جوابیه ای بر جوابیه یک جوابیه!
سلام بر مصطفی مشفقیان عزیز، دوست قدیمی و همکلاسی شفیقم. هم اکنون که این مطلب را می نویسم سوار بر طیاره در ارتفاع بسیار بلند از کره خاکی عازم بوشهر هستم و بسیار جای کیف دارد که آدم از این اوج دست به نگارش مقاله بزند، که ان شالله نصیب شما هم بشود و ببینید چه فازی می دهد. این را گفتم که بدانی این مطلب کلا چون در آسمان نگاشته شده کمی هوایی کننده است.
من شما را یکی از بهترین دوستانم می دانم و مخاطبین گرامی این جواب و جواب کشی را به حساب رفاقت مشفقانه بنده و برادر مشفقیان نگذارند. این بحث های طلبگی است فقط.
پیش از آنکه به سوالاتت جواب بدهم یک پیش مقدمه بگویم و آن اینکه من هنوز نفهمیده ام شما چه اصراری داری در هر شرایطی و با هر منطقی ولو غیر عقلانی و آسمان به ریسمان بافی از جناب حائری دفاع کنی؟ هم خون خودت را کثیف می کنی و هم ما را به زحمت می اندازی. باور کن این داستان دیگر برای ما کهنه و رنگ باخته است و از برنامه های ما خارج گشته و نوشتن و حرف زدن پیرامون آن را اتلاف وقت می دانم. آن داستان، پروژه ای بود که ما از آن مدتهاست رد شده ایم و حالا سرگرم مسائل دیگر هستیم. باور کن که جمهوری اسلامی مسائل بسیار مهمتری از دفاع از آقای حائری هم دارد که می توانی روی آنها سرمایه بگذاری. این باز چند دهمی است که شما اینطور واکنش نشان می دهی و ما را وادار به پاسخ می کنی.
دومین مقدمه اینکه بنده این جوابیه را به جناب روزی طلب نگاشته ام نه خطاب به شما برادر عزیزم و قاعدتا ایشانشان باید پاسخ می دادند نه شما. حرف هایی که در جوابیه ذکر کرده ام هم ناظر به ادعاهای خلاف آقای روزی طلب بوده است نه اینکه دغدغه هایم باشند لزوما. پس ریشه و علت این حرف هایم را در صحبت های جناب روزی طلب جستجو کن نه در مطالب حقیر. ایشان با تاکتیک فرار به جلو، دامنه بحث را به جناب حائری و دستغیب کشاندند و پیرامون این جنابان به ما برچسب هایی نصب فرمودند، که لازم شد ما شفاف سازی کنیم، وگرنه ما اصلا یادمان به این دونفر هم نبود. که خودتان هم اعتراف کرده اید که بحث به قهقرا رفته است.
بنده سر شما و مخاطبین بزرگوار را به درد نمی آورم و سعی می کنم سریع جواب بدهم به سوالات شما.
فرموده اید چرا بنده به جناب دستغیب گفته ام «آیت الله».
اول اینکه من این القاب را با سیاست خلط نمی کنم، و هر کس را حتی اگر دشمنم هم باشد سعی می کنم با عدالت با او برخورد کنم. ایشان در جریان فتنه موضع بد و خلاف گرفته، درست؛ قبول امّا این دلیل نمی شود که او را از هر حیث (سیاسی، علمی و ...) ساقط کنم.
دوم اینکه طبق آن چیزی که به من یاد داداه اند این است که هرکس عضو مجلس خبرگان است باید مجتهد باشد و این اجتهاد توسط فقهای شورای نگهبان تایید گردد. بنده علم فقه ندارم، با مجتهدین هم در ارتباط نیستم، امّا چون شورای نگهبان اجتهاد ایشان را تایید کرده بنده گفتم آیت الله. همین. چطور است که ایشان تا قبل فتنه آیت الله است امّا بعد آن شیخ هم نیست؟ لطفا با این مراتب علمی بازی سیاسی نکنید.
