ببخشید چگونه؟
ببخشید چگونه؟
محله ما را معتاد برداشته بود. هر روز هم به تعدادشان اضافه می شد. معتادها همان جوان های قبراق چند روز و چند سال پیش خودمان بودند. نمی تونستیم بکشیمشان، طردشان هم نمی توانستیم بکنیم، مانده بودند روی دستمان. هم جوان هایمان را دوست داشتیم هم از اعتیاد متنفر بودیم.
یکی از عقلا درآمد گفت که برویم طبیبی، دکتری چیزی گیر بیاوریم که شر اعتیاد را از سرمان کم کند، جوان هایمان را نگه دارد برایمان، هر چه باشند آنها خبره اند. من(یکی از عقلا) گفتم که دفعه قبل هم از همین قماش دکتر آوردیم نشاندیمش روی تخت شاهی محلّه، دیدیم که آب توی چاله مان انداختند و اُجاقمان کور شد، جوان ها بیشتر معتاد شدند، دکتر آوردن فایده ندارد. باید فکر حکیمی، دبیری، شیخی چیزی باشم. دکتر جواب نمی دهد دیگر.
عاقل دیگری به تایید من درآمد و گفت دکتر را بگذاریم کنار که هر چی بلا بود از دکترها به سرمان آمد، بیاید این بار مشکل را کاغذ کنیم پخش کنیم در شهر، تا آنهایی که حل اعتیاد راست کارشان است، خودشان را به ما (یعنی عقلا ) معرفی کنند و ما (یعنی عقلا) یکی را انتخاب کنیم. همه عقلا (یعنی ما)، عقل هایشان را به کار انداختند و تایید کردند رأی عاقل آخری را.
روز اول تمام نشده بود که یک لشکر آدم با مجمع عقلا (یعنی ما) تماس گرفتند که آقا ما می توانیم مشکل محلتان را حل کنیم.
یکی می گفت اگر من بشوم صاحب کار، از تمام معتادهای محل، پهلوان زورخانه ای می سازم سال اول نشده. دیگری می گفت مشکل از جوانها نیست، بلکه مشکل جنس تریاک است؛ اگر جنس را درست کنیم که قاطی نداشته باشد و به قول معرف جنس اصل بدهیم دست جوان ها؛ اصلا اعتیاد نابود می شود خودبه خود، سه ساله تمام است اگر اختیار محل با من باشد. بنده خدای دیگری می گفت آن زمانی که هنوز کلمه اعتیاد در فرهنگ لغت درج نشده بود، من با وزیر جهاد کشاورزی افغانستان پیرامون مزیّت های خشخاش جلسه می گرفتیم و کاپوچینو می خوردیم فقط شش ماه فرصت می خواهم. دیگری می گفت که اگر هر محله را به صورت فدرالی اداره کنیم به طوری که هر کوچه خودش بانی حل مشکل اعتیاد شود، فقط دوسال وقت می گیرد.
خلاصه هر کسی یه نوع شعار و برنامه ای می داد تا اینکه مُلّایی بینشان درآمد و گفت من صد روزه مشکل اعتیاد محل را حل می کنم صد در صد تضمینی. من(یکی از عقلای جمع) گفتم یعنی کنتراتی می توانی؟ گفت بعله، شما نمی دانید ریشه کار کجاست، به من فقط صد روز مهلت بدهید.
عقلا (یعنی ما) آمدند عقول شان را روی هم کردند دیدند صد روز همه جوان ها راست و ریست بشوند اعتیاد هم برود چقدر خوب است، از همه زمان های گفته شده هم کمتر بود. اینجا بود که ما (یعنی عقلا) (که به مزایای مزایده و مناقصه در اداره محل پی برده بودیم) هر طور شد ملّا را کردیم رئیس محل. به هر حال بهترین راه همیشه آسانترین راه است.
مُلّا روز اول کاریش سخنرانی قرائی انجام داد و گفت که طی سالهای مدیریتی رئیس قبلی مواردی پیش آمده که باید ابتدا حل شود. او سپس اضافه کرد انتخاب او به عنوان رئیس محل دارای پیام خاصی است و همه باید در برابر خواست همگانی کرنش کنند و اگر کسی این پیام را نمی گیرد حتما بی سواد است.
ما (یعنی عقلا) نفهمیدیم چه پیامی داده بودیم که روحمان هم خبر نداشت، فقط می دانستیم که ما عدد صد را به او تفهیم کرده بودیم برای ریشه کنی همه مصائب.
روز دوم ملّا شروع کرد یک دار و دسته ای را برای خودش درست کردن. اصغر نفتی و رحیم پا انداز و کریم کفتر بازو و چند تا دیگر شدن تیم اصلاحاتی برای ریشه کنی مصائب که تا سی روز طول کشید.
ما(یعنی عقلا) بعد از سی روز گفتیم آقا فلانی این سی روز باید ثلث مشکلات رو حل کرده باشی، گفت که اوضاع خیلی خرابتر از آنی بوده که فکر می کردم. ما در این مدت مشغول برسی بدبختی های مادی بودیم که رئیس محل قبلی (دکتر) بر سر محل آورده. ما (یعنی عقلا) دعا کردیم به جان ملّا ( گفتیم ملّا جان مچکّریم) و نفرین فرستادیم به جان دکتر.
