خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی هاشمی» ثبت شده است

 

برای سالروز تولدت

تنهاترین سردار!

 

سید خراسانی اشعارم

خامنه ای

ذخیره الهی خمینی!

رد چشمان اشدّایت

به کجا خیره است مولا!

به جانت

خلل دست راستت

به چهره چون ماهت !

تیزی دشنه چشمانت

تبع بی تابم را

امواج احساسم را

هامون اشعارم را

طوفانی کرده است آقا!

جان من

هستی من

مستی من

ستون غیرت و

شرار شور من!

نگاهت

زمزمه لب هایت

تنهایی این روزهایت

مرا آب می کند

معامله ای که آفتاب

با قطرهء آب می کند!

***

میدانم

تو

این روزها در رزمی

مثل تمام این سال ها!

همچو سربازی ساده

میان دنیای مین ها

معبر گوشوده ای بارها!

و یاران

نشسته اند آزاده

با دهان هایی

پر از

این همه لشکر آمده ...

پر از

تا خون در رگ ماست ...

پر از ...

...

کاش تمام آزادگی لشکر

قطره ای از آمادگی تو را داشت!

...

هنوز در تردید

که تو را امام گویند

یا خیلی دیپلماتیک

رهبرت بنامند!

مثل رهبر خلق چین

یا رهبر شورشیان کونگو!

***

علی بی چاه من!

غریب

میان لشکر رفوزه مسکوت

خواص بی لایق محروم

صحابی زراندوز مردود!

تمام فاجعه این جاست

که قاب تو را

یک وجب پایین تر از تصویر خمینی(!)

پشت سر! چسبانده اند

جایی که چشمانشان

رد انگشت اشارت تو را

نخواهد دید

*** 

سوگند

 به خطبه عمارت

به رد چشمانت

به ضجّه 29 خردادت!

نخواهم گذاشت روزی

بر صحفه تاریخ نویسند

خامنه ای تنها ماند!

بگذار

ابن مجلم های در نماز

با تمام لشکرشان

بر تیزی قلم و

صفای قلبم

یورش برند!

ایستاده ام

با عهدی که با خمینی بسته ام

در همان روز که مهمانی

که تو بودی و یک تبار نور

از سر سلسله عشق و سرور!

میدانم آقا

عاقبت در این راه

پاره سرخ خواهم کرد بر دار!

 

 

سلمان کدیور – " سلیم "

 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۰ ، ۲۳:۲۴
سلمان کدیور

 

بیست و یکمین  نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی اواخر تیر و اوایل مرداد ۹۰ طی مدت ده روز در تهران زیر نظر بهترین اساتید کشوری، برگزار خواهد گردید.

تشکل های دانشجویی

کانون های فرهنگی

حوزه های علمیه

و یا افرادی که دغدغه کار فکری و عملی در زمینه انقلاب اسلامی دارند می توانند دراین نشست آموزشی شرکت کنند.( دوستانیکه مایلند در نشست شرکت کنند پس از پر کردن فرم، یک کامنت خصوصی، با ذکر مشخصات ، شماره تماس و تشکیلات مربوطه یا عضو آزاد، برای اینجانب بگذارند)

جهت ثبت نام شرکت در نشست اموزشی تابستان ۹۰، فرم ثبت نام بر روی سایت قرار گرفته است .تمامی اعضای شرکت کننده فقط در صورت پر نمودن فرم طبق موارد گفته شده، پذیرفته خواهند شد لذا از مسئولین تشکل ها خواسته میشود که هرچه سریعتر نسبت به پرکردن دقیق فرمها با توجه به سهمیه اعلام شده اقدام نمایند. لازم به تذکر است که جهت سهولت شرکت‌کنندگان این فرم به صورت اینترنتی در این آدرس قرار داده شده است.

اطلاعیه شماره اول: http://edalatkhahi.ir/main/archives/9321

فرم نشست بیست و یکم

ایمیل جنبش:info@edalatkhahi.ir

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۰ ، ۱۱:۱۳
سلمان کدیور

 

حکایت حکایت عجیبی نیست. فرضش را بکنید، عده ای برای اینکه شما را در دام بیندازند می آیند امری حق و نکته ای گران بها را نجس می کنند، بعد شما را تشویق یا تهدید می کنند که باید به آن دست بزنی، شانتاژ می کنند، هوچیگری راه می اندازند ... دوست دارند در زمینی که خودشان طراحی کرده اند بازی کنی. اگر دست بزنی نجس می شوی، اگر دست نزنی یا محکوم به محافظه کاری می شوی یا اینکه قطعا حقی بر جا می ماند. در هر دو حالت بازی می شود برد برد به نفع حریف.

اینکه دوباره ناپرهیزی کردم و دست به قلم چنین نوشتاری بردم،  همان داستان حق و حق گویی است. راستش را بخواهید نتوانستم مهر بر لب و لگام بر زبان سرخم بزنم.

حقی که دسته ای به نجاست آلوده اش کرده اند، داستان محکومیت شهبازی است. این دوستان فارغ از اینکه مقداری تعقل کنند که ببینند اصل ماجرا چه بوده و شهبازی چه گفته، یا در مورد چه کسانی چه مطالبی نگاشته، آمده اند آن را در نجاست سیاست خلط کرده اند. در نجاست احزاب چپ و راست. این که من راستی ام یا تو عدالتخواهی یا ...!

امّا بنده آنقدر ساده نیستم که دست در نجاست  برم و آنقدرچشم بسته، که از حق و حقیقت چشم بپوشم. برای حق با دوستانم که هیچ با عزیزانم هم درگیر خواهم شد و اگر بدانم کلامی حق است و به یقینش برسم، برای گفتنش نه از کسی می ترسم نه منفعت دنیایم را با سکوتم امنیت می بخشم.

اول اینکه داستان شهبازی و کتاب الیگارشی و انباشت ثروت به خیلی وقت قبل از انتخابات و فتنه بعد از آن می رسد. یعنی زمانی که برخی مهر بر پیشانه دارن دیروز و مدعیان امروز، در جریان انحرافی عمیقتری در فارس درگیر بودید. آن هم درگیری بیش از ده ساله. پس لطفا این حقیقت را با سیاسی بازی و شامورتی بازی حزبی، نجس نکنید. این داستان را با موسوی و اعوان و انصار گره نزنید.

این دوستان عادت کرده اند همه را با چوب ضد نظام و ولایت بودن برانند. امّا بنده عرض می کنم که مثل شما متحجر و جمود فکر نیستم که هر کسی را که نظرش را در باب مسئله ای سیاسی عنوان کرد و با ذائقه من خوش نیامد از اساس رد و محکوم به ضد نظام بودنش بکنم و آنقدر بی منطق و کودک صفت که پیشینه علمی یک نفر را قربانی نگاه سیاسی اش بنمایم.

دوم اینکه، اگرشمشیر عدالت جمهوری اسلامی برنده تر، یا دادگاه عدل الهی برپا می شد وتیغش به دامن مطهر و منزه برخی از بزرگان این شهر و کشور میرسید، بی شک جای شهبازی ابتدا این آنها بودند که باید سر زیر  گیوتین عدالت می نهادید. در عجبم که چگونه قوم بدهکار و خطاکار، امروز طلبکار و مدعی شده اند.

سوم اینکه، دادگاه شهبازی که شاکی آن سردار نجفی بودند، باید ابتدا در منطقه "باجگاه "و" صدرا " و ...  در محضر مردم مظلوم آن تشکیل می شد. با برسی پرونده موسسه اهلبیت ( شرمنده، این اهلبیت، «ع» ندارد ) و شنیدن درد دل های مردم. آنوقت مشخص می شد چه کسی شاکی است و چه کسی محکوم!

مدتی که در فرمانداری بودم، فرصت بسیار خوبی برایم فراهم شد تا از پشت پرده خیلی از ماجراها و اشخاص مطلع شوم، به طور مستقیم با مردم و شاکیان جریان منحرف فارس گفتگو و مدارک و اسناد آنان را برسی نمایم.