سوم، اگر بنده بخواهم با استدلال شما حرف بزنم باید از شما بپرسم که شما چرا به حجت الاسلام حائری لقب ایت الله می دهید؟ چرا همفکرانتان در شهر او را آیت الله العظمی می دانند؟ چرا که مقام معظم رهبری در نامه ای که پیرامون استعفایشان نگاشتند، ایشان را حجت الاسلام(حائری) خواندند نه آیت الله!. شما چرا خلاف امر رهبری راه می روی؟ یعنی آقا اشتباه کرده اند که ایشان را حجت الاسلام خواندند؟
چهارم اینکه با نگاشتن کلمه آیت الله قصدم مشروعیت دادن به ایشان نبوده و نیست. همانطور که کلمه «حجت الاسلام» فقط یک کلمه است نه چیزی دیگر و آن عمل افراد است که به این عبارات رنگ و بو می دهد.
پرسیده ای از منظر بنده جرم آقای عکسراولادی سختر است یا جرم آقای دستغیب.
جوابش این است که جرم آقای عسکراولادی را سنگینتر می دانم. چرا؟ چون تکلیفم را با آقای دستغیب روشن کرده ام. میدانم طرفدار فلان جناح است و آنهمه برای آن وقایع تلخ بعد انتخابات خوراک سازی غیر اصولی و ناسزا کرد برای دشمنان نظام. امّا او را تحسین میکنم چرا که موضعش را شفاف می گوید. شفاف از سران فتنه حمایت کرده و می کند؛ از همان ابتدا تا الان با همه وجودش، هزینه اش را هم پرداخته، مردم تکلیفشان را با او روشن کرده اند، عده ای مریدش هستند و عده ای دشمنش.
اما اقای عسکر اولادی چه؟ ایشان در زمان فتنه جرأت و جربزه همین آقای دستغیب را نداشت. سکوت کرد؛ حرف نزد؛ از رهبرش حمایت نکرد، او را تنها نهاد، امّا یک کلام در میان ولایت ولایت می کند. حالا هم در کمال حماقت سران فتنه را تطهیر می کند. می بینی برادر؟ چه فرقی است بین اقای دستغیب و جناب عسکر اولادی؟ هر دوی اینها حامی فتنه اند فقط فرقشان این است که یکی شان مثل مرد روی حرفش می ماند، فتوا می دهد، سخنرانی می کند، امّا یکی منافقانه و سالوس وارانه سکوت می کند تا نانش آجر نشود؛ فرقش این است که خودش را عمار ولایت می داند و خدای بصیرت خودش را می خواند، از طرف دیگر از فتنه هم حمایت می کند. از اسم ولایت برای طاهر سازی خودش استفاده می کند. و خدا می داند اسلام عزیز چه ضربه ها از نفاق این جماعت نخورده که به اسم اسلام تیشه به ریشه اسلام زده اند. به اسم ولایت علیه ولایت دست به عمل می زنند.
من ترجیح می دهم دشمنم جناب دستغیب باشد تا دوستم اقای عسکراولادی. شجاعت دستغیب را تحسین می کنم نفاق آن عسکرخان را تقبیح. تکلیف جامعه با امثال آقای دستغیب ها روشن است امّا با افرادی چون عسکراولادی که مانند کاهی در باد حوادث چپ و راست می شوند مشخص نیست.
سوابق مبارزاتی آقای دستغیب در زمان قبل انقلاب مشخص است و غیر قابل کتمان. اما سوابق آقای عسکر اولادی چیست؟ مگر نه اینکه وقتی ایشان به جرم اقدام علیه رژیم طاغوت دستگیر شدند، برای آزادی حاضر شدند در جشن سپاس حضرت آریامهر شرکت کنند، مدال حکومت پهلوی را مفتخرانه به سینه بچسبانند و از محضر ملوکانه اعلی حضرت بخاطر جرم هایشان عذر خواهی نمایند تا از این طریق مورد لطف حضرت شاهنشاه قرار بگیرند و آزاد گردند؟ عجبا که این جماعت بوقلمون صفت حالا شده اند عمار ولایت!
به والله قسم اگر یک هزارم آنچه عسکراولادی گفته بود را آقای دستغیب تکرار می کرد دوباره جلوی مسجدش جمع می شدید و هوای تسخیرش را به سر می راندید. اگر همان نامه ای که اصلاح طلبان برانداز برای تقدیر از عسکرخان نگاشتند برای جریان ما می نگاشتند به صبح نکشیده ما را به باد می دادید.