ده روز بعدی هم ملّا شروع کرد قصّاب محل را برداشت و جایش از عقلای خودش (ما نه، از طیف اصغر نفتی رو و رحیم پا انداز و کریم کفتر باز) را گذاشت، بعد نوبت بقّال و بزاز و سلمانی و ... رسید. کلّا محلّه عوض شد آدم هایش.
محصّلین صداشان درآمد که ای بابا داری چیکار می کنی ملّا؟ کو مبارزه با اعتیاد جوانهای محل؟ که ملّا گفت این آدم ها همه ریشه های مذلّت و بدبختی محل هستند که توسط رئیس قبلی نصب شده اند، در ضمن رأی عقلا (یعنی ما) به ایشان دارای پیام خاصی بوده و هر کس این پیام را درک نکند خشونت طلب است. این شد که همه محصّلین فهیم ترسیدند به خشونت طلبی محکوم بشوند، پس حرفی نزدند. ما هم دعا کردیم برای ملّا (ملّا جان مچکریم) و فحش کردیم نثار رئیس قبلی.
ده روز بعد که باید نصفی از مشکلات حل شده باشد، ملّا آمد و به مردم محل گفت که در این مدت ما مشغول جمع آوری آمار از خسارات معنوی دکتر قبلی بوده ایم و باید بگویم محلّه تقریبا به خاک سیاه نشسته و مخلص کلام ما خیلی خیلی بدبخت و خاک برسر شده ایم. و باز گفت که انتخاب ایشان به عنوان رئیس از سوی ما ( یعنی عقلا) دارای پیام خاصی هست که هر کس این پیام را درک نکند، بی شعور تشریف دارد و ما (عقلای با شعور) به جان ایشان دعا کردیم و برای هزارین بار به روح دکتر قبلی نفرین فرستادیم.
هنوز شصت روز نشده بود که دیدیدم علاوه بر جوان ها، پیرمرد و پیرزن ها هم دارند معتاد می شوند. همه نگاه ها به سوی ملّا بود که ناگهان درآمد و گفتند پیشرفت اعتیاد در نسل ها نتیجه بی تدبیری رئیس محل قبلی است و ما در زمینه توسعه این مرض تقریبا بیچاره شده ایم طوری که به خواب هم نمی دیدیم اینقدر خاک برسری را؛ فردا روز است که کودکان در جنین مادرهایشان مبادرت به سیخ و سنگ کنند و مسبب آن هم همان قبلی ها هستند؛ در ضمن انتخاب من به عنوان رئیس محل از سوی عقلا (یعنی ما) دارای پیام خاصی است که هر کس آن را در نیابد جنون گاوی دارد. اینجا بود که برخی دعا کردند نثار دکتر (رئیس) قبلی.
هشتادمین روز که طی شد، مشاهد شد که برخی گربه های محل نعشه می زنند، و لفظ «میو میو» را با حال خماری «مییییوووو .... میییییووووو» تلفظ می نمایند. سگ ها هم «واق واق» را ترک کرده و «واااااااااااااق ... وااااااااا...) می کردند و بیشتر اوقات به جای پاسبانی توی چرت بودند.
برخی از عقلای ملّا(از طیف اصغر نفتی و رحیم پا انداز و کریم کفتر باز) در حالی که دماغشان را بالا می کشیدند، با چشمان خمار شهلایشان، ادعا کردند که گربه ها و سگ ها با این طرز بیانشان می خواهند بگویدند «حسنک کجایی؟» امّا هر عقل سلیمی می فهمید این بهانه است. این نشان از اعتیاد حیوانات محلّه به کراک بود که تا به حال سابقه نداشت (هم از نظر فاعل و هم مفعول).
در اینجا بود که ملّا در یک سخنرانی قراء گفت وضع حیوانات در زمان رئیس قبلی اینچنین به فنا رفته و باید بگوییم که در حوزه حقوق حیوانات روزگار سیاه هستیم به حدی که آنها هم معتاد شده اند. البته ایشان برخی گربه ها و سگ ها را محکوم به اتحاد علیه او و تیم عقلایش کرد و به تمام حیوانات محل (چون آدم ها حرفش را گرفته بودند) اخطار داد که انتخاب او به عنوان ریاست محل توسط عقلا (یعنی ما) دارای پیام خاصی است که اگر این جانورها آن را در نیابند از بعضی آدمها کمترند. او گفت صد و بیست روز دیگر وقت لازم دارد تا فجایع مدیر قبلی را برای ما گزارش کند تا خوب خر فهم بشویم چقد از اعماق وجود خاک بر سرتر شده ایم. البته دیگر کسی برای ملّا دعا نکرد، فقط دلمان برای رئیس قبلی خیلی تنگ شد.
الان صد روز از انتخاب ملّا توسط ما ( یعنی عقلا) به ریاست محل گذشته است و هم اکنون بعد از مصرف نمودن هر کدام یک مثقال تریاک اصل با وافور سلطانی( همراه با چایی نبات زعفرانی) پس از گذران یک دوره خماری، طی یک جلسه بسیار خطیر به این نتیجه رسیدیم که برای دور بعدی انتخاب رئیس محل، اگر شیر پاک خورده ای گفت فلان روزه مشکل اعتیاد را از جوان و پیر و گربه و سگ و ما (یعنی عقلا) رفع می کند، یادمان نرود حتما از او بپرسیم، "ببخشد چگونه"؟