذعان کرد که از این احکام در دستگاه قضایی ما بسیار بسیار کم صادر گریده و معمولا این نوع پرونده ها که متهمین آن به مراکز قدرت متصل هستند اکثر غالب با بی عدالتی تمام یا به آن رسیدگی نشده یا اگر هم شده، به نحوی رفع و رجوع گشته و آنچه بر جای مانده بدبینی نسبت به انقلاب و دستگاه قضا و نا امیدی مردم به حکومت را فراهم اورده است، که نمونه بارز آن را طی حکم تبرئه فرزند جناب آقای حائری مشاهده کردیم. هرچند این رای( متهمین شورا) نیز قابل تجدید نظر است و ممکن است به ضد خودش نیز مبدل گردد! اما باید نکاتی را در اصول جریانی خودی ها برسی کنیم.

فارغ از این که آیا این احکام در عدالت تام و تمام صادر شده و واقعا محکومیت سه سال برای مجرمینی که نمایندگی یک کلان شهر با جمعیت بیش از یک و نیم ملیون نفری  را بر عهده داشتند، عادلانه است یا خیر، باید وجه مثبت این حکم را نیز دید. این وجه مثبت، خود محکومیت و مجرم شناخته شدن خواص منحرف است، به عنوان یکی از خصایص حکومت اسلامی.

به نظر حقیر ما همانطور که نسبت به بی عدالتی که درحکم آقازاده جناب حائری رخ داد و ابهاماتی که برای ما بی پاسخ ماند دست به اعتراض زدیم، برای این حکم اخیر( محکومیت اعضای شورا) یک مدل معقول و مناسب باید در نظر بگیریم و ان چیزی نیست جز تشویق و امر به معروف کردن جامعه.

چه ایرادی دارد که دوستان دانشجوی ما در بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی، انجمن اسلامی، ستاد یادواره و ... طی یک مراسم رسمی از قضات و مسولین عدالتخواه شهر را شناسایی و از آنها تقدیر و تشکر به عمل بیاورند؟

چه ایرادی دارد که ما قاضی دادگاه بدوی شجاع حائری که بدون ملاحضه جایگاه متهم او را به شش سال حبس و اقامه حقوق شکّات محکوم نمود و همچنین قاضی پرونده اعضای متهم شورا در یک مراسم رسمی با دادن لوح تقدیر فساد ستیزی تشکر کنیم؟

یا چه ایرادی دارد از دستگاه اطلاعاتی استان به خاطر شناسایی این اعضای متهم تشکر کنیم؟

این اعمال، یعنی شناسایی عناصر و اعمال سالم و مهره های انقلابی در دستگاه های اجرایی و قضایی و معرفی آنان به جامعه و تشویق عملکرد آنان بزرگترین نتیجه ای که دارد این است که فساد ستیزی و عدالتخواهی را به عنوان یک ارزش قابل روئیت در نظام که  آثار دراز مدت نیز بر آن وارد است، معرفی می نماید. باعث تشویق دیگر عناصر می شود، روح امید را در جامعه نشر می دهد، به سلامت حکومت کمک می کند. یک نتیجه دیگر آن این می شود که هزینه بی عدالتی بالا می رود و به راحتی رای یک دادگاه بدوی به ضد خودش قابل تبدیل نمی شود.

ما نباید دنبال عناصر آرمانی بگردیم چرا که هرگز نخواهیم یافت.  بلکه ما باید این شرایط آرمانی و انسانهای آرمانی را تولید و تکثیر کنیم و این شدنی نیست مگر با عنصر تشویق و حمایت. همانطور که عمل زشت و عدالت گریزانه را تقبیح می کنیم، عمل مثبت( هر چند اندک ) را باید شناسایی و تشویق و ترغیب نماییم.

شاید برخی بگویند که فلانی چه کم ظرف و قانع است و چه سریع دلخوش می شود به این چند قاضی یا ساده انگارانه می بیند این احکام ساده را. خیر چنین نیست. حقیر اعتقاد دارم آنقدر که عناصر کریه و پلید در جامعه ما رواج یافته، که ما باید از حداقل روزنه های نور استفاده کهکشانی کنیم و آن را نشر دهیم. از این هم نترسیم که به ما انگ حمایت از دستگاه ها و اشخاص را می زنند، که در حقیقت حمایت ما از قضات و افراد نیست، بلکه حمایت از یک فکر است.

هرجند از دوستانم در تشکل های فوق برای برخورد منفعلانه در برابر حکم تبرئه شجاع حائری گلایه داشته و اعتقاد دارم آنها در این امر کوتاهی نمودند و از حداقل کار که یک نامه ساده یا یک بیانیه مطالبه گرانه هم بود دریغ ورزیدند، اما این امید را دارم که نسبت به  محکومیت اعضای شورا و تشویق عناصر سالم اقدام کنند، چرا که برادران و خواهرانم را هم اکنون نقطه امید حضرت امام(روحی له الفدا) در این شهر میدانم و می بینم و به تکلیف شناسی آنان نسبت به انچه در حکومت اسلامی می گذرد اعتقاد دارم.

 

------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

مطلب در تریبون مستضعفین 

 

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۰ ، ۱۴:۲۸
سلمان کدیور

 

مقدمه:

همیشه یک سوال ذهنم را به خود مشغول داشته است و ان اینکه، آیا خداوند ضمانت کرده که جمهوری اسلامی تحت هرشرایط و روندی محفوظ باقی خواهند ماند؟ چنین شد که برای یافتن پاسخ شروع به کاوش در احوالات انقلاب های اسلامی در تاریخ بشر نمودم. و نوشتار زیر تفحصی است در تاریخ انقلاب اسلامی پیامبر(ص) با جهت گیری قیام عاشورا.

 پیرامون علل، ریشه ها و انگیزه های قیام سرخ عاشورا تا کنون کتاب های بسیار نگاشته و نظریات متفاوتی ابراز شده که هر کدام علل وقوع را به نحوی شرح داده اند. نقطه اشتراک تمامی این تحلیل ها را شاید بتوان تحلیل سیاسی اجتماعی دانست. یعنی ثقل این نظریات انحرافات و یا تغییراتی  در پیکره نظام سیاسی و یا نظام اجتماعی رخ داده را شرح داده اند. ذکر عللی مانند انحراف خواص، ماجرای سقیفه، انحراف ارمانهای انقلاب پیامبر، دنیا پرستی مردم و خواص و ... از این باب گفته شده است.

امّا وجه بسیار پنهان واقعه عاشورا، که علل فوق ریشه در آن دارد، به نظر نگارنده تغییر در شیوه اقتصاد اسلام بود. شاید به جرات بتوان گفت اکثریت علل فوق تنها شاخ و برگ واقعه عاشوراست و به ریشه آن پرداخته نشده است.

در این مقال کوتاه نگارنده سعی کرده است با تحلیل از زاویه اقتصاد (سرمایه داری) برگ های تاریخ را ورق بزند و از پس ظواهر حوادث دیگر ریشه های وقوع حادثه کربلا را مورد بازبینی قرار دهد.

سرمایه داری و حکومت:

قبل از ورود به بحث لازم است توضیح مختصری پیرامون نظام سرمایه داری داده شود.

نظام سرمایه داری را تسلط نگاه اقتصاد یهودی می دانند. نظامی که بر پایه سود و ربا، با ابزار بانکداری بنا شده است. سرمایه داری را شاید به طور خلاصه می توان انحصار ثروت د ردست اقلیت ترجمه کرد. اقلیتی که از این ثروت به ترویج صنعت به گونه های مختلف به سبک خصوصی می پردازند و تولید ثروت می نمایند.

 نظام سرمایه داری ذاتا در محیط دارای تبیض قابلیت رشد را دارد. محیطی که منبع ثروت اغنیا فقر روز افزون فقرا باشد. بنابر همین علت است که نظریه پردازان سرمایه داری مدرن هیچ اصالتی را برای مقوله عدالت قائل نیستند و اصولا آن را انکار می کنند.

 ( نظریات آیزیا برلن و جان راولز درانکار وجود عدالت در هستی- اندیشه های سیاسی قرن بیستم- دکتر حاتم قادری)

نظام سرمایه داری از این لحاظ که در بلند مدت سبب فقر روز افزون عموم جامعه و گسترش شکاف طبقاتی می گردد، باعث شورش مردم علیه حکومت را فراهم می آورد که تبلور این امر را در جنبش وال استریت یا جنبش نود و نه درصدی به خوبی مشاهده می کنیم.

 سرمایه داری در بعد جهانی هم دقیق همین نتایج را دارد. فقر کشورهای توسعه نیافته و افزایش ثروت کشورهای قدرتمند. در این مدل کشورهای جهان سوم تامین کننده مواد خام و برای پیشرفت کشورهای غنی را فراهم می کنند. ( نظریات مارکس واندره گوند فرانک –توسعه درمکاتب متعارض- دکتر ساعی).