با مردم مناطق سیاخ دارنگون، شاکیان موسسه فلاحت در فراغت، شاکیان موسسه طوبی( متعلق به شجاع حائری) در منطقه سپیدان، موسسه صادق سازان، رمضان ، قومس و  ...( موسساتی که برخی به انحاء مختلف از دفتر امام جمعه سابق جوانه و گسترش یافتند) رو در رو به صحبت پرداختم تا حق و حقیقت را برای خودم مکشوف نمایم.  نتیجه ای که رسیدم  برایم بسیار بسیار ناباورانه بود.  یک مافیای قدرتمند زر و زور و ثروت که پیوندهای عمیق و زد و بندهای سیاسی خاص باهم دارند. شبکه ای که در تمامی ادارات و سازمانها مهره چینی بسیار ظریف انجام داده است.

وقتی پرونده مردم را که برخی نزدیک ده سال در دستگاه قضایی تشکیل شده بود و چیزی جز پاراف قاضی ها و پاس دادن مکررشان به هم دیدم، بر حیرتم افزوده شد. با کمال تعجب مشاهده کردم که روی پرونده برخی اشخاص حکم جلب این آقایان گردن کلفت نیز هست، امّا با این وجود آزادانه مشغول فعالیت هستند.

شاید بزرگترین خدمتی که قاسمی به مردم استان و بخصوص شیراز کرد، به صدا در آوردن آژیر خطر این مافیای قدرتمند بود. قاسمی حقیقتا توانست ضربات کاری و بسیار جبران ناپذیری را بر هیمنه این شبکه وارد نماید. او با رسانه ای کردن مفاسد اقتصادی فارس، تابوی قداست بسیاری را که به اسم دین بساط ریا و تزویر گشوده بودند را به باد داد و هزینه  عملکرد این مافیا را بسیار بالا و جریان انحرافی فارس را تا مرز نابودی پیش برد.

برخی دوستان که تا جلوی بینی شان را هم به زور می بینند، و اصلا خبر ندارند فساد چیست و مافیا چه تأثیرات سوئی برباور مردم  نسبت به نظام بر جای نهاده است، مثل کودکان بهانه گیر فقط یادگرفته اند قر و لُند بدهند. فرق آنها با بنده و دوستانم این است که ما در متن جریان و میانه میدان روبروی یکی از عظیمترین مافیای عقیدتی – اقتصادی کشور قرار داشتیم و ایشانشان در خارج گود، مثل دونکیشوتی که به جنگ آسیاب های بادی می رفت و به آن افتخار می کرد، در فضایی تخیلی سیر و سلوک می کنند.

برخی ها حرف های چند روز پیش حضرت آقا را علم کرده اند که ایشان فرموده اند افشاگری نکنید، آبروی مسلمان را نریزید و همین را کرده اند پیراهن عثمان برای زیر سوال بردن عدالتخواهان. بگذارید رک و صریح بگویم که افرادی که ما دیدیم و با آنها درگیر شدیم،  مسلمان نبودند و بویی از آن نبرده بودند.

هرچند که صحبت های ولی فقیه همیشه متناسب با زمان و ضرورت و موقعیت نظام است. روزی می فرمایند به هر کس مظنون شدید با لحن طلبکارانه از او بازخواست نمایید و امروز روز با توجه به درگیر شدن کشور در یک فتنه عظمی می فرمایند افشاگری نکنید. هر سخن و فرموده، در زمان خاص خود باید مورد تحلیل قرار بگیرد. متناسب با شرایط خاص زمانی خود. شما اگر به سخنان رهبری در قاموس عدالت نگاهی بیندازید حضرت امام می فرمایند که اگر دیدید که حقی دارد ضایع می شود، با کسی دو دربایستی نکنید، ان حق را بگویید و طرح کنید. مطالبه عمومی کنید یا از این قبیل تأکیدات.( این مطلب نیاز به واشکافی عمیقتری دارد که اکنون مجال نیست)

ما در میادینی وارد شدیم که مفاسد آن اظهر من الشمس بود. در دادگاه پروند تشکیل شده بود و برخی محکوم  یا تحت تعقیب قرار داشتند. فساد کسانی را فریاد زدیم که چکمه خودشان و خاندانشان سالها روی گلوی مردم نهاده بودند. کسانی که بیش از چندین و چند هزار شاکی خصوصی و غیر خصوصی داشتند امّا چون گردنشان کلفت بود،  تیغ عدالت توان زخم زدن بر آنها را سالها نداشت.

البته دوستان می توانند، این فرموده صحیح و کامل درست حضرت امام( روحی له الفدا)  را، مانند مسئله مصداق سازی ای که در دانشگاه شیراز مطرح کردند، تبدیل به شبهه ای عظما کنند و بروند گوشه مسجد و کلاس بنشینند. همانطور که اینکار را تا بحال کرده اند. فقط به آنها می گویم یک نفر هست خودش به مال و جان دیگری تجاوز می کند، انفرادی فساد می کند. یا که فقط به یک نفر تجاوز می نماید.امّا جایی دیگر می بینی یک باند و شبکه به جان و مال و ناموس مسلمین افتاده اند. مردم را به اسلام و رهبرش بدبین و زمینه فروپاشی نرم نظام را مثل موریانه در حال فراهم کردن هستند. همه چیز را خریده اند. ازبرخی افراد متنفذ در دستگاه قضایی گرفته تا روزنامه و خبرگزاری ها، مدیر کل برخی ادارات را و ... الی ماشاالله ... هزاران نفر از مردم هم ازشان شاکی هستند امّا فریادشان به جایی نرسیده. یک جوان انقلابی در این شرایط تکلیفش چیست؟ . پس این دو با هم فرق دارد. این را عقل سلیم می گوید و کاملا بدیهی است.

برخی  فکر کرده اند عدالتخواهی فقط خواندن اسلام ناب و وصیت نامه امام است. فکر کرده اند اندیشه اسلامی همان خواندن قابوس عدالت امام خامنه ای است و بیش از این نیست. نگاهشان این است که اینها را باید خواند و بیانیه های تند نوشت و فقط فحش داد. به محض اینکه گروهی آمدند که این تئوریک ها را عملی سازند، تخریبشان را کلید زدند. داد و بی داد که دبیر فلان تشکیلات چه حق دارد نزدیک شود به فرماندار. فلان دانشجو نباید ...! غافل اینکه همان شخص در بعد از دوران دانشجویی وارد کارزار سیاست گشته چیزهایی را دیده و با چشم مشاهده کرده که سکوت و عدم عملش را در قیامت به شدت مورد مأخذه قرار خواهند داد.

گاهی شما می گویید آتش گرم است، گاهی می گویید آتش سوزنده است امّا یکی هست که دستش را در آتش کرده. خودش سوخته، طعم سوختن را چشیده، این آدم چطور می تواند به کسی که ده متر کنار آتش دارد خودش را گرم می کند بفهماند، آتش چیست و سوختن چگونه است؟

 چهارم اینکه، حکمی که برای شهبازی صادر شده است فارق از اینکه گفته هایش حق بوده یا نه، کاملا  به دور از انصاف و ظلمی مضاعف است. در دادگاه اول شهبازی محکوم به پنج ماه زندان و ششصد هزارتومان جریمه نقدی شده بود. امّا در دادگاه تجدید نظر، آمدند و ششصدهزارتومان جریمه نقدی را به زندان مبدل کردند. و محکومیت شهبازی به هفده ماه زندان مبدل شد. یعنی کاری خلاف عرف و رویه قضایی که مجازات نقدی را جایگزین حبس می کنند. این درحالی است که طبق قانون این مجازات بنا به شأن اجتماعی طرف قابل کسر هم هست. عدالت را باید رعایت کرد، ولو در حق دشمنان.

هر انسان عاقلی از این نکته به چه نتیجه ای می رسد؟؟؟ به راستی این دادگاه صالحه و کاملا بی طرف بوده؟؟؟ ... چه اتفاقی می افتد و چه دستانی در پشت پرده هست که این حکم چنین رقم می خورد؟

پنج اینکه برخی آمده اند داستان مبارزه ما را داستان مبارزه با احزاب راست سنتی قرار داده اند. ابراز می کنند که ما هر کس را روبروی خودمان ببینیم به احزاب راست منتسبش می کنیم!. این دوستان لطفا مصداق آن را بیاورند و بگویند که ما کی و کجا چنین نگرشی داشته ایم. بله ما احزاب راست سنتی شیراز و کشور را در جریانات انحرافی فارس و شیراز مقصر میدانیم. با آنها مشکل عقیدتی داریم و آنها را در ظلم هایی که بر مردم و پابرهنگان رفت شریک قلمداد می کنیم چرا که در برابر ظلم قد علم نکردند و از طرف دیگر به آن قداست دادند و آن را توجیه نیز نمودند. امّا اینکه بیایند سطح درگیری و جبهه ما  را آنقدر تنزل بدهند و بگویند ما با این احزاب درگیری داریم خود نکته ای شگرف و خنده آور است.

