خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سومین حرم اهلبیت» ثبت شده است

 

" جنبش " در لغت به مفهوم حرکت، پدیده نا آرام یاحرکتی که سبب دگرگونی شود، است و باری معنایی ای درتضاد با سکون و توقف، در بردارد. هنگامی که این قید به حرکت اجتماعی یا سیاسی اطلاق می شود مراد ماهیت منقلب کننده آن در محیط است. یعنی حرکتی که سبب دگرگونی فکری یا ساختاری می شود، دارای مانیفستی مخصوص به خود و آرمانی ایدئولوژیک است، از وضع موجود ناراضی و خود را اپوزیسیون نظام حاکم قرار می دهد. 

تاریخ جهان همیشه شاهد ظهور و افول جنبش های کوچک و بزرگی بوده است.جنبش هایی که گاه موفق به ایجاد نظمی جدید در حاکمیت یا تولدی نو در عصر انسانی گشته است. مثل آنچه که در اواخر قرن 15 میلادی در اروپا تحت لوای جنبش دین پیرایی یا روشنگری شروع شد و به تمدن جدیدی در تمامی شئون بشر منتهی گشت که هنوز پابرجاست.

" جنبش " با فرهنگ متولد می شود. یعنی نوع جهان بینی خاصی( فرهنگ) خلاف جهان بینی مرسوم شروع به رشد و به چالش کشیدن وضع موجود می کند. فرهنگ جدید(جنبش) وقتی موفق و پیروز می شود، به سکون می رسد و اینجاست که  به تمدن تبدیل می شود. تمدن در تضاد با فرهنگ است، زیرا یکی( فرهنگ) نماد حرکت و دگرگونی و دیگری ( تمدن) نماد حفظ وضع موجود است و آنچه را که در درجه اول اهمیت قرار می دهد اصل بقاء است.  تمدن وقتی مستقر شد، قدرت یافت، روح محافظه کارانه می یابد و با فرهنگ، که ممکن است فرهنگ جدیدی باشد و هنوز میل به دگرگونی دارد مخالفت می کند. تمدن تا وقتی که بتواند خودش را باز تولید کند در برابر هجوم فرهنگی مقاومت می کند، امّا زمانی که از این مهم باز ماند، مغلوب تهاجم فرهنگی می شود، به تدریج خودش را تسلیم می کند و می میرد و جایش را به تمدن جدید می دهد.

اگر بخواهیم مقداری رقیق تر بحث را بیان کنیم می توان از دو واژه " نهضت و نهاد "  هم بهره گرفت. نهضت همان عملکرد فرهنگ را دارد، انقلاب کننده است، نا پایدار و اصلاح طلب است، امآ وقتی مستقر شد و قدرت یافت تبدیل به نهاد می شود، دارای سلسله مراتب، نظم سازمانی خاص، چارت عملکردی می گردد. خودش را در قلعه ای از هنجارها و مصلحت سنجی ها محبوس می کند، دیگر مثل سابق بی محابا و بدون پیش بینی عمل نمی کند، دائم مصلحت سنجی می کند و کم کم به حقیقت ذاتی خودش پشت می کند.

اغلب جنبش ها دارای عمر و اجل  پنج مرحله ای هستند. دوره اول دوره رشد فکری است که به آن جوانه زنی گویند، دوره دوم دوره مبارزه برای کسب قدرت و ایجاد تغییر است، دوره سوم مرحله پیروزی است، مرحله چهارم مرحله تثبیت و قدرت نمایی است و مرحله آخر که در نتیجه اهمال درمرحله قبل و ناتوانی در بازتولید خویش است، دوره افول جنبش است. دوره پنجم یا افول، مرحله ای است اجتناب پذیر، یعنی می شود ان را مدیریت و یا محو کرد. این بسته به لیدرهای فکری جنبش دارد، به شرطی که بتواند خودش را بازتولید کند.

تقریبا سرنوشت تمامی جنبش ها، چه اسلامی و غیر اسلامی به سبک تعامل فرهنگ و تمدن بوده است. جنبش روحانیت شیعه تا کنون از این الگو پیروی کرده است. این جنبش یا نهضت در وهله اول از یک گروه اقلیت پنج نفره در صدر اسلام جوانه می زند و شروع به رشد و ریشه دوانی تدریجی می کند.و  پس از واقعه عاشواری 61 به طور رسمی خود را اپوزیسیون تمدن حاکم معرفی و با تاسی از فرهنگ عاشورا حاکمان زمانه را حاکمیت طاغوت می خواند. واکنش تمدن مستقر مانند تمامی تمدن ها، دفع فرهنگ مهاجم بود. تمدن اسلام سنی، با تکیه بر فقه اشعری و شمشیر عباسی و عثمانی، تا مدت زمانی نهضت را دفع نمود اما نتوانست در برابر گذر زمان و تاریخ سیال بشری و چالش هایی که نهضت تشیع برایش طرح می نمود خودش را باز تولید کند.

فقه سیاسی - اجتماعی اهل تسنن از نظریه سیاسی اهل حل و عقد،که طبق آن چند نفر از علما و فقها و بزرگان باید طبق سنت و کتاب خدا و روش صحابه، حاکم وقت را مشخص کنند، به نظریه استخلاف( خلیفه خود جانشینش را مشخص کند) رسید و در مرحله آخر به نظریه استیلا عقب نشینی می کند. نظریه سیاسی استیلا که نظریه پردازان فقه سنی بر آن بسیار تاکید کرده اند حاکمیت حاکم فاسق را هم تجویز می کند و مردم را به تبعیت از آن دستور می دهد. این نظریه در یک کلام می گوید هر شخصی که با زور شمشیر بتواند بر جامعه استیلا بیابد خلیفه رسول الله است و اطاعت از او واجب و شوریدن بر او حتی اگر ظالم هم باشد حرام است.

در این زمان فقه شیعه با تکیه بر نهضت روحانیت ان، شروع به چالشی کردن فضای جامعه نمود و نظریات فوق را یکی پس از دیگر با دلیل و برهان به نقد واداشت و همزمان با این عمل نسخه ولایت فقیه جامع الشرایط را در خفا و جلا به تبلیغ پرداخت. این نهضت توانست به سوالات بسیاری که اذهان مردم ان زمان را تسخیر کرده بود پاسخ دهد و قلوب را به سمت خویش متمایل سازد. مبارزه ای که بدون هزینه نبود. شیعیان و علمای آن همیشه تحت تعقیب و شکنجه و اعدام بودند و درهمین شرایط شاکله سیاسی اجتماعی تشیع را بنیان نهادند.

سالها گذشت تا اینکه این نهضت که خود منتقد حاکمیت ها بود،خودش به حاکمیت رسید( طی انقلاب اسلامی ایران) و توانست حاکمیت فقیه جامع الشرایط را عملی سازد. حال نهضت تبدیل به نهاد شده، به سکون و عدم تحرک رسیده و این بزرگترین خطر برای این نهضت و برای انقلاب اسلامی آن است.

سازمان روحانیت کنونی بعد از به قدرت رسیدن نتوانسته خودش را بازتولید کند، نتوانسته صبغه نهضتی خودش را حفظ کند، روحیه انقلابی خویش را به مصلحت سنجی و محافظه کاری متمایل کرده. برای همین اصل است که رهبر انقلابش که اعلم و راهگشای این جریان است، با سینه ای پر درد اعلام می کند که " محافظه کاری قتلگاه انقلاب اسلامی است ". در حقیقت رهبر نهضت خطر را به خوبی درک کرده و آن را هشدار می دهد، خطر تبدیل نهضت به نهاد یا فرهنگ به تمدن.

سازمان روحانیت که هم اکنون در مرحله چهارم تکوین خویش است، در حال جهت گیری به  سمت نهاد روحانیت است. دلیل این مدعا هم این است که وقتی امام جامعه (روحی له الفدا) از روحانیت می خواهد که نهضت خود را از تحول در حوزه های علمیه  شروع و در سایر مباحث مستحدثاتی شیوع دهند، اولین نداهای مقاومت در برابر تحول از خود این سازمان بلند می شود. یعنی یک سازمان اصلاح طلب خود در برابر اصلاح مقاومت می کند!. برای همین امر است که سالها از این فرمان می گذرد امّا به جز معدود جاهایی هیچ خبری از تحول درحوزه نمی شود. درحقیقت حوزه و سازمان روحانیت به همان نهاد تبدیل شده و لزوم انقلاب درخودش را حس نمی کند و یا اینکه قصد و انگیزه چنین نهضت بزرگی را ندارد.

روحانیت اگر بخواهد همچنان مترقی بماند و خدای ناکرده وارد مرحله پنجم عمر خویش نشود،  باید همانطور که رهبر نهضت خواسته، به تجدید نظر وسیع درحوزه های علمیه دست بزنند و خود را متناسب با زمان کنونی تغییر دهند. روحانیت باید همچنان شان منتقد بونش را حفظ کند، چرا که او پدر معنوی انقلاب است و کوتاهی او مرگ فرزندش را موجب می شود. همانطور که حضرت روح الله فرمودند نهضت باید ادامه داشته باشد تا زمانی که ظلم در جهان پا برجاست. نه اینکه به همین انقلاب خود اکتفا کرده و ان را دوران رفاه و لذت و قدرت بدانند.

چرا روحانیت بعد از انقلاب اسلامی نسخه ای برای حل چالش های حکومت دینی نیافته است؟ چرا هنوز از سرمایه علمای سلف خود همچون شیخ الطائفه، مفید و ... سود می برد بدون اینکه قدمی به جلو بردارد؟. شهید مطهری نکته جالبی عنوان می کنند، ایشان می فرمایند فلسفه سیاسی ما بعد از شیخ طوسی هنوز هیچ گامی برنداشته چرا باید چنین باشد؟

روحانیت و سایر جنبش های اصیل شیعی نباید تمامی اعمال حکومت را توجیه کند. انها مسئول توجیه عمل حاکمان نبوده و نیستند، مسئول مشروعیت بخشیدن به عمل نادرست حکومت نیستند. روحانیت نباید آرمان هایش را فدای مصلحت های رایج کند و تبدیل به  نهاد مسکون شود. تجدید نظر در روش شناسی خویش را برنتابد و همچنان با تکیه بر تربیت سنتی با مدرنیته بجنگد!.