این مدل در انتها باعث شورش جهانی علیه امپریالیسم خواهد شد کما اینکه تبلور این امر را به نظر نگارنده در بیداری کشورهای اسلامی و انقلابات منطقه شاهد هستیم.

 کشوهای لیبی، یمن، بحرین، عربستان، مصر و ... کشورهای جهان سومی هستند که تئوری های اقتصادی انان عین نظام های سرمایه داری غرب است و این باعث نارضایتی عمیق از حکومت گردیده است. با توجه به خصوصیت ضد دینی نظام سرمایه داری زیر سوال رفتن اعتقادات مردم، نابودی نظام فرهنگی سنتی و ... را شاید پیامد اصلی تسلط سرمایه داری و ریشه خشم مردم منطقه دانست.

شیوع سرمایه داری در اسلام:

شاید اولین جرقه تسلط نگاه و نظر سرمایه داری را بتوان در سقیفه جستجو کرد. با توجه به اینکه شرح و بسط سقیفه ازحوصله خواننده خارج است به ثمر سقیفه پرداخته می شود.

بعد ازبه قدرت رسیدن خلفا اولین بروز رسمی نگاه سرمایه داری در زمان خلیفه دوم رقم خورد، آن هم در شیوه تقسیم بیت المال. " دیوان عطا " که مسئولیت توزیع قنایم  و بیت المال را بر عهده داشت نخستین بار در عهد خلافت عمر تاسیس شد و بنا به دستور خلیفه مقرری مسلمانان را به ترتیب قبایل و بر حسب قرابت به پیامبر(ص) و سبقت در اسلام تعیین نمود. ( قدرت، دانش و مشروعیت د راسلام- داود فیرحی – ص 162)

این اقدام سبب تحولات بنیادی در حکوت اسلامی و انقلاب پیامبر گردید و تخمی را پاشید که در شورش های سال های پایانی خلافت راشدین به ثمر نشست و  در خلافت حضرت امیر(ع) به وضوح خود را نشان داد.

با این اقدام عمر طبقه جدیدی در نظام اجتماعی سیاسی مسلمین به وجود آمد که قسمت اعظم دارایی ها و درامدهای حکومت را به خود اختصاص دادند و این طبقه چیزی جز طبقه خواص انقلاب نبود. در زمان عمر فتوحات بزرگی در ایران و روم و افریقا و ... رخ داد که باعث سرازیر شدن غنایم و ثروت افسانه ای به حجاز گردید و طبق قانون دیوان عطا صحابه  بیشترین سهم را از این فتوحات کسب کردند.

وقتی خلافت به عثمان رسید نظام سرمایه داری در اسلام تناور شده و ریشه دواند. مردم با چشم خودشان می دیدند که صحابه و قریش از قدرت و نفوذ سیاسی بالایی در حکومت و اجتماع برخوردار گشته اند و با استفاده از این قدرت و ثروت اموالشان را تا صدها برابر افزایش می دادند. چنین شد که مسابقه برای رفاه بین مسولین درجه اول حکومت کلید خورد و فضیلت اشخاص به مقدار دارایی های آنان سنجیده می شد.

پایداری چنین نظامی به حکمرانان مطیع و هم فکر بستگی داشت. بنابراین خلیفه دوم و سوم هر شخصیت اسلام را که به پیامبر و اسلام ناب نزدیک بود را حذف و تبعید کرد چرا که آنان در صدد تغییر وضع موجود و برگشت به الگوی اقتصادی همراه با عدالت پیامبر(ص) بودند. علی(ع)، سلمان، ابوذر و ... که جبهه عدالتخواهان را تشکیل می دادند با حربه هایی چون توطئه علیه اسلام، قدرت طلبی و ... حبس خانگی و یا تبعید شدند و معاویه ، فرزندان حکم و دیگر اشراف زادگان  در پیکره اسلام مهره چینی گشتند.

عثمان یکصدهزار دینار به حکم بن ابی العاص، که توسط پیامبر (ص) تبعید شده بود داد و نیز به فرزندان مروان بن حکم خمس غنایم آفریقا را عطا نمود. ( العقل السیاسی العربی – عابد الجابری ص 182)

بدین سان ثروتمندان و اشراف قریش و اسلام وارد کار تجارت باغات و زمین شدند و توانستند زمین های حاصلخیزی در عراق و ایران و شام به چنگ آورند و زمین های سلطنتی کسری و قیصر دوباره احیا گردید. ( قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام – فیرحی – ص 165) . و تمام این اتفاقات در انظار مردم و توده های انقلابی رخ میداد که اثری جز ناامیدی از انقلاب پیامبر را به بار نیاورد.

ظهور آقازادگی درحکومت اسلامی و عواقب آن:

ثروت افسانه ای صحابه و قریش باعث گستاخی فرزندان آنان را فراهم آورد. فرزندان صحابه به شیوه پدر شروع به خرید و فروش ملک و باغات نمودند و برای کسب ثروت از هر راهی وارد می شدند. طبری در این باب می نویسد:

(با انبوه ثروت در دست خواص) برای اولین بار در شهر رسول خدا (ص) مظاهری از تفریحات ثروتمندانه از قبیل کبوتر بازی، تفک اندازی و بدمستی و خوشگذرانی در کنار قصرها و خانه های مجلل سر بر آورد.( طبری – ج 6 – صص 291)

فرزندان یا آقازادگان صحابه انچنان به ترویج فساد در اسلام دست یازدند که مردم بسیار عاصی گردیدند و شکایات بسیاری از سوی آنان راهی دارلخلافه گردید، شکایاتی که به علت نفوذ بالای آقازادگان در دستگاه حکومتی و قضایی راه به جایی نبردند و باعث خشم مردم را فراهم می آورد. حجم این فسادگستری به حدی رسید که عثمان ناچار به تبعید برخی آقازادگان به بلاد شام و دیگر سرزمین ها شد.

( دانش، قدرت و مشروعیت دراسلام- ص 166 و همچنین حیات الصحابه ج 1 – ص 354)

فساد روز افزون خواص و اقازادگان، تبیض شدید طبقاتی، عمل حاکمان خلاف سیره انقلاب، شیوع فقر و نا امیدی از اسلام به مثابه آتشی بود که  دامن خلیفه سوم را گرفت. مردم چنان ا زدست عثمان و شاید صحابه خشمگین بودند که  در اقصی نقاط  اسلام دست به شورش های بزرگ زدند. حجم این شورش ها درپایتخت به قدری بود که کاخ خلیفه اشغال و خلیفه به نحو فجیعی به قتل رسید. و اینها همه در دیوان عطای عمر ابن الخطاب داشت. در نظام سرمایه داری ای که او ترویج داد.

و چه عجب که تمام این پدیده ها را هم اکنون با چشمی بینیم و دم بر نمی آوریم. توجیه می کنیم و نقد بزرگان را در حاله ای از تقدس کاذب معلق می گذاریم. انگار که ما را خلق کرده اند که در هر شرایطی باید اعمال و افعال حاکمان و حکومت را توجیه کنیم و این خود چه انحراف بزرگی است.

علی(ع) و جنگ با نظام آقازاده سالاری :

مردم و توده های خسته از ظلم و بی عدالتی گرداگرد عدالت علی(ع) زانو زدند و خلافت را به او واگذار کردند. علی ای که در همان روز دوم خلافت بر منبر رفت و گفت:

اگر بیت المال درکابین زنانتان رفته باشد یا گوشواره گوش آنان علی آن را پس خواهد گرفت. و قسم خورد که اگر حسنین هم بخواهند از امتیاز حکومت بهره ناحق بگیرند دستشان را قطع خواهد نمود.

سیاسیت اقتصادی علی انحلال دیوان عطای خلیفه دوم و توزیع بیت المال به نحو مساوی، برگرداندن ثروت های ناحق صحابه به بیت المال بود، سیاسیتی که از همان روز اول شکست آن واضح بود. صحابه هیچوقت تصور نمی کردند که تیغ علی دامن آنان را بگیرد، بنابراین بر این تصور که او مانند خلفا عمل خواهد کرد از او سهم بیشتری از بیت المال خواستند و چون علی چنین نکرد، علیه او وارد کار زار گشتند. و جنگ جمل در حقیقت جنگ علیه سیاست اقتصادی علی (ع) بود و ابتدا ریشه دراختلافات سیاسی نداشت.

مردم و صحابه سالهای سال بود که با نظام سرمایه داری خو گرفته بودند، چنان آن را پرستش می کردند که  تغییر آن کاری ناممکن بود و تحمل عدالت علوی برای شان تلخ. چنین شد که به تدریج به سوی معاویه که از همان نظام دیوان عطا تبعیت می کرد متمایل گشتند و چنین شد که معاویه روز به روز قدرتمندتر و علی (ع) رو به ضعف نهاد. صف آرایی جدید، صف آرایی قریش در برابر علی (ع) بود.