تمام افتخار ما این است که به عقایدمان نگاهی عمل گرایانه داشتیم و در عمل به اعتقاداتمان شاید اشتباهی هم بوده، امّا این اشتباهات هزار شرافت دارد به بی عملی و عافیت طلبی. هزار شرافت دارد با منزه کردن دامن از جهاد در راه عقیده. دوستان ما در این اشتباهات هم نزد خداوند اجر دارند و این مدعیان و منتقدان جریان عدالتخواهی در برابر این بی عملی خودشان نزد خداوند مأخذه خواهند شد.

بعد از این مطلب ممکن است برخی هوچیگری کنند که فلانی از شهبازی حمایت کرد، که باید بگویم اصلا برایم مهم نیست. این را هم بگذارید کنار مسئولیتم در ستاد انتخاباتی جناب مشایی!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۰ ، ۱۳:۰۸
سلمان کدیور
 
 
خواب خورشید 
 
« وقت اذان گذشت؛ خورشید در خواب ماند »1

سجود فجرتان همه، به مستی لحاف ماند

وقت گذشت قوم من، نمازتان قضا بشد

خُسبیدن به وقت جنگ، دوباره یادگار ماند

خواب ربوده غیرت و تمام مردی شما

وای که شمشیر خدا دوباره در غلاف ماند

خسته و نالان شده اید، ز زخمه و ز تیر خصم

غافل که لشکر علی میان انبار2 ماند

ای تاخته گان بر خودی! سکوتتان تیر حریف

آن همه ادعایتان، چو عهدِ با سراب ماند!

بوی بد یک فاجعه ... مسلخ ... حسین ... کربلا

انگار که فریاد مِنا دوباره در خِطاب ماند!

توابیِ بعد نبرد، پیشکش تان ای قوم لنگ

که سهم زینب(س) از شما، سینه ای  کباب ماند

همه اسیر شهوت و محبت دِرَم شدید

آن همه وعده های حق دوباره در کتاب ماند

آفتاب چوپشت ابر رفت! که گفت هوا خنک بشد؟!

موسم حج و عافیت، کرب و بلا معاف ماند!

سجاده، اعتکاف و مهر ، تمام هَم و غمّتان

بهر ثبات شیعگی راهی بجز جهاد ماند؟

دعوی حق و باطل است، شعر من و ریش شما

پینهء پیشانیتان حواله بر حساب ماند!

 

سلمان کدیور – " سلیم "

 

 _________________________________________

بعد نوشت:

1 – امید مهدی نژاد:

وقت اذان گذشت؛ وَ خورشید در خواب ماند

افسوس، وعده های خدا در کتاب ماند

 

2- شنیده ام لشکریان معاویه به شهر انبار حمله کرده ... فرماندار مرا کشته و سربازان شما را از مرز بیرون رانده اند ... (نهج البلاغه - خطبه 27)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۰ ، ۰۸:۰۶
سلمان کدیور

 

با عرض معذرت از دوستان به خاطر به روز نشدن تقریبا طولانی. امیدوارم به حساب کم کاری این حقیر نگذاشته باشند.

قبل از خواندن این مقاله، حتما این مطلب را بخوانید.

بسم الله و الله اکبر

حوادثی که امروز در جهان در حال رخداد می باشد، اتفاقات خارق العادی ای است که قطعا نشان از آبستن بودن تاریخ بشری دارد. اگر به تاریخ معاصر نبرد نیروهای کفر و ایمان نیم نگاهی بیندازیم متوجه شده ایم که سطح نزاع این دو جبهه بسیار بالا گرفته است. تفاوت این درگیری ها با سلف خودشان در این است که دامنه این نبردها در حال رسیدن به هسته های کنترلی است. قبل از اینکه تحلیل خود را پیرامون جریان جهانی بشری، در شرایط کنونی بدهم لازم به مقدمه ایست که باید عرض کنم.

در آغاز قرن شانزدهم میلادی، نهضتی در جهان متولد شد که عصر پس از آن را عصر روشنایی نام نهادند. این نهضت توسط " مارتین لوتر و کالوین " شروع و موجب ویرانی نظام نظام اروپایی تحت اقتدار کلیسای کاتولیک شد و با تقدیس نظام فکری سکولار پیشاهنگ حرکتی شد که حیات دنیوی را به اساسی ترین هدف انسان بدل ساخت چنانکه در پی آن دین از « مسئولیت ایجاد تاسیس نظام» مخصوص خود منفک و خود تابعی از نظام سکولار شد. پس از این نهضت که پروتستانیزم نام دارد، شالوده تمدن جدید بشری را مقوله ای به نام " اومانیسم " تشکیل داد.

عصر روشنایی سرآغاز تولد مکاتبی با انگیزش های نفسانی انسانی شد. اندیشه کمونیست تحت تأثیر اندیشه های مارکس و اندیشه لیبرالیسم تحت تأثیر اندیشه جان لاک، هگل و روسو و ... موفق به  تشکیل نظام حکومتی در بلوکات شرق و غرب گردیدند. رخ داد جنگ های جهانی اول و دوم و همچنین جنگ سرد، به تحلیل بسیاری از اندیشمندان حاصل درگیری های این دو قطب بود که در نهایت با پیروزی امپریالیست غرب بر کمونیست شرق زمزمه های تک قطبی شدن جهان، به نعره بلند شد.

صرف نظر از تحلیل پیشینه تاریخی اروپای قرون وسطا و همچنین بازشناسی شخصیت مارتین لوتر و کلوین و همچنین تبار شناسی مارکس و اندیشمندان غربی، باید گفت که این نظریه که مارکسیست شرق و لیبرالیسم غرب را دو قطب متضاد عنوان کرده اند، تحلیلی غلط و اشتباه است. علت این است که ریشه این دو جریان در یک خاک ریشه دارد و آن اندیشه " اومانیسم"( مکتب اصالت انسان) است.

در اصطلاح سیاسی "قطب" به  رویش تفکری گویند که دارای ریشه های مجزا و همچنین اهداف و برنامه ریزی مجزا باشند. اما این در مورد کمونیست و لیبرالیسم صادق نیست چرا که اهداف این دومکتب مشترک و ریشه آنها هم مشترک است و فقط در اجرا و مدل راه خود متفاوت هستند. حتی جهان بینی این دو مکتب  برگرفته از نظریه" تکامل " داروین است، نظریه ای که سنگ بنای الحاد جدید بشر را تشکیل داده است. پس نسبت دادن قطب، یک حیله و نیرنگ تاریخی بیش نبوده.

شاید بپرسید علت این نیرنگ چیست؟

 باید پاسخ داد هر مکتبی برای بقا در فضای تاریخ معاصر نیاز به یک رقیب و دشمن دارد، تا بتواند در قالب رقابت با او خود را مطرح یا به اهداف خود نیل پیدا کند  تا از این آبشخور اذهان عمومی مردم جهان را به مسئله ای غیر از ذات و هدف خودشان متوجه سازند. در حقیقت یک جنگ زرگری جهانی. همین است که پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی، نظریه "پایان تاریخ" ترویج می گردد. نظریه ای که تنها راه حکومت و بقای بشری را اندیشه لیبرال دموکراسی عنوان میدارد. در حقیقت هدف از تشکیل کمونیست و سپس نابودی آن توسط بنیانگذاران آن، رسیدن به این نظریه و ارائه آن بهبشر امروزبود.

