خطبه حضرت عباس .س . در هفتم ذیالحجه سال 60 هجری بر فراز کعبه در یوم الترویه و قبل از حرکت کاروان اباعبدالله(ع) به سمت عراق به شرح زیر است:
هفتم ذیالحجه
حمد خدایی را سزاست که این بیت را به برکت قدوم پدر او ( اشاره به امام حسین علیه السلام ) شرافت داد.
بیتی که تا دیروز خانه خدا بود و امروز به این شرافت ( امیرالمومنین) قبله گردیده است
ای کافران فاجر و فاسق !
آیا راه را برای ادامه حج امام نیکان مانع میشوید؟
چه کسی از او به کعبه سزاوارتر است؟
چه کسی از او به کعبه نزدیکتر است ؟
اگر حکمتهای آشکار و اسرار والای و امتحانات الهی نبود؛ این بیت الهی بود که به طواف امام حرکت میکرد. قبل از این که امام به سوی آن حرکت نماید مردم استلام حجر میکنند ولی این حجر است که او را استلام مینماید و اگر خواست مولای من بر پایه مشیت الهی نبود هر آینه مانند باز شکاری غضبناک که بر گنجشکهای در حال پرواز هجوم میآورد به شما حمله میبردم و جان شما را میگرفتم.
ای قوم ترسو
آیا قومی را میترسانید که تفریحشان در کودکی بازی با مرگ است.
پس چگونهاند در مردانگیشان ؟
و قسم میخورم که به جای قربانی کردن حیوانات، عزیزانم را برایش فدا کنم.
هیهات !!!
ببینید و به دقت نظاره کنید که رهرو چه کسی هستید؟
کسی که دائم الخمر است یا کسی که صاحب حوض کوثر است؟
کسی که در خانه او آواز خوانهای مست هستند یا کسی که اهل خانهاش محل نزول وحی و قرآن است؟
کسی که در خانهاش جای آلات لهو و لعب و پلیدیهاست و یا کسی که خانهاش محل پاکیها و آیات الهی است؟
شما در گمراهی شدیدی واقع شدهاید که قریش در آن واقع شد، زیرا آنان میخواستند که رسول الله را به قتل برسانند و شما میخواهید که فرزند دختر پیامبرتان را به قتل برسانید.
و هیچ گاه این امر امکانپذیر نبود تا وقتی که امیرالمومنین علیه السلام زنده بود.
چگونه برای شما کشتن ابا عبدالله الحسین علیه السلام ممکن است تا مادامی که من از ذریه علی علیه السلام زندهام؟
بیایید تا شما را به مقصودی که برای آن جمع شدهاید راهنمایی کنم، به قتل من اقدام کنید، که این تنها راه برای رسیدن به قتل ابی عبدالله است.
گردن مرا بزنید، تا مراد شما حاصل شود.
خداوند شما را به مقصودی که دارید نرساند و عمرهای شما را کوتاه و فرزندانتان را مشتت و پراکنده نماید و شما و اجدادتان را لعنت کند.
فوت
بال
ایست
پایش چپ شد
روی چمن
نیمکت نشین شد
به او دلار دادند
…
مادر
دور پدر فوت کرد
پدر بال گرفت
مین ها به او ایست دادند
پایش جا ماند
ولیچر نشین شد
به او درد دادند!
…
فوت
بال
ایست
به سوی خودی شوت کرد
پدر دروازه بان بود
شیرجه نرفت
ویلچرش لنگ بود
خط شکسته شد
به پدر کارت دادند
به فوت
بال
ایست
کارتل!
…
فوت
بال
ایست
گل می زد
به دروازه خودی
وقتی او را
با دختر گل فروش سر چهار راه
شبانه گرفتند
…
فوت
بال
ایست
به کره گل زد
- از همان گل های سرچهار راه -
کیروش خندید
فوت
بال
ایست
بیست ملیون برد
دوربین ها نور انداختند
بیست ملیون چشم به او خیره بود
بیست ملیون شکم گرسنه بود
بیست ملیون غم خفته بود
پدر از درد
روی
ولیچر بال زد
دوربین ها سرشان گرم بود!
سلمان کدیور - " سلیم "
———–
بعد نوشت:
وزیر ورزش درباره پاداش به بازیکنان تیم ملی گفت: نفری ۲۰ میلیون تومان به همه اعضای تیم ملی پاداش داده میشود. (+)
بازتاب اثر در :
اول: خیانت
در جامعه شناسی سیاسی، نگاه مردم و خواص را به حاکمیت در چند دسته تقسیم بندی می کنند. درجه اول کسانی هستند که از نظام و حاکمیت به طور مطلق راضییند و همه چیز را خوب می بینند. درجه بعد منتقدین هستند، یعنی کسانی که خواستار اصلاح وضع موجودند، اما به نظام حاکم وفادارند، درجه بعدی مخالفین هستند. این دسته کسانی هستند که از اصلاح نظام نا امید هستند اما علیه نظام دست به اقدام نمی زنند مگر اینکه نیرویی آنها را فعال کند. دسته بعدی معاندینند، کسانی که مخالفت خود را با عمل هایی بروز می دهند و دسته آخر محاربین یک نظام را شکل می دهند که علیه نظام حاکم دست به اسلحه می برند.
هنر حکومت داری این است که حکومت بتواند از ابزار خود از پر رنگ شدن صف منتقدین به بعد بکاهد. یعنی رویش هایش بیش از ریزش هایش باشد. یا به عبارت بهتر، جذب حداکثری و دفع حداقلی را در خود لحاظ کند.