چالش بزرگ و مهم کنونی روحانیت شیعی این است که؛ این نهاد که روزی منقد حکومت ها و حاکمان بود و حال خود در صف حاکم جامعه قرار گرفته، چگونه باید خودش را باز تولید کند بدون اینکه اصالت خویش را از دست بدهد؟. این سازمان چگونه باید به نوعی نقد درون گفتمانی دست بزند که دائم حاکمان را بر پافشاری بر انقلاب وادار بنمایند؟

متاسفانه به این امر بسیار بی توجهی شده است. قشری از روحانیت از مردم جدا شده اند و بین خود و آنها مرز کشیده اند و این روند در حال گسترش است.  امّا با چه شرایطی؟ با اصالت انقلابی این نهاد چه باید کرد؟ چه فکری برای این امر کرده اند؟  نهضت علمی و رسالت علمی که این سازمان بر عهده داشته  چگونه می خواهد با تهاجم فرهنگ غرب پاسخ مستدل بدهد؟

در حقیقت باید گفت مسئله ای که امروز جریان غالب روحانیت با آن سر و کار دارد، از جنس همان مسائل دوران شیخ طوسی است، نه مسائل امروز انقلاب. برای همین است که حرکت و نهضت علمی-فلسفی برای نرم افزار سازی امروز انقلاب، در مسائل کلان حوزه و جریان امروز روحانیت جایگاهی ندارد و نمی شود گفت سازمان روحانیت امروز بزرگترین دغدغه اش تثبیت کارآمدی حاکمیت نظام شیعی باشد. 

ساختار آموزشی حوزه های علمیه، به دلیل دور بودن از مسائل کلان جامعه و روند جهانی شدن، ساختاری منفعل و به دور از دغدغه جامعه سازی است. این ساختار نمی تواند افرادی دردمند و اهل دغدغه برای حاکمیت نظام شیعی را تربیت کند. و اگر کسی هم دارای چنین دغدغه ای است، آن را مرهون تلاش های شخصی خویش است نه مدل آموزش- تربیتی حوزه های ما.

متاسفانه جنبش های اسلامی دیگری هم که در انقلاب به وجود آمدند به شدت به افت فوق مبتلا گشتند. نهضت و جنبش دانشجویی سیزده ابان ( تسخیر لانه جاسوسی) که به انقلاب دوم شهره شد، پس از اینکه  وجاهت عمومی یافت، به جای اینکه نهضت خویش را ادامه دهد، مانع از انحراف انقلاب توسط اشخاص شود، خودش وارد حکومت شد و در صف حاکمان قرار گرفت و در دولتهای بعد به پست های خاص رسیدند و چنین شد که این جنبش به تاریخ پیوست و از ان سالگردی به جاست.

جنبش عدالتخواه ( به مفهوم فکر) که اپوزیسیون سازمان های حکومتی بوده و در این مسیر موثر، در حدی که امام امت روی کار آمدن یک دولت را با شعارهای اصیل انقلابی، نتیجه مجاهدت های آنان قلمداد می کند، در معرض این خطر است.
این جنبش اگر نتواند خودش و مسیر آینده اش را باز تولید کند در آینده نزدیک شاهد خواهیم بود که بزرگان این جنبش به صف حاکمان خواهند پیوست، از مردم جدا خواهند شد و این چیزی نیست جز مرگ جنبش عدالتخواهی. تبدیل شدن به ادم های نهادمند با فکرهای سازمانی شده. آنها هم شروع خواهند کرد به مصلحت سنجی هایی که فقط بقاء برایش مهم است نه حقیقت انقلاب.

عدالتخواهی سیاسی حکومتی آن چیزی است که در کمین این جنبش قرار گرفته و این سرچشمه از ضعف تئوریک بزرگان آن خواهد داشت. مقوله ای که گاه می شود بویش را استشمام کرد. خطر تبدیل شدن این نهضت به نهاد، تبدیل شدن یک رود سرکش و منقلب، به مردابی خسته و ساکن.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

1-لطفا سخن پراکنی نکنید که فلانی روحانیت را تضعیف کرد و پروژه جدید عدالتخواهان این عرصه است. روی سخنم با آنهایی هست که خودشان می دانند!. این مطلب یک اسیب شناسی است که بازتاب نظرات شخصی حقیر است، و نشات گرفته از دغدغه های حضرت آقا در مورد حوزه. ممکن است بر آن نقد هم وارد باشد که به جای خود محترم است.

2-در آیند اگر عمری بود باقی به نحوه بازتولید فکری در یک جنبش خواهم پرداخت.

 

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۱۷
سلمان کدیور

 

خشکسالی بلای عظیمی است، زلزله فجیع است، طوفان ویران کننده ، امّا بعد از جلسه مجلس در سوال از رئیس جمهور فهمیدم برای یک کشور هیچ چیز ویران کننده تر از دروغ نیست.

خداوند این کشور را از دروغ حفظ کند.

آمین!

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۰۹:۲۸
سلمان کدیور

 

در مدت چند سال فعالیت سیاسی که انجام داده ام، هیچ شهری را مثل شیراز نیافتم. وقتی فضای این شهر را با شهرهای بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان هم قیاس می کنم می بینم که شیراز دارای فضا و محیط فوق العاده پیچیده تری نسبت به مابقی کشور است. اصولا شیراز شهری است که خلاف سایر شهرها دارای جریان چند لایه متفاوت است که این لایه ها علی رغم تعامل باهم درجهت های خلاف هم در حال
حرکتند.

شیراز تنها شهر کشور است که هیچ مرز بندی سیاسی عقیدتی بین گروه های آن موجود نیست، تنها شهری است که به معنی حقیقی چپ و راست در آن مفهومیت ماهوی ندارد. همه چیز در هم گره خورده است، گاه اگر سر نخ یک جریان راست را بگیری سر از چپ بیرون می آوری و اگر سر نخ چپ را بگیری به احزاب و گروه های اصولگرای راست ختم خواهی شد.

آنچه این فضا را متفاوت کرده به این عوامل برمی گردد:

 

اول حضور فرق منحرف در این شهر است. شیراز قبله بهائیت درجهان است،شهری که  در آن این فرقه ها بیشتر از مسلمانان حتی نفوذ اقتصادی سیاسی دارند. این فرقه ها توانسته اند نبض اقتصادی شهر را با ساخت پروژه های بزرگ تجاری، هتلها، مراکزخرید و ... به دست بگیرند و از طرف دیگر به فعالیت های عقیدتی خود دامن بزنندفساد را به انحاء مختلف دراجتماع نشر دهند.

وقتی فعالیت این فرقه را رصد می کنیم با کمال تعجب می بینیم که مسئولین این شهرطی سی سال بعد از انقلاب هیچ اقدام جدی ای برای مقابله با اینها انجام ندادند در حالی که قدرت هم در دست آنان بوده است. این گروه ها و مافیای اقتصادی توانسته با دادن پول  های کلان به افراد خاص، در شهر ریشه بدواند و به خوبی ادامه حیات دهد.

این داستان انقدر مهم بود که رهبری(روحی له الفدا) این شهر را سومین حرم اهلبیت نام نهادند تا بلکه از قِبل این لقب مسئولین مبارزه با این فرقه ها را جدی بگیرند، چیزی که هر گز اتفاق نیفتاد. این فرقه ها علاوه بر ایجاد مشکلات عقیدتی اقتصادی، دارای خطر امنیتی هم برای نظام هستند که هیچ گاه به طور جدی روی آن کار و بحث نشد.

از طرف دیگر مرجعیت جنبش سبز بعد از مرحوم منتظری به این شهر و سید محمد علی دستغیب منتقل گشته که خود امری بسیار قابل تأمل را دروضعیت سیاسی این شهر پدید آورده است .

از سوی دیگر شیراز پایتخت مفاسد حکومتی کشور است. مسئله دار ترین آدم ها سر ازدفتر آقایان در می آورند، کارتل های اقتصادی عظیم در این شهر رواج می یابد، شبکه های بزرگ زمین خواری و ظلم در این شهر ریشه می دواند. موسسات اقتصادی که بعدا تبدیل به مافیای قدرت و ثروت می شوند متولد می شودند. در کجا؟ توسط  چه اشخاصی؟ توسط خواص این شهر. همین ها می آیند و فساد را تئوریزه می کنند، حتی برایش توجیه شرعی جفت و جور می کنند، چنان باطل را حق جلوه می دهند که انگار از آسمان نازل شده.

نتیجه چه می شود، مردم بیچاره و مستضعف زیر یوغ این حضرات له می شوند، زمین های آنان غصب و تبدیل به باغ شهری و ویلا می شود و سیل شکایت های مردی از این شرکت ها و از آقازاده ها و ... به طرف دستگاه  غذا گسیل می شود. فقر، فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی، فحشا، قتل، تجاوز چنان رشد می کند که شیراز و فارس رتبه اول کشور را به خود اختصاص می دهد. شکایت مردم و پابرهنه ها اب از آب باز نمی کند و در پاس کاری های قوه غذائیه  به شعب مختلف گم می شود، جلوی چشم مردم متهم ها راست راست راه می روند، شرکت هایشان همچنان فعال و به معامله ادامه می دهند!

 مردم حتی از حاکم شرع چنان دلسرد می شوند که درانتخابات مجلس خبرگان به او نه می گویند. در دور بعد او ناچار است برای رای آوردن مستند تبلیغاتی بسازد و خود را از این پدیده کنار بکشد.
چرا؟ چون خودشان می دانند مردم ناراضی هستند. خودشان می دانند مردم عصبی هستند و ریشه این همه گرفتاری را درکجا می بینند و اگر بخواهند مقبول واقع شوند باید حساب خود را از این پدیده جدا کنند، این کار را می کنند و نتیجه هم می گیرند!

اما دقیق وقتی پای آقازاده به وسط کشیده می شود، سیل نگاه ها به طرف انها گسیل می شود از دادن یک جواب شکسته بسته به مردم خودداری می کنند! چرا یک وقت حاضر می شوند مستند تبلیغاتی بسازند و وقت دیگر حاضر نیستند کلامی جواب بدهند؟ مردم را روشن کنند، اتهامات را نسبت به حکومت رفع کنند. چرا؟ این رفتار دوگانه چه توجیهی دارد؟

یک زمانی مصاحبه رسمی می کنند که اقازاده ما مجرم است، ما از همان اول می دانستیم، ما به ادارات اعلام کرده بودیم، ما با رهبر این مملکت هم صحبت کردیم و ایشان گفتند جلوی این کارها را بگیرید، ما مخالف بودم، ما تذکر دادیم، ما اسمش را از شناسناممان خط زدیم! ... اما وقتی تبرئه می شوند حاضر نیستند لب از لب باز کنند!

