در آغوشم بمان تفنگ!
از خمپاره اندازهای سفیانی
صدای "پاپ" می رسد
از تانک ها
موشک ها و کلیساها
صدای "پاپ" می آید
خوب گوش کن تفنگ!
در آغوشم باش
از فردا
خون خشاب هایت را
رها خواهی کرد
و از حنجره سوزانت
صدای تکرار تکبیر
بلند خواهد شد
***
در آغوشم بمان تفنگ!
صدای "پاپ" پوک است
تو امّا فشنگ های انتقام را
که از محرم شصت و یک زاغه کرده ای بشمار
و برای هر سه شعبه
هر نیزه
هر سنگ
هر زخم
حسابی در شامات باز کن!
به انتقام خیمه های سوخته
کاخ های بلند را آتش خواهیم کشید
و به سوز گوش و گوشواره
در لاله گوششان
دانه سرب های درونت را
سنجاق خواهیم کرد
***
در آغوشم بمان تفنگ!
گوش کن
خدا برایت لالایی می خواند
تا تو
خواب شقایق های درعا و الزهرا بینی
و به داغ مادران حلب
تب کنی و به خود پیچی
و من در این کابوس شگرف
با انگشت شاعرانگی ام
گونه های فولادین تو را
نوازش خواهم کرد
تا خشابت بیش از این نگیرد از ظلم
***
در آغوشم بمان تفنگ!
امشبی هم
ماشه دهان گیر
که فردا ضامنت
تقّه رها خواهد کرد
تا از دهانت
حدیث کساء به گوش خلایق رسد
***
در آغوشم بمان تفنگ!
شعله پوش بر دهان بگذار
آتش درونت را
برای دنیای کاهی آنها نگاه دار
بگذار میان من و تو
گاز سارین سعودی بزنند
ما تمام دیکتاتورها را
جلّادان سلفی را
با عطر گل محمدی
مسموم خواهیم کرد
و همراه قنوت شب بوها
به شبیخونشان می نشانیم
***
در آغوشم بمان تفنگ!
امشب بر موشک هایمان
کلاهک هایی خواهم نهاد
که عشق را
به ضاحیه و منامه و دمشق
صنعا و بوسنی و میانمار
لندن و پکن و نیویورک
حمل خواهد کرد
***
در آغوشم بمان تفنگ!
من و تو
نقّاشی کرده ایم مرگ هایمان را
حال
خوب می دانیم راه زندگی در چیست!
سلمان کدیور- "سلیم"