اینکه در نظامی کسانی باشد که برای منافع خود و احزابشان، مخالفینشان را به سوی رده های بالاتر از منتقد هل دهند، تا از این طریق افکار عمومی را علیه مخالفینشان بشورانند، شاید بزرگترین خیانتی باشد که بشود به یک نظام کرد.
یک حکومت باید این اصل ر ا جزء اصولش قرار دهد که دشمن یکیش هم زیاد است و دوست هزارتایش کم. جذب حداکثری و دفع حداقلی.
این خیانت را در کشور ما بسیاری از گروه ها و احزاب و شخصیت ها انجام می دهند. تا کسی پایش را چپ انها می گذارد یا طوری فکر و نظر ارائه می کند که به منافع احزابشان نرسد، انگ بی بصیرتی، جریان انحرافی، جنبش سبزی، گروهک فرقان، منافقین دهه شصت و الخ به سویشان شلیک می کنند تا حدی که شخص مفعول خودش اعتراف کند که بله من ضد جمهوری اسلامی هستم. آن وقت است که این حضرات آرام می گیرند و توپخانشان را خاموش می کنند.
الان به بهانه انتخابات سال آتی، این فضا شدیدتر خواهد بود. روز به روز بر حجم افتراء و اتهام زنی ها افزوده خواهد شد. باید مراقب بود.
دوم: دانشجوها کوتاه نیایند
دیشب جلسه ای بود با حاج آقا محمدیان، نماینده حضرت آقا در دانشگاهها. دانشجویی از ایشان گلایه کرد که چرا فضای دانشگاه ها امنیتی شده است. دستگاه های امنیتی به خود اجازه می دهند در امور جاری جریانات دانشجویی دخالت کنند و برخی برنامه هایشان را تعطیل کنند. سخنرانهای یک همایش را به دانشگاه راه نمی دهند و... در حالی که آن جریان دانشجویی وفادار به نظام و به اسلام است.
ایشان جواب دادند که این نهادها حق دخالت در امور جاری تشکل های دانشجویی را ندارند. مگر در موارد خیلی خاص که کمیته ای تشکیل می شود با حضور رئیس همان دانشگاه، و تصمیمی گرفته می شود. که تا به حال چهار بار هم چنین کمیته ای تشکیل نشده. این موضوع در شهرستانها پر رنگ تر از شهر تهران است متاسفانه. تهران اینطور نیست. اما در شهرستانها این نهادها نه تنها دخالت می کنند بلکه اعمال قدرت هم می کنند. علتش هم شاید این باشد که دانشجوها خودشان کم کاری میکنند در برابر این نهادها. دانشجوها نباید کوتاه بیایند، باید برنامه های خودشان را با جدیت انجام دهند. و اگر باز فشار آوردند به ما گزارش بدهند. بنده موظفم پیگیری کنم.
اصلای کی خبردار شد کیهان کاریکاتور موهن! کار کرده؟ شاید اگر خود حسین شریعتمداری تقاضای توقیف کیهان کاریکاتور را نمی کرد، هیچکس کاری به کارش نداشت.
الان سید مسعود شجاعی بازداشت است؟ یا قرار است با قرار وثیقه پس از هفتاد و دو ساعت آزاد شود؟
آیا مسعود ده نمکی در واکنش به این کاریکاتور پاسخ دندان شکنی منتشر کرد؟ یامازیار بیژنی در پاسخ آن طرح شرق، طرح نویی در انداخت؟
آیا نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای حفاظت از کیان اسلام و شأن پیامبران الهی دست به محکومیت کیهان زدند و در صحن علنی دو فرسخ راه پیمایی نمودند؟ مصاحبه ای کردند؟ فحش و فضیحتی دادند؟ محکومی کردند؟
آیا خبرگزاری فارس همانطور که کاریکاتور شرق را به یک مسئله امنیت ملی تبدیل نمود، جز خبر توقیف کیهان، آن هم به نقل از خود شریعتمداری، مطلبی منتشر کرد؟ آیا با شخصیت های ملّی و المپیک و پارالمپیک سیاست و فرهنگ، علیه کیهان مصاحبه ای ترتیب داد؟
آیا دادستانی کشور کیهان را همچو شرق خِفت کرد؟ آیا طبق قانون 1000000001قانون مدنی – تبصره 275940 – بند " ه " نظارت بر مطبوعات هم سو، کیهان شامل رأفت داداستانی گشت؟
روزنامه شرق به جرم توهین به صف رزمندگان تا پای گیوتین کشانده می شود. مدیر مسئولش قسم و آیه می خورد که اصلا قصدش توهین به دفاع مقدس نبود، چرا که هیچ کارکتر نشانه ای از آن قضیه در طرح موجود نیست. قسم می خورد که من خودم جنگ رفته ام و کاریکاتوریستش هم فرزند جانباز است و به هیچ وجه به گذشته اش توهین نمی کند.
امّا این جلز و بلزها به دادش نمی رسد. همه جماعت (... ) یقه هایشان را کیپ کرده و ریششان را چو لب شمشیر تیز نموده که نه تو کافری، تو به ارزش ها توهین کرده ای، الان گرمی حالیت نیست. خودت نفهمیدی چه کردی. باید بشوی درس عبرتی برای سایرین. ویک صدا فریاد که:
ای شرق بی کفایت استعفا استعفا!
