مولا کاخ ندارد!
شعری برای مسجد ایت الله خامنه ای:
به اسمت
کاخ می سازند
سر درش را
قرآن می نگارند با خط کوفی!
مسجد می تراشند
با گنبدی
به شکم بارگی کاخ سفید!
پارک می کارند
با تخم چمنی
که بوی پارک ناتینگهام می دهد!
بلوار می سازند
که به آرمان های خاندانشان
یک طرفه وصل است!
...
عکست را
بالای سر آویز می کنند
و چون محمد رضا
فرمان می دهند!
و نامت را
لغ لغ ی زبان می سازند
تا به اسم تو و
کام حرامشان
شعار نشخوار کنند!
و اعمال پلاسیدشان را
رنگ و لعاب شریعت بندند!
...
من
بزرگیت را
در مسجد ابوذر یافتم
آنجا که انگشتان جامانده ات
راه قبله را
به خستگان راه
اشارت می کرد
من
شرافتت را
در جماران یافتم
وقتی به دست روح خدا
بوسه می نهادی با عشق
جایی که ستونهایش
از گزند سنگ و سیمان بازان دور است!
من سادگی ات را
در حسینیه ساده بیت می یابم
نه در مسجدی به اسمت «مولا!»
...
کسی
برای فریادهای در گلویت
شراب چهل ساله سبویت
برای درد نشسته بر روحت
تندیسی از سفال خشک نمی سازد
و از خون دریای جگرت
دمی به تلاطم نمی افتد!
کسی
در همین حوالی
انگشت های اشاره ات را
در خشاب مسلسلی نمی کارد
و به سوی خصم
نشانه نمی گیرد!
اینجا فقط
نام تو را می خواهند
برای پر کردن گلویشان از شعار!
برای ساختن بلوار و پارک و مسجد
و شاید چند صباح دیگر
ویلای ولایت
بانک ولایت
برج ولایت
طلای ولایت
...
آه!
باید این سیاه ترین شعر سپید را
در حرمان سینه بسوزانم
و خاکستر سوخته اش را
به صورت چاپلوسان بپاشم
و فریاد کشم که "علی"
فریفته مغز گندم و عسل نیست
مست عطرهای یمانی و
هیبت کاخ یشم معاویه نیست
اصلا
"مولا کاخ ندارد"
مولا چاه دارد
مولا آه دارد!
...
روی سربندها
نام تو بسیار است
اّمّا چه درد بزرگیست
که جایی پشت سربندها
از حس خوبِ بودنت خالی است!
سلمان کدیور – "سلیم"
-------------------------------------------------------
بعد نوشت:
افتتاح مسجد آیت الله خامنه ای