خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۳ مطلب با موضوع «عدالتخواهی» ثبت شده است

 

وقتی ملاک رای دادن را در سخن حضرت امام خمینی(ره) و حضرت امام (روحی له الفدا) میخواهیم برای دیگری شرح دهیم معمولا صفات وجودی را بیان می کنیم. یعنی صفاتی که باید در شخص وجود داشته باشد. امّا گاهی به جای اینکه بگوییم یک نماینده باید " چه باشد" بهتر و صحیح تر آن است که  " آنچه نباید باشد" را مشخص کنیم.

وقتی حرف از وجود زده می شود، امکان ایجاد تقلبی بیشتر است تا زمانی که از نبود وصفی سخن گفته می شود. چرا که در " نباید باشد"ها نوعی خط مرزی مشخص و منسجم قابل روئیت می گردد که در وصف " باشد" ها کمتر قابل روئیت است. این خصیصه وجودی و ذاتی مفاهیم نفیی است. این مفاهیم قابلیت بیشتری در جدا کردن خودی و غیر خودی دارا هستند.

به عبارت زیر توجه کنید:

مردم توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلای مجلس ... نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند (باشند) ( وصیت نامه امام .ره.)

اولین خصیصه ای که  هر نماینده آن را دارا باشد باید نفی گردد سرمایه داری است.

سرمایه داری به مفهوم تجمیع منابع در دست اقلیت و عدم توزیع عادلانه آن در طبقات دیگر. هر نماینده ای که در فعالیت اقتصادی به این مفهوم است، یا با این طیف جریانان مرتبط است مردود است. بین کسانی که کاندیدا شده اند شناسایی این افراد کار سختی نیست.

دومین مقوله زمین خواری است.

زمین خواری دینی است که از فارس بعثتش را آغاز کرد و هم اکنون مدینه فاضله این دین در کشور نیز می باشد. این دین هم رسول دارد هم امام و هم امامزاده. آنقدر در این شهر و استان شهره است که  کمتر خانواده ای در شهر را می توان یافت که به نحوی با آن در ارتباط  نباشد.

باید دید کدام نامزد با این طبقه در ارتباط است. کدام یک از آنها چه در قبل و چه هم اکنون از این طبقه حمایت می کند؟. کدام یک احتمال دارد اگر پیروز شود به تقویت این پدیده کمک کند؟ کدام یک منافع حزبی و جریانی اش با این جماعت گره خورده؟ باید از نمایندگان ادوار سابق و نامزد های فعلی پرسید نظرشان در مورد این دین جدید و رسول و امام و امام زداده هایش چیست؟

ممکن است بگویید هیچکدام زمین خوار نستند. حقیر می گویم کدام یک در مقابل این پدیده سکوت کردند؟ کدام یک توجیه آوردند برایش و شرعی اش جلوه دادند؟ این افراد غالبا جزء رجل سیاسی و مسئولان بوده اند. باید از آنها مطالبه کرد چرا هیچگاه کلامی در این باب موضع نگرفتند؟ چرا در برابر حقوق مردمی که ولی نعمت شما بودند کوتاه آمدید اما هرجا حق خودتان و حزبتان بود با جدیت آن را مطالبه کردید؟ آنهایی که ساکت بوده اند در جرم آنانی که فاعل بوده اند شریکند در محضر خداوند. ریش دار و بی ریش هم نمی شناسد. هم کراواتی ها، هم یقه کیپ ها را می توان در این ردیف دید و شناسایی کرد.

کارکتر بعد، صدرنشینان است که تا آخر فراز کلام امام شامل توصیف این گروه است.

صدر نشینی به مفاهیم و معانی بسیار می شود ترجمه و مصداق برایش آورد. خاندان سالاری، آقازادگی و ... اما با خصیصه رفاه زدگی و عدم درک درد مردم.

باز هم ممکن است پرسیده شود یک نماینده که از وضع مالی خوب برخوردار است آیا لایق نیست؟ آیا کسی که اقا زاده است( به صرف آقازادگی) مردود است؟ آیا کسی که خانوادتا ثروتمند هستند، هیچگاه طعم فقر را نچشیده اند نمی توانند نماینده خوبی باشند؟

جواب این است صفات بالا به صرف وجود بد نیستند، بلکه فرهنگ ان و ره آورد آن اگر همراه با زمینه آن( ثروت، آقازادگی و ...) همراه شود آثار سوء دارد. به عبارتی همان حرف امام(ره) که می فرمایند، کاخ بد نیست، خوی کاخ نشینی است که مذموم است.

ثروتمند بودن، آقازاده بودن، در رفاه بودن و ... صرفا تا وقتی که خوی خودش را بر جا نگذاشته باشند بد نیستند.

باز می شود پرسید از کجا بفهمیم این نامزد انتخابات خوی کاخ نشینی داد یا خیر؟

خیلی ساده است، کافی است از او بپرسید شیراز چند ناحیه حلبی آباد دارد؟ منطقه حلبی نشین کارخانه ریشه محک(مثلا) چند نفر سکنه داد و مهمترین مشکل انان چیست؟ به عنوان مثال از نمایندگان دور قبل بپرسید. از جناب قادری و دستغیبین و ذوالانوار و همچنین از مدعیان جدید مثل کرامتفر و شعرا و مشفق و خانم اردبیلی و ... .

نماینده یا نامزدی که خوی کاخ نشینی و آقازادگی نداشته باشد با این طبقه محروم و پابرهنه محشور بوده و خواهد بود. کوچه به کوچه آنها را قدم زده، با آنها حرف زده، پای دردهایشان نشسته. مهم نیست اصلاح طلب یا اصولگرا یا 7*8 یا 3+5 یا جبهه پایداری و فراکسیون اقلیت و ...( که همه نشان منافع حزب است نه ملت). نه نماینده ای که قابلمه به دست و متکدیانه، وقت انتخابات می رود این محلات برای  یک لقه رای!. نماینده ای که شهرک ترافیکی را بلد نباشد بهتر است اول به فکر آخرت خودش باشد تا اصلاح مملکت!

این شرح مختصری بود از صفاتی که یک نماینده نباید داشته باشد، تا بتوان اصلح را انتخاب کرد و رای داد. ببخشید با عجله نوشتم، خیلی تفاسیر بهتر می شود از کلام امام(ره) دریافت که به عقل ناقص حقیر نرسید که شما می توانید دریافت و نشر دهید.

 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۰۴
سلمان کدیور

 

شهر من تب دار است

از فاحشه ها سرشار است

من فاحشه هایی می شناسم

که زنهای ولنگار را درس می دهند

روسپی هایی با ریش آنکارد شده

یخه کیپ شده!

من خودم دیدم

که یک روز با سبزها همخوابه شدند

و فردایش با سه رنگ های مهرورز

و دیروز هم

 با شوهر خاتون خانوم!

فاحشه ای که تمام شهلاییش

نه به غمزه و عشوه است

نه در دلبری رشمه است

که در خاندان و رشوه است!

من می بینم

 که روسپی های سیاسی

برای فرزند تازه بالغ حضرت ماه

نقشه کشیده اند

تا دامنش را لک دار کنند!

من

مذاکرات پشت درهای بسته شان را شنیدم

مذاکراتی که

توده ها را به سُخره گیرند دیدم!

...

شهر من تب دار است

از مرده ها سرشار است

من خسته ام

از لشکرهای کفن پوش

که سال ها

زیر خاکستر جهل و حمیّت مدفونند!

... 

بگذار مثل همیشه  

بیت بیت شعرم را  

به سنگ بگیرند 

و هر مطلعش را 

به تیغ تهمت بریزند!

من بیزارم

از ریش هایی که تهش

به تلاویو می رسد!

از تسبیح های خوش ذکر

که ساخت چین است!

از مساجد جدّه صفت

که مناره اش

طرح ابلیسک است!

از آدم های کجی

که راست راست راه می روند

زاهدانی

که پرده عصمتشان

مانع رقص رقاصه نشد!

...

من خودم دیدم

که در قمار قدرت

فیل های! شکم باره

نقش شاه داشتند

من دیدم

که بر درس فتوای شاه

لگام اسب زدند

تا قلعه های خودی را فتح کنند!

...

اینجا همه چیز آشفته است

دستار و کراوات

گره کور خورده است

دل اهل جنگ را

تعفن پول برده است!

اینجا

اهل پینه و تقوا

با غانم دنس می رقصند!

آدم هایی که  

اوج مبارِزِشان را

به پارچه بلند پرچم می بستند!

...

آخوند هایی که روحانی نیستد

کلّا هم زیستند!

قومی که

کمر پیرسرو قامت را شکستند

بند بند دین را گسستند

با اهل مقام نشستند!

...

آه روح الله

پدر پیر همیشه جاویدم

شاهد باش! 

همه

 سهمشان را گرفته اند

تا خرخره

نجاست مقام را  لیسیده اند

درس فریاد تو را بوسیده اند!

...

آه

چقدر حیات با این جماعت سخت است

که دم زدن ننگ است

و فریاد

 پاسخش سنگ است!

...

کاش می شد

به شعر سیاهم

عقده ای از درد ببندم

و میان این قوم  خواب رفته

انتحار کنم!

شاید خواب زده ای

از هول کابوس عافیت

نعره کشان بیدار شود!

...

آه نیما!

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند!

 

سلمان کدیور - " سلیم "

 

  

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۰ ، ۱۴:۰۷
سلمان کدیور

 

بیست و یکمین  نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی اواخر تیر و اوایل مرداد ۹۰ طی مدت ده روز در تهران زیر نظر بهترین اساتید کشوری، برگزار خواهد گردید.

تشکل های دانشجویی

کانون های فرهنگی

حوزه های علمیه

و یا افرادی که دغدغه کار فکری و عملی در زمینه انقلاب اسلامی دارند می توانند دراین نشست آموزشی شرکت کنند.( دوستانیکه مایلند در نشست شرکت کنند پس از پر کردن فرم، یک کامنت خصوصی، با ذکر مشخصات ، شماره تماس و تشکیلات مربوطه یا عضو آزاد، برای اینجانب بگذارند)

جهت ثبت نام شرکت در نشست اموزشی تابستان ۹۰، فرم ثبت نام بر روی سایت قرار گرفته است .تمامی اعضای شرکت کننده فقط در صورت پر نمودن فرم طبق موارد گفته شده، پذیرفته خواهند شد لذا از مسئولین تشکل ها خواسته میشود که هرچه سریعتر نسبت به پرکردن دقیق فرمها با توجه به سهمیه اعلام شده اقدام نمایند. لازم به تذکر است که جهت سهولت شرکت‌کنندگان این فرم به صورت اینترنتی در این آدرس قرار داده شده است.