روزنامه کیهان به فاصله کمی کاریکاتوری می کشد که مخاطب را در وهله اول یاد یوسف نبی (ع) می اندازد. در حالی که این پیامبر بزرگ، برهنه و با ظاهری زننده در مجلس زنان زلیخاه حاضر گشته است. در طرح تمامی کارکترهای لازم برای این برداشت وجود بارز دارد. آنقدر که نیاز به تفسیر ندارد.
هیچ کس در مورد کیهان حرفی نمی زند. چرا که به قدرت خبری اش نیاز مبرم دارند. چرا که دم کیهان را باید ببینند برای هارت و پورتشان.
شریعتمداری که احساس کمی خجالت می کند( به جای دوستانش) خودش می آید می گوید، من اعتراف می کنم این کاریکاتور موهن و زننده است. حاضرم هر بلایی را که قاضی بخواهد سرم بیاورد را بپذیرم.
قاضی هم شاید به او گفته که: حسین آقا این حرفا چیه؟ اصلا خود کیهان در این فضای الوده رسانه ای کشور یک پیامبر است، آن هم اولوالعزم. شما توهینی نکرده ای. گرمی حالیت نیس جان خودت. اصلا شخص کاریکاتوریست جانباز دفاع خیلی مقدس است، محال است توهین کنید شما!
مازیار هم مثل اینکه گفته: من به هیکلم بخندم اگر بخواهم به کیهان خودم! تعریزی بزنم.
ده نکمی گفته: من نمک پرورده ام، نمکدان شکن نیستم که جواب دندان شکن بدهم.
و ...
شریعتمداری مثل اینکه واساده به گریه کردن که بابا جان خودم من توهین کردم به پیامبر خدا، بیاید منوبگیرید. همه یکصدا می گن:
نه حاج آقا، ما اگه شما رو بگیریم، توهین کننده به اصول معرفی می شیم و باید یکی بیاد ما روبگیره.
شریعتمداری هم خودش بلند میشه میره کیهانشو با التماس توقیف می کنه.
...
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونشم رسید.
برای کاریکاتور روزنامه شرق چه قائله که درست نکردند. روز اول که کاریکاتوررا دیدم به هیچ وجه ذهنم نرفت که دارد ارزش ها را به سخره می گیرد و ...!چون در تصویر هیج عنصر ارزشی ای به کار گرفته نشده بود. نه چهره تصاویر شبیه جهره رزمنده های جنگ است نه لباس پوشیدن و حالت چهره و ادا و فیزیکشان به بسیجی ها می برد که می گویند شرق خواسته ارزش های دفاع مقدس را به سخره بگیرد. بنده نه روزنامه شرق می خوانم و نه اصلاح طلب شده ام و نه شانتاژهای سابق شرق را کتمان می کنم. امّا باید حق را گفت!
لابد اگر یک نفر یک تصویر بکشد از چند تا زن که دارند رخت می شورند، می گویند که تصویر قصد داشته خدمات زنان پشت جبهه را به سخره بگیرد.
برخی ساده لوح هم خوشحالند از این رویداد که به هر حال روزنامه اصلاح طلب است و باید بسته شود ... و چه خوب اگر بساطش را تعطیل کنند ... زهی خیال باطل که روزی نوبت آنها هم خواهد رسید!
بارها گفته ام که برخی دارند از قضایای فتنه همان استفاده ای را می کنند که امریکا از یازده سپتامبر کرد. تصویه حساب حزبی سازمانی، فتح سنگرهای رقیب به بهانه واهی.
همین جماعت اگر هین کاریکاتور را در کیهان می دیدند، که جماعتی از پشت سر هم دارند چشم بند به چشم هم می بندند، در می آیند می گویند که " به به عجب کاریکاتوری زده کیهان! ... کاریکاتور می خواهد بگوید که جریان انحرافی دارد جلوی بصیرت توده ها را می گیرد ... "
اگر کشنده این کاریکاتور مازیاربیژنی بود، همه برایش سوت می زدند و می گفتند که بیژن دارد به روشنفکرها طعنه می زند!
دعوا سر لحاف ملّاست، نه ارزش های اسلام و ارزش های انقلاب. این ها همه سیاسی بازی یک مشت احزاب بی سر و ته است.
جنبش عدالتخواه دانشجویی را تشکیلاتی فراجناحی می دانند. تشکیلاتی که فارق از قیل و قال های اهالی سیاست، تمام توجه خود را به مردم و مستضعفین و گود نشین ها معطوف ساخته است. امری که طی سالهای اخیر متاسفانه کمی کم رنگ گشته است و مسئولین آن باید آن را دوباره با تمام قدرت احیا کنند.
ما باید نشان دهیم که دعواهای سیاسی و جناحی ما را از مردم و مشکلاتشان غافل نکرده است. باید نشان دهیم تمام هم و غم مان همان فقرا و رنج کشیده هایی است که حضرت امام آنها را سیلی خوردگان روزگار نامید و فلسفه نهضتش را بر استیفای حقوق آنها از گردن کلفت ها قرار داد.
خمینی ای که فرمود فاتحه این انقلاب را وقتی باید خواند که کوخ نشینان در شهوت کاخ نشینان غرق گردند و فراموش شوند.