جناب مشفقیان عزیز! خود شما هم وقتی پای منافع حزبتان به وسط آمد و دیدید عسکراولادی آن کار زشت را مرتکب گشت، حاضر نشدی که نهیبش بدهی، بلکه چنان بزرگوارانه و با لطافت خطایش را ماست مالی کردی که انگار نه انگار خانی آمده و خانی رفته. متاسفم که با اینکه موضع رهبری در مورد سران فتنه شفاف بوده و هست، شما حمایت از رهبری را به حمایت از حزبتان ترجیح دادید و نگفتید که اقای عسکرخان از ولی فقیه دارد زاویه می گیرد، نصیحتش نکردید. این شمایید که رئوفانه از قِبَل خطای منحرفان هم فکرتان می گذرید نه بنده حقیر که زبان سرخ مرا سالهاست می شناسی.
جرم آقای حائری هم این بود که مریدانی چون همفکران شما داشت، کسانی که عیوبش را مشفقانه متذکر نگشتند بلکه چاپلوسانه دورش را حلقه کردند و دست به عبا و امامه اش کشیدند و تبرک ها جستند. و کاش جناب حائری به صورت آنها خاک می پاشید.
اینکه فرموده ای براساس کدام بینه نتیجه گرفته ام که دعوای همفکرانتان با جناب دستغیب از نوع بدری و خیبری می باشد هم باید بگویم که شما قبل از فتنه هیچ دست آویزی برای مقابله با مسجد قبا نداشتید امّا به محضی که آنها دچار خطا گشتند، فرصت را غنیمت شمردید تا کینه های قدیمی را تصویه کنید، همین شد که خلاف حرف رهبری به مسجدشان حمله بردید و آن را تصرف کردید و به خودتان مدال شجاعت دادید و هنوز که هنوز است حاضر نیستید بگویید برخوردتان با مسجد قبا اشتباه بود و خلاف نظر رهبری.
بنده آن زمان دبیر مجمع دانشجویان عدالتخواه بودم و سردبیر نشریه مستضعفین. شماره چهارم نشریه یک ویژه نامه پیرامون مسجد قبا کار کردیم و گفتیم که کار تسخیر مسجد را صحیح نمی دانیم و به نحوه برخورد با آقای دستغیب اعتراض نمودیم، هر چند که سرمقاله نشریه (راه ابوموسی اشعری) که به قلم حقیر نگاشته شد، نقد روش و منش آقای دستغیب را در بر داشت امّا هیچگاه با جریان شما و راست های سنتی در آن اعمال همراهی نکردم. موضعمان را شفاف گفتیم و یادم هست همان روزها همفکرانتان به ما بی بصیرت و بزدل لقب دادند.
مصطفی جان!
کاش می شد بگویم که شب قبل از تسخیر چه افرادی با من تماس گرفتند و دعوتم کردند تا در جلسشان شرکت کنم تا نقشه تسخیر را تایید کنم تا از این رهگذر مرا و تشکیلاتی که مسئولیتش را بر عهده داشتم را در آن ماجرا شریک کنند. کاش می شد اسمشان را ببرم و مطمئن باش روزی خواهم گفت. در همان جلسه که بزرگان شما در شهر آن را ترتیب داده بودند تصرف مسجد را واجب دانستند امّا بعد آنکه نظر رهبری درمخالفت با آنها را شندیدند سالوس وارانه خودشان را مبرا کردند و گفتند با فتح الفتوح مسجد مخالف بوده اند. دروغ گویی در روز روشن.
من حرفم را صریح می زنم واصلا برایم مهم نیست که اذهان در موردم چه قضاوتی می کنند، چرا که قضاوت تاریخ و خدای متعال را اصیل میدانم نه قضاوت ذهن های مشوش را. این را می گویم که این همفکران شما بودند که اهالی قبا را تحریک کردند. این دوستان شما بودند که جلسه گرفتند و چگونگی شعارها و نحو فتح مسجد را برنامه ریزی نمودند و مردم را برای آن کار تحریک نمودند. توقع داشتید وقتی به مسجدشان می ریزید برایتان فرش قرمز پهن کنند؟ معلوم است آنها از مسجدشان در برابر مهاجمان دفاع می کنند.
می فرمایی «ما در آن زمان چه کردیم و علیه مسجد قبا کارنامه ما چیست»؟
اگر منظورت از کار شعار دادن و فحش و فحش کشی است که همفکران شما انجام دادند، باید بگویم خیر. بنده و دوستانم در نشریه ای که سردبیری اش را بر عهده داشتم مواضعمان را در نفی مواضع آقای دستغیب بیان کردیم. در تمام جلسات سعی کردیم که همفکران شما را از تصرف مسجد منصرف کنیم که نشد.