اطلاعیه شماره اول: http://edalatkhahi.ir/main/archives/9321

فرم نشست بیست و یکم

ایمیل جنبش:info@edalatkhahi.ir

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۰ ، ۱۱:۱۳
سلمان کدیور

 

حکایت حکایت عجیبی نیست. فرضش را بکنید، عده ای برای اینکه شما را در دام بیندازند می آیند امری حق و نکته ای گران بها را نجس می کنند، بعد شما را تشویق یا تهدید می کنند که باید به آن دست بزنی، شانتاژ می کنند، هوچیگری راه می اندازند ... دوست دارند در زمینی که خودشان طراحی کرده اند بازی کنی. اگر دست بزنی نجس می شوی، اگر دست نزنی یا محکوم به محافظه کاری می شوی یا اینکه قطعا حقی بر جا می ماند. در هر دو حالت بازی می شود برد برد به نفع حریف.

اینکه دوباره ناپرهیزی کردم و دست به قلم چنین نوشتاری بردم،  همان داستان حق و حق گویی است. راستش را بخواهید نتوانستم مهر بر لب و لگام بر زبان سرخم بزنم.

حقی که دسته ای به نجاست آلوده اش کرده اند، داستان محکومیت شهبازی است. این دوستان فارغ از اینکه مقداری تعقل کنند که ببینند اصل ماجرا چه بوده و شهبازی چه گفته، یا در مورد چه کسانی چه مطالبی نگاشته، آمده اند آن را در نجاست سیاست خلط کرده اند. در نجاست احزاب چپ و راست. این که من راستی ام یا تو عدالتخواهی یا ...!

امّا بنده آنقدر ساده نیستم که دست در نجاست  برم و آنقدرچشم بسته، که از حق و حقیقت چشم بپوشم. برای حق با دوستانم که هیچ با عزیزانم هم درگیر خواهم شد و اگر بدانم کلامی حق است و به یقینش برسم، برای گفتنش نه از کسی می ترسم نه منفعت دنیایم را با سکوتم امنیت می بخشم.

اول اینکه داستان شهبازی و کتاب الیگارشی و انباشت ثروت به خیلی وقت قبل از انتخابات و فتنه بعد از آن می رسد. یعنی زمانی که برخی مهر بر پیشانه دارن دیروز و مدعیان امروز، در جریان انحرافی عمیقتری در فارس درگیر بودید. آن هم درگیری بیش از ده ساله. پس لطفا این حقیقت را با سیاسی بازی و شامورتی بازی حزبی، نجس نکنید. این داستان را با موسوی و اعوان و انصار گره نزنید.

این دوستان عادت کرده اند همه را با چوب ضد نظام و ولایت بودن برانند. امّا بنده عرض می کنم که مثل شما متحجر و جمود فکر نیستم که هر کسی را که نظرش را در باب مسئله ای سیاسی عنوان کرد و با ذائقه من خوش نیامد از اساس رد و محکوم به ضد نظام بودنش بکنم و آنقدر بی منطق و کودک صفت که پیشینه علمی یک نفر را قربانی نگاه سیاسی اش بنمایم.

دوم اینکه، اگرشمشیر عدالت جمهوری اسلامی برنده تر، یا دادگاه عدل الهی برپا می شد وتیغش به دامن مطهر و منزه برخی از بزرگان این شهر و کشور میرسید، بی شک جای شهبازی ابتدا این آنها بودند که باید سر زیر  گیوتین عدالت می نهادید. در عجبم که چگونه قوم بدهکار و خطاکار، امروز طلبکار و مدعی شده اند.

سوم اینکه، دادگاه شهبازی که شاکی آن سردار نجفی بودند، باید ابتدا در منطقه "باجگاه "و" صدرا " و ...  در محضر مردم مظلوم آن تشکیل می شد. با برسی پرونده موسسه اهلبیت ( شرمنده، این اهلبیت، «ع» ندارد ) و شنیدن درد دل های مردم. آنوقت مشخص می شد چه کسی شاکی است و چه کسی محکوم!

مدتی که در فرمانداری بودم، فرصت بسیار خوبی برایم فراهم شد تا از پشت پرده خیلی از ماجراها و اشخاص مطلع شوم، به طور مستقیم با مردم و شاکیان جریان منحرف فارس گفتگو و مدارک و اسناد آنان را برسی نمایم.

با مردم مناطق سیاخ دارنگون، شاکیان موسسه فلاحت در فراغت، شاکیان موسسه طوبی( متعلق به شجاع حائری) در منطقه سپیدان، موسسه صادق سازان، رمضان ، قومس و  ...( موسساتی که برخی به انحاء مختلف از دفتر امام جمعه سابق جوانه و گسترش یافتند) رو در رو به صحبت پرداختم تا حق و حقیقت را برای خودم مکشوف نمایم.  نتیجه ای که رسیدم  برایم بسیار بسیار ناباورانه بود.  یک مافیای قدرتمند زر و زور و ثروت که پیوندهای عمیق و زد و بندهای سیاسی خاص باهم دارند. شبکه ای که در تمامی ادارات و سازمانها مهره چینی بسیار ظریف انجام داده است.

وقتی پرونده مردم را که برخی نزدیک ده سال در دستگاه قضایی تشکیل شده بود و چیزی جز پاراف قاضی ها و پاس دادن مکررشان به هم دیدم، بر حیرتم افزوده شد. با کمال تعجب مشاهده کردم که روی پرونده برخی اشخاص حکم جلب این آقایان گردن کلفت نیز هست، امّا با این وجود آزادانه مشغول فعالیت هستند.

شاید بزرگترین خدمتی که قاسمی به مردم استان و بخصوص شیراز کرد، به صدا در آوردن آژیر خطر این مافیای قدرتمند بود. قاسمی حقیقتا توانست ضربات کاری و بسیار جبران ناپذیری را بر هیمنه این شبکه وارد نماید. او با رسانه ای کردن مفاسد اقتصادی فارس، تابوی قداست بسیاری را که به اسم دین بساط ریا و تزویر گشوده بودند را به باد داد و هزینه  عملکرد این مافیا را بسیار بالا و جریان انحرافی فارس را تا مرز نابودی پیش برد.

برخی دوستان که تا جلوی بینی شان را هم به زور می بینند، و اصلا خبر ندارند فساد چیست و مافیا چه تأثیرات سوئی برباور مردم  نسبت به نظام بر جای نهاده است، مثل کودکان بهانه گیر فقط یادگرفته اند قر و لُند بدهند. فرق آنها با بنده و دوستانم این است که ما در متن جریان و میانه میدان روبروی یکی از عظیمترین مافیای عقیدتی – اقتصادی کشور قرار داشتیم و ایشانشان در خارج گود، مثل دونکیشوتی که به جنگ آسیاب های بادی می رفت و به آن افتخار می کرد، در فضایی تخیلی سیر و سلوک می کنند.

برخی ها حرف های چند روز پیش حضرت آقا را علم کرده اند که ایشان فرموده اند افشاگری نکنید، آبروی مسلمان را نریزید و همین را کرده اند پیراهن عثمان برای زیر سوال بردن عدالتخواهان. بگذارید رک و صریح بگویم که افرادی که ما دیدیم و با آنها درگیر شدیم،  مسلمان نبودند و بویی از آن نبرده بودند.

هرچند که صحبت های ولی فقیه همیشه متناسب با زمان و ضرورت و موقعیت نظام است. روزی می فرمایند به هر کس مظنون شدید با لحن طلبکارانه از او بازخواست نمایید و امروز روز با توجه به درگیر شدن کشور در یک فتنه عظمی می فرمایند افشاگری نکنید. هر سخن و فرموده، در زمان خاص خود باید مورد تحلیل قرار بگیرد. متناسب با شرایط خاص زمانی خود. شما اگر به سخنان رهبری در قاموس عدالت نگاهی بیندازید حضرت امام می فرمایند که اگر دیدید که حقی دارد ضایع می شود، با کسی دو دربایستی نکنید، ان حق را بگویید و طرح کنید. مطالبه عمومی کنید یا از این قبیل تأکیدات.( این مطلب نیاز به واشکافی عمیقتری دارد که اکنون مجال نیست)

ما در میادینی وارد شدیم که مفاسد آن اظهر من الشمس بود. در دادگاه پروند تشکیل شده بود و برخی محکوم  یا تحت تعقیب قرار داشتند. فساد کسانی را فریاد زدیم که چکمه خودشان و خاندانشان سالها روی گلوی مردم نهاده بودند. کسانی که بیش از چندین و چند هزار شاکی خصوصی و غیر خصوصی داشتند امّا چون گردنشان کلفت بود،  تیغ عدالت توان زخم زدن بر آنها را سالها نداشت.

البته دوستان می توانند، این فرموده صحیح و کامل درست حضرت امام( روحی له الفدا)  را، مانند مسئله مصداق سازی ای که در دانشگاه شیراز مطرح کردند، تبدیل به شبهه ای عظما کنند و بروند گوشه مسجد و کلاس بنشینند. همانطور که اینکار را تا بحال کرده اند. فقط به آنها می گویم یک نفر هست خودش به مال و جان دیگری تجاوز می کند، انفرادی فساد می کند. یا که فقط به یک نفر تجاوز می نماید.امّا جایی دیگر می بینی یک باند و شبکه به جان و مال و ناموس مسلمین افتاده اند. مردم را به اسلام و رهبرش بدبین و زمینه فروپاشی نرم نظام را مثل موریانه در حال فراهم کردن هستند. همه چیز را خریده اند. ازبرخی افراد متنفذ در دستگاه قضایی گرفته تا روزنامه و خبرگزاری ها، مدیر کل برخی ادارات را و ... الی ماشاالله ... هزاران نفر از مردم هم ازشان شاکی هستند امّا فریادشان به جایی نرسیده. یک جوان انقلابی در این شرایط تکلیفش چیست؟ . پس این دو با هم فرق دارد. این را عقل سلیم می گوید و کاملا بدیهی است.

برخی  فکر کرده اند عدالتخواهی فقط خواندن اسلام ناب و وصیت نامه امام است. فکر کرده اند اندیشه اسلامی همان خواندن قابوس عدالت امام خامنه ای است و بیش از این نیست. نگاهشان این است که اینها را باید خواند و بیانیه های تند نوشت و فقط فحش داد. به محض اینکه گروهی آمدند که این تئوریک ها را عملی سازند، تخریبشان را کلید زدند. داد و بی داد که دبیر فلان تشکیلات چه حق دارد نزدیک شود به فرماندار. فلان دانشجو نباید ...! غافل اینکه همان شخص در بعد از دوران دانشجویی وارد کارزار سیاست گشته چیزهایی را دیده و با چشم مشاهده کرده که سکوت و عدم عملش را در قیامت به شدت مورد مأخذه قرار خواهند داد.