جنبش عدالتخواه داشجویی خط بطلانی بر این فضای کثیف سیاسی خواهد کشید به فضل خداوند. ما میان فقرا و گودنشینان خواهیم رفت، پای اشک و درد دلهایشان خواهیم نشست و حق و حقوق تضییع شدشان را از مسئولین مطالبه خواهیم کرد، با سماجت تمام.
ما اجازه نمی دهیم گربه سگ چپ و راست با شامورتی بازی های کثیفشان ذهن ها و چشم ها و دل ها را به سوی چیزی جز مستضعفین، منحرف کنند.
حقیر به شدت محتاج راهنمایی های برادران و همکفرانم در شیراز و دیگر جاهای کشور هستم، کسانی که در عمل به این حرفها همیشه از من سبقت جسته اند. کسانی که در شیراز نشان دادند می شود با نفس مسیحایی روح الله کبیر دنیا را قبضه کرد!
همانطور که در دو مقاله پیش عنوان کردیم شیراز از دو حیث اقتصادی در کشور مطرح است. اول تجاری سازی شهری و دوم تجارت زمین و باغشهر. در محور اول شیراز تبدیل به برج های شیک و لوکسی شده که نقش نمایندگی فروش کشورهای دیگر را بازی می کند و در محور دوم این شهر مبدل به پایتخت تجارت زمین و زمین خواری گشته است.
این دو عامل مدت مدیدی است که اعتراضات گروه های دانشجویی و مردمی را همراه داشته است. این گروه ها این مدل توسعه را مضر و غیر فنی عنوان کرده اند و برخی مسئولان و متصدیان امور شهری که به نحوی با این دو محور ( تجاری سازی و تجارت زمین ) سر و کار داشته اند، طیف های حزب اللّهی و منتقد را به بی سوادی و نداشتن علم کافی برای نقد، و نداشتن راهکار عملی و قابل اجرا، متهم نموده اند، جدلی که همچنان ادامه دارد.
در این مقال سعی بر آن است که با تحلیلی نظری راه دیگری که منجر به توسعه اسلامی شهر نیز می گردد ارائه داده شود تا به این وسیله این بهانه که منتقدان از علم و سواد کافی برخوردار نیستند و صرفا نقد می کنند، پایان پذیرد و علاوه بر آن مسئولین امر به این مدل پیشنهادی فکر کرده و راهکارهای عملی ساختن آن را فراهم نمایند.
یک سوال بنیانی و کلیدی که در مبحث توسعه درکشور ما مطرح است این است که: چرا هر چه شهرها کلانتر و توسعه و رفاه اقتصادی و اجتماعی فزونی می یابد عناصر فرهنگ بومی و اسلامی بیشتر به فراموشی می رود و به نوعی جلوه های مغایر با دین منجر می شوند؟ مثلا درهمین شیراز خودمان. چرا هر چه مجتمع های اقتصادی و رفاهی رشد کرده اند، دینمداری به حاشیه رفته است؟
دانشمندان علوم توسعه، توسعه را در چهار محور مجزا تحلیل می کنند. توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی، توسعه اقتصادی و توسعه اجتماعی. این دانشمندان با توجه به ساخت کشورها و مناطق جغرافیایی هر یک از این محورها را بر دیگری اولویت می دهند.
یکی از مهمترین نظریه پردازان توسعه، ماکس وبر است که تحلیل اندیشه او ما را به پاسخ سوال مان نزدیک می کند. ماکس وبر توسعه را با تجدد و عقلانی شدن گره می زند، و می گوید جامعه به شرطی عقلانی و مدرن می شود که فرایند توسعه به سمت دین زدایی ( که او آن را خرافه و افسون می نامد ) جهت گیری کند تا بدین شکل زمینه تشکیل " انسان مدرن " فراهم بیاید.
پارسونز از پیشروان بسط این نظریه ماکس وبر است. او جامعه را به صورت اندامور تصور می کند ( مثل اندام انسان) که هرعضو جدای از اعضای دیگر، وظیفه خاص خودش را انجام می دهد و یا به عبارت دیگر برای یک وظیفه معین تخصصی گشته است. این مدل انسان و کنش انسانی و نیازهای معنوی و روحی او از فرایند توسعه حذف می کند تا جایی که ارزش های متجلی سرمایه داری ( که همان انسان بدون دین است ) را درجامعه متجلی نماید.
اسلام با این مدل توسعه کامل مخالف است چرا که او انسان و جامعه را واحدهای مجزا قلمداد نمی کند بلکه آنها را یک مجموعه واحد با نیازهای مرتبط فرض می نماید. اسلام توسعه فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در هم آمیخته می داند و هیچگاه یک فعالیت اقتصادی را صرفا اقتصادی قلمداد نمی کند، بلکه همراه با آن، این فعالیت را نوعی فرهنگ که منتهی به ساخت سیاسی جامعه می گردد و در تکامل اجتماع انسانی نقش دارد، می داند.
در اسلام و مکتب توسعه اسلامی، انسان نقش فاعل و مفعول را هم زمان بر عهده دارد، خلاف نظر ماکس وبر که انسان را حذف و کارکرد اجتماعی توسعه را فاعل قلمداد می کند. اسلام می گوید انسان عامل و فاعل توسعه است و از طرف دیگر اثرات آن بر خود انسان وارد می آید، پس باید در فرایند توسعه نیازهای مادی و معنوی انسانی را لحاظ نمود.
در تئوری توسعه اسلامی، توسعه ای که با تعالی همراه نباشد ، راهی است که باعث نابودی انسان می گردد. تعالی به مفهوم رشد ارزش های انسانی و اسلامی است که به بُعد غیر مادی انسان اشاره دارد.