چقدر این جمله خطبه منای اباعبدالله(ع) برایم تکرار می شود ... " شما هر وقت  حق خودتان و حزبتان را در خطر دیدید فریاد کشیدید و جنجال به پا نمودید و با تمام قدرت آن را مطالبه کردید اما هرگاه حق مستضعفین و محرومان جامعه تباه گشت سکوت کردید و گفتید، خداوند در قیامت برای انها جبران کند ..."

به من جوان شیعه نگویید چرا به حضرات جسارت می کنی. چرا که  بنده حق را به شخص نمی سنجم. نمی گویم این کار درست است چون توسط فلان شخص انجام شده، و غلط است چون فلان شخص آن را نفی کرده، خیر. ما باید اشخاص را به محک حق بزنیم نه حق را به محک اشخاص. برای ما برایندی که فلان عمل برای انقلاب به بار می آورد مهم است، که ایا به ضرر انقلاب بوده یا به نفع انقلاب و اسلام، شخص فاعل د رهر جایگاهی که باشد اصلا اصالت ندارد. برای من جوان شیعه که مکتبم یادم داده به اعمال حاکمانم حساس باشم، هرگونه ظن به فساد را به دقت مورد بازخواست قرار دهم، این سوالات و پارادوکس ها مدت هاست ایجاد شده و برای مردم هم. چرا جواب درستی داده نمی شود؟ این اتفاق ها افتاده، اثرات سوء خود را به جا نهاده، چرا نباید حساس باشیم؟

یک عده دیگر هم هستند به اسم احزاب اصولگرا. البته مومن به اصول خویش نه مومن به اصول انقلاب اسلامی. این جماعت سی سال در این جرایم و این مفاسد شرکت داشته اند. چرا؟ چون ساکت بودند در قبال ظلم، چون منافع خودشان را با این ها گره زدند. چون قدرت سیاسی داشتند، ظلم را با چشم دیدند اما حاضر نشدند در برابر آن بایستند. جرم ساکتین برابر جرم عاملین است. بعدش هم توی انتخابات مجلس هشتم می بینیم که هزینه ستاد آقای ایکس اصولگرا را جناب زمینخوار بزرگ می دهد!

پدیده بعدی شیراز خاندان ها هستند که بارزترین تفاوت این شهر با سایر شهرهاست. خاندان هایی که تمام قدرت های سیاسی و اقتصادی را در دست دارند و با هم نسبت های فامیلی شدید ایجاد کرده اند و شیراز را به شهر هزار فامیل مبدل ساخته اند.

تمام مسئولان سازمان ها را این جماعت مشخص کردند، در تمام انتخابات خود را قیّم مردم جا زدند، هر جا که مرکز قدرت و ثروت است رد پای این خاندانها هست. کیست که اینها را نداند؟

این خاندانها و احزابشان که زور بزند هر حزبی چند نفر بیشتر عضو ندارد (از نوع حزب های فامیلی) چنان ریشه دار شده اند که هر دولتی سر کار می آید ناچار است در فارس قدرت را با اینها تقسیم کند. زمان اقای انصاری لاری را همه خوب به خاطر دارند. اینها به ظاهر مخالف هم بودند اما از همان روز اول با هم قرارداد صلح بستند. آقا شما در فعالیت سیاسی ما دخالت نکن ما هم در فعالیت های اقتصادی شما دخالت نمی کنیم، هرجا هم لزوم داشت بیا با هم سر یک میز مذاکره می کنیم تا حل شود. فلان سازمان و بهمان اداره برای شما، فلان قدرت و بهمان ثروت برای ما. یهو پروژه قم اباد قصرالدشت به عنوان نماد دوستی و حاصل همخوابگی سیاسی این جماعت متولد می شود.
آنقد با هم جفت و جور شده اند که روزنامه  " س " که بنگاه خبری اصولگرایی است، روزی که اقای خاتمی دوره ریاست جمهوری اش تمام می شود، تیتر می زند که " صد حیف که این رفت و صد شکر که  فلانی آمد ".!!!!!

بعد از انصاری لاری، رضازاده می آید و شیراز می شود بهشت احزاب راست و این خاندانها. بعد از او احمدزاده کرمانی می آید، او از همان اول (به هر نیتی) قصد بوردوزل کردن این احزاب و خاندانها را دارد، اما با صورت نقش زمین می شود. زورش نمی رسد. چرا؟ از بس قدرت دارند این احزاب.  نفر بعدی که صادق عابدین است . او از تجربه احمد زاده و استاندارهای قبلی به خوبی متوجه است که اگر بخواهد ریاستش ادامه پیدا کند باید قدرت را با اینها تقسیم کند. در گام اول به نشان صلح، اقای فلانی را می کند مشاور ارشد . در گام های بعد مدیران سازمانها را هم تثبیت می کند و الخ!. همه جا ارام می شود، جار و جنجال ها در شهر می خوابد، کسی جیک نمی زند، انگار گرد مرده روی شهر پاشیده باشند. بعد می بینید که تمام نقدهایی که همین جماعت دربوق و کرنا کردند و با آن احمدزاده را رسوا، در پیکره تیم
اجرایی عابدین نیز هست، اما چون الان قدرت تقسیم شده ساکت می شوند. حتی رقاصه طاغوت را دعوت می کنند تا برای عید فطر دنس برقصد، اما بازعزا گرفته اند. چرا؟ چون الان قدرت بین این خاندانها و احزاب تقسیم شده!

اینکه چه با قاسمی و تیمش کرد اند بماند!

روح الله

پدر پیر همیشه جاویدم

شاهد باش

همه سهمشان را گرفته اند

وتا خرخره

نجاست مقام را  لیسیده اند

درس فریاد تو را بوسیده اند!

...

دوره انتخابات مجلس می شود، آقای فلانی که اوج  بصیرت شیراز است و ادعا می کند که لیستش از قبیله و خاندان ها تهی خواهد بود، اما در یک اقدام باور نکردنی لیست خود را، قبیله ای خاندانی پر می کند. چرا؟ چون او فهمیده که بدون خاندان بازی پیروزی سیاسی در این شهر اتوپیاست. لیست فلان جبهه هم اقازاده است و دیگر لیست هم ازخاندا نهاست. مردم و نخبگان گیج می زنند چرا که رهبر این مملکت فرمود نماینده ها باید از مراکز ثروت و قدرت دور باشند اما لیست جبهه ها این حرف را نشان نمی دهد، عملا نماینده کارتل های اقتصادی در سر لیست برخی جبهه ها قرار می گیرند. مردم از خودشان سوال می کنند آیا اینها برای مردم هستند یا علیه مردم جبهه گرفته اند؟ یا شاید مردم را احمق فرض کرده اند؟ اقای فلانی در دور قبل مجلس یک نطق برای دفاع ازحق مردم نداشته اما الان در لیست جبهه ایکس است. چرا؟ چون اسمش رای آور است. مردم چه؟ انقلاب چه؟ اصلا آنها به حساب نمی آیند دراین بازی. عملا به مردم پشت می کنند، به شعور آنها توهین می کنند!

از طرف دیگر فتوا صادر می شود که به یک زن حتما رای دهید! و گلایه می کند که چرا اسم یک زن در لیست اصولگرایان نیست؟ چرا؟ چون مجلس بالنده می شود. فلانی در می آید و می گوید نه اقا ما نمی خواهیم فلان خانوم قرار بگیرد امیدوارم فلانی تجدید نظر بفرمایند.

سوال اینجاست که دورهای قبل هم ما زن کاندید داشتیم چرا این دور فتوا صادر می کنند؟ چرا اصرار دارند به یک زن رای دهیم؟ چرا دوتا نه؟ چرا سه تا نه؟ مگر اصلا جنسیت ملاک است؟ اصلا چه چیزی ملاک است؟. چرا بین آن همه سوالی که از آقایان می شود و قبلا هم شده ( سوال های اساسی که به حق و حقوق مردم این شهر مربوط بود) کسی جوابی نمی شنود اما برای این سوال که نظرتان در مورد کاندید شدن زن در مجلس چیست، جوابیه صادر می گردد؟ مسئله ای واجبتر از این نبود؟ . جواب سوال وقتی روشن می شود که در شیراز فقط یک زن مطرح و خاص کاندید شده ، پس به خوبی روشن می شود که منظور از یک زن کیست!

...

سوال این است این شامورتی بازی تا کی باید ادامه پیدا کند؟ تا کی دوستان ما باید بنشینند تا از غیب یک نفر را به انها معرفی کنند و به انها بگویند این اقا را ما برای شما انقلابی ها تراشیده ام، آک آک، بیا و رای بده تا او وارد عرصه شود این بساط برچیده شود؟ بگذارید رک به دوستان بگویم که دچار توهم شده اند. تا کی می خواهید دست روی دست بگذارید؟ چرا خودتان یک نفر را نمی سازید؟ چرا این بازی را به هم نمی ریزید؟ این وضعیت شیراز است. با مشهد مقایسه می کنید؟ با تهران؟ با اصفهان؟ هیچ جا چنین وضعیت سر در گمی ندارد که  شیراز دارد.

هدف ما نباید برد باشد، خیر، هدف ما این است که این قاعده بازی را به هم بزنیم. میدانیم که توان مالی تبلیغاتی ما یک هزارم اقایان و احزاب و خاندانشان نیست، اما باید به عقیده ای که داریم ایمان بیاوریم. باید خارج از لیست های خاندانی و ساندویچی دنبال اصلح بگردیم. باید از این مراکز قدرت و ثروت که شیراز نقطه اوج ان است اجتناب کنیم. مجلس را مجلس انقلابی بسازیم نه مجلسی که  از نظارت بر خودش واهمه دارد، چرا که می دانند ریش هایشان به کجا وصل است. ننشینید تا منجی ظهور کند، ننشینید که این سنت سیئه در این شهر جولان بدهد و شما بهانه بیاورید که  ما اصلح را نیافتیم، چرا اصلح را نمی سازید و معرفی نمی کنید؟

در شیراز هر شخصی که از حلقه قدرت و ثروت و خاندانها به دور باشد، دلسوز نظام و انقلاب باشد، آنقدر بصیرت سیاسی اجتماعی داشته باشد که حق را از نا حق تشخص دهد، توان دفاع از مردم را داشته باشد، اصلح است، حتی اگر اصلاح طلب باشد.