در حقیقت جهان از سال 42 شروع به دوقطبی شدن نمود و در سال 57  به بار نشست و جهان تحت دو اندیشه، اسلام شیعی ناب و لیبرالیسم تلمودی،  تشکیل حکومت دادند. دو قطبی ای که  از بدو تشکیل شروع به نزاع و درگیری با طرق مختلف کردند. اسلام شیعی ناب با تکیه بر مفهومی به نام صدور انقلاب اسلامی و تشکیل هسته های مقاومت در دیگر نقاط جهان( بر طبق استراتژی نفوذ تشیع ) و همچنین نظام سلطه غرب با تکیه بر نظام سخت جنگ افروزانه و نرم توطئه گرانه  با هم به نبرد پرداخته اند.

نظام شیعی با دکترین ولایت مطلقه فقیه، جبهه هایی مانند لبنان، فلسطین، افغانستان، پاکستان، عراق، کشمیر هند، یمن، الجزایر، کشورهای حوزه خلیج، کشورهای آمریکای لاتین و ... را به شدت متأثر نمود به حدی که رقیب خود را مجبور کرد برای کنترل وضعیت آنان و برای جلوگیری از انقلابات اسلامی، به طور مستقیم  دست به اشغال و کشتار بزند. در حقیقت نفوذ فکر و عقیده  شیعی با هزینه ای کم، موفق به رساندن خسارت عمیق و استراتژیک بر نظام غرب گردیده است.

پس از این واقعه، درگیری ها با بازوان قطبی انجام گرفته است. یعنی غرب با عدم دخالت مستقیم توسط گروه های تروریستی، جنگ تحمیلی، تحریم و ... بر اسلام شیعی می تاخته و ایران هم با تقویت حزب الله و حماس، حمایت از نهضت های آزادی بخش و ... بدون دخالت مستقیم خود به رقیب ضربه های کاری زده است.

امّا تحلیل شرایط امروز

همانطور که عرض کردم امروزه سطح درگیری و نزاع بسیار بالاتر از قبل گشته. یعنی جنگ بین بازوان، کم  رنگتر و به هسته های مرکزی و کنترلی کشیده شده است. هسته شیعی به مرکزیت ایران که قلب مقاومت جهانی است و همچنین هسته یهودی با مرکزیت اروپا و آمریکا.

وقوع انقلابات عربی و شیوع بیداری عظیم اسلامی که هدف تمامی آنها قطع شدن بازوان غرب از اداره حکومت ها و همچنین تضعیف یانابودی اسرائیل است از یک سو و از سوی دیگر سرایت این انقلابات به قلب اروپا و آمریکا، این بار نه منافع غرب، بلکه موجودیت فیزیکی حکومتی غرب را تهدید میکند. در حقیقت پس از انقلاب اسلامی ایران، بیداری اسلامی به منزله ضربه ای کاری بر مدیریت جهانی غرب و انزوای آنان و برگشت حکومتی انها به قبل از قرن شانزدهم را نوید می دهد. وضعیت کنونی یونان، انگلیس، اسپانیا همچنین به وجود آمدن گروه هایی که خواستار تجزیه و جدایی برخی از ایالات آمریکا شده اند، زمزمه این ضربه تاریخی است که امام خامنه ای(روحی له الفدا) خیلی پیشتر از این نویدآن را داده بودند.

امّا وضعیت هسته  شیعی نیز چندان مناسب نیست. همانطور که این هسته توانسته غرب و حکومت جهانی آنان را یک شخم اساسی بزند، رقیب نیز بیکار ننشسته و این مرکز شیعی را مورد آماج خود قرار داده است. حمله و توطئه ای از جنس « نرم ». نقطه شروع این اوج  پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خود که ناکام ماند امّا موج دوم آن که بسیار خطرناکتر از موج اول خواهد بود، تحت لوای تشکیل جریانی انحرافی در حال کلید خوردن است. جریانی که  با متحد شدنش با جریان فتنه انتخابات، در صورت کم کاری دلسوزان انقلاب، قادر به شخم زدن این هسته خواهد بود. یعنی اتحاد جریان غرب گرا با جریانی که قبلا نامش را " متصرفین " نهاده بودم. به نظر بزرگان انقلاب این خطر، بزرگترین خطری است که تا بحال از صدر اسلام، تشیع را تهدید نموده است.

جریان انحرافی امروز توانسته با نفوذ عمیق عقیدتی و عملی در ارکان و وزارت حساس، زمینه را برای اتفاقات بزرگی مهیا سازد. این جریان در سطح وزارت خارجه درحال قطع نمودن عملی " صدور انقلاب " که موتور حرکت انقلابات اخیر محسوب میگردد، است.

هم اکنون ایران 50 سفارتخانه خود را از طریق این جریان منحرف در سایر کشورها به حالت تقریبا تعطیل در آورده است، این به منزله شروع یک توطئه آشکار در سطح بین الملل است و از سوی دیگر ورود شخصی به نام محمد شریف ملک زاده به این داستان خود نشان از اجرای طرحی جدید در این زمینه دارد.

بنابراین مطمئن باشید در آینده رویداد های بسیار بزرگی در این هسته شیعی رخ خواهد داد. اتفاقاتی که به نظر حقیر به هیچ وجه عجیب و غیر منتظره نخواهند بود.

به این وضعیت درگیری هسته ها گویند. خوب حال باید پرسد وقتی این دو هسته دچار بزرگترین خطرات حیاتی خود شده اند، چه مفهومی را می رساند؟ این یعنی آنکه جهان بشری آبستن حادثه ای بسیار بسیار بزرگ است.

قطعا مرحله بعد از درگیری هسته ها، چیزی جز نبرد نهایی نخواهد بود. این آخرین راه و آخرین مرحله، برای  حیات هر دوقطب است که ناچارا به آن تن خواهند داد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۳۰
سلمان کدیور
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۰ ، ۱۷:۲۷
سلمان کدیور

در باب آفات انقلاب اسلامی داد سخن بسیار رفته و مقالات بسیار نگاشته شده است. وجه  اشتراک این آفت شناسی ها تحلیل بر زاویه نگاه  سیاسی  به انقلاب اسلامی  بود است. یکی از گروه هایی که حضرت امام(ره) و حضرت آقا(روحی له الفدا) همیشه از آن به عنوان یکی از عظیم ترین خطرات تهدید کننده انقلاب اسلامی یاد کرده اند، متحجرین می باشند.

متحجر، از ریشه " حجر "، بعنی سنگ مشتق شده. در اصطلاح به افراد متعصبی گفته می شود که هیچ انگیزشی برای حرکت کردن و متحول شدن در آنها وجود ندارد، چه از لحاظ مبنا و نظر، چه از لحاظ عمل. اگر بخواهیم به ادبیات علوم سیاسی این جمله را برگردانیم مترداف " محافظه کار " است. محافظه  کار به شخص یا گروهی نسبت داده می شود که طرفدار  حفظ وضع موجوداست، در تمامی شرایط ها. محافظه کار، نتنها خودش انگیزه ای برای برون رفت از حوادث ها و ابتلائات ندارد، بلکه دیگران را نیز به این امر تشویق می کند.

جریان متحجر، یا محافظه کار، توانسته است بر رقیبان خود، انگ و بر چسب هایی مثل " تند رو یا افراطی " را منصوب نماید. تند رو یا افراطی به گروهی اطلاق می شود که  بدون در نظر گرفتن مصالح  نظام، دست به عمل هایی بیشتر از حد نیاز می زنند . در حقیقت افراط در عمل از نوعی تفریط در فکر نشأت می گیرد.

همانطور که اشاره شد، متحجرین هیچ انگیزه ای برای برون رفت از بحران از خود نشان نمی دهند و همین عامل آنها را سلّاخان تفکر انقلاب اسلامی تبدیل کرده است. این مفهوم در جمله مشهور مقام معظم رهبری که می فرماید: محافظه کاری قتلگاه انقلاب است، به خوبی قابل رصد می باشد.

مشخصه این گروه ها شعار محوری و ظاهر پردازی انقلابی است. به ظواهر انقلاب بسیار اهمیت می دهند، در حالی که یا به باطن و غایت امر معرفتی ندارند یا اگر داشته باشند، به آن بی اعتقادند. شعارهای ولایی سر می دهند، امّا برآیند عملشان  به ضدیت با ولایت فقیه و ضدیت بااسلام منتج می شود.