اسلام می گوید توسعه باید منجر به تولید ثروت؛ رفاه عمومی، آبادانی شهرو کشور گردد و تعالی همراه با آن باید ارزش های انسانی و اسلامی را که نیاز آخرتی و معنوی انسان را تامین می کند، در خود لحاظ نماید. توسعه دنیا همراه و هم شانه تعالی اُخروی انسان، این شاهراه توسعه اسلامی است. یعنی توسعه دنیا نباید به تخریب آخرت منجر گردد. إنَّ الاخرهَ خَیرُ لَکَ مِن الاولی ... « به راستی که آخرت برای تو ( انسان) برتر است » ( سوره مبارکه ضحی )
با این توضیحات پاسخ سوال مطرح شده را دریافت کردیم. مدل توسعه شهر شیراز و کشور بیشتر با مدل توسعه ماکس وبر قرابت دارد تا مدل توسعه اسلامی چرا که عملا به دین زدایی منجر گشته و تعالی انسانی و اسلامی را در خود هضم نموده است.
سوال دوم: آیا می توان یک مدل توسعه همراه با تعالی را مصداقا مثال زد و نقش آن را تحلیل نمود تا الگویی برای توسعه امروز ما باشد؟
همانطور که گفتیم اسلام اعتقاد دارد که چهار محور توسعه باید هماهنگ با هم رشد کند و با مجزا گرایی، مخالفت شدید می کند. خلاف غرب که هدف توسعه اقتصادی صرفا تولید منابع سرمایه داری است، همچنان که هدف توسعه سیاسی تحکیم حاکمیت سرمایه قلمداد می گردد. این تمدن با حذف پیش فرض تعالی انسانی ( دین ) اقدام به نوسازی اجتماع کرده که امروزه با پیامدهای ویرانگر آن دست به گریبان است. پس ما نظریه اسلامی را حول " نظریه توسعه متوازن " شرح خواهیم داد. یعنی مدلی که هر چهار محور توسعه متناسب با هم و هماهنگ با هم و در کنار هم رشد کنند.
در همین شهرخودمان ما چند نمونه ای از توسعه اسلامی ( توسعه متوازن ) را شاهد هستیم. نمونه بارز آن مجموعه وکیل است. این مجموعه از یک بازار، مسجد، حوزه علمیه، باشگاه ورزشی ( زور خانه ) و حمام تشکیل شده است.
بازار در این مجموعه نقشی اساسی در توسعه اقتصادی شهر داشته است. کنار این توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی نیز دیده شده است که با مدرسه علمیه رقم خورده است و از طرف دیگر توسعه فرهنگی را نیز درکنار خودش دارد که با تأسیس مسجد به آن پرداخته شده. وجود چندین زورخانه که در آن موسیقی و اشعار دینی خوانده می شود نقش یک باشگاه فرهنگی را بازی می کند که تربیت جسم هماهنگ با تربیت روح را مورد توجه داشته؛ و مجموعه حمام وکیل لحاظ طهارت جسم را درکنار طهارت و بهداشت روح متذکر گشته است.
این مصداق بارز و عینی و موجود؛ توسعه را کنار تعالی به صورتی متوازن رشد می دهد. همانقدر که به ارش های مادی مثل تولید ثروت، خرید و فروش و معامله، تربیت جسم اهمیت می دهد، به نیاز معنوی و اخروی انسان پاسخ می دهد.
حال این نقش را کنار این حقیقت قرار دهید که سهم بازار و بازاریان درکنار اقتصاد آن، چه سهمی درمبارزه با ظلم و استبداد و تولد انقلاب اسلامی و تقویت تشیع داشته است؟ تمام تاریخ معاصر ما نشان دهنده این حقیقت است که شاهراه اصلی تأمین مالی برای تبلیغ تشیع و اقدام علیه ظلم و ستم و گاه حتی تحریم اقتصادی و بایکوت حکومت های استبدادی؛ توسط بازار و بازاریان رقم خورده است. بازاریان هموار نقش موتور محرک مذهب و حرکت های مذهبی را ایفا نموده اند و با تأمین اقتصادی قیام ها، نقشی اساسی در توسعه سیاسی اسلام و ایران بر عهده داشته اند.
در اینجا یک شخص بازاری علاوه بر اینکه شأنی اقتصادی برای خویش لحاظ داشته، شأنی سیاسی نیز برای خودش متصور گشته است. نبض بازار و نبض اقتصاد جامعه در دست علما ( متصدیان حوزه علمیه و مدارس دینی ) بوده و بازاریان بنا به دعوت آنها حاکمیت را تحت فشار نهاده اند. این یعنی رشد هماهنگ توسعه سیاسی و اقتصادی کنار فرهنگ و تاثیرگذاری در توسعه اجتماعی.
درشیراز می توان به بازار شاهچراغ( ع) نیز اشاره کرد. یک بازار با مرکزیت مسجد عتیق و حوزه علمیه و باشگاه ورزشی ( زورخانه ) . در تبریز بازار مشهور تبریز و بازار کرمان و تهران و ... از مثال های بارز این مدل توسعه موفق هستند.
نکته قابل توجه این است که هر چقدر این شهرها از این مراکز تجاری هماهنگ با فرهنگ بومی برخوردارتر بوده اند، نقش آنها در تاریخ سازی ملت خویش از یک سو و مرکزیت نشر علم و تولید آن از سوی دیگر بیشتر بوده است.