 

------------------------------------------------------------------------


 بعد نوشت:

بخوانید نامه ای به اقای  جنتی - وبلاگ ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

 

۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور

نوشتن برخی حرفا در این اوضاع و احوال کار ساده ای نیست، بخصوص که در مورد انتخابات باشد. اگر نوشته هم به صورت یک نقد باشد بدتر، چرا که طرف نقد فوری به شما هجمه می برد که دارم آب در آسیاب دشمن می اندازم و به تفرقه دامن میزنم. اما از یک نظر دیگر برخی حرف ها را هم نمی شود نزد. خیلی خلاصه عرض می کنم.

ما در بین جریان شناسی احزاب و گروه هایی که در این دوره از انتخابات شرکت کرده اند شعارهای متفاوت و رنگارنگ می بینیم. هر طیفی مانیفست خواص خودش را برای انتخابات داد. این وضع بیشتر در گروه های به اصطلاح اصولگرا هم خوب قابل روئیت است.

چند روز پیش یکی از دوستان در مورد لیست یکی از گروه ها، که خیرا منتشر شده از حقیر نظر خواستند. و اینکه برای ترویج و تبلیغ و یا معرفی این افراد چه برنامه ای دارم.

جوابی که دادم این بود که وقتی می بینیم که در شعار و گفتمان این گروه و سایر گروه ها حتی اندازه جمله ای در حد شعار هم از انقلاب اسلامی خبری نیست، وقتی می بینیم دغدغه مستضعفین و پابرهنگان و آن گودنشین ها را در نظر ندارند چه لزومی داد که ما این لیست را یک لیست انقلابی و مومن بدانیم؟

متاسفانه سرلیست برخی از این گروه ها افرادی هستند که نه تنها درک درستی از انقلاب اسلامی ندارند و آدم اهل فکر و اهل دردی هم نیستند بلکه با مبانی آنچه از او برای اسلام انقلابی خواسته شده بیگانه است.  وقتی از ایشان مفهوم پابرهنگان را می پرسی ذهنشان جام می کند چرا که در دایرالمعارف  ذهنشان  این کلمه موجود نیست. این را حقیر نمی گویم، دوستانی که مدت ها با ایشان معاشرت داشته اند و به صداقتشان ایمان دارند برایم بازگو کرده اند.

عملکرد این لیست ها با شعارهایشان پاردوکس اصولی دارد. از طرف ادعا می کند که ما از گروه های قدرت و ثروت دوری کرده ایم اما می بینیم همه عشقشان این است که فلان کاره آقای فلان شخص سرلیست ما است؟ در این حد به خاندان سالاری اهمیت می دهند. نمی گویند فلان شخص انقلابی، فلان چهره گمنام اما دردمند انقلاب اسلامی. نمی گویند در سر لیست ما یک عدالتخواه هست و این موجب افتخار، می گویند فلان شخصی که فلان کاره آقای فلان است سر لیست ما است و این مایه افتخار!

کدام ادم اهل تشخیصی است که نفهمد این انتخاب نه تنها برای اصلح بودن شخص نیست بلکه فقط و فقط برای خاندانی است که آن شخص به او وصل است که به واسطه اسم این خاندان رای آوری با آنها خواهد بود.

مگر خود این دوستان رسما اعلام نکردند که در این دور مردم شیراز به صورت قبیله ای رای نخواهند داد؟ پس چگونه است که خودشان به راه و روش قبیله ای کار سیاسی می کنند؟ به صورت قبیله ای لیست می چینند؟ همین عملکرد شماست که فرهنگ سیاسی مردم را قبیله ای بار آورده است.

کسی را که در دور قبل مجلس شورا دارای کارنامه قابل قبولی نیست را چرا باید در لیست قرار داد و برای رای آوریش تلاش کرد؟ چون ریش دارد؟ چون با فتنه مخالف بود؟ بگذارید که رک عرض کنم این کار و این مدل رفتار سیاسی خودش فتنه است خودش یک جریان انحرافی است.

به دوستان عرض میکنم که ایده آل ها را در این لیست های بسته بندی شده نمی توانید بیابید. این ها همه بازی سیاسی است نه دوای درد انقلاب اسلامی. این دوستان ساعتها مصاحبه کرده اند اگر شما یک جمله از این اقایان در مورد عدالت و عدالت خواهی دیدید من جایزه میدهم.

حضرت امام( روحی له الفدا) چند مدت پیش مسئله عدالت را در کشور بسیار مورد تاکید قرار دادند و برای اولین بار چنین فرمودند" بنده از مسئله عدالت  رایج در کشور مطلقا راضی نیستم"( نقل به مضمون). ایشان در مورد هیچ مسئله ای اینچنین قید مطلق بودن را بکار نبردند. اگر این دوستان داعیه ولایتمداری شان می شود چرا د رشعارهایشان حتی خبری از این مسئله نیست؟

کی باید بفهمیم که جریان انحرافی، جریان فتنه همه و همه در اثر بی عدالتی رایج در فضای سیاسی اقتصادی کشور شیوع یافت؟

به دلسوزان عرض می کنم که به این لیست ها اعتماد نکنید. خودتان بروید و تحقیق کنید و اصلح را انتخاب کنید. بر اثر تعصب هم مبنای فکریتان را نچینید. این فکر را هم نکنید که اگر ما به اصولگرایان رای دهیم اصلاح طلب های برانداز وارد مجلس می شوند. این کوته فکری است. خود این فکر نوعی براندازی است.

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۲۹
سلمان کدیور

 

شعری برای یک مراسم سخیف و یک تحریف بزرگ!

اینجا

وبلاگ پسرک چوپان

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۹:۱۸
سلمان کدیور

 

وقتی ملاک رای دادن را در سخن حضرت امام خمینی(ره) و حضرت امام (روحی له الفدا) میخواهیم برای دیگری شرح دهیم معمولا صفات وجودی را بیان می کنیم. یعنی صفاتی که باید در شخص وجود داشته باشد. امّا گاهی به جای اینکه بگوییم یک نماینده باید " چه باشد" بهتر و صحیح تر آن است که  " آنچه نباید باشد" را مشخص کنیم.

وقتی حرف از وجود زده می شود، امکان ایجاد تقلبی بیشتر است تا زمانی که از نبود وصفی سخن گفته می شود. چرا که در " نباید باشد"ها نوعی خط مرزی مشخص و منسجم قابل روئیت می گردد که در وصف " باشد" ها کمتر قابل روئیت است. این خصیصه وجودی و ذاتی مفاهیم نفیی است. این مفاهیم قابلیت بیشتری در جدا کردن خودی و غیر خودی دارا هستند.

به عبارت زیر توجه کنید:

مردم توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلای مجلس ... نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند (باشند) ( وصیت نامه امام .ره.)

اولین خصیصه ای که  هر نماینده آن را دارا باشد باید نفی گردد سرمایه داری است.

سرمایه داری به مفهوم تجمیع منابع در دست اقلیت و عدم توزیع عادلانه آن در طبقات دیگر. هر نماینده ای که در فعالیت اقتصادی به این مفهوم است، یا با این طیف جریانان مرتبط است مردود است. بین کسانی که کاندیدا شده اند شناسایی این افراد کار سختی نیست.

دومین مقوله زمین خواری است.

زمین خواری دینی است که از فارس بعثتش را آغاز کرد و هم اکنون مدینه فاضله این دین در کشور نیز می باشد. این دین هم رسول دارد هم امام و هم امامزاده. آنقدر در این شهر و استان شهره است که  کمتر خانواده ای در شهر را می توان یافت که به نحوی با آن در ارتباط  نباشد.

باید دید کدام نامزد با این طبقه در ارتباط است. کدام یک از آنها چه در قبل و چه هم اکنون از این طبقه حمایت می کند؟. کدام یک احتمال دارد اگر پیروز شود به تقویت این پدیده کمک کند؟ کدام یک منافع حزبی و جریانی اش با این جماعت گره خورده؟ باید از نمایندگان ادوار سابق و نامزد های فعلی پرسید نظرشان در مورد این دین جدید و رسول و امام و امام زداده هایش چیست؟

ممکن است بگویید هیچکدام زمین خوار نستند. حقیر می گویم کدام یک در مقابل این پدیده سکوت کردند؟ کدام یک توجیه آوردند برایش و شرعی اش جلوه دادند؟ این افراد غالبا جزء رجل سیاسی و مسئولان بوده اند. باید از آنها مطالبه کرد چرا هیچگاه کلامی در این باب موضع نگرفتند؟ چرا در برابر حقوق مردمی که ولی نعمت شما بودند کوتاه آمدید اما هرجا حق خودتان و حزبتان بود با جدیت آن را مطالبه کردید؟ آنهایی که ساکت بوده اند در جرم آنانی که فاعل بوده اند شریکند در محضر خداوند. ریش دار و بی ریش هم نمی شناسد. هم کراواتی ها، هم یقه کیپ ها را می توان در این ردیف دید و شناسایی کرد.

کارکتر بعد، صدرنشینان است که تا آخر فراز کلام امام شامل توصیف این گروه است.

صدر نشینی به مفاهیم و معانی بسیار می شود ترجمه و مصداق برایش آورد. خاندان سالاری، آقازادگی و ... اما با خصیصه رفاه زدگی و عدم درک درد مردم.

باز هم ممکن است پرسیده شود یک نماینده که از وضع مالی خوب برخوردار است آیا لایق نیست؟ آیا کسی که اقا زاده است( به صرف آقازادگی) مردود است؟ آیا کسی که خانوادتا ثروتمند هستند، هیچگاه طعم فقر را نچشیده اند نمی توانند نماینده خوبی باشند؟

جواب این است صفات بالا به صرف وجود بد نیستند، بلکه فرهنگ ان و ره آورد آن اگر همراه با زمینه آن( ثروت، آقازادگی و ...) همراه شود آثار سوء دارد. به عبارتی همان حرف امام(ره) که می فرمایند، کاخ بد نیست، خوی کاخ نشینی است که مذموم است.

ثروتمند بودن، آقازاده بودن، در رفاه بودن و ... صرفا تا وقتی که خوی خودش را بر جا نگذاشته باشند بد نیستند.

باز می شود پرسید از کجا بفهمیم این نامزد انتخابات خوی کاخ نشینی داد یا خیر؟

خیلی ساده است، کافی است از او بپرسید شیراز چند ناحیه حلبی آباد دارد؟ منطقه حلبی نشین کارخانه ریشه محک(مثلا) چند نفر سکنه داد و مهمترین مشکل انان چیست؟ به عنوان مثال از نمایندگان دور قبل بپرسید. از جناب قادری و دستغیبین و ذوالانوار و همچنین از مدعیان جدید مثل کرامتفر و شعرا و مشفق و خانم اردبیلی و ... .