در زمان فرمانداری هم بنده مشاور بودم نه تصمیم گیر و در ضمن اگر کاری هم علیه مسجد قبا می خواست صورت بگیرید(توسط فرمانداری) قطعا بنده مخالفت می کردم چرا که آب در آسیاب دشمن می ریختم. در آن زمان اولویت ما مبارزه با مفاسد اقتصادی و مافیای زمین و آقازاده های گردن کلفت و خاندان های پرمدعای شهر بود، که همگی به احزاب متعلق به همفکرانتان متصل بوده و هستند.
باور کن مصطفی وقتی گفتی که من از حمله به لاریجانی در قم حمایت کردم و آن را به همفکران من نسبت دادی از خنده ضعف رفتم.
اول اینکه چه ربطش به ما؟ دوم اینکه موضع همفکران من در وبلاگ هایشان هست و در سایت رسمی جنبش نه سایت های دیگر. سوم اینکه آنها که در آن جلسه آن کار زشت را مرتکب شدند معلوم بود که فرستاده تیم احمدی نژاد بودند نه جمعیت خودجوش انقلابی.
از من پرسیده ای «خداوکیلی اگر در آن روز در مسجد بودم مثل آدم سخنرانی گوش می کردم یا لنگه کفش پرت می کردم.»
باید بگویم خداوکیلی من اگر جایی بدانم که این آقای لاریجانی یا هرکدام از برادران راست سنتی سخنرانی دارد اصولا وقتم را تلف نمی کنم که پای خطابشان بنشینم، می روم چمن گره می زنم توی پارک! و خداوکیلی آنقدر برای کفش ارزش قائل هستم که آن را به طرف هر کسی پرت نمی کنم.
در مورد جناب لنکرانی گفته ای و دلیل آورده ای که ایشاننباید به جناب حائری حمله می کرد بخاطر آن مفاسد.
باید بگویم که ما هیچوقت نگفتیم ایشان به جناب حائری حمله کند، ما توقعمان این بود که حداقل حمایت نکنند، حمله پیش کش.
اما اینکه فرمودید آقای حائری مخالف فعالت اقتصادی اولادشان بوده اند را اشتباه می دانم چرا که اگر مخالف بودند حتما با آنها برخورد قانونی می کردند. اینکه می گویی یکی از فرزندان جناب آیت الله کار اقتصادی می کرده را هم قویا رد می کنم که دستم از سند پر است که مابقی هم چندان بی میل نبوده اند.
باور کن در این مورد در زمان جوانی زیاد حرف زده ام که می توانی اینجا و اینجا و اینجا بخوانی. مواضعم همچنان همانی است که در لینک ها هست.
اینکه هم گفته ای مقایسه جناب دستغیب با جناب حائری عبث بوده
باید بگویم اقای دستغیب هر کاری و ظلمی کرد به اسم جنبش سبز تمام شد امّا اعمال آقای حائری به اسم نماینده ولی فقیه! به راستی آسیب کدام یک برای نظام بیشتر است؟
در جایی دیگر پیرامون جریان راست و جبهه پایداری فرموده ای که اینها با هم اختلافی ندارند.
اتفاقا بنده هم نظر شما را دارم. اینها بیش از سی سال است هم کاسه و پیاله اند. بیش از آنکه خدا و کتاب و ولایت مشترک داشته باشند، منافع اقتصادی و حزبی و سفره های چرب مشترک دارند. من می گویم چرا مردم را گاگول فرض می کنید و جبهه جدید زاد و ولد می کنند، بگویند ما همان جریان اصولگرای سنتی هستیم نه یک جریان جدید با گفتمان جدید و مترقی. من نمی گویم دشمن هستند اتفاقا می گویم این دو در یک رحم و توسط یک پدر و مادر متشکل گشتند، اصلا همزاد همند.
پیرامون صحبت آقا در دانشگاه شیراز هم اینجا توضیح داده ام مفصل که می توانی بخوانی. آقا صراحتا خطاب به عدالتخواهان می فرمایند « من مشکلی در کار شما نمی بینم » نکند شما با بصیرت تر از رهبری هستید و می بینید؟