وقتی صحبت از اقتصاد مقاومتی ای می شود که باید در ساخت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعه نقش ایفا کند، دقیق مراد پیگیری این مدل توسعه و ثولید ثروت است. تولید ثروتی که نافی تمام شکاف های طبقاتی و نابودگر روح مصرف گرایی و مروج روح اسلام خواهی و ظلم ستیزی باشد. اقتصادی متکی به بازار سالم و خط گیرنده از علمای اسلام و موثر در ساخت سیاسی کشور و مقاوم در برابر تهاجم اقتصادی دشمن. تمام این کارکترها در مدل توسعه متوازن گنجانده شده است که مصداق بارزش مجموعه وکیل است.
این نگاه در شیراز که مزین به نام سومین حرم اهلبیت است بسیار مهم است چرا که برای عملی کردن این آرمان هیچ راهی بجز روند توسعه متوازن وجود ندارد. بی شک با افزایش مجتمع های تجاری و رشد توسعه به سبک غربی تحت تئوری ماکس وبر، نه تنها ما به شهری که شایسته اهلبیت باشد نخواهیم رسید، بلکه روز به روز از این آرمان فاصله ها خواهیم گرفت. چرا که این مدل توسعه مجزا و فردگرایانه فقط به قسمتی از نیاز یک قشر ازجامعه که قشر مرفه و مصرف کننده است پاسخ می دهد نه تمام نیازهای انسانی جامعه اسلامی و انسان مسلمان شیعه.
باید ازمسئولین این شهر پرسید وقتی که داشتید کرور کرو مجوز برای این مجتمع های تجاری صادر می کردید به ساخت بومی شهر و کشورتان توجه نمودید؟ چند تا از این مراکز اقتصادی و تجاری نمازخانه دارند چه برسد به مسجد و حوزه علمیه و باشگاه ورشی؟
باید پرسید آیا عملی کردن توسعه متوازن برای شما محال است؟ چرا که پیشینیان ما در گذشته ای نه چندان دور با این مدل در صدر تمدن اسلامی و جهانی قرار گرفتند.
آیا نمی توان از این پس اگر مجموعه اقتصادی را تاسیس می کنید نیازهای دیگر انسانی مردم را هم در نظر بگیرید تا این مجتمع ها محل تمرکز اباحی گری، بی حجابی و فحشا نگردند؟
مگر نه این است که مجتمع های تجاری شیراز محل فعالیت و رشد فرق منحرف ضاله ای گشته که می توانند علیه اسلام و انقلاب دست به عمل بزنند( کما اینکه بسیار این کار را کرده اند )؟ آیا اگر شما در ساخت چنین مجتمع هایی فقط و فقط پول و سرمایه را بت نمی کردید و کارکترهای اسلامی و انسانی را در نظر می گرفتید شاهد چنین اتفاقات تلخی بودیم؟
یقینا روزی از شما سوال خواهد شد. و باید در برابر هر امضایی که پای این مجوزها زده اید درمحضر خداوند منتقم جبّارجواب پس بدهید. چرا که شما مدل موفق و مصداقی مبرهن از توسعه اسلامی در اختیار داشتید امّا به سیاق آن عمل نکردید و آنچه برایتان مهم بوده و هست فقط و فقط انباشت ثروت بوده نه تعالی انسان. مصداق آیه مبارکه ای که فرمود ...... الذی جَمَعَ مالا وَعَدَدَه ... یَحسَبُ أّن ماله و أَخلَدَه ... ( سوره مبارکه همزه )
جنبش های دانشجویی و مردمی باید چنین مدل توسعه ای را مطالبه کنند و مجدّانه از مسئولین امر بخواهند راه و مسیر خودشان را به این راه صحیح تغییر دهند.
مطلب مرتبط:
دانشمندان و صاحبنظران علم سیاست حزب را حائل بین مردم و حاکمیت می دانند. کارکرد حزب به این نحو تعریف گشته که این نهاد باید از حقوق مردم در قبال حکومت دفاع کند و سعی کند صدای مردم را به گوش حاکمان برساند تا از این طریق زمینه قانون گذاری و تصمیم گیری حاکمیت را به نفع مردم مصادره نماید.
حزب درحقیقت نماینده افکار و سلیقه های مختلف در جامعه است که در تامین منافع صاحبان آن فکر و سلیقه در کسب قدرت سیاسی کشور، می کوشد. و وجه مشترک تمامی آنان حمایت از مردم در قبال حاکمیت است.
مقام معظم رهبری در سفر به استان کرمانشاه، درجمع دانشجویان، حزب مطلوب را چنین تعریف می کنند:
آن حزبى که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتى که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهایی ایفا میکند. ما دو جور حزب داریم: یک حزب عبارت است از کانالکشى براى هدایتهاى فکرى؛ حالا چه فکرى به معناى سیاسى، چه فکرى به معناى دینى و عقیدتى. اگر چنانچه کسانى این کار را بکنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست بگیرند؛ میخواهند جامعه را به یک سطحى از معرفت، به یک سطحى از دانایی سیاسى و عقیدتى برسانند؛ این چیز خوبى است. البته کسانى که یک چنین تواناییاى داشته باشند، به طور طبیعى در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأى خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست. این یک جور حزب است؛ این مورد تأیید است. میدان باز است؛ هر کس میخواهد بکند، بکند. یک جور حزب، تقلید از احزاب کنونى غربى است ـ حالا من گذشته را کارى ندارم ـ احزاب کنونى غربى به معناى باشگاههایی براى کسب قدرت است؛ اصلاً حزب یعنى مجموعهاى براى کسب قدرت.
یک گروهى با هم همراه میشوند، از سرمایه و پول و امکانات مالىِ خودشان بهرهمند میشوند، یا از دیگران کسب میکنند، یا بندوبستهاى سیاسى میکنند، براى اینکه به قدرت برسند. یک گروه هم رقیب اینهاست؛ کارهاى مشابه اینها را انجام میدهد تا آنها را از قدرت پایین بکشد، خودش بشود جایگزین. الآن احزاب در دنیا غالباً اینگونهاند. این دو حزبى که در آمریکا به نوبت در رأس کار قرار میگیرند، از همین قبیلند؛ اینها در واقع باشگاههاى کسب قدرتند. این نه، هیچ وجهى ندارد. اگر کسانى در داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحزّب میروند، ما جلویشان را نمیگیریم. اگر کسى ادعا کند که نظام جلوى تشکیل احزاب را گرفته است، یک دروغ واضحى گفته؛ چنین چیزى نیست؛ اما من اینجور حزبى را تأیید نمیکنم. اینجور حزبسازى، اینجور حزببازى معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهى ندارد. اما حزب به معناى اول، یعنى یک کانالکشى در درون جامعه، براى گسترش فکر درست ـ چه فکر عقیدتى و اسلامى، چه فکر سیاسى و تربیت کادرهاى گوناگون ـ بسیار خوب است؛ این چیز نامطلوبى نیست.»
در نتیجه حزب را افرادی صاحب نفوذ و خواصی قابل رجوع تشکیل می دهند که موظفند از اسلام و انقلاب و میهن، در برابر انحرافات زمان حراست نمایند.
شیراز چه در زمان اصلاحات و چه در برهه کنونی شهری محسوب گشته که احزاب در آن حضور فعال و قدرت خاص داشته اند.
این احزاب با به قدرت رسیدنشان در عرصه های بالاتر کشوری، سایر عرصه های قدرت استان را به هرنحو قبضه نمودند و از این قدرت برای چینش و تثبیت نیروهای سازمانی و همفکر خویش بهره برده اند.
چقدر احزاب در استیفای حقوق مردم موثرند؟
اما سوالی که پیش می آید این است که چقدر این احزاب در استیفای حقوق مردم و در عدم انحراف حاکمیت به دست نااهلان نقش ایفا کرده اند؟
آیا تا به حال شده است که احزاب زمان اصلاحات مثل شاخه مشارکت و مجاهدین فارس، یا در زمان اصولگرایان، شاخه های موئتلفه ، جام یا جبهه پیروان و ... در جبهه های غیر از جبهه قدرت و منفعت حزبی حضور یابند؟
آیا سابقه داشته است که این احزاب کنار تعقیب منافع حزبی خویش و چانه زنی هایی که در عرصه سیاسی برای بالابردن سهم خویش درقدرت انجام داده اند، تلاشی برای دفاع از آرمانهای اصیل انقلاب و دفاع ازمستضعفین و پابرهنگان انجام داده باشند؟
در پاسخ این سوالات باید بین احزاب موجود انفکاک قائل شد. احزاب اصلاح طلب (در زمان حاکمیتشان) اصولا شعار و منششان چیزی جز دفاع از اسلام و مستضعفین بود. کما اینکه در زمان افولشان نیز چنین بوده اند. شعار و عملکرد آنها در حوزه جامعه مدنی بازتعریف می شد، که روحی لیبرال در آن نهفته بود.
دسته دیگر احزاب، احزابی هستند که در جریانی مخالف احزاب اصلاح طلب شعار داده اند. این احزاب همواره شعار ولایتمداری، دفاع ازمظلومین و سرکوب مستکبرین را سر داده تا به این سبب گوی سبقت از رقبای خویش بربایند. کما اینکه موفق هم بوده اند و امروزه جزء احزاب حاکم بر جامعه هستند.
این احزاب (حداقل در فارس) هیچ بروز و جلوه مردمی تا به حال نداشته اند بلکه دقیقا زمان انتخابات سر از حجره های خویش بیرون کرده و نامشان بر سر زبان ها و کلامشان تیتر جراید گشته است.
در سابقه سیاسی این احزاب که به احزاب راست معروفند، در طی سالهای حاکمیتشان بر فارس، دیده نشده که جایی بر حقوق ضایع شده مردمی که آنها را به قدرت رسانده اند اصرار بورزند.
در حالی که همانطور که گفتیم فلسفه وجود حزب، ایجاد حائل میان مردم و حاکمیت بوده و هست تا ازفشارهای ( خواسته یا ناخواسته ) حاکمیت بر مردم جلوگیری کند.
چند ماه پیش دونفر از اعضای شورای اسلامی شیراز به اتهام ارتشاء، و اخذ مال از راه نامشروع و ... محکوم شناخته شدند و از ورود به شورا منع گشتند.
پس ازچندی در یک حکم عجیب و غریب، خلاف حکم بدوی درمجازات آنها تخفیف داده می شود و یکی از این مجرمین، دوباره به صحن شورا بر می گردد. یعنی کسی که دادگاه او را مجرم شناخته وارد عرصه تصمیم گیری برای یک کلان شهر می شود تا به این وسیله اعتماد مردمی که به او رأی داده و نداده اند به نظام خدشه دار گردد.