نماینده یا نامزدی که خوی کاخ نشینی و آقازادگی نداشته باشد با این طبقه محروم و پابرهنه محشور بوده و خواهد بود. کوچه به کوچه آنها را قدم زده، با آنها حرف زده، پای دردهایشان نشسته. مهم نیست اصلاح طلب یا اصولگرا یا 7*8 یا 3+5 یا جبهه پایداری و فراکسیون اقلیت و ...( که همه نشان منافع حزب است نه ملت). نه نماینده ای که قابلمه به دست و متکدیانه، وقت انتخابات می رود این محلات برای  یک لقه رای!. نماینده ای که شهرک ترافیکی را بلد نباشد بهتر است اول به فکر آخرت خودش باشد تا اصلاح مملکت!

این شرح مختصری بود از صفاتی که یک نماینده نباید داشته باشد، تا بتوان اصلح را انتخاب کرد و رای داد. ببخشید با عجله نوشتم، خیلی تفاسیر بهتر می شود از کلام امام(ره) دریافت که به عقل ناقص حقیر نرسید که شما می توانید دریافت و نشر دهید.

 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۰۴
سلمان کدیور

سوالات انتخاباتی مجلس نهم مجلس شورای اسلامی

 

1-      ترکیب هیئت اجرایی انتخابات به چه صورت است؟

الف: موئتلفه – جام – جبهه پیروان

ب: جبهه پیروان- جام – موئتلفه

ج: جام – موئتلفه – جبهه پیروان

د: گزینه الف

2-چرا حسین قاسمی برای کاندیداتوری مجلس اقدام نکرد؟

الف: او از گردان کفن پوشان می ترسد

ب: شواری نگهبان او را به علت نصب نماد دین زدایی(پرچم) در ورودی شهر رد صلاحیت نمود

ج: زمین خواران با دادن تکه ای زمین او را منصرف کردند

د: دلش خواسته

3-به نظر شما انگیزه خانم دکتر اردبیلی( عروس جناب آقای حائری – همسر شجاع حائری) از ورود به عرصه انتخابات چه می تواند باشد؟

الف: کمک به جنبش زنان ملی

ب: قانونی کردن باغ شهرها

ج: ایشان پس از کمک شایان قوه قضائیه از همسرشان، قصد جلب حمایت قوه مقننه را دارند

د: از خودشان بپرسید

4- به نظر شما خانم دکتر اردبیلی برای  رای آوردن چه اقدامی باید انجام دهند؟

الف: باید خیلی تلاش کنند

ب: بنا به سنت یکی از نزدیکان طی یک مصاحبه رسمی از شجاع برائت بجویند

ج: بنا به سنت یکی از نزدیکان( در یکی از انتخابات های پیش) یک مستند تبلیغاتی در تبرئه و عدم ارتباط با باغ شهری ها منتشر کنند

د: باید دعا کنند

5-نمایندگان کدام شهر در مجلس هشتم بی نظم ترین،  تنبل ترین، پر غیبت ترین ها بوده اند؟

الف: سانفرانسیسکو و حومه

ب: قسطنطنیه و بخش مرکزی

ج: علی آباد کتول و بخش های تابعه

د: شیراز

6: خصوصیت اصلی آقای ذوالانوار چیست؟

الف: ایشان دارای چهره ای نورانی هستند

ب: ایشان جزء کاندیداهای راست سنتی بوده و خصوصیت خیلی خاصی ندارند

ج: ایشان را یک بار تلوزیون اتفاقی در مجلس نشان داده که داشتند دستشان را بالا می بردند

د: الله اعلم

7: به نظر شما جناب آقای قادری اگر انتخاب شوند چه اقدام مثبتی انجام می دهند؟

الف: طی یک نامه رسمی از علیرضا مسعودی می خواهند دانشگاه علوم اسلامی را مفتتح کنند

ب: طی یک دعوت رسمی از نبی زاده می خواهند حوزه علمیه  طلاب علوم اقتصادی را راه اندازی نمایند

ج: طی یک تلگراف سریع از شجاع درخواست می کنند به سرمایه گذاری مفید ادامه دهند

د: ایشان همیشه مثبت بوده اند

8-به نظر شما احمدرضا دستغیب(علی اصغر) در کدام لیست قرار می گیرد؟

الف: اصلاح طلبان اصولگر جریان انحرافی راست متمایل به چپ

ب: جبهه پایداری

ج: بستگی به اخرین اوضاع سیاسی ایام قبل از انتخابات دارد

د: از اداره آب و هوا شناسی باید جویا شد

9- به نظر شما انگیزه ابراهیم کرامتفر از حضور در انتخابات چیست؟

الف: او را به تکلیف رسانده اند

ب: او هنوز به سن تکلیف نرسیده

ج: شکستن انحصار راست گرایان سنتی و خاندانهای بزرگ

د: مگه اومده واقعا؟

10-به نظر شما رای اول شیراز متعلق به چه کسی است؟

الف: فاطمه هوشمند

ب: کروبی

ج: گزینه الف

د: گزینه ج

11-به نظر شما با اعتماد به نفس ترین کاندیدای مجلس چه کسی است؟

الف: دکتر کریم زارع

ب: یکی از منصوبین دانشگاه آزاد

ج: دوست آقای جاسبی

د: همه موارد

12-  جناب دکتر لنکرانی از چه کسی حمایت می کنند؟

الف: ابراهیم کرامتفر

ب: قادری و ذو الانوار( بنا به توصیه آقای ایمانی)

ج: نامعلوم است

د: به تکلیف عمل می کنند

13: چرا برخی اسم و فامیل ها در شیراز خود به خود رای می آورند؟

الف: چون با غیب ارتباط دارند

ب: چون آواز قشنگی دارند

ج: چون خوش تیپ هستند

د: چون آقازاده هستند

 

 

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۰ ، ۲۲:۲۰
سلمان کدیور

 

 نخبگان انقلابی همیشه یکی از بزرگترین نقدهایی که به قوه قضائیه وارد دانسته اند عدم قاطعیت در برخورد با مفاسد بوده. آن هم مفاسد کلان و در حقیقت این ضعف بزرگ را عامل مولد مفسده دانسته اند.

اما سخن حقیر در این مطلب نکات همیشه تکرار شده فوق نیست، صحبت بنده در مورد شیوه مبارزه ای است که در برخورد با فساد توسط همفکران ما در شهر یا سایر نقاط کشور صورت گرفته و معمول بوده است.

 تجربه نشان داده که مدل برخورد ما برخورد سلبی یا اعتراضی بوده. یعنی واکنش شدید نشان دادن، با ابزارهایی مثل بیانیه، تحصن، تجمع، نقد و ... . این نوع برخوردها در برخی موارد بسیار به موقع، درست و اصولی بوده و شاید گفت حداقل کاری است که از عهده نخبگان برآمده است. اما نقطه ضعف این روش این است که فساد ستیزی را مقطعی، پرژه ای و یا به عبارت بهتر موردی می کند و قابلیت جریان سازی مداوم و الگوسازی مستمر نداشته است.

در اسلام دو راه را برای مبارزه با فساد  در تمامی ابعاد آن تجویز نموده. امر به معروف( یعنی دعوت به خیر و تشویق نیکویی ها و برجسته کردن نقاط قوت حکومت، اجتماع، افرادو ... ) و نهی از منکر( اعتراض به کژی ها، بی عدالتی ها و تقبیح ظلم و ... ). روش معمولی که ما وسایر دلسوزان انقلاب بیشتر بر آن تاکید نموده ایم ( و شاید نقطه ضعف روشی ما نیز باشد) تاکید بر شق دوم یعنی نهی از منکر بوده است. بسیار کم اتفاق افتاده که از مسئول عدالتخواهی حمایت کنیم، یک فساد ستیزی و احقاق حق را تشویق نمایم. در حقیقت امر به معروف در اعمال و شیوه مبارزاتی  ما بسیار ناچیز بوده است.

دیروز بعد از مدتها حکم اعضای متهم شورای شهر، توسط قوه قضائیه اطلاع رسانی عمومی شد. طی این حکم سید سعید موسوی و فاطمه هوشمند به جرم اخذ رشوه و مشکلات مالی به سه سال حبس محکوم و جناب دستغیب نیز تبرئه گردید.

به هر حال باید اذعان کرد که از این احکام در دستگاه قضایی ما بسیار بسیار کم صادر گریده و معمولا این نوع پرونده ها که متهمین آن به مراکز قدرت متصل هستند اکثر غالب با بی عدالتی تمام یا به آن رسیدگی نشده یا اگر هم شده، به نحوی رفع و رجوع گشته و آنچه بر جای مانده بدبینی نسبت به انقلاب و دستگاه قضا و نا امیدی مردم به حکومت را فراهم اورده است، که نمونه بارز آن را طی حکم تبرئه فرزند جناب آقای حائری مشاهده کردیم. هرچند این رای( متهمین شورا) نیز قابل تجدید نظر است و ممکن است به ضد خودش نیز مبدل گردد! اما باید نکاتی را در اصول جریانی خودی ها برسی کنیم.

فارغ از این که آیا این احکام در عدالت تام و تمام صادر شده و واقعا محکومیت سه سال برای مجرمینی که نمایندگی یک کلان شهر با جمعیت بیش از یک و نیم ملیون نفری  را بر عهده داشتند، عادلانه است یا خیر، باید وجه مثبت این حکم را نیز دید. این وجه مثبت، خود محکومیت و مجرم شناخته شدن خواص منحرف است، به عنوان یکی از خصایص حکومت اسلامی.

به نظر حقیر ما همانطور که نسبت به بی عدالتی که درحکم آقازاده جناب حائری رخ داد و ابهاماتی که برای ما بی پاسخ ماند دست به اعتراض زدیم، برای این حکم اخیر( محکومیت اعضای شورا) یک مدل معقول و مناسب باید در نظر بگیریم و ان چیزی نیست جز تشویق و امر به معروف کردن جامعه.