گاهی شما می گویید آتش گرم است، گاهی می گویید آتش سوزنده است امّا یکی هست که دستش را در آتش کرده. خودش سوخته، طعم سوختن را چشیده، این آدم چطور می تواند به کسی که ده متر کنار آتش دارد خودش را گرم می کند بفهماند، آتش چیست و سوختن چگونه است؟

 چهارم اینکه، حکمی که برای شهبازی صادر شده است فارق از اینکه گفته هایش حق بوده یا نه، کاملا  به دور از انصاف و ظلمی مضاعف است. در دادگاه اول شهبازی محکوم به پنج ماه زندان و ششصد هزارتومان جریمه نقدی شده بود. امّا در دادگاه تجدید نظر، آمدند و ششصدهزارتومان جریمه نقدی را به زندان مبدل کردند. و محکومیت شهبازی به هفده ماه زندان مبدل شد. یعنی کاری خلاف عرف و رویه قضایی که مجازات نقدی را جایگزین حبس می کنند. این درحالی است که طبق قانون این مجازات بنا به شأن اجتماعی طرف قابل کسر هم هست. عدالت را باید رعایت کرد، ولو در حق دشمنان.

هر انسان عاقلی از این نکته به چه نتیجه ای می رسد؟؟؟ به راستی این دادگاه صالحه و کاملا بی طرف بوده؟؟؟ ... چه اتفاقی می افتد و چه دستانی در پشت پرده هست که این حکم چنین رقم می خورد؟

پنج اینکه برخی آمده اند داستان مبارزه ما را داستان مبارزه با احزاب راست سنتی قرار داده اند. ابراز می کنند که ما هر کس را روبروی خودمان ببینیم به احزاب راست منتسبش می کنیم!. این دوستان لطفا مصداق آن را بیاورند و بگویند که ما کی و کجا چنین نگرشی داشته ایم. بله ما احزاب راست سنتی شیراز و کشور را در جریانات انحرافی فارس و شیراز مقصر میدانیم. با آنها مشکل عقیدتی داریم و آنها را در ظلم هایی که بر مردم و پابرهنگان رفت شریک قلمداد می کنیم چرا که در برابر ظلم قد علم نکردند و از طرف دیگر به آن قداست دادند و آن را توجیه نیز نمودند. امّا اینکه بیایند سطح درگیری و جبهه ما  را آنقدر تنزل بدهند و بگویند ما با این احزاب درگیری داریم خود نکته ای شگرف و خنده آور است.

تمام افتخار ما این است که به عقایدمان نگاهی عمل گرایانه داشتیم و در عمل به اعتقاداتمان شاید اشتباهی هم بوده، امّا این اشتباهات هزار شرافت دارد به بی عملی و عافیت طلبی. هزار شرافت دارد با منزه کردن دامن از جهاد در راه عقیده. دوستان ما در این اشتباهات هم نزد خداوند اجر دارند و این مدعیان و منتقدان جریان عدالتخواهی در برابر این بی عملی خودشان نزد خداوند مأخذه خواهند شد.

بعد از این مطلب ممکن است برخی هوچیگری کنند که فلانی از شهبازی حمایت کرد، که باید بگویم اصلا برایم مهم نیست. این را هم بگذارید کنار مسئولیتم در ستاد انتخاباتی جناب مشایی!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۳:۰۸
سلمان کدیور

در باب آفات انقلاب اسلامی داد سخن بسیار رفته و مقالات بسیار نگاشته شده است. وجه  اشتراک این آفت شناسی ها تحلیل بر زاویه نگاه  سیاسی  به انقلاب اسلامی  بود است. یکی از گروه هایی که حضرت امام(ره) و حضرت آقا(روحی له الفدا) همیشه از آن به عنوان یکی از عظیم ترین خطرات تهدید کننده انقلاب اسلامی یاد کرده اند، متحجرین می باشند.

متحجر، از ریشه " حجر "، بعنی سنگ مشتق شده. در اصطلاح به افراد متعصبی گفته می شود که هیچ انگیزشی برای حرکت کردن و متحول شدن در آنها وجود ندارد، چه از لحاظ مبنا و نظر، چه از لحاظ عمل. اگر بخواهیم به ادبیات علوم سیاسی این جمله را برگردانیم مترداف " محافظه کار " است. محافظه  کار به شخص یا گروهی نسبت داده می شود که طرفدار  حفظ وضع موجوداست، در تمامی شرایط ها. محافظه کار، نتنها خودش انگیزه ای برای برون رفت از حوادث ها و ابتلائات ندارد، بلکه دیگران را نیز به این امر تشویق می کند.

جریان متحجر، یا محافظه کار، توانسته است بر رقیبان خود، انگ و بر چسب هایی مثل " تند رو یا افراطی " را منصوب نماید. تند رو یا افراطی به گروهی اطلاق می شود که  بدون در نظر گرفتن مصالح  نظام، دست به عمل هایی بیشتر از حد نیاز می زنند . در حقیقت افراط در عمل از نوعی تفریط در فکر نشأت می گیرد.

همانطور که اشاره شد، متحجرین هیچ انگیزه ای برای برون رفت از بحران از خود نشان نمی دهند و همین عامل آنها را سلّاخان تفکر انقلاب اسلامی تبدیل کرده است. این مفهوم در جمله مشهور مقام معظم رهبری که می فرماید: محافظه کاری قتلگاه انقلاب است، به خوبی قابل رصد می باشد.

مشخصه این گروه ها شعار محوری و ظاهر پردازی انقلابی است. به ظواهر انقلاب بسیار اهمیت می دهند، در حالی که یا به باطن و غایت امر معرفتی ندارند یا اگر داشته باشند، به آن بی اعتقادند. شعارهای ولایی سر می دهند، امّا برآیند عملشان  به ضدیت با ولایت فقیه و ضدیت بااسلام منتج می شود.

اگر اداره حکومت اسلامی در دست این گروه ها بیفتد، کما اینکه در تاریخ بیش از 30 ساله انقلاب، افتاده است، بهترین فرصت و زمینه را برای تبدیل کردن انقلاب اسلامی، به پوستین وارانه فراهم می کنند. پوستین وارانه، تعبیر ظریف حضرت امیر(ع) پیرامون تغییر محتوای اسلام است. وقتی حیوانی ذبح می شود، اگر پوستین آن را وارانه کنیم، معلوم نیست آن حیوانی که الان قرار است از پوستش استفاده کنیم، حلال گوشت  بوده یا حرام گوشت. کنایه از بی هویت و بی ریشه کردن انقلاب است. امری که در ذات تحجر قرار دارد که حضرت آقا(روحی له الفدا) از آن به عنوان قتلگاه انقلاب یاد می کند.

این جریان در مقابل مفاسد وارد شده به پیکره حکومت و انقلاب سیاست سکوت را همیشه اتخاذ کرده اند. توجیه آنها برای این همدستی با مفسدین، مقوله ای به نام مصلحت است. مصلحت، متضاد حقیقت است.  یعنی توجیه می کنند  مبارزه همه گیر بر علیه فساد در مصالح انقلاب گنجانده نشده، و اگر این امر صورت بگیرد مایه تشویش اذهان عمومی و در نتیجه فروپاشی را فراهم می آورد.  درست برای همین امر است که به کسانی که اهل مبارزه عملی با فساد هستند، انگ افراطی گری، یا حتی ضدیت با نظام را وارد می سازند.

آنها در بعد اعتقاد عملی بر اصل عدم مسئولیت ایمان تکیه دارند. با این شعار که ایمان و تقوا، نباید وارد معرکه سیاست و مبارزه با فساد گردد. غافل از اینکه، ایمانی که برای صاحب آن(مومن) مسئولیت سیاسی و مبارزاتی حاصل نکند با کفر برابر است. ایمانی که نتیجه زهد و گوشه نشینی باشد، همان ایمان ابوموسی اشعری است. خداوند ایمان را در حرکت قرار داده نه سکون و وقتی ایمان به میدان نیاید و هزینه نشود تبدیل به نان و پست خواهد شد. همان نانی که وقتی زیر پوست انسان جمع می شود، گوش ها بر حرف امام معصوم(ع) هم محجوب می گردد.

این گروه و جریان فوق العاده خطرناک، پیش قراقل ساکتین هستند. کسانی که  با سکوت در برابر ظلم، به رواج فساد و بی بند و باری و در نهایت نابودی انقلاب اسلامی دامن زده اند. تعصب، آن خلق نکوهنده و  نقطه ثقل  اخلاقیات این گروه ها است. این افراد نه اهل مطالبه حق هستند، نه اهل قیام علیه ظلم و بی دادگری. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در خطبه منای خود، این تفکر را عامل تباهی دین و اسلام قلمداد می کند و سکوت آنها را زمینه ساز به مسلخ رفتن خودشان بیان می نمایند:

خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمی­آوردند. خداوند چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بی­عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعه­ی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه میکنید و رد میشوید؟ چرا سکوت کرده­اید؟

امام حسین(ع) ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر را خصیصه این منحرفین بیان می کند و ادامه می دهند:

اگر همین یک اصل امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی­عدالتی و تبعیض اجرا بشود بقیه­ی فرائض، تکالیف الهی نیز اجرا می شود و همین یک حکم را شما عمل بکنید! نترسید! دنبال دنیا نباشید! سورچران نباشید! اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف هم نیستید. ولی من هستم

سکوت عالمانه و آگاهانه در برابر فساد، از بارزترین خصیصه های این گروه است:

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۰ ، ۲۲:۲۲
سلمان کدیور

سخنان مقام معظم رهبری در جلسه اندیشه راهبردی، بی شک فصل جدیدی را در باب عدالت و عدالتخواهی پیش روی مجاهدین این عرصه گشود. ایشان پس از برسی مبانی نظری  مقوله عدالت، در آخر کلام به بحث عدالات فردی، یعنی اعمال عدالت بر نفس، پرداختند و تاکید بر اعتقاد به مبدء و معاد را به عنوان شالوده و ریشه اخلاق عدالتخواهان عنوان نمودند.

اولین نکته ای که عدالتخواه باید به آن واقف باشد، و در اثر تمرین و ممارست به آن دست یافته باشد کنترل هوای نفس در مقابله با مخالفین و منتقدین است. انچه پر واضح است این است که در تمامی اعصار تاریخ، عدالتخواهان همیشه قربانی نظام های دیکتاتوری و صاحبان قدرت و ثروت بوده اند. کسی که گام در راه و مسیر عدالتخواهی بر می دارد، به قول معروف باید پی این داستان را به تن مالیده باشد. عدالتخواهان، در تمامی طول تاریخ بشر، آماج حملات ناجوانمردانه جانی و مالی و شخصیتی بوده اند و این یک حقیقت تلخ است.

عدالتخواهی که انقدر بر نفس خویش مسلط نیست، و آنقدر که لازمه این راه است، سینه خود را شرح نداده باشد، تا افواج نامردمی ها و ستمکاری هایی که بر او وارد می آید را تاب بیاورد، عاقبت  در میانه راه با عملکرد غیر عقلانی خویش باعث تباهی نفسش و بد نامی راهی که در آن قدم نهاده می شود. پله اول تربیت نفس، کسب شرح صدر است. یعنی سینه ای به وسعت آسمان که دردهای بشری را به جان بخرد بدون اینکه احساس دردش را گوشی حس کند.