آیا کسی از این احزاب واکنشی دید؟ آیا کسی دید که حزب موئتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسی، جبهه پیروان و ... اندک واکنشی نسبت به این بی عدالتی فاحش نشان دهند و از حاکمیت مطالبه اعتماد از دست رفته مردم را بنماید؟ آیا از مسئولین این گروه ها در اعتراض به این روند غیر اسلامی سخنی بروز داده شد؟
سالهای سال است مردم این شهر درگیر مسائل قضائی برخی موسسات خرید و فروش زمین هستند. و سالهای سال است از شکایاتشان هیچ نتیجه ای عایدشان نگشته که این امر سبب خدشه دار شدن اعتمادشان به حاکمیت شده. سال های سال است منابع طبیعی این استان به دست برخی گردن کلفت ها تخریب و تبدیل به باغچه های شهری شده و در این راه حقوق بسیاری از مردم تضیع گشته. آیا از این احزاب واکنش دیده شد؟ آیا شد که بجز چانه زنی ها برای کسب قدرت برای منافع مردم چانه زنی کنند؟
به خاطر خون شهدا مقام پرست و پست پرست نباشید
دائم فریاد می زنند که به خاطر خون شهدا برادرم نگاهت، به خاطر خون شهدا خواهرم حجابیت، به خاطر خون شهدا فلانی موهایت ، اما هرگز کسی نشنید که بگویند: به خاطر خون شهدا دزدی نکنید، به خاطر خون شهدا به بیت المال چشم نداشته باشید، به خاطر خون شهدا مقام پرست و پست پرست نباشید، به خاطر خون شهدا با اعتماد مردم بازی نکنید، به رأی که به شما داده اند خیانت نکنید، به خاطر خون شهدا داد مستضعفین و مال باختگان را از زالو صفتان بگیرید و به دادگاه پاسشان ندهید!
ایرادی که که جریان حزب الله اصیل به احزاب غیر اصلاح طلب گرفته اند همین است. سکوت در برابر انحرافات و کژی ها. در حالی که فلسفه وجودی آنها همین است. که چرا برای مطالبه آرمانهای انقلاب و دفاع از مستکبرین داخلی و گردن کلفتان زالو صفت، با هم ائتلاف 7+8 و جبهه فلان و اتحاد بهمان تشکیل نمی دهید؟ اما برای رسیدن به قدرت فوری با هم مصالحه می کنید و عهد اخوت می بندید؟
پرودگار قیام و شمشیر، پروردگار ظلم ستیزی و آزادگی
حسین ابن علی ( ع )، بزرگان و مسئولین گروه ها و احزاب و خواص را در منا جمع نمود و آنها را به خاطر سکوتی که درقبال جور نشان دادند و از مستضعفین و پابرهنگان در برابر آنها حمایت نکردند مواخذه نمود و فرمود: « ای مردم، بزرگان عبرت بگیرید از موعظهای که خداوند به دوستان خود در قرآن میفرماید اگر شما خود را اولیای خدا میدانید، و اگر دیندارید و مخاطب قرآن هستید پس بیتفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید! آیا ندیده اید که خداوند چند بار در قرآن به روحانیون مسیحی و یهودی به شدت حمله فرموده و آنها را توبیخ کرده است که چرا مردان خدا در جامعه و حکومت بی عدالتی و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند؟ و فریاد نکشیدند؟
و نیز فرمود:«نفرین بر کسانی از بنی اسرائیل که کافر شدند. آنها که امر به معروف و نهی از منکر نکردند، و چه بد عمل کردند.»
خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمیآوردند. خداوند چنین کسانی را توبیخ کرده که چرا در برابر بی عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعهی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه میکنید ؟ چرا سکوت کرده اید؟ اما وقتی که شخص یا جریانی منافع حزبی آنها را تهدید می کند، آنها را به نقد می کشد ناگاه بر او هجوم می برند و او را آماج حمله قرار می دهند.
به قول حضرت اباعبدالله (ع) در همان خطبه : «شما حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کرده اید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده اید. این حقوق را نادیده گرفته اید و سکوت کرده اید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند اما هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید شما میبایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده ی اسلام می دانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. »
حزب یا باشگاه قدرت
حال آیا نباید از برخی احزاب پرسید شما حزبید، یا همان تعبیری که رهبری فرمودند، باشگاه های کسب قدرت؟ چرا که وقتی درصحنه سیاسی کشور قدرت را تقسیم می کنند آفتابی می شوید و چون سهمتان را گرفتید هرگز کسی شما و داد و قالتان را نمی بیند و نمی شنود، مگر اینکه منافع خودتان را در خطر ببینید.
رهبر انقلاب:" یک گروهی با هم همراه می شوند از سرمایه و پول و امکانات مالی خودشان بهرمند می گردند، یا از دیگران کسب می کنند، برای اینکه به قدرت برسند. یک گروه دیگر هم رقیب اینهاست، کارهای مشابه را انجام می دهند، تا قدرت را از اینها بگیرند و خودشان بشود جایگزین"
-------------------------------------------------------------------------------
بعد نوشت:
جوابیه جامعه اسلامی مهندسین به این مطلب
دوستان هر دو مطلب را بخوانند ببیند ما چه می گوییم حضرات چه جواب می دهند!