چه ایرادی دارد که دوستان دانشجوی ما در بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی، انجمن اسلامی، ستاد یادواره و ... طی یک مراسم رسمی از قضات و مسولین عدالتخواه شهر را شناسایی و از آنها تقدیر و تشکر به عمل بیاورند؟

چه ایرادی دارد که ما قاضی دادگاه بدوی شجاع حائری که بدون ملاحضه جایگاه متهم او را به شش سال حبس و اقامه حقوق شکّات محکوم نمود و همچنین قاضی پرونده اعضای متهم شورا در یک مراسم رسمی با دادن لوح تقدیر فساد ستیزی تشکر کنیم؟

یا چه ایرادی دارد از دستگاه اطلاعاتی استان به خاطر شناسایی این اعضای متهم تشکر کنیم؟

این اعمال، یعنی شناسایی عناصر و اعمال سالم و مهره های انقلابی در دستگاه های اجرایی و قضایی و معرفی آنان به جامعه و تشویق عملکرد آنان بزرگترین نتیجه ای که دارد این است که فساد ستیزی و عدالتخواهی را به عنوان یک ارزش قابل روئیت در نظام که  آثار دراز مدت نیز بر آن وارد است، معرفی می نماید. باعث تشویق دیگر عناصر می شود، روح امید را در جامعه نشر می دهد، به سلامت حکومت کمک می کند. یک نتیجه دیگر آن این می شود که هزینه بی عدالتی بالا می رود و به راحتی رای یک دادگاه بدوی به ضد خودش قابل تبدیل نمی شود.

ما نباید دنبال عناصر آرمانی بگردیم چرا که هرگز نخواهیم یافت.  بلکه ما باید این شرایط آرمانی و انسانهای آرمانی را تولید و تکثیر کنیم و این شدنی نیست مگر با عنصر تشویق و حمایت. همانطور که عمل زشت و عدالت گریزانه را تقبیح می کنیم، عمل مثبت( هر چند اندک ) را باید شناسایی و تشویق و ترغیب نماییم.

شاید برخی بگویند که فلانی چه کم ظرف و قانع است و چه سریع دلخوش می شود به این چند قاضی یا ساده انگارانه می بیند این احکام ساده را. خیر چنین نیست. حقیر اعتقاد دارم آنقدر که عناصر کریه و پلید در جامعه ما رواج یافته، که ما باید از حداقل روزنه های نور استفاده کهکشانی کنیم و آن را نشر دهیم. از این هم نترسیم که به ما انگ حمایت از دستگاه ها و اشخاص را می زنند، که در حقیقت حمایت ما از قضات و افراد نیست، بلکه حمایت از یک فکر است.

هرجند از دوستانم در تشکل های فوق برای برخورد منفعلانه در برابر حکم تبرئه شجاع حائری گلایه داشته و اعتقاد دارم آنها در این امر کوتاهی نمودند و از حداقل کار که یک نامه ساده یا یک بیانیه مطالبه گرانه هم بود دریغ ورزیدند، اما این امید را دارم که نسبت به  محکومیت اعضای شورا و تشویق عناصر سالم اقدام کنند، چرا که برادران و خواهرانم را هم اکنون نقطه امید حضرت امام(روحی له الفدا) در این شهر میدانم و می بینم و به تکلیف شناسی آنان نسبت به انچه در حکومت اسلامی می گذرد اعتقاد دارم.

 

------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

مطلب در تریبون مستضعفین 

 

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۰ ، ۱۴:۲۸
سلمان کدیور

 

مقدمه:

همیشه یک سوال ذهنم را به خود مشغول داشته است و ان اینکه، آیا خداوند ضمانت کرده که جمهوری اسلامی تحت هرشرایط و روندی محفوظ باقی خواهند ماند؟ چنین شد که برای یافتن پاسخ شروع به کاوش در احوالات انقلاب های اسلامی در تاریخ بشر نمودم. و نوشتار زیر تفحصی است در تاریخ انقلاب اسلامی پیامبر(ص) با جهت گیری قیام عاشورا.

 پیرامون علل، ریشه ها و انگیزه های قیام سرخ عاشورا تا کنون کتاب های بسیار نگاشته و نظریات متفاوتی ابراز شده که هر کدام علل وقوع را به نحوی شرح داده اند. نقطه اشتراک تمامی این تحلیل ها را شاید بتوان تحلیل سیاسی اجتماعی دانست. یعنی ثقل این نظریات انحرافات و یا تغییراتی  در پیکره نظام سیاسی و یا نظام اجتماعی رخ داده را شرح داده اند. ذکر عللی مانند انحراف خواص، ماجرای سقیفه، انحراف ارمانهای انقلاب پیامبر، دنیا پرستی مردم و خواص و ... از این باب گفته شده است.

امّا وجه بسیار پنهان واقعه عاشورا، که علل فوق ریشه در آن دارد، به نظر نگارنده تغییر در شیوه اقتصاد اسلام بود. شاید به جرات بتوان گفت اکثریت علل فوق تنها شاخ و برگ واقعه عاشوراست و به ریشه آن پرداخته نشده است.

در این مقال کوتاه نگارنده سعی کرده است با تحلیل از زاویه اقتصاد (سرمایه داری) برگ های تاریخ را ورق بزند و از پس ظواهر حوادث دیگر ریشه های وقوع حادثه کربلا را مورد بازبینی قرار دهد.

سرمایه داری و حکومت:

قبل از ورود به بحث لازم است توضیح مختصری پیرامون نظام سرمایه داری داده شود.

نظام سرمایه داری را تسلط نگاه اقتصاد یهودی می دانند. نظامی که بر پایه سود و ربا، با ابزار بانکداری بنا شده است. سرمایه داری را شاید به طور خلاصه می توان انحصار ثروت د ردست اقلیت ترجمه کرد. اقلیتی که از این ثروت به ترویج صنعت به گونه های مختلف به سبک خصوصی می پردازند و تولید ثروت می نمایند.

 نظام سرمایه داری ذاتا در محیط دارای تبیض قابلیت رشد را دارد. محیطی که منبع ثروت اغنیا فقر روز افزون فقرا باشد. بنابر همین علت است که نظریه پردازان سرمایه داری مدرن هیچ اصالتی را برای مقوله عدالت قائل نیستند و اصولا آن را انکار می کنند.

 ( نظریات آیزیا برلن و جان راولز درانکار وجود عدالت در هستی- اندیشه های سیاسی قرن بیستم- دکتر حاتم قادری)

نظام سرمایه داری از این لحاظ که در بلند مدت سبب فقر روز افزون عموم جامعه و گسترش شکاف طبقاتی می گردد، باعث شورش مردم علیه حکومت را فراهم می آورد که تبلور این امر را در جنبش وال استریت یا جنبش نود و نه درصدی به خوبی مشاهده می کنیم.

 سرمایه داری در بعد جهانی هم دقیق همین نتایج را دارد. فقر کشورهای توسعه نیافته و افزایش ثروت کشورهای قدرتمند. در این مدل کشورهای جهان سوم تامین کننده مواد خام و برای پیشرفت کشورهای غنی را فراهم می کنند. ( نظریات مارکس واندره گوند فرانک –توسعه درمکاتب متعارض- دکتر ساعی).

این مدل در انتها باعث شورش جهانی علیه امپریالیسم خواهد شد کما اینکه تبلور این امر را به نظر نگارنده در بیداری کشورهای اسلامی و انقلابات منطقه شاهد هستیم.

 کشوهای لیبی، یمن، بحرین، عربستان، مصر و ... کشورهای جهان سومی هستند که تئوری های اقتصادی انان عین نظام های سرمایه داری غرب است و این باعث نارضایتی عمیق از حکومت گردیده است. با توجه به خصوصیت ضد دینی نظام سرمایه داری زیر سوال رفتن اعتقادات مردم، نابودی نظام فرهنگی سنتی و ... را شاید پیامد اصلی تسلط سرمایه داری و ریشه خشم مردم منطقه دانست.

شیوع سرمایه داری در اسلام:

شاید اولین جرقه تسلط نگاه و نظر سرمایه داری را بتوان در سقیفه جستجو کرد. با توجه به اینکه شرح و بسط سقیفه ازحوصله خواننده خارج است به ثمر سقیفه پرداخته می شود.

بعد ازبه قدرت رسیدن خلفا اولین بروز رسمی نگاه سرمایه داری در زمان خلیفه دوم رقم خورد، آن هم در شیوه تقسیم بیت المال. " دیوان عطا " که مسئولیت توزیع قنایم  و بیت المال را بر عهده داشت نخستین بار در عهد خلافت عمر تاسیس شد و بنا به دستور خلیفه مقرری مسلمانان را به ترتیب قبایل و بر حسب قرابت به پیامبر(ص) و سبقت در اسلام تعیین نمود. ( قدرت، دانش و مشروعیت د راسلام- داود فیرحی – ص 162)

این اقدام سبب تحولات بنیادی در حکوت اسلامی و انقلاب پیامبر گردید و تخمی را پاشید که در شورش های سال های پایانی خلافت راشدین به ثمر نشست و  در خلافت حضرت امیر(ع) به وضوح خود را نشان داد.

با این اقدام عمر طبقه جدیدی در نظام اجتماعی سیاسی مسلمین به وجود آمد که قسمت اعظم دارایی ها و درامدهای حکومت را به خود اختصاص دادند و این طبقه چیزی جز طبقه خواص انقلاب نبود. در زمان عمر فتوحات بزرگی در ایران و روم و افریقا و ... رخ داد که باعث سرازیر شدن غنایم و ثروت افسانه ای به حجاز گردید و طبق قانون دیوان عطا صحابه  بیشترین سهم را از این فتوحات کسب کردند.

وقتی خلافت به عثمان رسید نظام سرمایه داری در اسلام تناور شده و ریشه دواند. مردم با چشم خودشان می دیدند که صحابه و قریش از قدرت و نفوذ سیاسی بالایی در حکومت و اجتماع برخوردار گشته اند و با استفاده از این قدرت و ثروت اموالشان را تا صدها برابر افزایش می دادند. چنین شد که مسابقه برای رفاه بین مسولین درجه اول حکومت کلید خورد و فضیلت اشخاص به مقدار دارایی های آنان سنجیده می شد.

پایداری چنین نظامی به حکمرانان مطیع و هم فکر بستگی داشت. بنابراین خلیفه دوم و سوم هر شخصیت اسلام را که به پیامبر و اسلام ناب نزدیک بود را حذف و تبعید کرد چرا که آنان در صدد تغییر وضع موجود و برگشت به الگوی اقتصادی همراه با عدالت پیامبر(ص) بودند. علی(ع)، سلمان، ابوذر و ... که جبهه عدالتخواهان را تشکیل می دادند با حربه هایی چون توطئه علیه اسلام، قدرت طلبی و ... حبس خانگی و یا تبعید شدند و معاویه ، فرزندان حکم و دیگر اشراف زادگان  در پیکره اسلام مهره چینی گشتند.