اگر اداره حکومت اسلامی در دست این گروه ها بیفتد، کما اینکه در تاریخ بیش از 30 ساله انقلاب، افتاده است، بهترین فرصت و زمینه را برای تبدیل کردن انقلاب اسلامی، به پوستین وارانه فراهم می کنند. پوستین وارانه، تعبیر ظریف حضرت امیر(ع) پیرامون تغییر محتوای اسلام است. وقتی حیوانی ذبح می شود، اگر پوستین آن را وارانه کنیم، معلوم نیست آن حیوانی که الان قرار است از پوستش استفاده کنیم، حلال گوشت  بوده یا حرام گوشت. کنایه از بی هویت و بی ریشه کردن انقلاب است. امری که در ذات تحجر قرار دارد که حضرت آقا(روحی له الفدا) از آن به عنوان قتلگاه انقلاب یاد می کند.

این جریان در مقابل مفاسد وارد شده به پیکره حکومت و انقلاب سیاست سکوت را همیشه اتخاذ کرده اند. توجیه آنها برای این همدستی با مفسدین، مقوله ای به نام مصلحت است. مصلحت، متضاد حقیقت است.  یعنی توجیه می کنند  مبارزه همه گیر بر علیه فساد در مصالح انقلاب گنجانده نشده، و اگر این امر صورت بگیرد مایه تشویش اذهان عمومی و در نتیجه فروپاشی را فراهم می آورد.  درست برای همین امر است که به کسانی که اهل مبارزه عملی با فساد هستند، انگ افراطی گری، یا حتی ضدیت با نظام را وارد می سازند.

آنها در بعد اعتقاد عملی بر اصل عدم مسئولیت ایمان تکیه دارند. با این شعار که ایمان و تقوا، نباید وارد معرکه سیاست و مبارزه با فساد گردد. غافل از اینکه، ایمانی که برای صاحب آن(مومن) مسئولیت سیاسی و مبارزاتی حاصل نکند با کفر برابر است. ایمانی که نتیجه زهد و گوشه نشینی باشد، همان ایمان ابوموسی اشعری است. خداوند ایمان را در حرکت قرار داده نه سکون و وقتی ایمان به میدان نیاید و هزینه نشود تبدیل به نان و پست خواهد شد. همان نانی که وقتی زیر پوست انسان جمع می شود، گوش ها بر حرف امام معصوم(ع) هم محجوب می گردد.

این گروه و جریان فوق العاده خطرناک، پیش قراقل ساکتین هستند. کسانی که  با سکوت در برابر ظلم، به رواج فساد و بی بند و باری و در نهایت نابودی انقلاب اسلامی دامن زده اند. تعصب، آن خلق نکوهنده و  نقطه ثقل  اخلاقیات این گروه ها است. این افراد نه اهل مطالبه حق هستند، نه اهل قیام علیه ظلم و بی دادگری. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در خطبه منای خود، این تفکر را عامل تباهی دین و اسلام قلمداد می کند و سکوت آنها را زمینه ساز به مسلخ رفتن خودشان بیان می نمایند:

خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمی­آوردند. خداوند چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بی­عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعه­ی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه میکنید و رد میشوید؟ چرا سکوت کرده­اید؟

امام حسین(ع) ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر را خصیصه این منحرفین بیان می کند و ادامه می دهند:

اگر همین یک اصل امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی­عدالتی و تبعیض اجرا بشود بقیه­ی فرائض، تکالیف الهی نیز اجرا می شود و همین یک حکم را شما عمل بکنید! نترسید! دنبال دنیا نباشید! سورچران نباشید! اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف هم نیستید. ولی من هستم

سکوت عالمانه و آگاهانه در برابر فساد، از بارزترین خصیصه های این گروه است:

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۰ ، ۲۲:۲۲
سلمان کدیور

 

 

برسی و تطبیق تشکیلات های سری یهود و تشیع  در برهه های تاریخی بسیار تأمل برانگیز و جذاب است. همانطور که در قسمت اول این مدخل عرض کردم، یهود تا پیش از تولد تشیع تقریبا تنها مکتبی بود که آرمان حکومت بر جهان را تحت تاثیر تعالیم تلمودی پیگیری می کرد. با تولد تشیع و ترسیم آرمان مهدویت توسط لیدرهای فکری سیاسی آن،  یهود یک دشمن فکری  فرهنگی روبرو گشت. این تخاصم از این جهت در ابتدا، فکری و فرهنگی بود چون عدد این گروه متولد شده از انگشتان دست تجاوز نمی کرد.

شیعیان بعد از پیامبر را مجموعا 5 نفر متشکل می شد. شهادت دخترپیامبر اسلام حضرت فاطمه طاهره(س) نقطه ابتدای صعود تفکر شیعی بود. نقش مبارزات سیاسی - فرهنگی  حضرت زهرا(س) در تولد و اوج گیری ققنوس تشیع، خود شرحی بسیار بلند دارد که در این مقال، مجال آن نمی باشد.

باتوجه به اینکه حقیر، نقطه تمرکز برسی تشکیلات شیعی را در این مقاله به تاریخ  اسطیلای ایلخانان مغول بر ایران و اسلام قرار داده ام، از ذکر فراز و نشیب های تشیع عبور می کنم و سراغ اصل مطلب در این برهه تاریخی را می گیرم.

مغول ها طایفه ای از قوم تاتار و از اهالی منطقه قفقاز بودند که در اوج بی تمدنی و بی دینی روزگار می گذراندند. کشورگشایی های این قوم فقط و فقط برای گسترده کردن قلمرو حکومت خود بود و هیچ هدف فرهنگی یا اعتقادی خاصی را دنبال نمی کرد.

اقوام مغول با توجه به نیازهای زندگییشان خدایان متفاوتی داشتند. بسیاری از آنان به بودیسم گرایش شدید خود را ابراز می نمودند و برخی خورشید یا جنگل را می پرستیدند.« ابن اثیر » در این مورد می نویسد: به آفتاب، هنگامی که طلوع می کند، سجده می کنند.( الکامل فی تاریخ ج 12، ص 360)

همین عدم تعصب و چندگانگی اعتقادی در بین مغولان باعث شده بود آنان نسبت به سایر مذاهب سختگیری نکنند.

وضعیت سیاسی اجتماعی ایران و اسلام در زمان حمله مغول ها بسیار متزلزل بود. اختلافات تشیع و تسنن در اوج خود قرار داشت و از سوی دیگر دربار حکومت عباسی نیز به دلیل از دست دادن جایگاه تقدس مردمی اش( که توسط شیعیان انجام می شد) به شدت رو به ضعف نهاده بود.

آنان بجای اتحاد در برابر مغولان، خرده حساب های مذهبی خود را با توسل و سعایت نزد مغول تسویه کردند. مردم ری، قربانی اختلافات مذهبی شافعیان و حنفیان شدند و مردم قم با بی رحمی تمام توسط سپاه مغول قتل عام گردیدند. ( تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران- موسسه شیعه شناسی - دکتر ترکمنی آذر- ص 234)

حمدالله مستوفی،(که پسر عمویش ارتباط تنگاتنگی با الیگارشی یهود اورپا داشت) از این دودستگی روایتی تلخ روایت می کند:

" امام رکن الدین زاکانی، نزد " جرماغون" رفت و او را وادار نمود و « تمغایی از آهن به نام امیرالمومنین عمر ابن خطاب رضی الله عنه بساخت و حکمی بستند که آن را بر آتش بر پیشانی روافض(شیعیان) نهد و کار مذهب اهل سنت به سعی او از سر، رونق و طراوت! گرفت»( تاریخ گزیده- ص 805)

شیعیان در یک اقدام هماهنگ و بر طبق اصل تقیّه  و حفظ نهال تشیع  تصمیم به تسلیم شدن در برابر مغول ها را گرفتند تا از این طریق اعتماد آنان را جلب و زمینه نفوذ  به دربار آنان و رشد در محیط جدید را فراهم آورند که موفق هم شدند.

برهه تاریخی اسطیلای مغول بر ایران مصادف است با جنگ های صلیبی اروپا علیه مسلمانان اسپانیا، یعنی اواخر قرن 12 میلادی و اوایل قرن 13. جنگ هایی که با تحریک الیگارشی یهود از یک سو و اعتقادات خرافی پاپ از سوی دیگر رواج یافته بود.

یهویان که تخصصشان گرفتن ماهی از آب گل آلود است، از این بی تعصبی مذهبی در بین مغولان بیشترین استفاده را بردند و توانستند با تصاحب پست های مشاوره و وزارت، وارد دربار مغول گردند. این یهودیان توانستند ایلخانان مغول را برای همکاری با دولت های اروپایی جهت کمک به آنان در جنگ های صلیبی مجاب کنند. چنین شد که سربازان مغول و مسیحیت، با هم علیه مسلمانان متحد شدند و توانستند دمشق به روش فجیعی قتل و غارت و به اشغال خود در آورند.

عبدالله شهبازی در اثر گران سنگ زرسالاران یهود، این وقایع را تحت تاثیر برنامه های آبرهام بن ساموئل ابولافی که از فعالین فرقه کابالی یهود بود تحلیل میکند. نامبرده یکی از مرموزترین چهره های یهودی در قرن 12 است که به تبلیغ و ترویج کابالا اشتغال داشت. او به شدت ظهور قریب الوقوع مسیح را بین مسیحیان نوید می داد و باعث شد اندیشه های اخرالزمانی یهود و فراماسونری قدرتمند شود.

در این میان تشکیلات مخفی تشیع نیز دست روی دست نگذاشت و موفق به نفوذ در دربار ایلخانان مغول گردید. خواجه شمس الدین محمدجوینی یکی از اینان بود. وی توانست " تکنودار"، پسر هلاکوخان مغول را به اسلام علاقمند سازد. او از مادر مسیحی بود و نام مسیحی " نیکلا" را بر خود داشت. تکنودار پس از گروش به اسلام نام " احمد " را برای خود برگزید و اولین ایلخان مغول بود که به طور رسمی مسلمان شد.

مسلمان شدن تکنودار، یعنی پایان اتحاد مغولان با پادشاهان اروپا و الیگارشی یهود که در جای خود ضربه سهمگینی بر پیکره فراماسونری آن زمان وارد ساخت. خاندان جوینی علاوه بر این عمل، شروع به نفوذ دادن شیعیان و دانشمندان آنان به دربار کردند.

امّا این ضربه از سوی ماسون ها بی پاسخ نماند. آنان ارغون، برادر تکنودار را برای شورش علیه ایلخان تحریک کردند. بدینسان احمدخان تکنودار در یک کودتای سیاسی شبانه، نه در جنگ به دست گروهی طوطئه گر ساقط شد.( زرسالاران یهودی و پارسی – عبدالله شهبازی – ج 2 – ص 262).

پس از این واقعه گروه های مخفی یهود توانستند با سرهم آوردن بهانه ای، خواجه شمس الدین را به شهادت برسانند. کمی بعد نیز چهار پسر او و سایر خاندان جوینی، قتل عام شدند و اتحاد دوباره مغول و پاپ تشکیل گردید.

ارغون در جنگ های صلیبی از شام به مسلمانان یورش برد و همزمان با آن، صلیبیون در عکا. عبدالله شهبازی،  معتقد است، آن مسیح موعودی که ابولافی وعده آن را به مسیحیان می داد همام ارغون بوده است. (همان- ص 271)

تکاپوی جنگ افروزانه ارغون تصادفی نبود، وی از مشاوره و هدایت یگ گروه متنفذ از زرسالاران یهود بهره می برد.( همان – ص 165). پایگاه فکری ارغون طبیب یهودی الاصلش به نام سعدالدوله بود.

شرف الدین شیرازی در تاریخ وصاف دوران اقتدار سعد الدوله را چنین توصیف کرده:

سعدالدوله با ارغون قرار گذاشت که کعبه را بتکده سازد و مردم را به پرستش بتان الزام کند.

امّا این بار دست شیعیان دربار بود که سعدالدوله را ساقط کرد. شیعیان توانستند با تحریک درباریان، مرگ ارغون را بر گردن سعدالدوله بیندازند و فرمان قتل او را بدین اتهام بگیرند.

به گزارش وصاف شیرازی، سلطه یهودیان چنان بود که مردم قتل سعدالدوله را " زوال یهود" دانستند. تاریخ ایران کمبرج از سعدالدوله به عنوان " بانفوذترین یهودی، در تاریخ ایران پس از استر و مردخای و پس از عزرا و نحمینا " یاد می کند.

پس از ارغون، پسرش غازان خان بر تخت نشست که پیشتر با اسم محمود به اسلام تشرف یافته بود. ایلخانان مغول پس از تشرف به اسلام  توسط شیعیان با شیعه اثنی اشری آشنا می شدند. اولجایتون خان، ایلخان بعد از غازان خان، با اینکه از مادر مسیحی بود مسلمان شد و نام سلطان محمدخدابنده را برخود نهاد. او ابتدا بر مذهب تسننن بود سپس تحت تاثیر علامه حلی شیعه شد. (همان- ص 272 و همچنین  سفرنامه ابن بطوطه – ج 1 – ص 219)

در دوران سلطنت غازان خان، پزشکی  یهودی در دربار میبینیم. او را به نام " خواجه رشیداالدین فضل الله همدانی" می شناسیم. او توانست به مقام وزرارت غازان خان برسد و اهداف ماسونی یهود را ادامه دهد. در این راستا نیز وزیر دیگر غازان  به نام " امیر نوروز" که شیعی بود، توانست " اصلاحات غازان خانی" را به اجرا در آورد. این اصلاحات باعث آبادانی زیرساخت های عمرانی کشور و قدرت یافتن بیشتر تشیع گردید.

 

 

------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

١-کابالا:

 کابالا تفسیر رمزگونه‌ای از کتاب‌های مقدس عبری است. نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و بسیار راز آلود و مرموز است.

کابالا خاستگاه نظری و عملی فراماسونری است طوری که آرمان ماسون ها،‌برپایی نظام حکوت جهانی بر اساس این مکتب است. این مکتب ریشه در تعالیم الحادی مصریان باستان دارد که توسط کاهنان نفوذی در بنی اسرائیل( که با آن قوم با موسی(ع) هجرت کرده بودند)‌ وارد یهودیت گردید. مروج اصلی کابالا در یهودیت را همان سامری مشهور میدانند.(در این مورد نیز خواهم نوشت اگر خداوند بخواهد و عمر باقی باشد)

 

٢ - در قسمت بعد این مقاله به روند نابودی حکومت عباسیان توسط تشکیلات مخفی شیعه می پردازیم همچنین نقش زن مبارز و شیعی به نام " فاطمه خاتون" را مورد برسی قرار می دهیم.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۰ ، ۱۴:۱۶
سلمان کدیور

 با پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل دولت‏بحث صدور انقلاب به یکى ا زاصلى‏ترین و جذابترین موضوعات جامعه انقلابى ایران تبدیل گردید. برداشتهاى اولیه نزد دوستان و دشمنان یکسان بود، انقلاب اسلامى همچون سایر انقلابهاى دنیا باید یکى از سه دیدگاه ذیل را انتخاب نماید:

الف - دیدگاه رادیکال. در این دیدگاه منافع ملى با منافع آرمانى یکسان فرض مى‏شود و هر نوع نرمش در برابر نظام بین‏المللى مطرود و براندازى نظامهاى مخالف در اولویت‏خط حماسى صدور انقلاب قرار مى‏گیرد.

ب - دیدگاه فرصت طلبانه. طرفداران این دیدگاه منافع ملى را اصل و منافع آرمانى را فرع بر آن مى‏دانند. تکیه‏گاه اصلى را بر بازسازى ملى و کوشش براى صدور انقلاب را غیر منطقى و موکول به اقتضاء شرایط بین‏الملى مى‏دانند.

ج - دیدگاه محافظه‏کارانه. این گروه منافع آرمانى را فاقد وجاهت‏بین‏المللى دانسته و تنها منافع ملى را به رسمیت مى‏شناسند این دیدگاه هر گونه فعالیتى را براى صدور انقلاب عملى نادرست و موجب برانگیختن حساسیت منفى جامعه جهانى بر علیه منافع ملى مى‏داند. لکن بنیانگذار جمهورى اسلامى در ایران، على‏رغم تاکید دائمى بر خدشه ناپذیر بودن اصل صدور انقلاب به نفى و طرد هر سه دیدگاه پرداخته‏اند، دلایل حضرت امام را مى‏توان به شرح ذیل دسته‏بندى نمود:

الف - دلایل مکتبى: هر سه دیدگاه از صدور انقلاب کسب قدرت را هدف دارند، حال آنکه در باور حضرت امام هدف از صدور انقلاب انجام تکلیف براى ترویج اسلام است نه کسب قدرت.

ج - دلایل جامعه‏شناختى: از دید حضرت امام صدور انقلاب باید نتیجه کار مشترک و موکول به خواست توام با کوشش خود مردم باشد. در صورتى که هر سه دیدگاه حرکتهاى زورمدارانه که مستلزم اخذ تصمیم و اقدام بجاى ملتها است را در دستور کار دارند.

د - دلایل سیاسى: هر سه دیدگاه به صدور انقلاب نگاه ابزارى دارند، حال آنکه حضرت امام آن را یکى از اصول سیاست‏خارجى در اسلام مى‏دانند.

مزید بر دلایل فوق باید توجه داشت که حضرت امام در زمان نفى و طرد هر یک از سه دیدگاه مطروحه لحن و نحوه استدلال بخصوصى داشته‏اند که مبین دقت و توجه ایشان به جبهه خودى و بیگانه نیز مى‏باشد.

ایشان در پاسخ به گروه اول - دیدگاه رادیکال - که توجیه قدرتمند خود را از عبارت زیباى ایشان "اسلام مرزى نمى‏شناسد"گرفته بودند، با لحنى آمرانه و ارشادى مى‏فرمایند: "ما که مى‏گوئیم باید انقلاب به همه جا صادر بشود. این معنى غلط را از او برداشت نکنند که ما مى‏خواهیم کشورگشائى کنیم. ما همه کشورهاى اسلامى را از خودمان مى‏دانیم. همه کشورها باید در جاى خودشان باشند."علت طرد این دیدگاه توسط حضرت امام (ره) آن است که طرفداران این نظریه به دلیل روح حماسى، قدرت دشمن را نادیده و یا کم ارزیابى مى‏کنند و به دلیل عدم موفقیت‏به ماجراجوئى و نهایتا به شکست تن خواهند داد. لحن ایشان در نفى و طرد دیدگاه دوم - فرصت طلبانه - هشدار دهنده است: "مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‏اى مسئولین را از وظیفه‏اى که بر عهده دارند منصرف کند. خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت اسلامى تمام سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنى نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى است منصرف کند."به باور حضرت امام طرفداران این دیدگاه با اضافه ارزیابى نمودن نظام سلطه، فرصت طلبى را مشى سیاست‏خود قرار خواهند داد و استفاده از زور - قدرت ظالمانه - را براى حفظ دستاوردهاى محدود و مقطعى - اگر دستاوردى را تصور کنیم - مجاز خواهند دانست و در نهایت‏یا شکست‏خورده یا بدتر از شکست‏به همان قدرتى تبدیل مى‏شوند که براى براندازى آن قیام کرده بودند.

لکن لحن پاسخ ایشان به گروه سوم - دیدگاه محافظه‏کارانه - قاطع و کوبنده است "ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مى‏کنیم".

از منظر امام ا ین دیدگاه که خاستگاهى ملى‏گرایانه - ناسیونالیستى - دارد ضمن آنکه از فضاى پیرامونى غافل و موجبات محاصره و اضمحلال انقلاب را فراهم مى‏نماید، اساسا دیدگاهى ضد (غیر) اسلامى است زیرا نسبت‏به اولین وظیفه دولت اسلامى یا هر فرد مسلمان که نشر و تبلیغ اسلام در جهان است موضعى منفى دارد، وظیفه‏اى که مسلمانان در ضعیف‏ترین شرایط سیاسى و اجتماعى خود و در زمان دور بودن از قدرت از آن دست نکشیدند، و جهاد مستمر حضرت امام در این رابطه نزدیک به هفتاد سال قدمت دارد.

"نهضت مقدس ایران، نهضت اسلامى است. از این جهت‏بدیهى است که همه مسلمین جهان تحت تاثیر آن قرار مى‏گیرند."(10/10/1357)

"ما انقلابمان را به جهان صادر مى‏کنیم. چرا که انقلاب ما اسلامى است. و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله (ص) بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجاى جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم."(22/11/58)

"ما باید در صدرو انقلابمان به جهان کوششم کنیم و تفکر اینکه ما انقلابمان را صادر نمى‏کنیم کنار بگذاریم زیرا اسلام بین کشورهاى مسلمان فرقى قائل نمى‏باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است. از طرفى دیگر تمام قدرتها و ابرقدرتها کمر به نابودى مان بسته‏اند و اگر ما در بسته بمانیم قطعا با شکست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را صریحا با قدرتها و ابرقدرتها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتاریهاى مشقت‏بارى که داریم با جهان برخورد مکتبى مى‏نمائیم." (1/1/59)

"ما امروز دورنماى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش مى‏بینیم."(15/2/62)

امری که در این رابطه مغفول مانده است ، مسئله " صدور انقلاب به داخل " است .

 با ورود انقلاب به دهه چهارم و ظهور و وجود نسل جدیدی که تلاطم انقلاب را درک نکرده است ، لزوم این استراتژی ضروری به نظر میرسد . متاسفانه ما امروز شاهد فنا شدن روحیات انقلابی نسل سوم ، همانند نسل دوم هستیم و اگر این فجایع در حق نسل بعد تکرار گردد خسارت جبران ناپذیری به اسلام و انقلاب وارد خواهد شد. 

لزوم تغییر در نگرش سیستم آموزش پرورش و آموزش عالی در این زمینه ضروری به نظر می رسد . وقتی متوسط تعداد صفحات اختصاص داده شده به دفاع مقدس در کتابهای ادبیات دبیرستنان ، 14 صفحه بیشتر نیست ، نباید توقعی از نسل در حال تربیت به عنوان والیان آینده آنقلاب اسلامی داشت .

تغییر سرفصل های درسی در گرایش های علوم انسانی ، پیگیری نهضت کرسی های آزاد بحث و نظریه پردازی ، بسط و گسترش رویه عدالتخواهی جنبش های دانشجویی مطالبه گر ، پیگیری آرمانهای امام و رهبری توسط دانشجویان ، مبارزه و مقابله با اشرافیت و انحراف مسولین حکومت از خط کش انقلاب اسلامی ، پرداختن به مسائل استرتژیک انقلاب مانند مسئله ولایت فقیه  و...راهکار مهم صدور انقلاب در دانشگاه است .

استفاده از ظرفیت های رسانه ای ، اموزش هدفمند و اسلامی به کودکان ، استفاده از ظرفیت وسیع هنر و ادبیات ، تقویت ارتباط امت و امام ، بازخوانی اصول و اهداف انقلاب و نهاد های انقلابی و نشر در توده ها ، آگاه سازی مردم به حقوق اجتماعی اسلامی آنان نسبت به حکومت ، حساس کردن احساسات و عقلانیت اجتماعی نسبت به دستاوردهای انقلاب ، نشر و بازخوانی تفکرات معمار انقلاب و رهبری ، نیز از راهکارهای عملی اجتماعی صدور انقلاب به داخل ، محسوب می گردد .

    

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۰ ، ۲۳:۱۴
سلمان کدیور

دوستان عدالتخواه در تجمع استانداری حاضرند؟

این سوال و چندین و چند پرسش با این مظمون، دیروز از دوستان مختلف به دستم رسید. پرسشی که برخی به کنایه، برخی هم برای اعلام موضع عدالتخواهان پیرامون تجمع روبروی استانداری، از بنده و سایر دوستانم پرسیدند.

هرچند مدتی است از حال جسمی مناسبی برخوردار نبوده و به توصیه پزشکان برای دور بودن از محیط پر استرس و تنش، خارج از شیراز به سر می برم و پرداختن به این امور را هم برایم منع نموده اند، امّا با توجه به اینکه  میدانم که تا وقتی این چشم و دهان از خاک گور پر نشده باشد، لحظه ای تاب ندیدن و نگفتن ندارند، ذکر چند تذکر را به قشر خاصی از برادرانم خالی از لطف نمیدانم.

ابتدا باید عرض کنم که وقتی خبر تحصن دانشجویی منتشر شد بسیاری با بنده و دوستان پیرامون نظرمان راجع  این اقدام  تماس گرفتند که ما هم بنا بر اعتقادمان این حرکت را عملی مثبت و واجب تلقی و دوستان را برای شرکت در این مراسم تشویق و ترغیب نمودیم. هر چند که برخی دوستان بنا برعقاید خاصشان در مورد عدالتخواهان، ما را مورد کم مهری قرار دادند امّا ما بنا بر رسالتمان بر خودمان واجب کرده که به مسئولین دانشجویی این مراسم تماس و برای برگزاری هر چه بهتر و با شکوهتر تحصن طرح و برنامه ارائه دهیم و برای هرگونه همکاری اعلام آمادگی کنیم.

امّا اصل کلام

ظاهر این تحصن این است که برای مقابله با نفوذ هر چه بیشتر جریان انحرافی در شهرو استان  برگزار شده که بسیار مبارک و مناسب است، امّا برادران  عزیزم به راستی آیا در فارس و شیراز تنها جریان انحرافی ای که شکل گرفت تیم مشایی – احمد زاده بود؟ آیا مقابله با آنها مثل همین مقابله امروزمان، واجب و ضروری نبود؟

یکی از همین دوستان دیروز پیام داد که امروز روبروی استانداری زمین نماینده ولی فقیه است و حمایت از ایشان حمایت از رهبری. نکته بسیار صحیح و امری بدیهی را بیان فرمودند، امّا بنده در جوابشان عرض کردم چرا برای حمایت از رهبری و نماینده محترمشان در شهر، گزینشی برخورد می کنید؟ چرا میدان هایی که ذره ای در آن برای آبرو و جان و مال شما خطر تولید می کند را به بهانه های واهی رها کرده و عدالتخواهان را در آن تنها نهادید، امّا  در این میدان و میادین مشابه،  که خطری شما وگروه هایتان را تهدید نمی کند هیچ، بلکه  به رزمندگان آن هم مدال لیاقت و شجاعت و البته غناعم جنگی! نیز تعلق می گیرد، فوج فوج صف کشیده اید؟ چرا این همه نیرو و پتانسیل را برای درد های بنیانی و اساسی، حاضر به میدان اوردن نبوده اید؟

سال های سال در این شهر و استان گروه های انحرافی، به اسم دین و انقلاب، به اسم رهبری و ولایت فقیه، به جان مستضعفین و پابرهنگان افتادند، گوشتشان را خوردند و استخوان هایشان را جویدند، و آنان را نسبت به نظام و رهبرش بدبین نمودند،‌ امّا شما( منظورم گروه خاصی است) نشستید و نگاه کردید. و کاش به به همین اکتفا می کردید.

شما وقتی که نعره عدالتخواهان در شهر بلند شد، به توجیح فساد مفسدین مبادرت ورزیدید و آتش توپخانه ای خویش را به جای آنکه متوجه مفسدین کنید؛ به سوی عدالتخواهان نشانه بردید. امّا حالا که تغییر استاندار به منافع احزاب و گروه های شما ارتباط مستقیم دارد، همگی یک دست و یکپارچه روبروی آن صف کشیده اید.

آیا تبعات سوء جریان انحرافی و قدیمی فارس، کمتر از آثار سوء جریان آقای "م"  بود؟

و این فراز از خطبه منای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را خواندم.

...  شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده­اید. این حقوق را نادیده گرفته­اید و سکوت کرده­اید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند امّا هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید.

شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش­ها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همه­ی این کوتاهی­ها از خدا بهشت را هم میخواهید؟ پس از همه­ی این عافیت طلبی­ها و دنیا پرستی­ها منتظرید که در بهشت همسایه­ی پیامبران او باشید! در حالی که من میترسم خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامات خداست. دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت­خواهان را اکرام و احترام نمیکنید و تکلیف شناسان را قدر نمیدهید.. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. میبینید که پیمانهای خدا در این جامعه نقض میشود و آرام نشسته­اید و فریاد نمیزنید اما همین که به یکی از میثاقهای پدران( و احزابتان) بی­حرمتی شود داد و بیداد به راه میاندازید.

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

برادران عزیزم

آیا نمیدانید همین جریان انحرافی که الان تبدیل به زگیل چرکین انقلاب شده، قسمتی از منابع مالی و موتورهای سرمایه اش را گروه هایی در حال تامینند، که در فارس به فساد عمل کردند و شما سال ها با سکوتتان آنها را پرورش و یاری دادید؟ افرادی که  قبل از اجرای طرح باغشهرها کرم هم نبودند، امّا به مدد خوردن مال ضعفا و پابرهنگان از یک سو،‌و توجیح مفسده آنان توسط شما و احزابتان از سوی دیگر، تبدیل به اژدهاهای هفت سر شدند. افرادی که به مدد دلالی یکی از آقازاده های معلوم الحال، هم اکنون با پول هایشان در ستاد انتخاباتی آقای " م" و همین جریان انحرافی، مشغول فعالیت و فسادند. کاش اندکی تعقل می کردید.

دوستان عزیزم

شما نشان دادید که همراه و همدل خوبی برای بزرگان خود نیستید. چرا که همیشه و در هر شرایطی و با هر عملی، متعصبانه از آنان دفاع کردید. فکر کرده و میکنید که با این عملتان جایگاهشان را حفظ و به آنان یاری می رسانید، اما اشتباه کردید. این کارتان نه تنها به نفع آنان تمام نشد، بلکه با بستن چشم و گوش آنان، آنها را به پرتگاه رسوایی و بی خبری نزدیک و زمینه فساد بزرگتری را مهیا نمودید.

مگر علی(ع) نبود که به مالک فرمود، ای مالک با من همانند پادشاهان روم و ایران، به تملق سخن مگویید بلکه مانند پادشاهان جبار و ستمگر، زبان نقد و اعتراض بر من تیز کنید. پس چرا هیچگاه بزرگانتان را نصیحت و نقد مشفقانه نکردید و زبان اعتراض در برابر عملکردشان نگشودید.

خدا را شاهد میگیرم که این حرف ها را نه از روی کینه و حقد بلکه خالصانه برای رضای خداوند متعال و تذکر به شما و خودم می گویم. برای اینکه میبینم طوری در حال اقدامید که به شدت در قیامت ماخذه خواهید شد در حالی که هیچ یار و یاوری جز عملتان نخواهید داشت. همانگونه که بنده حقیر برای تذکر ندادن این موارد و همچنین امور دیگر ماخذه و مورد سوال قرار خواهم گرفت.

این قائله، مانند تمام قائله ها ختم خواهد شد، امّا میدان های نبرد همچنان پا برجا خواهد ماند. استاندارها میروند و می آیند و این آرمان های اسلام و انقلاب است که همیشه در برابر تمامی جریان های انحرافی نیاز به مجاهد و مبارز دارد. بی شک بعد از این نبرد که همه ما در یک جبهه ایستاده ایم، جبهه های نبرد دیگری نیز بپا خواهد شد. جبهه هایی که  علاوه بر آبرو و مال، به خون نیاز دارد. امید من آن است که در آن جبهه ها نیز مشترک علیه ظلم و بیداد شمشیر بزنیم که دست خدا با جماعت است.

هر چند که روی سخنم با گروه قلیلی از دوستان بود، امّا امیدوارم به این درد نوشته، نه به چشم سوء، بلکه به چشم نقد درون گفتمانی و نصیحت و تذکر برادرانه و مشفقانه بنگرید، که تنها خداست که از قلب ها و نیّت ها آگاه است و خود او نیز شهادت می دهد که عدالتخواهان خود قربانیان این جریانات انحرافی( چه سابق و چه هم اکنون) در فارس بوده اند. 

به سهم خود و دوستانم لازم میدانم برای چندمین بار، برای هرچه بهتر برگزار شدن این تجمع مبارک و اقدام صحیح، اعلام آمادگی کنم و قطعا در این مسیر نیز، از هیچ اقدام و کمکی مضایقه نخواهیم کرد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۲
سلمان کدیور