تولد کوفیسم:

مکتب کوفه( کوفیسم) از اینجاست که خودنمایی می کند. کوفه شهری است که در زمان خلیفه دوم با غنایم بسیار ساخته شد و کم کم به شهری استراتژیک مبدل گشت. شهری که مرکز تجمع صحابه و خواص بود، شهری که ا زبدو تاسیس مردمش شاهد انحراف خواص از انقلاب بودند.

علت اینکه مردم کوفه به بی وفایی شهره شدند در ذات این شهر یا ذات مردمان آن نهفته نبود. مردم این شهر نماد نا امیدی اجتماعی از انقلاب اسلامی هستند. مردم این شهر خط مقدم جهاد مبارزه را درفتوحات اسلامی داشتند و برای اسلام جانفشانی های بسیار کردند و مجاهدت ها نمودند. در فتوحات ایران و روم مردم کوفه نقش اول را داشتند. اما وقتی دیدند نتیجه آن همه مجاهده ثروت خواص و اقازادگان آنان شد به تدریج آن روحیه سلحشوری را از دست دادند و روحیه محافظه کاری را جایگزین آن نمودند.

برای کوفیان تجربه شده بود که حاصل مجاهدت آنان در جیب خلفا و صحابه و خاندان های آنان می رود. چنین شد که انان به حسب تجربه پیشین خود از انقلاب اسلامی نا امید و از یاری علی(ع) دست کشیدند چون تصور می کردند اگر علی(ع) قدرت بگیرد همان روال قبلی را شیوع خواهد داد. همانطور که نسبت به فرزندانش حسن و حسین (ع) نیز رفتار نمودند.

کوفه نه یک شهر در یک منطقه جغرافیایی، بلکه نماد یک فرهنگ انقلابی به استحاله رفته است. کوفه یک شهر نیست، کوفیسم یک روح سرگردان است که بعد از هرانقلاب اسلامی در هر جای زمین در آن منطقه مستقر خواهد شد. کوفیسم یک اخلاق عمومی اجتماعی است که مردم هر انقلاب باید برای عدم ابتلاء به آن هر روز و هر شب آرمان های انقلاب را فریاد بزنند و برای اقامه عدالت با عزیزانشان در بیفتند. کوفه یک مسیر است، یک راه نه یک شهر!

تلاش های علی(ع) دراصلاح امور اقتصادی و برگرداندن دین در جایگاه اصیل و انسجام سپاه خود در مقابل اشراف قریش نتیجه مطلوبی نداشت و بدین سان انفجار و فروپاشی سپاه علی(ع) در حادثه مشهور حکمیت به بار نشست و خوارج متولد گردید.

جماعت خوارج اساسا از دو قبیله بنی تمیم و بنی بکر بودند که  اگر به آنان قبیله بنی حنیفه نیز اضافه گردد، جدایی آنان از حضرت امیر(ع) در حکمیت سبب آن شد که تمام قبایل شرق جزیره العرب در مقابل ایشان قرار بگیرند و جنگ نهروان  در گرفت. و چنین شد که خوارج برای انتقام از کشته های خود کمر به قتل علی(ع) بستند و ایشان را به شهادت رساندند.

واقعه حکمیت، شهادت حضرت امیر(ع) باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر معاویه که خود را امیرالمومنین می خواند گردید. او که با سیاست اقتصادی خویش و وعده طلا توانست صلح را به امام حسن (ع) تحمیل کند، پس از مدتی قدرت بلا منازع جهان اسلام گردید و در سطح گسترده تر از پیش شروع به ترویج نظام سرمایه داری در اسلام نمود. و شاید در یک کلام باید گفت انقلاب به طور رسمی به دست نا اهلان و نا محرمان افتاد.

حکومت معاویه  و و بعد از آن یزید با اسلام چنان کرده بود که مردم و خواص از نقض قوانین اسلام در جامعه ابایی نداشتند. شرابخواری، روسپیگری، حیوان بازی و ... شیوع یافت و زمزمه  کفر و بت پرستی  به گوش رسید. و چنین شد که حسین ابن علی(ع) برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و فسادی که ریشه در نظام سرمایه داری داشت به قیام برخاست. و چنین شد که در کربلا فرمود:

آیا می دانید چرا سخن های مرا به گوش جان نمی شنوید؟ برای این است که لقمه حرام بیت المال زیر پوستتان جمع شده است.

و حسین(ع) یک شخص نیست. حسین یک راه؛ یک مسیر، یک فرهنگ است. کسی که به دست آقازادگان سرش بر نی رفت!

 

 _______________________________________________________

بعدنوشت:

وقتی می گوییم نگاه ما به مسئله آقازادگی مسئله یک شخص و یک دادگاه نیست، ‌منظورمان این مقوله است.

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۴
سلمان کدیور

 

 وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ‏ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین . . سوره حاقّه، آیات 44 – 46

مسئولین محترم قضایی و بازرسی استان

خداوند در قران پیامبرش را تهدید میکند که اگر در انجام رسالتش سر سوزنی بر اقاویل و هوای نفس تکیه کند و باعث تضیع حقوق الهی گردد، قطعا شاهرگش را قطع خواهد کرد.

علی می فرمایید اگر دیدید علی روزی از دارالخلافه رفت و خشتی بر خشتی نهاده بود و بر ثروتش اضافه گشته بود بدانید او خائن است و جایی دیگر می گوید حسن و حسن به بیت المال تعرض کنند دستشان را قطع خواهم نمود.

چگونه است که برخی از مسئولین و آقازادگان حکومت هنوز از دارالخلافه نرفته امارات های بسیار بر کمر مستضعفان ساخته و ثروت کلان اندوخته اند اما کسی از انها نمی پرسد از کجا اورده اید؟

چگونه داد و آه مظلومین را می شنوید و باز ابراز می کنید که هیچ مدرکی دال بر زمین خواری به شما نرسیده؟ چرا توجیه می کنید و نمی گویید نمی خواهید ببینید وگرنه  برای دیدن و تماشا کافی است کمی پلک بزنید.

به خدا ما شما را به نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر محتاج تر میدانم تا عوام این جامعه. چرا که از مسئولین حکومتید و خداوند حلال و حرام دین و اجرای احکام حکومتش را به شما سپرده و مردم خطا و کوتاهی شما را به حساب خطای حکومت اسلامی می گذارند.

 و چرا به این واجب عینی عمل نکنیم و شما را از محاکمه آخرتی که خودتان قاضی آن نیستید نترسانیم در حالی که خداوند پیامبرش را می ترساند؟ چگونه شما را بر نفی عدالت در جامعه علوی بیم ندهیم درحالی که علی فرقش در این راه شکافته شد؟

چگونه از حکم دادگاه های تبعیض آمیز که  برای خواص شأنی بیشتر از عوام قائل است و دین را به نفع منافع غاصبان ترجمه می کنند و حکم به نفع آنها و به خرد شدن مستضعفین می دهند، فریاد اعتراض سر ندهیم درحالی که در همین دادگاه حکومت اسلامی حسین(ع) را خارجی حکم کردند و خونش را مباح از نظر دین قلمداد کردند؟ چرا اشک نریزیم که تاریخ حکومت شیعه  از دادگاه شریح قاضی چه مصیبتی حاصل کرد؟

بحث من و دوستان من، تبرئه یک آقازاده نیست که متاسفانه به فرهنگ رایج مبدل شده است، ما در حال نظاره به انحراف رفتن یک تاریخیم،  ما در حال مشاهده این حقیقت تلخیم که برخی می خواهند تمام رنج های رسول الله در بدر تا شهدای فتنه اخیر را که درراه این انقلاب هزینه شد را در بایگانی بی عدالتی و تبعیض به خاک بسپارند. ما شاهد شکل گیری طبقه جدیدی در انقلاب هستیم که انگار کشور را ملک پدری شان میدانند. طبقه ای از مسئولین حکومتی با مصونیت های قضایی!

ما به این احکام به این سادگی نگاه نمی کنیم.

ما بنا به وظیفه ای که دین و رهبرمان به عهده مان نهاده، ابتدا خودمان را و بعد شما را نصیحت می کنیم. شما را نهی می کنیم از بی عدالتی و تبعیض  که عاقبت خشم الهی را در بر دارد و دعوت می کنیم شما را به سوی  اسلام راستین که منتهی به جنت است.

به ما به عنوان یک عامی! پاسخ دهید چگونه این همه تبعیض و شواهد بر متخلف بودن یک آقا زاده موجود است و شما اینگونه ا زسر آن می گذرید؟ اختلاف فاحش حکم دادگاه بدوی و دادگاه تجدید نظر را چگونه توجیه می کنید؟ یک موضوع واحد و اینهمه اختلاف در رای؟ باید قبول کنیم دادگاه اولیه اشتباه کرده؟ به همین راحتی؟

جناب رئیس سازمان بازرسی، چگونه است که شما سالها ناله مردم را از موسسات فلاحت و احرار و رمضان و بهار و قومس و ... میدانید امّا هیچگاه به خودتان زحمت تفحص و بازرسی به ان را ندادید که ببینید که این مردم بیچاره درست می گویند یا متوهم شده اند؟

جناب مسولان محترم قضائیه چگونه است که مردم بسیاری را ما می شناسم که از افراد و این موسسات به دادگاه شکایت رسمی کرده اند دارای پرونده اند امّا سالهاست که  راه به جایی نبرده اند؟ چگونه ادعا می کنید شکایتی نرسیده؟ و بسیاری هم از برکت این به تماشا نشستن شما اصولا از شکایت کردن نا امیدند چرا که امثال تبرئه آقا شجاع ها را بسیار دیده اند و از دادگاه حکومت اسلامی نا امید شده اند.

ما ادعا نمی کنیم که تمامی این موسسات و افراد مجرمند، امّا فریاد می زنم که مردم  بسیاری از این جماعت شاکی هستند و شکایتشان راه به جایی نبرده اند و دادشان را کسی نمی شنود.

مگر می شود در روز روشن حقیقت را انکار کرد و جرمی را پدر متهم به آن معترف و حتی به اطلاع  امام این جامعه رسانده و ایشان هم فرموده اند که باید جلوی این رفتارها گرفته شود، سپس به تمامی مسولان استان در مورد این شخص ابلاغیه صادر می شود و او را متخلف می خوانند، جلوی چشم این مردم زخم دیده و شاکی، تبرئه شود طوری که انگار نه انگار که تخلفی بوده؟؟؟

  دادگاه می توانست مدارکی را که شخص آقای حائری به آن بر متخلف بودن پسرش استناد کرد را طلب کند و بعد اینچنین حکم بهت برانگیزی را صادر کند. دادگاه باید بنا بر اینکه بسیاری از مردم به تخلفات این ایت الله زاده متضرر هستند، شکایات انها که تعدادشان به صدها نفر می رسد را می شنید و بعد حکم صادر می کرد.

دادگاه می بایست تمامی اموال و درامدها و اسناد شرکت طوبی( متعلق به شجاع) را برسی و سپس حکم صادر می کرد،‌چرا که این شکایت فقط به افراد ذکر شده در دادنامه متعلق نیست و مربوط به عموم مردم و جامعه است. دادگاه می بایست  به خاطر اهمیت و حساسیت این موضوع برای آبروی نظام جدی برخورد می کرد نه از سر مسامحه یا ... !

مگر نه اینکه وظیفه دادستانی قوه قضائیه است که هر جا منافع عموم مردم و جامعه را در خطر می بیند خود مستقیما به نفع مردم مدعی گردد؟ ایا دادستانی هنوز صدای هزاران نفری که از این شرکت ها متضرر و به خاک سیاه نشانده شده است را نشنیده؟

شما باید همان زمانی که استانداری به ادارات و سازمان ها راجع به این شخص نامه می زد واکنش نشان میدادید نه اینکه منتظر بمانید تا کسی شکایت بکند.

شاید ما را برای این بی پردگی به اتهام تشویش اذهان عمومی، نشر اکاذیب( دو برچسب  به همه اطلاق) متهم کنید که بر آن هراسی نداریم. به خدا اگر بدانیم که با حبس و حتی شکنجه و بی آبرویی ما و امثال ما فضائل این انقلاب و اسلام پا برجا می ماند، و یا اعتماد مردم به دستگاه قضایی و انقلاب بیشتر می گردد، پس ای دادگاه ها و ای زندان ها و ای شکنجه و سیلی ها ما را دریابید.

 چگونه چنین نگوییم در حالی که برای این انقلاب محمد(ص) سنگ خورد، زهرا(س) پهلو شکسته شد و حسین(ع) بر سر نی رفت؟ چگونه این را نخواهم در حالی که خمینی برای این انقلاب رنج تبعید را متحمل شد؟ پس از فدای جان و مال و آبروی بی ارزشی چون خودمان  چه باکی دارم؟

 اما جناب اقای حائری

کاش سال پیش وقتی به نمایندگی مجمع دانشجویان عدالتخواه برای شما نامه محرمامه ای فرستادیم و در آن از شما خواهش کردیم تکلیف خود را با برخی از افراد سابق بیت و همچنین فعالیت دیگر نزدیکانتان روشن کنید و برایتان علت را اهمیت جایگاه حکومتی خودتان و آبروی رهبری نگاشتیم، پاسخی می شنیدیم. به راستی اگر به این نامه دلسوزانه به هر طریقی پاسخی در خور داده می شد امروز شاهد این همه نقد به شما بودیم؟ نقد و گلایه هایی که از ابراز آن کاممان تلخ و روانمان پریشان می شود.

از شما توقع داریم همان اسنادی و دلایلی را که  طبق آن به آن نتیجه رسیدید که فرزندتان متخلف است( انطوری که فرزندتان آقا شهاب به نمایندگی از شما در مصاحبه مشهورش مدعی بود) در اختیار قوه قضائیه قرار دهید و همانطور که به حکم حبس پسرتان واکنش نشان دادید، به تبرئه او واکنش نشان دهید و اعتراض کنید.

 چرا که خداوند از شما علمای دین تعهد گرفته که حافظ عدالت و احکام اسلام باشد و در این راه  با عزیزانتان هم که شده در بیفتید. بر شما مبرهن شده پسرتان حقوق جامعه اسلامی را نقض کرده و حال به راحتی تبرئه گشته است، پس برای اقامه عدالت بر شما فرض است به حق قیام کنید.

اما در پایان:

حقیر قصد رسانه ای کردن دو سند را داشتم که بنا به برخی تماس های دلسوزان از انتشار یکی خوداری می کنم و فقط دادنامه دادگاه را منتشر می نمایم. سند اول فقط بهت و حیرت انسان ازاده را بر می انگیزد و بس!

علت این کارم نه افشاگری است نه هوچیگری. علت این است که دوستان  علاقه نداشتند که این رای رسانه ای گردد و درضمن برخی، سند ادعای مطرح شده از سوی حقیر را طلب می نمودند.  

این حکم دادگاه تجدید نظر است که اگر با حکم دادگاه بدوی قیاس شود خواهید دید در هر دو دادگاه بر سر یک موضوع واحد چه تحلیلات متناقضی انجام و رای کاملا متضادی صادر می گردد.

ادرس اسناد:

http://up4.iranblog.com/images/sa1fsvhkm67l9cec4r.jpg

http://up4.iranblog.com/images/0u4zifd4gdp59u8gi5m.jpg

http://up4.iranblog.com/images/y3ku5k7q7uy9hsvpa97b.jpg

مشاهده اسناد در ادامه مطلب

 

 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور

 

نمیدانم چگونه یک بهت و حیرت را شرح دهم. دستم می لرزد، لبانم کبود شده و ذهنم به شدت مشوش است. خبر فقط یک جمله بود، یک جمله به ظاهر ساده مثل تمام جمله هایی که هر روز این گوش می شنود از گوش دیگر خارج می گردد. و همین جمله به ظاهر ساده درون مرا مشوش نموده است. جمله این بود:

محمد طاهر حائری از اتهام کلاهبرداری تبرئه شد.

به محض شنیدن این خبر انگار پتک نگاه زنان بیوه کمرم را می شکند، و یا در دریای قطره اشک کودکان یتیم بی سرپناه غرق می گردم.  زنانی که هر روز به فرمانداری می آمدند و با اشک و ناله درخواست می کردند حقشان را از این آقا بستانیم. کودکانی که تمام ارث و سرمایه به جا مانده از پدرشان را در شرکت طوبی آقای شجاع سرمایه نهاده اند و فقط غم نصیبشان شده.

بلند می شوم و شروع به قدم زدن می کنم، دستانم را به هم می مالم، دست در موهایم می کنم و از درد و رنجی که می کشم آه از نهادم بر می خیزد که باز اصالت آقازادگی بر مظلومیت پابرهنگی فائق شد.

شجاع حائری که  به اتهام کلاهبرداری به شش سال حبس و پرداخت 366400000 ( سیصدو شصت و شش ملیونو چهارصد هزار) تومان و 402400000( چهارصدو دو میلیون و چهارصد هزار) تومان جزای نقدی و رد وجوه مآخوذه به شاکیان محکوم شده بود، حالا در دادگاه تجدید نظر به راحتی و مثل آب خوردن از این اتهام تبرئه می گردد و به استثنای چند نفر که باید رد مال گردند( آن هم نه الزام آور) مابقی اگر شاکی باشند باید به دادگاه حقوقی! مراجعه و مراحل دادرسی را طی کنند!. یادم به مردمی افتاد که می گفتند سالهاست که در دادگاه شکایت کرده اند امّا به علتی که همه آن را می دانیم، صدایشان به هیچ جا نرسیده و کسی تره هم برای آنان خرد نکرده است.

حکم دادگاه اولیه شجاع حائری به قدری طبیعی و اظهرمن الشمس بود که پدر او، جناب آقای حائری( نماینده سابق ولی فقیه در استان) در یک اقدام فوری و برای جدا کردن خط و خویش با فرزند، توسط آقا شهاب(فرزند دیگر ایشان) مصاحبه ای رسمی می کند و در آن بر متخلف بودن شجاع صحه گذاشته و از او برائت می جوید.

هر چند که در همان تاریخ مقاله ای نوشتم و این موضع جناب حائری را( مانند نامه ای که به قوه قضائیه پیرامون اعلام زمین خواری برخی از اعضای دفترشان صادر نمودند)  نقد منطقی و موشکافانه نمودم، امّا هم اکنون هم در حیرتم که جرمی که حتی پدر متهم به آن معترف است، و آن را صراحتا نشانه اعمال متخلفانه او می داند، اعمالی که بارها به او تذکر هم داده شده بود، چگونه مردود اعلام می شود. یعنی باید پذیرفت که پدر به پسر تهمت روا داشته است؟ یا اینکه باید احتمال این را بدهیم که شجاع، در یک اقدام شجاعانه دیگر از پدر اعاده حیثیت خواهد کرد؟

در یاداشت هایم سریع مصاحبه جناب محمدحسن(شهاب) حائری را می یابم و دوباره مو به مو می خوانم:

خبرنگار از او می پرسد؟

آیت الله حائری از ماجرا ( تخلفات شجاع) مطلع بود؟ چه عکس العملی نشان داد؟ " . شهاب پاسخ می دهد :

با توجه به اینکه احتمال امتیاز طلبی یا استفاده قهری از آبروی اجتماعی نمایندگی ولی فقیه و امام جمعه متعلق به خودشان نبود، آیت الله حائری واکنش نشان داد و طی نامه ای به فرزندانشان آنان را از اینگونه فعالیت ها نهی کردند. نامه دست خطی ایشان که موجود است و در صورت نیاز منتشر خواهد شد با این جمله آغاز می شود که "شرکت آقازاده ها تشکیل ندهید." البته برادرم این نهی را نپذیرفت.

محمد حسن اظهارات خودشان را چنین ادامه می دهد :

در سفر مقام معظم رهبری در اردیبهشت 1387 به فارس، بنده به عنوان مسئول دفتر آیت الله حائری که مخالف کار برادرم بودم، توفیق داشتم که مسائلی از جمله این موضوع را با معظم له مطرح کنم و نظرشان را بپرسم. ایشان با توجه به شبه سوء استفاده از اعتبار اجتماعی امام جمعه و در خطر قرار گرفتن آبروی وی که به آبروی نظام مربوط است فرمودند نباید انجام شود. و اضافه فرمودند من این طور فعالیت ها را برای نزدیکان مسئولان درست نمی دانم. بنده از حضرت آقا پرسیدم من مسئولان استان را از نظر حضرتعالی آگاه کنم؟ ایشان تاکید فرمودند حتما این کار را بکنید. در این گفتگو آقا مسعود فرزند مقام معظم رهبری هم حضور داشتند. متعاقب این گفتگو ضمن گزارش مذاکرات به آیت الله حائری و با اشراف ایشان موضوع نهی رهبری کتبا به استاندار وقت آقای رضازاده منعکس شد و وی نیز بخش های مختلف استانداری منعکس کردند تا استفاده قهری یا سوء استفاده احتمالی صورت نگیرد.

در حالی این مطلب را می نویسم که اشک از چشمانم به روی کاغذ می چکد. اشکی که از سر مظلومیت رهبر و این انقلاب جاری گشته است. اشک سوزناکی که هر قطره اش از من می پرسند: به راستی آبروی نظام و انقلاب و رهبرش چقدر با منافع آقا شجاع گره خورده که به راحتی بین آنها این معامله رخ می دهد و حیثیت یک اقا زاده جای حیثیت تاریخ یک ملّت را می گیرد و تا به کی ابروی اسلام باید قربانی منافع و ابروی خاندان های عریض و طویل گردد؟؟؟

یادم به یکی از مصاحبه های جناب خدائیان( رئیس قوه قضائیه فارس) می افتد که در آن گفته بودند اصلا چیزی به اسم زمین خواری وجود ندارد، چون کسی شاکی نیست و مدرکی ارائه نشده!!!!(نقل به مضمون).

آقای خدائیان راست می گویند. چیزی به اسم زمین خواری وجود ندارد، تبعیض قضایی وجود ندارد، مجازات آفتابه دزدان و گردن کشی گرن کلفتان حقیقت ندارد!. همه مردمان بیچاره و مال باخته شیراز، سیاخ دارنگون، سپیدان، داریون ... دروغ می گویند. توهم به هم زده اند. این وسط آقا شهاب راست می گفته.

 پس بیایید مرا و دوستان مرا دستگیر کنید، مایی که سالهاست در پی اثبات مفسده بودن برخی از همین قماش گردن کلفت از خدا بی خبر بوده ایم، بیایید ما را دار بزنید که به ساحت مقدس این آقایان جسارت نمودیم و هر فرصتی که یافتیم فریاد اعتراض و دادخواهی سر دادیم که اینان دارند خون مردم و فقرا و صاحبان انقلاب را می خورند و استخوانشان را به لیسه می کشند. در منطق این جماعت هر کس آقا زاده نیست باید برود بمیرد لابد!

آقا شجاع( که اندازه یک خرمن پرونده از شاکیانش فقط در فرمانداری بایگانی گشت) در دادگاه تجدید نظر تبرئه می گردد و عبدالله شهبازی( نویسنده کتاب اولیگارشی که به انباشت ثروت و زمین خواری در فارس پرداخته بود) در دادگاه تجدید نظر، در همان روز، مجازاتش سنگینتر و  روانه زندان عادل آباد می گردد. و این چیزی جز یک طنز تلخ نیست. 

 ...

پس ای علمای الهی، تا دیر نشده جانتان را در خطر بیاندازید و از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید. شما این ضعفا و مستضعفین و فقرا و محرومین را دست بسته تحویل دستگاه ظالم داده­اید. گروههایی از مردم برده­ی اینان شده­اند و مثل برده­های مقهور و شکست خورده، زیر دست و پای آنان له میشوند.

عده­ای نان شبشان را نمی­توانند تهیه کنند. در هر شهری عده­ای را گماشته­اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و از خود دفاع کنند. شما همه­ی این صحنه­ها را می دیدید و کاری نمیکردید. اینان عده­ای ستمگر و صاحبان قدرت­اند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می­کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می­کنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می­شوند. در حالی که نه خدا را می­شناسند و نه آخرت را قبول دارند. تعجب می­کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان صاف و پهن است، عده­ای باج بگیر حکم میرانند، و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و انسانیت و مهربانی نبرده اند و شما هم باز ساکتید . ( خطبه منای حضرت اباعبدالله)

خدایا مرا خار چشم دشمنان و استخوان در گلوی گردن کلفتان قرار ده و شیرینی شهد شهادت در راهت را نصیب این حقیرتیرن خلقت بفرما.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 بعد نوشت:

بخوانید توضیحات فرزند آیت الله حائری درباره پرونده برادرش

بخوانید نقدی که بر مصاحبه محمدحسن حائری نگاشتم، پیرامون برائت جناب آقای حائری از پسر شجاع. آقا شهاب ولی حالا چرا؟

بخوانید نقدی که به نامه آقای حائری به قوه قضائیه نگاشتم. انقلاب اسلامی یا زمین خواران شیرازی، مسئله این است.

بخوانید نامه سر گشاده ای که به رئیس قوه قضائیه نگاشتم، پیرامون زمین خواری و مفسده باغشهرها در فارس 

بخوانید مقاله ای که پیرامون نقش باغشهرها در ایجاد شکاف و تبعیض طبقاتی نگاشتم . از سیاست های اصلاح طلبی تا نتایج باغشهرها

بخوانیدآ ین مختار - دل نوشته ای از مردم رنج دیده - وبلاگ پسرک چوپان

شیراز اولین حرم آقازاده ها سومین حرم اهلبیت - شعری برای این درد

در پست بعد اسناد منتشر خواهد گشت.

 

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۳
سلمان کدیور

امروز ششم است ... شش هشت

 

امروز ششم است

شش هشت

ایّام به کام

 آقا شهرام !

آقا مهدی  !

میدانم که حالتان خوب است

حال ما هم

اگر مهم باشد

ملالی نیست جز

جای دندانتان

روی زخم کهنه ما !

***

امروز ششم است

شش هشت

سال مرگ مبارزه با شما

روز بزرگداشت امنیت سرمایه گذاری !

شما خیالتان آسوده

هنوز هم

امنیت برقرار است

و ایّام به کام !

ماشب و روز کار میکنیم

تا شما بالون های هوای داغ به آسمان بفرستید1

ما مالیات می دهیم

تا مسیر جاده ابریشم را

به طرف شیراز ما

کج کنید 2!

مثل همه راه ها

که 30 سال

به خاندان شما ختم شد !

ما کار میکنیم

روز و شب مرکب شما می شویم

تا شما

با خیال آسوده

در " قم آباد قصرالدشت " 3

برای مدیرانتان خانه های آنچنانی بسازید !

یا زیتون و ستاره بکارید و بچنید 

...

حتی راحله

که پدرش روی داربست برج تان

سقوط کرد

هر شب ناخنش را می جود

تا شما

با شکم سیر بخوابید !

***

امروز ششم است

شش هشت

بزرگداشت زر و سیم های باد آورده

درکاسه گدایی دیروزتان !

همه چیز در امن و امان است

دیروز استاندار 4

که شمشیر علیه شما کشیده بود

جلوی  چشم دوربین های بی خبری !

خیار فروشی مشتی رحیم را

به جرم گرانفروشی

پلمپ کرد

و فردایش

 " آقای خلیج فارس "

که دوست شما و همشهری ماست

را ستود

و شمشیر چوبی اش ، از قلاف بیرون نیامد ، هیچ!

از امنیت شما هم خبر داد

خیالتان آسوده !

***

امروز ششم است

شش هشت

روز بزرگداشت  امنیت سرمایه گذاری !

داروغه هم توجیه است !

جای نگرانی نیست

می توانید پیاده رو ها را تصرف کنید 5

یا با درختان سبز

تخت های شهوتتان را بلندتر  بسازید !

تا داروغه

شما را بهتر نبیند !

***

امروز ششم است

شش هشت

سالروز چرکین شدن زخم

زخم درد آور تبعیض !

خیالتان آسوده

آقا زاده ها !

دادیم

" طلبه سیرجانی "

که  رعایت شأنتان را نفهیده بود

به حکم " دادگاه بسیار ویژه "

( که داروغه

شعبه  دارد

 به اسم دین ! )

به هلف دانی بیندازند !

و چند دانشجوی پابرهنه را هم

حکمشان را زدیم  6

که  طعم "لب انتظار" علی را

بچشند !

***

امروز ششم است

شش هشت

سالروز مسابقه 

برای رفاه و شهوت !

آقایان مفاسد اقتصادی !

شما  آنقدر امینید

که می خواستید همه داراییتان را

یک شبه وقف کنید !

همه دوهزار و پانصد میلیار تومان را !

برای همین

چون ریا می شود !

کسی جرأت نمی کند

اسمتان را کامل بچرخاند

آقای " ع . ج " !

" خ " !

"  م . پور " !

"  ح . ق " !

" م . خ " !

و الخ ...

ما میدانیم

اگر زبان باز کنیم !

و از بازار رانت هایتان بگویم

یا به ساحتتان

جسارتی کنیم

اذهان را تشویش  کرده ایم

اکاذیب نشر کرده ایم !

مخلّ نظم عمومی شده ایم !

ما

هر چه باشد

به طفیلی شما زنده ایم

به مدد سرمایه های شما مانده ایم

***

 

امروز ششم است

شش هشت

بازار مسابقه

 گرم

اسب های قدرت رام

دین فروشان همه

در دام

شکاف زخم تبعیض

چرکین !

گلوگاه ها سرمایه

تضمین !

زر و سیم باد آورده

میان کاسه گدایان

تزئین !

نقاط استفهام

امّا

مسکوت ... مسکوت

...

یاران ز پا افتاده

صف ها

دور افتاده

دندان ها

نفشرده

بخود  لرزیده  !

...

امروز ششم است

شش هشت

امیر قافله  امّا

بیرقش در دست

ایستاده چو سرو

سر افراز و سربلند

میان انبوهی از دشمن

...

                                                                          

سلمان کدیور -  " سلیم"

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۶
سلمان کدیور

 

حکایت حکایت عجیبی نیست. فرضش را بکنید، عده ای برای اینکه شما را در دام بیندازند می آیند امری حق و نکته ای گران بها را نجس می کنند، بعد شما را تشویق یا تهدید می کنند که باید به آن دست بزنی، شانتاژ می کنند، هوچیگری راه می اندازند ... دوست دارند در زمینی که خودشان طراحی کرده اند بازی کنی. اگر دست بزنی نجس می شوی، اگر دست نزنی یا محکوم به محافظه کاری می شوی یا اینکه قطعا حقی بر جا می ماند. در هر دو حالت بازی می شود برد برد به نفع حریف.

اینکه دوباره ناپرهیزی کردم و دست به قلم چنین نوشتاری بردم،  همان داستان حق و حق گویی است. راستش را بخواهید نتوانستم مهر بر لب و لگام بر زبان سرخم بزنم.

حقی که دسته ای به نجاست آلوده اش کرده اند، داستان محکومیت شهبازی است. این دوستان فارغ از اینکه مقداری تعقل کنند که ببینند اصل ماجرا چه بوده و شهبازی چه گفته، یا در مورد چه کسانی چه مطالبی نگاشته، آمده اند آن را در نجاست سیاست خلط کرده اند. در نجاست احزاب چپ و راست. این که من راستی ام یا تو عدالتخواهی یا ...!

امّا بنده آنقدر ساده نیستم که دست در نجاست  برم و آنقدرچشم بسته، که از حق و حقیقت چشم بپوشم. برای حق با دوستانم که هیچ با عزیزانم هم درگیر خواهم شد و اگر بدانم کلامی حق است و به یقینش برسم، برای گفتنش نه از کسی می ترسم نه منفعت دنیایم را با سکوتم امنیت می بخشم.

اول اینکه داستان شهبازی و کتاب الیگارشی و انباشت ثروت به خیلی وقت قبل از انتخابات و فتنه بعد از آن می رسد. یعنی زمانی که برخی مهر بر پیشانه دارن دیروز و مدعیان امروز، در جریان انحرافی عمیقتری در فارس درگیر بودید. آن هم درگیری بیش از ده ساله. پس لطفا این حقیقت را با سیاسی بازی و شامورتی بازی حزبی، نجس نکنید. این داستان را با موسوی و اعوان و انصار گره نزنید.

این دوستان عادت کرده اند همه را با چوب ضد نظام و ولایت بودن برانند. امّا بنده عرض می کنم که مثل شما متحجر و جمود فکر نیستم که هر کسی را که نظرش را در باب مسئله ای سیاسی عنوان کرد و با ذائقه من خوش نیامد از اساس رد و محکوم به ضد نظام بودنش بکنم و آنقدر بی منطق و کودک صفت که پیشینه علمی یک نفر را قربانی نگاه سیاسی اش بنمایم.

دوم اینکه، اگرشمشیر عدالت جمهوری اسلامی برنده تر، یا دادگاه عدل الهی برپا می شد وتیغش به دامن مطهر و منزه برخی از بزرگان این شهر و کشور میرسید، بی شک جای شهبازی ابتدا این آنها بودند که باید سر زیر  گیوتین عدالت می نهادید. در عجبم که چگونه قوم بدهکار و خطاکار، امروز طلبکار و مدعی شده اند.

سوم اینکه، دادگاه شهبازی که شاکی آن سردار نجفی بودند، باید ابتدا در منطقه "باجگاه "و" صدرا " و ...  در محضر مردم مظلوم آن تشکیل می شد. با برسی پرونده موسسه اهلبیت ( شرمنده، این اهلبیت، «ع» ندارد ) و شنیدن درد دل های مردم. آنوقت مشخص می شد چه کسی شاکی است و چه کسی محکوم!

مدتی که در فرمانداری بودم، فرصت بسیار خوبی برایم فراهم شد تا از پشت پرده خیلی از ماجراها و اشخاص مطلع شوم، به طور مستقیم با مردم و شاکیان جریان منحرف فارس گفتگو و مدارک و اسناد آنان را برسی نمایم.

با مردم مناطق سیاخ دارنگون، شاکیان موسسه فلاحت در فراغت، شاکیان موسسه طوبی( متعلق به شجاع حائری) در منطقه سپیدان، موسسه صادق سازان، رمضان ، قومس و  ...( موسساتی که برخی به انحاء مختلف از دفتر امام جمعه سابق جوانه و گسترش یافتند) رو در رو به صحبت پرداختم تا حق و حقیقت را برای خودم مکشوف نمایم.  نتیجه ای که رسیدم  برایم بسیار بسیار ناباورانه بود.  یک مافیای قدرتمند زر و زور و ثروت که پیوندهای عمیق و زد و بندهای سیاسی خاص باهم دارند. شبکه ای که در تمامی ادارات و سازمانها مهره چینی بسیار ظریف انجام داده است.

وقتی پرونده مردم را که برخی نزدیک ده سال در دستگاه قضایی تشکیل شده بود و چیزی جز پاراف قاضی ها و پاس دادن مکررشان به هم دیدم، بر حیرتم افزوده شد. با کمال تعجب مشاهده کردم که روی پرونده برخی اشخاص حکم جلب این آقایان گردن کلفت نیز هست، امّا با این وجود آزادانه مشغول فعالیت هستند.

شاید بزرگترین خدمتی که قاسمی به مردم استان و بخصوص شیراز کرد، به صدا در آوردن آژیر خطر این مافیای قدرتمند بود. قاسمی حقیقتا توانست ضربات کاری و بسیار جبران ناپذیری را بر هیمنه این شبکه وارد نماید. او با رسانه ای کردن مفاسد اقتصادی فارس، تابوی قداست بسیاری را که به اسم دین بساط ریا و تزویر گشوده بودند را به باد داد و هزینه  عملکرد این مافیا را بسیار بالا و جریان انحرافی فارس را تا مرز نابودی پیش برد.

برخی دوستان که تا جلوی بینی شان را هم به زور می بینند، و اصلا خبر ندارند فساد چیست و مافیا چه تأثیرات سوئی برباور مردم  نسبت به نظام بر جای نهاده است، مثل کودکان بهانه گیر فقط یادگرفته اند قر و لُند بدهند. فرق آنها با بنده و دوستانم این است که ما در متن جریان و میانه میدان روبروی یکی از عظیمترین مافیای عقیدتی – اقتصادی کشور قرار داشتیم و ایشانشان در خارج گود، مثل دونکیشوتی که به جنگ آسیاب های بادی می رفت و به آن افتخار می کرد، در فضایی تخیلی سیر و سلوک می کنند.

برخی ها حرف های چند روز پیش حضرت آقا را علم کرده اند که ایشان فرموده اند افشاگری نکنید، آبروی مسلمان را نریزید و همین را کرده اند پیراهن عثمان برای زیر سوال بردن عدالتخواهان. بگذارید رک و صریح بگویم که افرادی که ما دیدیم و با آنها درگیر شدیم،  مسلمان نبودند و بویی از آن نبرده بودند.

هرچند که صحبت های ولی فقیه همیشه متناسب با زمان و ضرورت و موقعیت نظام است. روزی می فرمایند به هر کس مظنون شدید با لحن طلبکارانه از او بازخواست نمایید و امروز روز با توجه به درگیر شدن کشور در یک فتنه عظمی می فرمایند افشاگری نکنید. هر سخن و فرموده، در زمان خاص خود باید مورد تحلیل قرار بگیرد. متناسب با شرایط خاص زمانی خود. شما اگر به سخنان رهبری در قاموس عدالت نگاهی بیندازید حضرت امام می فرمایند که اگر دیدید که حقی دارد ضایع می شود، با کسی دو دربایستی نکنید، ان حق را بگویید و طرح کنید. مطالبه عمومی کنید یا از این قبیل تأکیدات.( این مطلب نیاز به واشکافی عمیقتری دارد که اکنون مجال نیست)

ما در میادینی وارد شدیم که مفاسد آن اظهر من الشمس بود. در دادگاه پروند تشکیل شده بود و برخی محکوم  یا تحت تعقیب قرار داشتند. فساد کسانی را فریاد زدیم که چکمه خودشان و خاندانشان سالها روی گلوی مردم نهاده بودند. کسانی که بیش از چندین و چند هزار شاکی خصوصی و غیر خصوصی داشتند امّا چون گردنشان کلفت بود،  تیغ عدالت توان زخم زدن بر آنها را سالها نداشت.

البته دوستان می توانند، این فرموده صحیح و کامل درست حضرت امام( روحی له الفدا)  را، مانند مسئله مصداق سازی ای که در دانشگاه شیراز مطرح کردند، تبدیل به شبهه ای عظما کنند و بروند گوشه مسجد و کلاس بنشینند. همانطور که اینکار را تا بحال کرده اند. فقط به آنها می گویم یک نفر هست خودش به مال و جان دیگری تجاوز می کند، انفرادی فساد می کند. یا که فقط به یک نفر تجاوز می نماید.امّا جایی دیگر می بینی یک باند و شبکه به جان و مال و ناموس مسلمین افتاده اند. مردم را به اسلام و رهبرش بدبین و زمینه فروپاشی نرم نظام را مثل موریانه در حال فراهم کردن هستند. همه چیز را خریده اند. ازبرخی افراد متنفذ در دستگاه قضایی گرفته تا روزنامه و خبرگزاری ها، مدیر کل برخی ادارات را و ... الی ماشاالله ... هزاران نفر از مردم هم ازشان شاکی هستند امّا فریادشان به جایی نرسیده. یک جوان انقلابی در این شرایط تکلیفش چیست؟ . پس این دو با هم فرق دارد. این را عقل سلیم می گوید و کاملا بدیهی است.

برخی  فکر کرده اند عدالتخواهی فقط خواندن اسلام ناب و وصیت نامه امام است. فکر کرده اند اندیشه اسلامی همان خواندن قابوس عدالت امام خامنه ای است و بیش از این نیست. نگاهشان این است که اینها را باید خواند و بیانیه های تند نوشت و فقط فحش داد. به محض اینکه گروهی آمدند که این تئوریک ها را عملی سازند، تخریبشان را کلید زدند. داد و بی داد که دبیر فلان تشکیلات چه حق دارد نزدیک شود به فرماندار. فلان دانشجو نباید ...! غافل اینکه همان شخص در بعد از دوران دانشجویی وارد کارزار سیاست گشته چیزهایی را دیده و با چشم مشاهده کرده که سکوت و عدم عملش را در قیامت به شدت مورد مأخذه قرار خواهند داد.

گاهی شما می گویید آتش گرم است، گاهی می گویید آتش سوزنده است امّا یکی هست که دستش را در آتش کرده. خودش سوخته، طعم سوختن را چشیده، این آدم چطور می تواند به کسی که ده متر کنار آتش دارد خودش را گرم می کند بفهماند، آتش چیست و سوختن چگونه است؟

 چهارم اینکه، حکمی که برای شهبازی صادر شده است فارق از اینکه گفته هایش حق بوده یا نه، کاملا  به دور از انصاف و ظلمی مضاعف است. در دادگاه اول شهبازی محکوم به پنج ماه زندان و ششصد هزارتومان جریمه نقدی شده بود. امّا در دادگاه تجدید نظر، آمدند و ششصدهزارتومان جریمه نقدی را به زندان مبدل کردند. و محکومیت شهبازی به هفده ماه زندان مبدل شد. یعنی کاری خلاف عرف و رویه قضایی که مجازات نقدی را جایگزین حبس می کنند. این درحالی است که طبق قانون این مجازات بنا به شأن اجتماعی طرف قابل کسر هم هست. عدالت را باید رعایت کرد، ولو در حق دشمنان.

هر انسان عاقلی از این نکته به چه نتیجه ای می رسد؟؟؟ به راستی این دادگاه صالحه و کاملا بی طرف بوده؟؟؟ ... چه اتفاقی می افتد و چه دستانی در پشت پرده هست که این حکم چنین رقم می خورد؟

پنج اینکه برخی آمده اند داستان مبارزه ما را داستان مبارزه با احزاب راست سنتی قرار داده اند. ابراز می کنند که ما هر کس را روبروی خودمان ببینیم به احزاب راست منتسبش می کنیم!. این دوستان لطفا مصداق آن را بیاورند و بگویند که ما کی و کجا چنین نگرشی داشته ایم. بله ما احزاب راست سنتی شیراز و کشور را در جریانات انحرافی فارس و شیراز مقصر میدانیم. با آنها مشکل عقیدتی داریم و آنها را در ظلم هایی که بر مردم و پابرهنگان رفت شریک قلمداد می کنیم چرا که در برابر ظلم قد علم نکردند و از طرف دیگر به آن قداست دادند و آن را توجیه نیز نمودند. امّا اینکه بیایند سطح درگیری و جبهه ما  را آنقدر تنزل بدهند و بگویند ما با این احزاب درگیری داریم خود نکته ای شگرف و خنده آور است.

تمام افتخار ما این است که به عقایدمان نگاهی عمل گرایانه داشتیم و در عمل به اعتقاداتمان شاید اشتباهی هم بوده، امّا این اشتباهات هزار شرافت دارد به بی عملی و عافیت طلبی. هزار شرافت دارد با منزه کردن دامن از جهاد در راه عقیده. دوستان ما در این اشتباهات هم نزد خداوند اجر دارند و این مدعیان و منتقدان جریان عدالتخواهی در برابر این بی عملی خودشان نزد خداوند مأخذه خواهند شد.

بعد از این مطلب ممکن است برخی هوچیگری کنند که فلانی از شهبازی حمایت کرد، که باید بگویم اصلا برایم مهم نیست. این را هم بگذارید کنار مسئولیتم در ستاد انتخاباتی جناب مشایی!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۳:۰۸
سلمان کدیور

دوستان عدالتخواه در تجمع استانداری حاضرند؟

این سوال و چندین و چند پرسش با این مظمون، دیروز از دوستان مختلف به دستم رسید. پرسشی که برخی به کنایه، برخی هم برای اعلام موضع عدالتخواهان پیرامون تجمع روبروی استانداری، از بنده و سایر دوستانم پرسیدند.

هرچند مدتی است از حال جسمی مناسبی برخوردار نبوده و به توصیه پزشکان برای دور بودن از محیط پر استرس و تنش، خارج از شیراز به سر می برم و پرداختن به این امور را هم برایم منع نموده اند، امّا با توجه به اینکه  میدانم که تا وقتی این چشم و دهان از خاک گور پر نشده باشد، لحظه ای تاب ندیدن و نگفتن ندارند، ذکر چند تذکر را به قشر خاصی از برادرانم خالی از لطف نمیدانم.

ابتدا باید عرض کنم که وقتی خبر تحصن دانشجویی منتشر شد بسیاری با بنده و دوستان پیرامون نظرمان راجع  این اقدام  تماس گرفتند که ما هم بنا بر اعتقادمان این حرکت را عملی مثبت و واجب تلقی و دوستان را برای شرکت در این مراسم تشویق و ترغیب نمودیم. هر چند که برخی دوستان بنا برعقاید خاصشان در مورد عدالتخواهان، ما را مورد کم مهری قرار دادند امّا ما بنا بر رسالتمان بر خودمان واجب کرده که به مسئولین دانشجویی این مراسم تماس و برای برگزاری هر چه بهتر و با شکوهتر تحصن طرح و برنامه ارائه دهیم و برای هرگونه همکاری اعلام آمادگی کنیم.

امّا اصل کلام

ظاهر این تحصن این است که برای مقابله با نفوذ هر چه بیشتر جریان انحرافی در شهرو استان  برگزار شده که بسیار مبارک و مناسب است، امّا برادران  عزیزم به راستی آیا در فارس و شیراز تنها جریان انحرافی ای که شکل گرفت تیم مشایی – احمد زاده بود؟ آیا مقابله با آنها مثل همین مقابله امروزمان، واجب و ضروری نبود؟

یکی از همین دوستان دیروز پیام داد که امروز روبروی استانداری زمین نماینده ولی فقیه است و حمایت از ایشان حمایت از رهبری. نکته بسیار صحیح و امری بدیهی را بیان فرمودند، امّا بنده در جوابشان عرض کردم چرا برای حمایت از رهبری و نماینده محترمشان در شهر، گزینشی برخورد می کنید؟ چرا میدان هایی که ذره ای در آن برای آبرو و جان و مال شما خطر تولید می کند را به بهانه های واهی رها کرده و عدالتخواهان را در آن تنها نهادید، امّا  در این میدان و میادین مشابه،  که خطری شما وگروه هایتان را تهدید نمی کند هیچ، بلکه  به رزمندگان آن هم مدال لیاقت و شجاعت و البته غناعم جنگی! نیز تعلق می گیرد، فوج فوج صف کشیده اید؟ چرا این همه نیرو و پتانسیل را برای درد های بنیانی و اساسی، حاضر به میدان اوردن نبوده اید؟

سال های سال در این شهر و استان گروه های انحرافی، به اسم دین و انقلاب، به اسم رهبری و ولایت فقیه، به جان مستضعفین و پابرهنگان افتادند، گوشتشان را خوردند و استخوان هایشان را جویدند، و آنان را نسبت به نظام و رهبرش بدبین نمودند،‌ امّا شما( منظورم گروه خاصی است) نشستید و نگاه کردید. و کاش به به همین اکتفا می کردید.

شما وقتی که نعره عدالتخواهان در شهر بلند شد، به توجیح فساد مفسدین مبادرت ورزیدید و آتش توپخانه ای خویش را به جای آنکه متوجه مفسدین کنید؛ به سوی عدالتخواهان نشانه بردید. امّا حالا که تغییر استاندار به منافع احزاب و گروه های شما ارتباط مستقیم دارد، همگی یک دست و یکپارچه روبروی آن صف کشیده اید.

آیا تبعات سوء جریان انحرافی و قدیمی فارس، کمتر از آثار سوء جریان آقای "م"  بود؟

و این فراز از خطبه منای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را خواندم.

...  شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده­اید. این حقوق را نادیده گرفته­اید و سکوت کرده­اید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند امّا هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید.

شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش­ها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همه­ی این کوتاهی­ها از خدا بهشت را هم میخواهید؟ پس از همه­ی این عافیت طلبی­ها و دنیا پرستی­ها منتظرید که در بهشت همسایه­ی پیامبران او باشید! در حالی که من میترسم خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامات خداست. دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت­خواهان را اکرام و احترام نمیکنید و تکلیف شناسان را قدر نمیدهید.. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. میبینید که پیمانهای خدا در این جامعه نقض میشود و آرام نشسته­اید و فریاد نمیزنید اما همین که به یکی از میثاقهای پدران( و احزابتان) بی­حرمتی شود داد و بیداد به راه میاندازید.

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

برادران عزیزم

آیا نمیدانید همین جریان انحرافی که الان تبدیل به زگیل چرکین انقلاب شده، قسمتی از منابع مالی و موتورهای سرمایه اش را گروه هایی در حال تامینند، که در فارس به فساد عمل کردند و شما سال ها با سکوتتان آنها را پرورش و یاری دادید؟ افرادی که  قبل از اجرای طرح باغشهرها کرم هم نبودند، امّا به مدد خوردن مال ضعفا و پابرهنگان از یک سو،‌و توجیح مفسده آنان توسط شما و احزابتان از سوی دیگر، تبدیل به اژدهاهای هفت سر شدند. افرادی که به مدد دلالی یکی از آقازاده های معلوم الحال، هم اکنون با پول هایشان در ستاد انتخاباتی آقای " م" و همین جریان انحرافی، مشغول فعالیت و فسادند. کاش اندکی تعقل می کردید.

دوستان عزیزم

شما نشان دادید که همراه و همدل خوبی برای بزرگان خود نیستید. چرا که همیشه و در هر شرایطی و با هر عملی، متعصبانه از آنان دفاع کردید. فکر کرده و میکنید که با این عملتان جایگاهشان را حفظ و به آنان یاری می رسانید، اما اشتباه کردید. این کارتان نه تنها به نفع آنان تمام نشد، بلکه با بستن چشم و گوش آنان، آنها را به پرتگاه رسوایی و بی خبری نزدیک و زمینه فساد بزرگتری را مهیا نمودید.

مگر علی(ع) نبود که به مالک فرمود، ای مالک با من همانند پادشاهان روم و ایران، به تملق سخن مگویید بلکه مانند پادشاهان جبار و ستمگر، زبان نقد و اعتراض بر من تیز کنید. پس چرا هیچگاه بزرگانتان را نصیحت و نقد مشفقانه نکردید و زبان اعتراض در برابر عملکردشان نگشودید.

خدا را شاهد میگیرم که این حرف ها را نه از روی کینه و حقد بلکه خالصانه برای رضای خداوند متعال و تذکر به شما و خودم می گویم. برای اینکه میبینم طوری در حال اقدامید که به شدت در قیامت ماخذه خواهید شد در حالی که هیچ یار و یاوری جز عملتان نخواهید داشت. همانگونه که بنده حقیر برای تذکر ندادن این موارد و همچنین امور دیگر ماخذه و مورد سوال قرار خواهم گرفت.

این قائله، مانند تمام قائله ها ختم خواهد شد، امّا میدان های نبرد همچنان پا برجا خواهد ماند. استاندارها میروند و می آیند و این آرمان های اسلام و انقلاب است که همیشه در برابر تمامی جریان های انحرافی نیاز به مجاهد و مبارز دارد. بی شک بعد از این نبرد که همه ما در یک جبهه ایستاده ایم، جبهه های نبرد دیگری نیز بپا خواهد شد. جبهه هایی که  علاوه بر آبرو و مال، به خون نیاز دارد. امید من آن است که در آن جبهه ها نیز مشترک علیه ظلم و بیداد شمشیر بزنیم که دست خدا با جماعت است.

هر چند که روی سخنم با گروه قلیلی از دوستان بود، امّا امیدوارم به این درد نوشته، نه به چشم سوء، بلکه به چشم نقد درون گفتمانی و نصیحت و تذکر برادرانه و مشفقانه بنگرید، که تنها خداست که از قلب ها و نیّت ها آگاه است و خود او نیز شهادت می دهد که عدالتخواهان خود قربانیان این جریانات انحرافی( چه سابق و چه هم اکنون) در فارس بوده اند. 

به سهم خود و دوستانم لازم میدانم برای چندمین بار، برای هرچه بهتر برگزار شدن این تجمع مبارک و اقدام صحیح، اعلام آمادگی کنم و قطعا در این مسیر نیز، از هیچ اقدام و کمکی مضایقه نخواهیم کرد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۲
سلمان کدیور