عثمان یکصدهزار دینار به حکم بن ابی العاص، که توسط پیامبر (ص) تبعید شده بود داد و نیز به فرزندان مروان بن حکم خمس غنایم آفریقا را عطا نمود. ( العقل السیاسی العربی – عابد الجابری ص 182)

بدین سان ثروتمندان و اشراف قریش و اسلام وارد کار تجارت باغات و زمین شدند و توانستند زمین های حاصلخیزی در عراق و ایران و شام به چنگ آورند و زمین های سلطنتی کسری و قیصر دوباره احیا گردید. ( قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام – فیرحی – ص 165) . و تمام این اتفاقات در انظار مردم و توده های انقلابی رخ میداد که اثری جز ناامیدی از انقلاب پیامبر را به بار نیاورد.

ظهور آقازادگی درحکومت اسلامی و عواقب آن:

ثروت افسانه ای صحابه و قریش باعث گستاخی فرزندان آنان را فراهم آورد. فرزندان صحابه به شیوه پدر شروع به خرید و فروش ملک و باغات نمودند و برای کسب ثروت از هر راهی وارد می شدند. طبری در این باب می نویسد:

(با انبوه ثروت در دست خواص) برای اولین بار در شهر رسول خدا (ص) مظاهری از تفریحات ثروتمندانه از قبیل کبوتر بازی، تفک اندازی و بدمستی و خوشگذرانی در کنار قصرها و خانه های مجلل سر بر آورد.( طبری – ج 6 – صص 291)

فرزندان یا آقازادگان صحابه انچنان به ترویج فساد در اسلام دست یازدند که مردم بسیار عاصی گردیدند و شکایات بسیاری از سوی آنان راهی دارلخلافه گردید، شکایاتی که به علت نفوذ بالای آقازادگان در دستگاه حکومتی و قضایی راه به جایی نبردند و باعث خشم مردم را فراهم می آورد. حجم این فسادگستری به حدی رسید که عثمان ناچار به تبعید برخی آقازادگان به بلاد شام و دیگر سرزمین ها شد.

( دانش، قدرت و مشروعیت دراسلام- ص 166 و همچنین حیات الصحابه ج 1 – ص 354)

فساد روز افزون خواص و اقازادگان، تبیض شدید طبقاتی، عمل حاکمان خلاف سیره انقلاب، شیوع فقر و نا امیدی از اسلام به مثابه آتشی بود که  دامن خلیفه سوم را گرفت. مردم چنان ا زدست عثمان و شاید صحابه خشمگین بودند که  در اقصی نقاط  اسلام دست به شورش های بزرگ زدند. حجم این شورش ها درپایتخت به قدری بود که کاخ خلیفه اشغال و خلیفه به نحو فجیعی به قتل رسید. و اینها همه در دیوان عطای عمر ابن الخطاب داشت. در نظام سرمایه داری ای که او ترویج داد.

و چه عجب که تمام این پدیده ها را هم اکنون با چشمی بینیم و دم بر نمی آوریم. توجیه می کنیم و نقد بزرگان را در حاله ای از تقدس کاذب معلق می گذاریم. انگار که ما را خلق کرده اند که در هر شرایطی باید اعمال و افعال حاکمان و حکومت را توجیه کنیم و این خود چه انحراف بزرگی است.

علی(ع) و جنگ با نظام آقازاده سالاری :

مردم و توده های خسته از ظلم و بی عدالتی گرداگرد عدالت علی(ع) زانو زدند و خلافت را به او واگذار کردند. علی ای که در همان روز دوم خلافت بر منبر رفت و گفت:

اگر بیت المال درکابین زنانتان رفته باشد یا گوشواره گوش آنان علی آن را پس خواهد گرفت. و قسم خورد که اگر حسنین هم بخواهند از امتیاز حکومت بهره ناحق بگیرند دستشان را قطع خواهد نمود.

سیاسیت اقتصادی علی انحلال دیوان عطای خلیفه دوم و توزیع بیت المال به نحو مساوی، برگرداندن ثروت های ناحق صحابه به بیت المال بود، سیاسیتی که از همان روز اول شکست آن واضح بود. صحابه هیچوقت تصور نمی کردند که تیغ علی دامن آنان را بگیرد، بنابراین بر این تصور که او مانند خلفا عمل خواهد کرد از او سهم بیشتری از بیت المال خواستند و چون علی چنین نکرد، علیه او وارد کار زار گشتند. و جنگ جمل در حقیقت جنگ علیه سیاست اقتصادی علی (ع) بود و ابتدا ریشه دراختلافات سیاسی نداشت.

مردم و صحابه سالهای سال بود که با نظام سرمایه داری خو گرفته بودند، چنان آن را پرستش می کردند که  تغییر آن کاری ناممکن بود و تحمل عدالت علوی برای شان تلخ. چنین شد که به تدریج به سوی معاویه که از همان نظام دیوان عطا تبعیت می کرد متمایل گشتند و چنین شد که معاویه روز به روز قدرتمندتر و علی (ع) رو به ضعف نهاد. صف آرایی جدید، صف آرایی قریش در برابر علی (ع) بود.

تولد کوفیسم:

مکتب کوفه( کوفیسم) از اینجاست که خودنمایی می کند. کوفه شهری است که در زمان خلیفه دوم با غنایم بسیار ساخته شد و کم کم به شهری استراتژیک مبدل گشت. شهری که مرکز تجمع صحابه و خواص بود، شهری که ا زبدو تاسیس مردمش شاهد انحراف خواص از انقلاب بودند.

علت اینکه مردم کوفه به بی وفایی شهره شدند در ذات این شهر یا ذات مردمان آن نهفته نبود. مردم این شهر نماد نا امیدی اجتماعی از انقلاب اسلامی هستند. مردم این شهر خط مقدم جهاد مبارزه را درفتوحات اسلامی داشتند و برای اسلام جانفشانی های بسیار کردند و مجاهدت ها نمودند. در فتوحات ایران و روم مردم کوفه نقش اول را داشتند. اما وقتی دیدند نتیجه آن همه مجاهده ثروت خواص و اقازادگان آنان شد به تدریج آن روحیه سلحشوری را از دست دادند و روحیه محافظه کاری را جایگزین آن نمودند.

برای کوفیان تجربه شده بود که حاصل مجاهدت آنان در جیب خلفا و صحابه و خاندان های آنان می رود. چنین شد که انان به حسب تجربه پیشین خود از انقلاب اسلامی نا امید و از یاری علی(ع) دست کشیدند چون تصور می کردند اگر علی(ع) قدرت بگیرد همان روال قبلی را شیوع خواهد داد. همانطور که نسبت به فرزندانش حسن و حسین (ع) نیز رفتار نمودند.

کوفه نه یک شهر در یک منطقه جغرافیایی، بلکه نماد یک فرهنگ انقلابی به استحاله رفته است. کوفه یک شهر نیست، کوفیسم یک روح سرگردان است که بعد از هرانقلاب اسلامی در هر جای زمین در آن منطقه مستقر خواهد شد. کوفیسم یک اخلاق عمومی اجتماعی است که مردم هر انقلاب باید برای عدم ابتلاء به آن هر روز و هر شب آرمان های انقلاب را فریاد بزنند و برای اقامه عدالت با عزیزانشان در بیفتند. کوفه یک مسیر است، یک راه نه یک شهر!

تلاش های علی(ع) دراصلاح امور اقتصادی و برگرداندن دین در جایگاه اصیل و انسجام سپاه خود در مقابل اشراف قریش نتیجه مطلوبی نداشت و بدین سان انفجار و فروپاشی سپاه علی(ع) در حادثه مشهور حکمیت به بار نشست و خوارج متولد گردید.

جماعت خوارج اساسا از دو قبیله بنی تمیم و بنی بکر بودند که  اگر به آنان قبیله بنی حنیفه نیز اضافه گردد، جدایی آنان از حضرت امیر(ع) در حکمیت سبب آن شد که تمام قبایل شرق جزیره العرب در مقابل ایشان قرار بگیرند و جنگ نهروان  در گرفت. و چنین شد که خوارج برای انتقام از کشته های خود کمر به قتل علی(ع) بستند و ایشان را به شهادت رساندند.

واقعه حکمیت، شهادت حضرت امیر(ع) باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر معاویه که خود را امیرالمومنین می خواند گردید. او که با سیاست اقتصادی خویش و وعده طلا توانست صلح را به امام حسن (ع) تحمیل کند، پس از مدتی قدرت بلا منازع جهان اسلام گردید و در سطح گسترده تر از پیش شروع به ترویج نظام سرمایه داری در اسلام نمود. و شاید در یک کلام باید گفت انقلاب به طور رسمی به دست نا اهلان و نا محرمان افتاد.

حکومت معاویه  و و بعد از آن یزید با اسلام چنان کرده بود که مردم و خواص از نقض قوانین اسلام در جامعه ابایی نداشتند. شرابخواری، روسپیگری، حیوان بازی و ... شیوع یافت و زمزمه  کفر و بت پرستی  به گوش رسید. و چنین شد که حسین ابن علی(ع) برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و فسادی که ریشه در نظام سرمایه داری داشت به قیام برخاست. و چنین شد که در کربلا فرمود:

آیا می دانید چرا سخن های مرا به گوش جان نمی شنوید؟ برای این است که لقمه حرام بیت المال زیر پوستتان جمع شده است.

و حسین(ع) یک شخص نیست. حسین یک راه؛ یک مسیر، یک فرهنگ است. کسی که به دست آقازادگان سرش بر نی رفت!

 

 _______________________________________________________

بعدنوشت:

وقتی می گوییم نگاه ما به مسئله آقازادگی مسئله یک شخص و یک دادگاه نیست، ‌منظورمان این مقوله است.

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۴
سلمان کدیور

 

 وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ‏ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین . . سوره حاقّه، آیات 44 – 46

مسئولین محترم قضایی و بازرسی استان

خداوند در قران پیامبرش را تهدید میکند که اگر در انجام رسالتش سر سوزنی بر اقاویل و هوای نفس تکیه کند و باعث تضیع حقوق الهی گردد، قطعا شاهرگش را قطع خواهد کرد.