عدالتخواهان با دشمنان و منتقدین خود نیز باید به عدالت و اخلاق رفتار کنند. دلیلی نمی شود که کسی بر آنها تهمت زد، دروغ بست، ظلم کرد، آنان نیز به همین روش به مقابله به مثل بپردازند که اگر مرتکب چنین اعمالی شوند، دیگر نمی شود آنها را عدالتخواه نامید. عدالتخواه حق ظلم کردن بر دشمن خود را هم ندارد. و باید در حق او عدالت و مدارا را رعایت کند، هر چند که دشمنش این کار را نکند و حتی از این فضل و جوانمردی چیزی نفهمد.

امام سجا(ع) در دعای مکارم الاخلاق، که باید مانیفست اخلاقی عدالتخواهان باشد، چنین می فرمایند:

 

... خدایا بر محمد و الش درود و سلام فرست و توفیق ده، تا نسبت به کسی که با من نادرستی کرده، خیرخواه باشم و با آنکه  از من دوری گزیده، بپیوندم، و کسی که مرا نومید ساخته به بخشش عوضش دهم، کسی را که  از من بریده و ظلم کرده، به بخشش مکافات نمایم و از آنکه از من غیبت نموده به نیکی یاد کنم و نیکی نیکوکاران را سپاس گزارده و از بدی چشم پوشی نمایم ...

خدایا

مرا به زینت صالحان آراسته فرما و زیور پرهیزگاران را بر من بپوشان و با توفیق برای گسترش عدالت، فرونشاندن خشم، خاموش کردن اتش کینه، گرد آوردن پراکندگان از هم رنجیده، اصلاح فساد و آشتی دادن بین مردم، ترویج خیر و نیکی، پنهان نمودن عیب و زشتی، نرم خویی، فروتنی و شکسته نفسی، خوش رویی و وقار، خوش خلقی با مردم و پیشی گرفتن به سوی فضیلت و نیکی، و برگزیدن احسان بی آنکه جزای احسانی در میان باشد، سرزنش نکردن و کمک نکردن به غیر مستحق، و گفتن حق اگر چه سخت باشد، و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگر چه بسیار باشد، و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد، و همه این خصلت ها را به وسیله طاعت و فرمان برداری و همیشه همراه جماعت مومنین بودن و واگذاشتن بدعت گزاران و آن که رأی و اندیشه اختراع شده به کار برد، آن را کامل گردان

اگر به کلمات و عبارات فوق تاملی بکنیم خواهیم فهمید که در حقیقت تفاوت عدالتخواهان با دیگر نحله های فکری در همین نکته نهفته است. عدالتخواه بی اخلاق با عدالتخواهان کمونیست و بی دین که اخلاق را به عنوان فرع هم در نظر ندارند و به حساب نمی آورند برابر است. در حقیقت عدالتخواه نیست اصلا.

عدالتخواه باید به این نکته واقف باشد و نفس خویش را بر آن تربیت کرده باشد که ممکن است چیزی که برای عوام مباح است، برای او و خانواده او، مکروه یا حتی حرام باشد.

رعایت عدالت در زندگی شخصی عدالتخواه از این معبر می گذرد ... " فلینظر الانسان علی طعامه " ... انسان باید به طعامش بنگرد. عدالتخواه باید بداند و خوب حساب کند که آنچه را به عنوان خوراک جسم و روح کسب می کند از کجا و به چه راهی بدست آمده است. باید دقیق و ریز باشد. فریب هر نحله و میز و صندلی ای را نخورد. فریب اهالی سیاست که کارشان سیاسی کاری منهای اخلاق و انقلاب است را نخورد.

عدالتخواه باید مبانی فکر ای که کسب می کند و طبق آن قصد عمل دارد را بازبینی کند. چرا که این مبانی به منزله طعام و خوراک او محسوب می شود. ببیند بر چه نظر و الگویی در حال عمل است. فریب هوای نفس را نخورد که خدای ناکرده طعام جسم و روحش آغشته به ظلم بر موری بشود. این است اخلاق عدالتخواهان!

امام صادق(ع) در باب تجارت کردن شیعیان خودشان می فرمایند، کسی می تواند از شیعیان ما تجارت کند که دو خصلت را در خود ملکه کند. اول آنکه عیوب مالش را بیان نماید و دوم اینکه حسن و تبلیغ مالش را نکند. شما دیده اید وقتی که وارد بازار می شوید کاسب ها و تجار چطور با آب و تاب از جنس و کالای خودشان بلند بلند می گویند تا مشتری جلب کنند، شیعه این کار را صحیح نمیداند، این روش را در مردود می داند. کسی که به فرض لباس می فروشد، حق ندارد نعره بزند و تمجید لباسش را بگوید، چه بسا اینکه فقیری بشنود و توان خریداری  آن را نداشته باشد. این است فقه و اخلاق شیعی!

حضرت امیر(ع) می فرماید شیعه ما نیست آنکه لباسی را برای تفاخر بر تن نماید. فخر فروشی کند، مانور تجمل و ثروت بدهد. بر شیعه خالص حرام است که در میان فقرا با لباسی بالاتر از سطح متوسط ظاهر شود. حالا این لباس معانی دیگری هم دارد... لباسُ تقوا ذالک خَیر ... بهترین لباس لباس تقواست ... وای بر کسی که با تقوایش بر دیگران فخر بفروشد، یا اینکه، همسران شما لباس های شما هستند ... شیعه آن کسی را که شب عروسیش توی خیابان ها مانور می دهد را طرد می کند. چه برسد به آنکه بر زن و شوهر و مال و تعداد فرزند، خاندان ،اصالت و نژاد و ...  بر دیگران فخر فروشی کند. این است رعایت عدالت در حق احساس و دل دیگران، در نگاه بزرگان شیعه!

ببینید، چقدر ظراف دارد این فقه. چقدر موشکافانه است این مکتب. حالا چطور کسی که خودش را عدالتخواه می داند، عدالت را در جنبه های فردی خویش رعایت نکند و آنوقت می تواند دم از منش علوی بزند.

خدا را شکر میکنم که این خصایص حسنه در بین بچه های عدالتخواه روشن و بارز است. دوستانی که اگر  چه بسیاری بر منش و رفتار سیاسی آنها نقد دارند، امّا هیچکس نتوانسته اخلاق مداری و صبر آنان را زیر سوال ببرد. جوانمردی و شرح صدر آنان را مورد خدشه قرار دهد. در حقیقت علت بزرگ شدن و بلند شدن گفتمان ناب اسلام شیعی از این تریبون همین بوده و هست. که از خداوند توفیق روز افزون آن و همچنین پناه دادن از شر نفوسمان را خواستارم.  متاسفانه برخی می خواهند این ابتکار بزرگ و این امتیاز نایاب را مورد صدمه و لطمه قرار دهند که ناکام خواهند شد ان شاالله.

چند مدت اخیر فضای سیاسی شهر بیش از پیش مزین به این رذالت ها شده است. عدم رعایت تقوی و رعایت انصاف در حق مخالفین و منتقدین.  جدیدا وبلاگی راه انداخته اند که به اقای حائری بهتان های نامربوط زده اند، آمده اند و گفته اند که این کار بچه های عدالتخواه است. کار فلانی و فلانی است.

 خیلی رسمی و بدون شرم، می گوید برای اینکه عدالتخواهان را رسوا کنیم و این همه تهمت را نثارشان کنیم، به قرآن استخاره کرده ایم. پناه بر خدا می برم از این همه جهل. برای ارتکاب به گناه از خداوند طلب خیر می کنند. برای خیانت به نفس خویش، برای دروغ گفتن استخاره می کنند. کلی توهین می کنند، بهتان می بندند و هر چه می خواهند می نویسند، بعد زیرش می نویسند، ولعاقبه للمتقین ... پناه می برم به خدا، که شیطان چطور اعمال زشت برخی را زینت می کند. رنگ قرآن و استخاره می زنند، رنگ تقوا و دینمداری می زنند. خوب مثل مرد بگو خودم به این نتیجه رسیدم،‌خودم تصمیم به عمل گرفتم،‌ چرا از دین مایه می گذاری؟

آن کسی که داعیه دار اصلاح است، داعیه دار کار اجتماعی و زندگی جهادی است، داعیه دار ولایت و رهبری است، چطور جرأت می کند این حرف های سنگین را به زبان بیاورد بدون آنکه کوچکترین توجهی به آنچه که می گوید و می نویسد بکنند. بدون اینکه عدالت را اول در حق نفس خویش عملی کرده باشد.

------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

بنا بر فضای مسموم سیاسی که در شهر پیش آمده، و همچنین مشورت های صورت گرفته با دیگر دوستان ، و اینکه قول و نقل های بسیاری به اسم مجمع دانشجویان عدالتخواه از سوی اشخاص بسیاری نقل می گردد، اینجانب به عنوان دبیر این تشکیلات ضمن ابراز تقدیر و تشکر از دوستانی که برای رفع شبهات پیش آمده اقدام کرده اند، اعلام می کنم که  از این به بعد، پاسخگویی به سوالات دیگران و رفع شبهات آنان پیرامون فعالیت عدالتخواهان فقط از طرف شخص بنده مورد وثوق بوده و نقل و قول دیگران به معنی موضع این مجمع نمی باشد.

برخی می خواهند ما از اهدافمان غافل و به دفاع از خودمان بپردازیم. بنده اعلام میکنم که ما هیچگاه چنین کاری نکرده و نمی کنیم. نگاه ما رو به جلوست و اهداف ما متعالی تر از آن که بخواهیم وقتی صرف جواب دادن به برخی حرف و حدیث ها در مورد شخص خودمان  کنیم. اصلا شأن ما در این نیست. همت ما و دوستان ما وجبهه ای که در آن سنگر داریم بنا به دستور امام(ره) نگاهی جهانی است نه مقطعی و فردی. در صورتی هم که شبهه ای پیش بیاید، شخص بنده ، با مشورت با دوستان به آن پاسخ خواهم گفت.

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۰۷
سلمان کدیور

 

 

  جوابیه به وبلاگ مطالبه

 سلام برادرم

مطلبی نوشته بودی و خواستار پاسخگویی این حقیر. راستش را بخواهی مدت هاست من و دوستانم انقدر مورد هجمه ناجوانمردانه قرار گرفته ایم که تصمیم نداریم به هیچ کس جوابی بدهیم. علتش هم این است که خط ما و راه ما را همه می شناسند . ما یک پدیده جدید نبوده و نیستیم. علت بعدش هم این است که نقدهایی که به ما می شود و بسیار منحرف و دوغین است از جاهای خاص طراحی می شود. تخریب های سفارشی. اما تو را جزء هیچکدام از این دسته ها نمی دانم. میدانم روح آزاده ای داری و نیتت پاک است. پس با تمام درد و رنجی که از این جماعت بوقلمون صفت کشیده ام پاسخ تو را می دهم

بسم الله و الله اکبر ...

 بند 1 شما اشتباه است. قاسمی هم با مکتب ایرانی مشکل داشت و هم با طرز تفکر و سرسپردگی احمدزاده با این تفکر. این را بارها و بارها با هم صحب میکردیم فهمیدم. اما موضع او در قبال مکتب ایرانی سکوت بود . به دو علت

1- حضرت آقا این مسئله را مسئله فرعی می دانستند و از بزرگان و مسئولین خواسته بودند به آن نپردازند تا در حاشیه بماند. قاسمی هم طبق خواست حضرت آقا این سیاست را دنبال می کرد.

2- اینکه مافوق قاسمی(احمدزاده) دارای مشکلات مدیریتی است دلیل نمی شود که قاسمی علیه اش موضع بگیرد. متاسفانه دید شما و برخی از دوستان دید و چهارچوب آرمانگرایی دانشجویی است. در عرصه سیاست آرمانگرایی دانشجویی هیچ کاربردی ندارد و بسیار مضر است. برخی ها توقع دارند قاسمی روبروی استاندار به طور واضح و مشخص بایستد حتی به قیمت عزلش. در عرصه سیاست و این کار نه تنها افتخار نیست بلکه احمقانه است. اگر هر کس از مسئولین به دیگری نقد داشته باشد و بیاید روبری دیگری موضع بگیرد سنگ روی سنگ بند می شود؟ قاسمی هم این موضع خودش را هیچگاه ابراز نکرد. مقام معظم رهبری مگر نفرمودند مسئولین گلایه های خودشان را از هم بین مردم نیاورند؟. علتش همین است که خدمتتان گفتم. پس چرا توقع داشتید قاسمی روبروی استاندار بایستد؟. هرچند که او ایستاد.

شاید بپرسید چرا این سکوت را نهایتا شکست. چرا به مسئله فرعی پرداخت و علیه مشایی مصاحبه کرد. علتش این بود که این مسئله در استان تبدیل به اصول شد. متاسفانه احمدزاده کاری کرد که دیگر سکوت جایز نبود. استانداری را تبدیل به ستاد تبلیغات مشایی و دار و دسته اش کرد. اینجا بود که کار به استخوان می رسد.

شبی از دفتر مشایی چند نفر آمدند برای صحبت. آنجا بود که ما عمق انحراف این جماعت را درک کردیم. در نظر آنان الگوی ایران، ترکیه است و باید کشور را به آن سمت سوق داد. و نقطه هدف طرح مکتب ایرانی نیز همین امر بود.  بعد از این ملاقات با این جماعت،  قاسمی گفت دیگر حاضر نیستم یک قدم کوتاه بیایم و مسامحه کنم و همین کار را هم کرد.

ینده در محضر خداوند متعال شهادت می دهم که قاسمی نه در حرف و شعار بلکه در عمل شیفته و عاشق حضرت امام خامنه ای ( روحی له الفدا) بوده و هست. بارها و بارها این جمله را از او شنیدم : " ما سرباز آقا هستیم ... فقط ایشان و رضایتشان مهم است نه چیز دیگر ".

اما اینکه می فرمایید چون سپاه ماموریتش را تمدید نکرده بود و به علت تمام شدن ماموریتش این مصاحبه را کرده هم اشتباه است. بنده به عنوان مشاور قاسمی و کسی که به او بسیار نزدیک بودم می گویم که سپاه برای ابقای قاسمی مشکلی نداشت.

قاسمی در مصاحبه هایش از برنامه کاری سال 90 خود می گفت و این نشان از این بود که او از این حوزه خیالش جمع شده بود. من شخصا بارها از قاسمی در این مورد پرسیدم و او گفت هیچ مشکلی نیست،  ما ماندگاریم ... .

اما بحث دور خوردن بنده:

ببینید بنده اگر بخواهم دور بخورم باید به یک وعده و وعیدی دل خوش کرده باشم. بنده در مدت حضورم کنار قاسمی حتی یک حکم ساده که مشاور بودن مرا تایید کند نگرفتم. اما بله من دور خوردم ، تفکرم و عقایدم مرا دور زدند. بنده و دوستانم همین الان هم می توانیم به کارمان ادامه بدهیم و حقوق بگیریم. امّا هرگز عقایدمان را وسیله نان آوری نمی کنیم کما اینکه در مدتی که با قاسمی بودیم هم نکردیم.

بنده و دوستانم در این مدت توانستیم گفتمانی را که سال ها فریادش را می زدیم وارد عرصه عمل و اجرا کنیم و موفق هم شدیم. ما در مدت دانشجویی حرف از  مدیریت جهادی و حکومت اسلامی می زدیم و حالا موقع عملی کردن شعارهایمان بود.

آنهایی که به ما تهمت زدند که برای پست و مقام و پول این کارها را کردیم بایددر قیامت جوابگو باشند. هر چند که بنده به سهم خودم برای تک تک آنان استغفار کرده ام اما از حق دیگر دوستانم نخواهم گذشت.

اما بند3:

روزی که قاسمی کنفرانس خبری داشت و در آن علیه شورای شهر صحبت کرد هیچ اطلاعی نداشت که چند ساعت دیگر عزل خواهد شد. این را حاضرم در پیشگاه خداوند بزرگ شهادت بدهم. همه چیر ناگهانی و غافلگیر کننده بود. خود قاسمی به بنده گفت که دارد می رود استانداری برای تودیع ... مراسمی که هرگز برگزار نشد

در ضمن اگر این اولین موضع گیری قاسمی علیه بی عدالتی های شورای شهر بود شاید این حرفتان صحیح بود. اما او بارها و بارها علیه آن قشر صحبت و مصاحبه کرده بود.

اما در مورد عزل قاسمی:

ببینید برادرم چرا اینهمه همه چیز را صفر و صد می بینید؟ چرا تحلیل را عمیق نمی کنید؟ چرا ساده انگارانه با مسائل برخورد می کنید؟

اگر علت عزل قاسمی عدم تمدید ماموریتش از سوی سپاه بوده و استانداری برای ابقای او تمام تلاشش را کرده است و نتوانسته نیروی خودش را نگه دارد، چرا او را بدون تودیع و در کمال اهانت عزل کرد؟

اگر قاسمی هنوز برای استاندار شخصی قابل قبول بود چرا او را در دیگر جاهای مدیریتی استان بکار گیری نکرد؟

چرا تمام مصاحبه های او را از سایت فرمانداری بر می دارند؟

نکند این هم سپاه گفته بود؟

چرا ... چرا ... و صد چرای دیگر!!!

ببینید عزیز من، فرماندار جدید را دیده اید حتما. این کجا قاسمی کجا. استاندار فرمانداری مثل بذرافشان را می خواهد نه قاسمی را...

پیرامون این عزل هم مقاله مفصلی نوشتم تحت عنوان " چرا قاسمی باید عزل می شد " که می توانید بخوانید.

 

اما در مورد زاویه دار بودن عدالتخواهی ما با شما:

ببینید عزیزم ما نمی توانیم در همه عرصه ها ورود کنیم. این در سیاست یک اصل است. ما دانشجو نیستیم که علیه هر کس و هرجایی که عشقمان بکشد حرف بزیم، تحصن کنیم و بیانیه صادر کنیم.

در عرصه سیاست وظایف هر سازمان و نهاد مشخص شده است. شما نمی توانید دست روی تمام نقاط ضعف بگذارید. چرا فکر می کنید قاسمی باید تمام مفاسد و معظلات را حل کند؟ البته همین توقع شما این نکته را می رساند که قاسمی توانسته در مردم توقع فسادستیزی را برانگیخته کند، که بسیار مبارک است اما دلیل نمی شود فرماندار همه جا ورود کند.

ما به این علت با باغشهرها و و شورا درگیر شدیم چون عمده مفاسد و معظل شهر از این دو جا آب می خورد. این جا سرچشمه های فساد در تمامی دستگاه ها از قوه قضائیه تا شهرداری و منابع طبیعی و  ... است. بنا به اولویت این دو جا حساستر بود.

نکته بعد اینکه مگر  چهار پنج نفر آدم چقد توان دارند که روبروی تمامی مفاسد اداری حکومتی بایستند. همین دو جایی که ما قدم برداشتیم ببینید چه بلایی به سر ما آوردند. چه فحش ها و تهمت هایی که به ما ندادند. آخر هم عزل شدیم ... الحمدالله علی کل نعمه و  فضله ...

 قاسمی خلاف استاندار رابطه بسیار گرم و نزدیکی با نماینده ولی فقیه در استان داشت. ایشان در تمامی سفرهای درون شهر و برون شهری آقای ایمانی، با ایشان همراه بود. دوش به دوش آقای ایمانی ... حتی اقای ایمانی به فرماندار برای رسیدگی به برخی امور اختیار می داد ... قاسمی با سپاه هم رابطه اش عالی بود چرا که خوش پاسدار بود....

شما از دور ماجرا را دیده اید اما من و دوستانم در متن بودیم. این آقایان آنتی قاسمی نیستند. این ها انتی تفکر شده اند.... که خدا می داند چه خون دلی از دست همین دوستان می خورم ...

قاسمی با الخوری در افتاد با اینکه علم داشت او با رحیمی شریک اقتصادی است ... با مسعودی در افتاد با اینکه می دانست یار غار مشایی است ... چرا به همه مظنونید؟ چرا حالا که یک مسئول توی جمهوری اسلامی پیدا شد که ایگونه عمل کرد همه شک کرده اید؟ ... البته حق هم دارید .. این استان 30 سال است مسئولی چنین ندیده و حالا شوکه شده اید.

بگذارید رک بگویم که شما( خطاب با همه است) با مقابله کردنتان با قاسمی دقیقا در زمین مشایی بازی کردید. در زمین الخوری بازی کردید. در زمین رحیمی بازی کردید. به مهره ای هجمه بردید که خودش آماج بی مهری ها بود ...

احمدزاده با قاسمی مشکل اساسی پیدا کرده بود. برای همین پیش از عزلش قاسمی را از ریاست کمیسیون ماده 100 عزل کرد. کمیسیون ماده صد مربوط از به حوزه دخالت فرماندار در امور شهری و شهرداری است که طبق قانون ریاست آن با فرماندار است. اما احمدزاده قاسمی را در این پست کلیدی برداشت و کریمی( رئیس حراست استانداری) را در آنجا گماشت.

احمدزاده با این عمل قاسمی را در منگنه قرار داد و عملا بازوهای اجرایی او را از کار انداخت. این عمل نوعی جنگ پنهان قاسمی با احمدزاده بود.

یکی دیگر از نشانه هایی که نشان از تفاوت منش و عمل قاسمی با احمد زاده داشت، تیم عملیاتی او بود. قاسمی افرادی را دور خودش جمع کرد و راهبری اجرایی را به آنه سپرد که به شدت با مکتب ایرانی و مشایی و عملکرد استاندار مشکل داشتند. حضور افرادی مثل بنده، اقای جعفری و رئیسی و جهانبخش نماد مخالفت گفتمان قاسمی با احمدزاده بود که بسیاری به آن توجه نکردند. بسیاری  یکی از دلایل عزل قاسمی را علاوه بر دلایل دیگر، حذف این حلقه چندنفره میدانند که بی راه هم نیست. در حقیقت قاسمی با این تیمش به احمدزاده گفته بود که من با تو متفاوتم!

آقای جعفری بارها و بارها در وبلاگ شخصی یا نشریات دانشجویی استاندار و عملکردش را نقد کرده بود. بنده حقیر با زبان شعر و هنر گفتمان او را بارها و بارها مورد هجمه قرار دام به طوری که برخی از این شعر ها در سطح کشور منتشر شد.( حتی در زمانی که در فرمانداری مشغول بودم) . این برای احمدزاده چیز کمی نبود. از طرف دیگر قاسمی هم که انسان ازاده ای بود هیچگاه به ما برای عدم نقد استاندار گوشزد نمی کرد در حالی که او را تحت فشار می گذاشتند. در حقیقت عملکرد ما پای قاسمی نوشته می شد.

یکی از کسانی که به واسطه مشایی با استاندار رابطه بسیار صمیمانه ای برقرار کرده بود، احمد رضا دستغیب( فرزند سید علی اصغر) بود. این فرد نیز مدت ها بود که توسط بنده و بخصوص آقای جعفری مورد نقد قرار گرفته بود. و جرم قاسمی این بود که ما حلقه اول فکری اجرایی قاسمی بودیم و همین عامل و عوامل دیگر در عزل قاسمی نقش ایفا کرد.

این همه سوال کردید ما جواب دادیم. مشکلی نیست. باز هم جواب می دهیم.  اما شما هم نشوید قوم بنی اسرائیل که دائم بهانه تراشی می کردند( روی سخنم با تمامی دوستان است). چرا اینقدر مثل بچه ها بهانه می گیرید؟ چرا آنقدر قاسمی و تیمش را تخریب کردید که این مهره ارزشی را از دست بدهید؟ نمی بینید چه کسانی جایش را گرفته اند؟

به مادرم فاطمه(س) که همه شما مسئولید ... و از همه شما بازخواست می کنند ... قاسمی هم انسانی بود مثل همه. نقاط ضعف داشت. من هم می توانم از این نقاط ضعفش برایتان بنویسم اما آیا این کار درستی است؟ وقتی من این همه حسن می بینم این همه خدمت می بینم، این همه خط شکنی می بینم چرا مثل بچه ها که جز بهانه گیری چیزی بلد نیستند، لنده بدهم؟

چرا این همه بدبین هستید؟ شما ( مخالفین جریان عدالتخواهی) سال هاست که با کدیور و جعفری و رئیسی مشکل دارید. حدیث حدیث قاسی نیست. چرا اعتراف نمی کنید؟ شما سال هاست که در دانشگاه ها ما را تخریب کرده اید فقط این مدت سازمان دهی شده به این عمل دست زدید ...

آهای دوستانی که داعیه آرمانخوای تان گوش فلک را پر کرد! کجایید؟. آقایانی که علیه بنده به جنبش عدالتخواه کشور نامه زده اند بیاید حالا جواب بدهند. شما بازوهای عملی فسادستیز را مورد هجمه قرار دادید و حالا دل خوش کرده اید به بیانیه!. ببینید با بیانیه شما آب از آب تکان می خورد؟  در عجبم از شما که هنوز با الفبای سیاست و عدالت آشنایی ندارید.

به والله قسم اگر قاسمی باز هم برگردد با او همکاری خواهم کرد. به والله قسم نه از این تهمت ها هراسی دارم نه از این جنجال ها باکی ... ما مثل برخی ها نیستیم که بگذاریم رهبری به ماجراها ورود کند و از خودشان هزینه بدهند. به قول سردار سعید قاسمی، ما در عمل از رهبرمان جلوتریم و در فکر کنار ایشان قدم بر می داریم ... ما همه عمرمان را وقف مکتبمان کرده ایم. چیزی هم برای از دست دادن نداریم.

حسبنا الله و نعم الوکیل  ...

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۱۸
سلمان کدیور

 

جهانبخش: ما فقط قائل به مکتب اسلام هستیم

عده ای به فکرفروش شهر شیراز به یک سرمایه بر عرب هستند


برکناری مدیری پاکدست و لایق که تمام همت و تلاش شبانه روزی خود را متوجه مبارزه با فساد اقتصادی و پالایش سیستم بیمار یک استان استراتژیک ساخته بود ، تعجب و حیرت دلسوزان انقلاب و نخبگان استان و هواداران دولت را فراهم آورده است.محمد جهانبخش سرپرست بخشداری شیراز در جمع خبرنگاران با اشاره به مطلب فوق و همچنین مسائلی که در برکناری ناگهانی حسین قاسمی فرماندار سابق شیراز وجود دارد افزود : ادعای برخی مسئولین استان در خصوص داستان پایان ماموریت و عدم برکناری کذب محض است .

جهانبخش با یادآوری تلاشهای موثر و زحمات فرماندار سابق شیراز در عرصه های مختلف فرهنگی سیاسی استان در این مدت ، تودیع ناگهانی و بدون اطلاع ایشان را ، هم زمانی که اولین  کنفرانس خبری قاسمی در سال جدید و اعلام برنامه ها و مسائل پیش روی استان پایان یافته بود ، اقدامی توهین آمیز خواند و افزود : اینکه مدیری را با تلفن و بدون هماهنگی قبلی ، نیم ساعت قبل از مراسم تودیع اش مطلع کنند و مراسم معارفه را خصوصی و بدون تشریفات عرفی برگزار نمایند حکایت از مسائل دیگری دارد که انشاء الله بزودی توسط خود آقای قاسمی اطلاع رسانی خواهد شد .

جهانبخش در ادامه یاد آور شد : با شناختی که از فرماندار سابق شیراز دارم ایشان پوشیدن لباس سبز مقدس سپاه و افتخار حضور در میان سبز پوشان ولایت را قطعا بر تمام پست ها و عناوین زودگذر ترجیح می دهند و بارها در مناسبت های مختلف بر عدم تعلق خود بر این عناوین چه در گذشته و چه در آینده تاکید کرده اند

جهانبخش  دلیل حمایت مردم محروم ، علمای بزرگوار، هنرمندان و نخبگان استان و جریان عدالتخواه و آرمانخواه دانشجویی استان از ایشان را و حتی حضور جمعی از این دانشجویان که به تازگی فارغ التحصیل شده بودند و بدون هیچ چشم داشتی در کنار آقای قاسمی کار میکردند را نشان از تقوا و عقیده سالم و اندیشه خالی از مصلحت اندیشی های رایج ایشان دانست .وی اضافه کرد : مصاحبه فرماندار سابق شیراز در خصوص تخلفات گسترده سرمایه بردارانی چون الخوری و متصرفان عرصه های عمومی و باغ شهر سازان ، سبب ایجاد ائتلافی گسترده با انگیزهایی قوی برای ضربه زدن به ایشان شده بود . به گفته وی یک سر این طیف در استان فارس و کانونهای فاسد و مافیایی و سر دیگر متاسفانه در میان برخی چهره های شناخته شده ومسئول در تهران بوده است که با برنامه ریزی و همدلی فعالیتهای تخریبی خود را سامان می داده اند و در این میان  آشکار بودن این اقدامات و عدم تلاش برای مخفی کاری ، موجب حیرت و تامل رصد کنندگان تحولات سیاسی اخیر شده است .

 وی گفت: اینکه شما افشا و پیگیری تخلفات جمعی را با دقت و پشتکار آغاز کنید ولی آن متخلف و حامیان او بلافاصله در دفاتر مسئولین مافوق حاضر شده و علنا رایزنی کنند و مسئولین هم  قول برکناری دهند و خط و نشان بکشند و همچنین تریبون های تاثیر گذار فعال شود ، نشان از چه چیزی دارد ؟

بخشدار مرکزی شیراز در بخش دیگر صحبت های خود به محوریت پیدا کردن یک جریان انحرافی که قاطبه علما ، نخبگان و دلسوزان انقلاب را نگران کرده است پرداخت و افزود : با روشنگریهای اخیر علما و مراجع و دانشگاهیان و تذکرات مشفقانه عناصر انقلابی در سراسر کشور ، هیچ توجیهی ندارد که بعضی از باز مسئولین استانی و شهرستانی مصرانه ! به طرح عقاید غلط و خطرناکی چون مکتب ایرانی بپردازند و هر روز که به پیش می رویم آثار و تبعات این تفکرات که منشاء محفلی و غیر دینی دارد ، روشن تر شود .

وی با اشاره به مصاحبه اخیر سرپرست جدید فرمانداری شیراز در اولین روز کاری آن هم در این شرایط خطیر و تاکید بر اعتقاد بر مکتب موهوم ایرانی که حتی برای خود آقایان نیز هنوز تعریف نشده است گفت: این شهدایی که این روزها در سوگ فقدانشان اشک می ریزیم ، چنین دغدغه ها و اهدافی در سر داشتند و جز مکتب اسلام  معتقد به ایدئولوژی دیگری بودند؟ وی افزود: اینکه بخواهم به مردم محروم ،‌ انقلابی و شهید پرور بخش مرکزی شیراز که به تعبیر حضرت امام (ره) صاحبان اصلی انقلاب هستند و به خاطر اسلام ،خون پاک شهدا و عشق معنوی خویش به جایگاه ولایت فقیه ، سختی ها را تحمل می کنند ، پیرامون مکتب ایرانی لفاظی کنیم ، مضحک و دردآور است .

بخشدار مرکزی شیراز در ادامه ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای قدسی انقلاب اسلامی خصوصا دلیرمردان استان فارس که هستی خود را فدای ولی زمان و امام امت (ره) نمودند افزود : پیام اصلی شهدا مقابله با کفر و استکبار ، برقراری عدالت و مبارزه با قدرت طلبان و زورگویان بود که امروزه با الگو گرفتن از شهدا و ادامه دادن راه آنان می بایست در راستای مبارزه با فقر ، فساد و تبعیض گام برداریم و فرهنگ ایثار و شهادت را با افعال و اندیشه های صالح ترویج نمائیم و وی تاکید کرد: باید از ترویج ظاهر حادثه ها عبور کنیم و به هسته اصلی خواسته های این مردان بزرگ برسیم .

جهانبخش با اشاره به سالگرد پیام هشت ماده ای رهبر معظم انقلاب در سال 81 و این نکته که عدالتخواهی و مبارزه با فساد جزء ذات نظام جمهوری اسلامی و از وظایف تفکیک ناپذیر این نظام مقدس است ، خاطر نشان ساخت : امروز انقلاب در مرحله تثبیت و تنظیم عناصر نظام اسلامی است و هندسه عمومی و ساختار جامعه اسلامی شکل گرفته ولی باید پیچک ها و علف های هرزی که در طول این سال ها به آرامی به دور این بدنه قطور پیچیده است را برچیده و شاخه های اضافی را هرس کنیم و این در حکم همان پیام حضرت آقا است .

بخشدار شیراز گفت: هشدارهای مکرر مقام معظم رهبری بیانگر ضرورت ادامه این مبارزه و ناکافی بودن حرکت های سالهای اخیر بوده است . به گفته ی وی بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی یکی از حیاتی ترین مقدمات جهاد اقتصادی در راستای سالم سازی و ایجاد فضای رقابت اقتصادی می باشد و مبارزه با تخلفات و رانت خواری که عمدتا ناشی از فضای بسته مدیریتی و توزیع غنائم و بیت المال در شبکه خویشاوند سالار استان در گذشته بوده در صدر لیست وظایف دستگاهها و نهادها می باشد. هیچ فسادی به اندازه زمین خواری در شیراز مردم را بدبین نکرده است و این مطلب قابل تحقیق میدانی و رو در رو با مردم است و به نظر می رسد با عوض شدن مسئولین نباید به هیچ وجه تعطیل یا فراموش گردد .

وی گفت: مردم به این دولت به چشم فرشته نجات و متحول کننده عرفیات و رسومات ناصحیح گذشته نگاه میکنند و امیدواریم با تصمیم صحیح مقامات در استان سبب ناامیدی ولی نعمتان و سرمایه های حقیقی انقلاب نگردیم .

وی در پایان خاطر نشان ساخت : ما مطیع و گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب هستیم و معتقدیم محوریت نظام اسلامی با ایشان است و همه بیعت ها و پیوندها باید حول رهنمودهای ایشان باشد و این مطلب به معنی حراست و هوشیاری در دفاع از انقلاب و مبارزه با هر جریان و گروهی که بخواهد این خط را تضعیف نماید می باشد و مشخص است که عناصر حزب الله و نیروهای خدوم و دلسوز نظام قائل به هیچ اسثنایی در این عرصه نبوده و نخواهند بود . سرپرست بخشداری مرکزی شیراز تاکید کرد: در ایامی که مهم ترین اتفاق فرهنگی در فارس در حال رخ دادن است و به همت سپاه استان،  اجلاسیه سرداران و 14600 شهید در فارس در حال برگزاری است باید هم وفادار به خون شهدا باشیم و هم زیر سایه ولایت و نماینده عزیز ایشان در استان وحدت اسلامی را حفظ نماییم . وی با اشاره به دیدار عاشقان ولایت با مقام معظم رهبری در آستانه اجلاسیه 90 و فرمایشات ولی امر مسلمین جهان پیرامون جایگاه شهر شیراز و استان فارس و این موضع که مردم فارس و شیراز همواره پیشرو بودند و فارس بی شک یک قله است گفت : امیدواریم به جای لفاظی و اندیشه های انحرافی و مکاتبی که از سوی مردم ایران قابل پذیرش نیست همه به توسعه شهر شیراز و خدمت رسانی بی وقفه به مردم شهید پرور شیراز همت بورزیم .

جهانبخش در پاسخ به یکی از خبرنگاران مبنی بر طرح مسایلی همچون مکتب ایرانی و اعتقاد شما به آن و همچنین ادامه فعالیت در بخشداری  گفت: بنده معتقد هستم در عصر بیداری اسلامی این مکاتب جایی نداشته و نخواهند داشت و من شخصا قائل به مکتب اسلام که همان  ولایت و شهدا هست ، می باشم  و برای خدمتگذاری با شهدا و مقام معظم رهبری عهد بسته ام .

وی گفت: حامیان و مدعیان مکتب ایرانی که از ایرانیت سخن می گویند در حال حاضر در حال فروش شهر شیراز به یک سرمایه بر عرب به نام الخوری می باشند.

محمد جهانبخش همچنین در خصوص ادامه فعالیت در بخشداری مرکزی شیراز نیز گفت: بنده بنا به درخواست فرماندار سابق شیراز و در جهت همدلی و برداشتن باری از مشکلات حاد مردم در بخش مرکزی شیراز در این  مسئولیت حاضر شدم و با توجه به جو عمومی سیستم اجرایی استان و حضور جدی خط فکری انحرافی و ادامه روند غلط موجود که نتیجه آن را در اختلافات نوروز سال جاری شاهد بودیم ، دیگر نیازی به حضور بنده نخواهد بود و ضمن عرض پوزش از مردم ولایتمدار و شهید پرورش مرکزی شیراز استعفای خویش را اعلام می کنم.

 

 

--------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

 

1- بعد از برکناری قاسمی, علاوه بر بخشدار مرکزی, بخشدار ارژن و تمامی مشاران و مدیر روابط عمومی فرمانداری نیز استعفا دادند

 

2- قاسمی در مصاحبه با اخبار 20:30: آقای الخوری روز چهارشنبه  با مسئولین استانداری فارس جلسه داشته و سه روز بعد من عزل شدم. باید پرسید چه نسبتی بین این دو اتفاق است!

 

 

مطالب مرتبط:

 

متن کامل استعفای محمد جهانبخش

 

حالا باید گفت زمین خوار عرب در شیراز با چه کسانی دیدار کرد؟

 

 

افشای نام« الخوری»زمینخوار عامل برکناری؟

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۱۲
سلمان کدیور

انقلاب اسلامی چیست؟ مفهوم و محتوا و غایت نهایی آن چیست؟ آفت ها و موانع رشد ارزش های آن چگونه تشکیل و سازماندهی می شود؟ بیشترین ظن برای نابودی انقلاب به کدام گروه باید برده شود؟ و ده ها سوال استراتژیک و بنیانی دیگر ... در پاسخ به سوالات فوق و مبانی حفظ و تداوم انقلاب اسلامی شخصا به یک اصل و نظریه معتقد هستم. این نظریه " انقلاب در انقلاب " نام دارد.

انقلاب در انقلاب چیست؟

 این اصل بر این بنیان تکیه دارد که نخست انقلاب اسلامی را جدای از جمهوری اسلامی باید دید و تحلیل کرد. در پارادایم بعدی برای آن یک هویت کامل مستقل و کلی قائل شد. هویتی که یک هدف غایی دارد و متناسب با زمان و حادثه ها باید با تمسک به اصول خود، در درون خود دست به تحول و انقلاب های استراتژیک بزند. در یک کلام چنین باید گفت که با افزوده شدن بر عمر انقلاب و افزایش آفت هایی که طبیعت هر انقلابی است، باید در خود انقلاب اسلامی  و طبق اصول اساسی و بنیانی آن انقلاباتی دیگر صورت گیرد. انقلاب هایی که  هدفش راست کردن انحرافات درون سیستم  برای برگرداندن آن به ریشه هاست.

تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلاب ها در این است که سایر انقلاب ها پس از پیروزی چیزی به اسم آرمان را مدنظر نگرفته اند. در حقیقت آرمان جنبش،  پیروزی انقلاب است و پس از تحقق این امر انقلاب به سکون و ارامش مبدل می گردد و هر گروهی متناسب بامجاهدت هایش سهم خود را از حکومت در عرصه قدرت مطالبه می کند. وقوع این امر یعنی تبدیل شدن انقلاب، به ضد خودش. همین علت است که مثلا انقلاب فرانسه که با شعار دموکراسی و آزادی مدنی متولد شد به دیکتاتوری ناپلئون ختم می گردد.

اما انقلاب اسلامی چنین نیست، این انقلاب با پیروزی  و به حاکمیت رسیدن تازه کار و تلاشش آغاز و نهضت تازه شروع شده است. در حقیقت ماانقلاب کرده ایم که همیشه منقلب بمانیم. نقطه مقابل " انقلاب " سکون و یا "مرداب " شدن است. همین حقیقت است که  حضرت امام خامنه ای( روحی له الفدا) می فرماید " محافظه کاری قتلگاه انقلاب است ". محافظه کاری یعنی حفظ وضع موجود و جلوگیری از ایجاد هر جنبش و خیزش، هرچند مصلح!

جنگ قبل از پیروزی انقلاب را پیامبر (ص) جنگ بر سرتنزیل تشبیه می نامند. ایشان در کلامی ژرف خطاب به وصیشان می فرمایند : یا علی(ع) جنگ من جنگ تنزیل ( تثبیت اسلام به عنوان یک دین) است و جنگ تو، جنگ تاویل( تفسیر اسلام و احکام آن) است . یعنی جنگ اول جنگ با کفار است و جنگ دوم جنگ با مسلمانان برای حفظ اسلام.

ثمثیل این مدل را می توان در تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مشاهده کرد که امام راحل از آن به عنوان انقلاب دوم یاد کردند. انقلاب سومی که  در عرصه انقلاب رقم خورد، باز هم محوریت دانشجویی داشت. حضرت امام (روحی له الفدا) با فرمان شش هشت  در نامه ای خطاب به دانشجویان شالوده جنبشی را به نام جنبش عدالتخواه را بنا نهادند. برسی فضا و جوی که باعث صدور این فرمان شد را قبلا در مقاله ای شرح داده ام  و در حوصله بحث نیست، اما پس از این  رویداد عده ای قلیل شروع به عملی کردن این جنبش کردند.

فرق انقلاب دوم و سوم هم در تنزیل و تاویل است. انقلاب دوم( تسخیر لانه جاسوسی) جنگ با کفار بود یعنی جنگ تنزیل و انقلاب سوم( جنبش عدالتخواهی) جنگ و مبارزه با مدعیان اسلام و انقلاب در نحوه تفسیر و عملی سازی انقلاب ( جنگ تاویل) است که بسیار جان فرساتر و خطیرتر است چرا که اینبار انقلابیون با مدعیان انقلاب درگیری دارند نه با مخالفان محرز انقلاب.

اینجاست که صف کشی مارقین و ناکثین و قاسطین رخ می دهد که وجه مشترک تمامشان انقلابیگری و استناد به اصول آن است البته به صورت گزینشی و منفعت طلبانه. سیاست این طوایف در برابر اصل حاکمیت اسلامی و ذات انقلاب، نوئمن ببعض  و نکفرو ببعض است.

جنبش عدالتخواهی از بدو ظهور در فضای سیاسی دانشگاهی کشور آماج تهمت ها ترور قرار گرفت  آن هم توسط گروه ها و جناح هایی که به هر نحو منافع خود را با این جنبش فکری در خطر می دیدند. علاوه بر گروه های سیاسی و احزاب سایر تشکیلات های دانشجویی مذهبی نیز به وضوح در برابر آن صف کشیدند. هیچوقت مناظره هایی را که با دوستان بسیج دانشگاه شریف انجام میدادیم را یادم نمی رود. چند صباحی گذشت و روز به روز هجمه  منتقدان افزون می گشت تا اینکه حضرت امام ( روحی له الفدا) در پیامی به نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی در سال 85 با ابراز جمله " عدالتخواهی لب انتظار مااز دانشجویان است"، مهر تایید یزرگی بر روش و منش این جریان زد. ایشان در تمامی سخنانی که ئر جمع دانشجویان ابراز می داشتند به طور قاطع از منش و تفکر عدالتخواه حمایت و اصول و میادین آن را معبر سازی می نمودند. تا انجا که ایشان روی کار آمدن دولت نهم را حاصل زحمات جنبش عدالتخواه( به معنی فکر) دانستند.

این جنبش در شیراز در سال 86 رسما تحت عنوان مجمع مطالبه آرمان های انقلاب اعلام وجود کرد. این مجمع که ابتدا آن را 7 تشکل تشکیل می دادند به طور قاطع وارد فاز مبارزه با مفاسد حکومتی و پدیده های ضد عدالت کردند. رمز نفوذ این جنبش اتحاد آنان بر سر اصول و اهداف بود و با توجه به اینکه  مدت زیادی از به حاکمیت رسیدن اصولگرایان نمی گذشت، بیشتر اعتراضات به نواقصی بود که اصلاح طلبان در گذشته آنها را رقم زده بودند.

با گذشتن از عمر به قدرت رسیدن اصولگرایان برخی از دانشجویان عدالتخواه با تاسی از نظریه انقلاب معکوس  امام خامنه ای ( روحی له الفدا) محور نگاه و افت گیری خودشان را از نظام به سوی اصولگرایان و طیوف مذهبی تغییر دادند و این شد که با جسارت تمام در سال 87 شروع به چالش کشیدن باغ شهری های شیراز کردند و این شروع  گسترش یک شکاف بود. اینجا بود که بحت تاویل آرمان های امام(ره) و انقلاب خودش را نشان داد.

در منش دانشجویان عدالتخواه (طبق فرمان امام خامنه ای) هیچ شخص یا گروهی، ولو با عذر انتساب به شخص رهبری، حق فرار از پاسخگویی ندارد و سکوت در برابر فساد، همدستی با مفسدین است . تقید عدالتخواهان به این دو اصل بسیار هزینه دار، سرمنشا جهت گیری بسیاری از گروه های اصولگرا علیه آن را فراهم آورد. پس از آن شد که در تریبون های عمومی، محفل های خصوصی و غیره شروع به ترور این طیف کردند. القابی مانند نئومنافق، جوانان بی تقوا، تفاله های باند مهدی هاشمی، منافقین دهه شصت و ... تنها اقدامات ظاهری بود که برای متوقف کردن موتور جنبش بکار برده شد و هم اکنون نیز بکار برده می شود.

امّا تمام این هجمه ها نه تنها نتوانست این گروه قلیل ولی پر قدرت را متوقف کند بلکه بر انگیزه های آنان نیز افزود. نامه  محرمانه به آقای حائری، نامه سرگشاده به  رئیس قوه قضائیه، برگذاری جلسات فکری، سیرهای مطالعاتی، تبین و آسیب شناسی جنبش به صورت درون گفتمانی، برگزاری جلسات نقد مسئولین و مطالبه از آنها، انتشارات نشریاتی مانند روایت و سیزده 57، غریو، مستضعفین و ... در حالی صورت می پذیرفت که این حملات در اوج خود قرار داشت.

اما امروز فضای تقابل با جنبش با گذشته بسیار متفاوت تر شده است. منتقدین این این گروه ،  که خود را در برابر نقد نظری و فلسفی  تئوریک عدالتخواهان  ناتوان دیده اند شروع به ترور شخصی افراد و منتسبان آن را کرده اند و این خود نشانه ایست بر اینکه تلاشها و فعالیت های جنبش به ثمر نشسته است.

بی شک هر جه بر عمر انقلاب افزوده می شود، لزروم تولی انقلاب هایی با محوریت اصالت انقلاب اسلامی ضروری به نظر می رسد. امروز جنبش عدالتخواه توانسته است گفتمان حاکم بر کشور را به نفع آرمان های اصیل انقلاب اسلامی بیش از پیش متوجه کند و از این حیث شاید بتوان گفت دین خود را ادا کرده است.

آنچه که تئوریسین های عدالتخواه امروزه باید به آن بیندیشند چیزی جز آینده انقلاب اسلامی و فتنه های در پیش رو نیست. لیدر های فکری این جنبش انقلابی نباید به دستاوردهای کنونی اکتفا و درجا بزنند بلکه باید در فکر سازماندهی انقلاب چهارم باشند. انقلابی که امروزه می شود متولد شدن آن را از نگاه امام انقلاب(روحی له الفدا) خواند. هرچند هنوز مصداق مشخصی بر آن متعلق نکرده اند، امّا می شود غایت آن را به وجود آمدن و متشکل شدن جریانی فراسوی احزاب کنونی کشور، که امالی جز آرمان های ناب انقلاب ندارد،  تحلیل کرد.

جریان سوم سیاسی کشور بی شک انقلاب چهارمی است که باید به آن بیندیشیم و بدون توجه به تمام هجمه ها شروع به تدوین مبانی آن کرده و از وضع موجودعبور کنیم.  

امروزه بر تمامی دوستانم واجب است هر چه بیشتر آرا و اندیشه های حضرت روح الله  و خلف صالحشان را مورد کنکاش عملی و نظری قرار دهند. تشکیل حلقه های فکری منظم، برگزاری جلسات نقد و اسیب شناسی درون گروهی، برسی انقلابات صد ساله اخیر تاریخ معاصر در ملل اسلامی  قدم اول پی ریزی تئوریک  انقلاب چهارمی است که باید به آن بیندیشیم. امروز نشستن ، هراس از هجمه ها و یا درگیر شدن در مسائل شخصی و اسیر زندگی روزمره شدن بیش از پیش خطرناک و مستحل کنند است.  عدالتخواهان هرگز نباید اسیر معلولات و نگاه های سطحی ناشی از ذوق زدگی مقطعی قرار بگیرند. راهی را که انتخاب کرده ایم به فرموده امام خامنه ای(روحی له الفدا) راه انبیاء و اصیاء الهی است که رنج بی شمار و ابتلائات گوناگون بر آن وارد است.

 ان شاالله

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۳:۰۱
سلمان کدیور

 

تزلزلی که در بین کاخ نشینها هست در بین کوخ نشینها نیست، آرامشی که این طبقه محروم دارند، آن طبقه ای که به خیال خودشان در آن بالاها هستند ندارند.

 ( امام خمینی . ره .)

 جریان شناسی فساد اداری سیاسی در دوران حکومت اصلاح طلبان بسیار مفصل و  عمیق است. فسادهایی که نه تنها ساختار جامعه اسلامی ، بلکه محتوای انقلاب اسلامی را هدف گرفته بود.

یکی از مصادیق این مفاسد تشکیل طبقه ای جدید در جامعه به نام طبقه " مدیران" بود. این طبقه طبق تعاریف کارگزارانی که اصلاح طلبان وارث خوبی برای آن شدند، گروهی از خواص و مسئولین حکومتی هستند که در نسبت با عوام، حق زندگی بسیار مرفه و آنچنانی را دارند. تئوری پردازی این خط فکر انحرافی در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی کلید خورد:

«…اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش‌مسلکانه، وجهۀ جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است.

زمان آن رسیده که مسؤولین به مانور تجمل روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب، مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند… هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان، ملتی مفلوک جلوه ننماییم، لازم است تا جلوه‌هایی از  تجمل در چهرۀ کشور و مسؤولین حاکمیتی رویت شود… »

(
خطبه‌های نماز جمعۀ تهران، ١٨ آبان ١٣۶٩)

در شیراز این طرح با پروژه های اختصاصی رفاهی برای این طبقه کلید خورده است. مجتمع مدیران خیابان قم آباد قصرالدشت نمونه بارز این تفکر است. مجتمعی که در زمان اصلاح طلبان تصویب و در زمان اصولگرایان اجرایی شد.

یکی دیگر از این پرژه ها پرژه ها مجتمع مسکونی میلاد است که در زمان حیات اصلاح طلبان کلید خورد. این پرژه 14 و 8 طبقه علی رغم اینکه در ارتباطات رادیویی جنوب و تبع آن در امنیت ملی کشور به علت ارتفاع غیر مجاز، به صورت جدی اخلال وارد میکرد و مسئولین وقت مخابرات بر ان تاکید جدی داشتند، ساخت و تکمیل شد.

از اول ساخت این پروه تا تکمیل آن شاید حدود 50 نامه از مخابرات استان به استانداری، پیرامون این مشکلات نگاشته می شود امّا انگار مقوله ای به اسم امنیت ملّی برای باند انصاری لاری و صمد رجا محلی از اعراب نداشته است.

نکته ای که در پرونده این پروژه ادم را به شک وامیدارد این است که اگر این مجتمع برای مدیران فارس است، پس چرا اسامی برخی مدیران ارشد مازندران ،تهران، اصفهان، بوشهر و ... در این لیست دیده می شود؟. انگار شعر " خوشا شیراز و وصف بی مثالش " موثر واقع  و باعث شده برخی بزرگان اینجا را به عنوان تفرج گاه تابستانی یا زمستانی خود برگزینند که خود جای بسی افتخار است!

و باز جای بسی تامل است که نام برخی اشخاصی که در این پروژه  صاحب مسکن  آنچنانی در بهترین نقطه شهر شدند بعدا در لیست پرژه مدیران قم اباد هم دیده شدند!

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت:

وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَـهَا تَدْمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه طلبان و خوش گذرانانشان را وادار به فساد می کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آن گاه آنجا را زیر و زبر می کنیم و به شدت نابودشان می سازیم.

با مروری اجمالی به تاریخ گذشتگان و بررسی عوامل انحطاط آنان این حقیقت قرآنی به خوبی آشکار می گردد که چه بسیار تمدن ها و جوامعی که بر اثر رفاه زدگی و نازپروردگی به گناه و معصیت گرفتار آمدند و بنیاد بقایشان زایل گشت.

انقلاب ما آمد تا بگوید مسئولین حکومتی و خواص در شأن اجتماعی,‌فقط خادمن مردمند و نه بیشتر. مسئولین حکومت باید در میان مردم و با مردم زندگی کنندنه اینکه نقاط خاصی را برای آنها اختصاصی سازی کرده و دسترسی آنها  به مردم و جامعه دسترسی مردم را به آنها را معدوم نمود. شاید علت اصلی این امر که بسیاری از مدیران ارشد استان و کشور از اعلام لیست اموال خود امتناع می ورزند برخورداری انها از این رانت های ناعادلانه باشد.

 به راستی چرا بهترین نقاط شهر و بهترین امکانات رفاهی باید برای قشر خاصی از جامعه تخصیص داده شود و سهم مردم عادی گود نشینی و استضعاف!

مقام معظم رهبری، امام خامنه ای(روحی له الفدا) در این خصوص می فزمایند:

«…آفت بزرگ ما اشرافیگرى و تجمل‏پرستى است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافیگرى باشد، مردم را به سمت اشرافیگرى و به سمت اسراف سوق خواهد داد.» (۸۸/۵/۲۲)

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۲۴
سلمان کدیور