علی می فرمایید اگر دیدید علی روزی از دارالخلافه رفت و خشتی بر خشتی نهاده بود و بر ثروتش اضافه گشته بود بدانید او خائن است و جایی دیگر می گوید حسن و حسن به بیت المال تعرض کنند دستشان را قطع خواهم نمود.

چگونه است که برخی از مسئولین و آقازادگان حکومت هنوز از دارالخلافه نرفته امارات های بسیار بر کمر مستضعفان ساخته و ثروت کلان اندوخته اند اما کسی از انها نمی پرسد از کجا اورده اید؟

چگونه داد و آه مظلومین را می شنوید و باز ابراز می کنید که هیچ مدرکی دال بر زمین خواری به شما نرسیده؟ چرا توجیه می کنید و نمی گویید نمی خواهید ببینید وگرنه  برای دیدن و تماشا کافی است کمی پلک بزنید.

به خدا ما شما را به نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر محتاج تر میدانم تا عوام این جامعه. چرا که از مسئولین حکومتید و خداوند حلال و حرام دین و اجرای احکام حکومتش را به شما سپرده و مردم خطا و کوتاهی شما را به حساب خطای حکومت اسلامی می گذارند.

 و چرا به این واجب عینی عمل نکنیم و شما را از محاکمه آخرتی که خودتان قاضی آن نیستید نترسانیم در حالی که خداوند پیامبرش را می ترساند؟ چگونه شما را بر نفی عدالت در جامعه علوی بیم ندهیم درحالی که علی فرقش در این راه شکافته شد؟

چگونه از حکم دادگاه های تبعیض آمیز که  برای خواص شأنی بیشتر از عوام قائل است و دین را به نفع منافع غاصبان ترجمه می کنند و حکم به نفع آنها و به خرد شدن مستضعفین می دهند، فریاد اعتراض سر ندهیم درحالی که در همین دادگاه حکومت اسلامی حسین(ع) را خارجی حکم کردند و خونش را مباح از نظر دین قلمداد کردند؟ چرا اشک نریزیم که تاریخ حکومت شیعه  از دادگاه شریح قاضی چه مصیبتی حاصل کرد؟

بحث من و دوستان من، تبرئه یک آقازاده نیست که متاسفانه به فرهنگ رایج مبدل شده است، ما در حال نظاره به انحراف رفتن یک تاریخیم،  ما در حال مشاهده این حقیقت تلخیم که برخی می خواهند تمام رنج های رسول الله در بدر تا شهدای فتنه اخیر را که درراه این انقلاب هزینه شد را در بایگانی بی عدالتی و تبعیض به خاک بسپارند. ما شاهد شکل گیری طبقه جدیدی در انقلاب هستیم که انگار کشور را ملک پدری شان میدانند. طبقه ای از مسئولین حکومتی با مصونیت های قضایی!

ما به این احکام به این سادگی نگاه نمی کنیم.

ما بنا به وظیفه ای که دین و رهبرمان به عهده مان نهاده، ابتدا خودمان را و بعد شما را نصیحت می کنیم. شما را نهی می کنیم از بی عدالتی و تبعیض  که عاقبت خشم الهی را در بر دارد و دعوت می کنیم شما را به سوی  اسلام راستین که منتهی به جنت است.

به ما به عنوان یک عامی! پاسخ دهید چگونه این همه تبعیض و شواهد بر متخلف بودن یک آقا زاده موجود است و شما اینگونه ا زسر آن می گذرید؟ اختلاف فاحش حکم دادگاه بدوی و دادگاه تجدید نظر را چگونه توجیه می کنید؟ یک موضوع واحد و اینهمه اختلاف در رای؟ باید قبول کنیم دادگاه اولیه اشتباه کرده؟ به همین راحتی؟

جناب رئیس سازمان بازرسی، چگونه است که شما سالها ناله مردم را از موسسات فلاحت و احرار و رمضان و بهار و قومس و ... میدانید امّا هیچگاه به خودتان زحمت تفحص و بازرسی به ان را ندادید که ببینید که این مردم بیچاره درست می گویند یا متوهم شده اند؟

جناب مسولان محترم قضائیه چگونه است که مردم بسیاری را ما می شناسم که از افراد و این موسسات به دادگاه شکایت رسمی کرده اند دارای پرونده اند امّا سالهاست که  راه به جایی نبرده اند؟ چگونه ادعا می کنید شکایتی نرسیده؟ و بسیاری هم از برکت این به تماشا نشستن شما اصولا از شکایت کردن نا امیدند چرا که امثال تبرئه آقا شجاع ها را بسیار دیده اند و از دادگاه حکومت اسلامی نا امید شده اند.

ما ادعا نمی کنیم که تمامی این موسسات و افراد مجرمند، امّا فریاد می زنم که مردم  بسیاری از این جماعت شاکی هستند و شکایتشان راه به جایی نبرده اند و دادشان را کسی نمی شنود.

مگر می شود در روز روشن حقیقت را انکار کرد و جرمی را پدر متهم به آن معترف و حتی به اطلاع  امام این جامعه رسانده و ایشان هم فرموده اند که باید جلوی این رفتارها گرفته شود، سپس به تمامی مسولان استان در مورد این شخص ابلاغیه صادر می شود و او را متخلف می خوانند، جلوی چشم این مردم زخم دیده و شاکی، تبرئه شود طوری که انگار نه انگار که تخلفی بوده؟؟؟

  دادگاه می توانست مدارکی را که شخص آقای حائری به آن بر متخلف بودن پسرش استناد کرد را طلب کند و بعد اینچنین حکم بهت برانگیزی را صادر کند. دادگاه باید بنا بر اینکه بسیاری از مردم به تخلفات این ایت الله زاده متضرر هستند، شکایات انها که تعدادشان به صدها نفر می رسد را می شنید و بعد حکم صادر می کرد.

دادگاه می بایست تمامی اموال و درامدها و اسناد شرکت طوبی( متعلق به شجاع) را برسی و سپس حکم صادر می کرد،‌چرا که این شکایت فقط به افراد ذکر شده در دادنامه متعلق نیست و مربوط به عموم مردم و جامعه است. دادگاه می بایست  به خاطر اهمیت و حساسیت این موضوع برای آبروی نظام جدی برخورد می کرد نه از سر مسامحه یا ... !

مگر نه اینکه وظیفه دادستانی قوه قضائیه است که هر جا منافع عموم مردم و جامعه را در خطر می بیند خود مستقیما به نفع مردم مدعی گردد؟ ایا دادستانی هنوز صدای هزاران نفری که از این شرکت ها متضرر و به خاک سیاه نشانده شده است را نشنیده؟

شما باید همان زمانی که استانداری به ادارات و سازمان ها راجع به این شخص نامه می زد واکنش نشان میدادید نه اینکه منتظر بمانید تا کسی شکایت بکند.

شاید ما را برای این بی پردگی به اتهام تشویش اذهان عمومی، نشر اکاذیب( دو برچسب  به همه اطلاق) متهم کنید که بر آن هراسی نداریم. به خدا اگر بدانیم که با حبس و حتی شکنجه و بی آبرویی ما و امثال ما فضائل این انقلاب و اسلام پا برجا می ماند، و یا اعتماد مردم به دستگاه قضایی و انقلاب بیشتر می گردد، پس ای دادگاه ها و ای زندان ها و ای شکنجه و سیلی ها ما را دریابید.

 چگونه چنین نگوییم در حالی که برای این انقلاب محمد(ص) سنگ خورد، زهرا(س) پهلو شکسته شد و حسین(ع) بر سر نی رفت؟ چگونه این را نخواهم در حالی که خمینی برای این انقلاب رنج تبعید را متحمل شد؟ پس از فدای جان و مال و آبروی بی ارزشی چون خودمان  چه باکی دارم؟

 اما جناب اقای حائری

کاش سال پیش وقتی به نمایندگی مجمع دانشجویان عدالتخواه برای شما نامه محرمامه ای فرستادیم و در آن از شما خواهش کردیم تکلیف خود را با برخی از افراد سابق بیت و همچنین فعالیت دیگر نزدیکانتان روشن کنید و برایتان علت را اهمیت جایگاه حکومتی خودتان و آبروی رهبری نگاشتیم، پاسخی می شنیدیم. به راستی اگر به این نامه دلسوزانه به هر طریقی پاسخی در خور داده می شد امروز شاهد این همه نقد به شما بودیم؟ نقد و گلایه هایی که از ابراز آن کاممان تلخ و روانمان پریشان می شود.

از شما توقع داریم همان اسنادی و دلایلی را که  طبق آن به آن نتیجه رسیدید که فرزندتان متخلف است( انطوری که فرزندتان آقا شهاب به نمایندگی از شما در مصاحبه مشهورش مدعی بود) در اختیار قوه قضائیه قرار دهید و همانطور که به حکم حبس پسرتان واکنش نشان دادید، به تبرئه او واکنش نشان دهید و اعتراض کنید.

 چرا که خداوند از شما علمای دین تعهد گرفته که حافظ عدالت و احکام اسلام باشد و در این راه  با عزیزانتان هم که شده در بیفتید. بر شما مبرهن شده پسرتان حقوق جامعه اسلامی را نقض کرده و حال به راحتی تبرئه گشته است، پس برای اقامه عدالت بر شما فرض است به حق قیام کنید.

اما در پایان:

حقیر قصد رسانه ای کردن دو سند را داشتم که بنا به برخی تماس های دلسوزان از انتشار یکی خوداری می کنم و فقط دادنامه دادگاه را منتشر می نمایم. سند اول فقط بهت و حیرت انسان ازاده را بر می انگیزد و بس!

علت این کارم نه افشاگری است نه هوچیگری. علت این است که دوستان  علاقه نداشتند که این رای رسانه ای گردد و درضمن برخی، سند ادعای مطرح شده از سوی حقیر را طلب می نمودند.  

این حکم دادگاه تجدید نظر است که اگر با حکم دادگاه بدوی قیاس شود خواهید دید در هر دو دادگاه بر سر یک موضوع واحد چه تحلیلات متناقضی انجام و رای کاملا متضادی صادر می گردد.

ادرس اسناد:

http://up4.iranblog.com/images/sa1fsvhkm67l9cec4r.jpg

http://up4.iranblog.com/images/0u4zifd4gdp59u8gi5m.jpg

http://up4.iranblog.com/images/y3ku5k7q7uy9hsvpa97b.jpg

مشاهده اسناد در ادامه مطلب

 

 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور