خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاشمی رفسنجانی» ثبت شده است

خدمات رضا زاده به رژیم شاه و مرگ مشکوک سید نورالدین

به روایت سید منیرالدین حسینی الهاشمی(1)

از اوایل دوران دانشجویی تحقیق در خصوص خانواده های قدیمی برایم جالب و قابل تامل بوده. پس از گذشت مدتی غور در عوالم سیاست و وقایع تاریخی، تفکر در این باب، دیگر یک علاقه ی شخصی نبود، چرا که بسیاری از تحولات سیاسی فارس را ناشی از برخی ارتباطات فامیلی می دیدم. از این رو تامل در باب خاندان های قدیمی و کشف روابط، اختلافات و تعاملات آنها یکی از فصول مطالعاتی من شد.

چندی پیش کتابی بدستم رسید به نام "خاطرات حجة الاسلام و المسلمین سید منیرالدین حسینی الهاشمی" چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بی هیچ درنگی به مطالعه ی آن مشغول شدم.

بخش هایی از این کتاب مربوط است به اختلافات آقای سید منیر الدین فرزند سید نورالدین حسینی الهاشمی با آقای رضازاده داماد سید نورالدین و پدر استاندار سابق فارس. جای جای این کتاب حکایت از عمق اختلافات سید منیر الدین و رضازاده دارد. ایشان در بیان اختلافات و توصیف شخصیت رضازاده هیچ مضایقه نکرده است.

محمد رضازاده پدر استاندار سابق فارس، پس از فوت سیدنورالدین شخص اول حزب برادران می شود و عنان حزب را در دست می گیرد. به روایت این کتاب ارزشمند وی با استفاده از نفوذ و قدرت خود در بین بازاریان و هیئات شیراز، سالها به اعمال نفوذ می پردازد

رضازاده دو دوره از سیاه ترین دوران مجلس شورای ملی که مقارن با سرکوب قیام 15خرداد و نخست وزیری امیرعباس هویدا بهائی مسلک است، عضو این مجلس بوده و همکاری کامل با نخست وزیر ( هویدا ) و کابینه بشدت وابسته و خائن او داشت . در مورد کابینه 17 ساله هویدا و ترکیب آن سخن ها بسیار است و در دسترس، اعم از تسلط کامل بهائیت بر همه شاهراه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی ایران ! شاه دوستی افراطی و خدمات شایان توجه او در فارس و همکاری با استانداران وقت فارس قابل توجه است. وی  برخلاف مرام نامه ی حزب برادران در زمان قیام امام خمینی از شاه حمایت می کند و در زمان قیام 15 خرداد نامه ای به محمدرضاشاه می نویسد و حمایت خود را رسمی می کند.

خواندن کتاب خاطرات سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی پرده از حقایق بسیاری درخصوص شخصیت رضازاده برمی دارد. خواندن قسمت هایی از این کتاب که در این وبلاگ منتشر می شود، باتوجه به اینکه پسر مرحوم رضازاده 4سال از دوران دولت دکتر احمدی نژاد استاندار فارس بوده ضروری است.

از نکات جالب اینکه، کتاب مذکور هیچ گاه به چاپ دوم نرسید و ظاهرا پس از چاپ اول برخی نزدیکان سید منیرالدین مانع از چاپ مجدد می شوند.

در زیر بخش هایی از کتاب خاطرات سید منیرالدین حسینی الهاشمی آورده شده است:


ازدواج

دو سال پس از فوت مرحوم والد در دوازده رجب سال سی و پنج ، بزرگان خانواده برای ازدواج من دست آستین بالا زدند. چهارده ساله بودم که متأهل شدم. پدر عیالم به نام حاج بهرامپور از تجّار حزب برادران بود که در کارهای مبارزاتی با مرحوم والد، شریک بود. آن چنان با یک دیگر صمیمی بودند که بهرامپور کفن به تن کرده و طلاق نامه ی زنش و نیز قیمومیّت تنها دخترش که خدا در بالای چهل سالگی به او داده بود و اجازه دخل و تصرف در کلیّه ی اموالش را مرحوم ابوی سپرده بود و گفته بود که هیچ ندارد و آماده ی کشته شدن است. بعداز تهیّه اسلحه، می خواسته دست به عملیّات قهرآمیزی بزند.

پدرم ، طلاق نامه را به پدر خانمم بازگردانده و گفته بود:

" اختیار طلاق زنت را که به من دادی، اگر برای این است که می خواهی خودت را برای مرگ مهیّا کنی، نیازی نیست که  این اختیار را به دیگری تفویض کنی. اموالت را به تو باز گردانم. اختیار دخترت هم دست خودت باشد. فعلاً مناسب است که از اقامت در شهر بپرهیزی."

در دوره ای که مرحوم پدرم درگیر کار مبارزه   و به شدّت خسارت دید و او را بایکوت حزبی کردند؛ بدین ترتیب که تمام طلب کاران ایشان را وادار کردند که برای مطالبه ی طلبشان به نزد او بروند و فشار بیاورند. از طرف دیگر بدهکاران ایشان را وادار کردند که از پرداخت بدهی شان به او خودداری کنند و بدین صورت او را در مضیقه قرار دادند. هر از گاهی هم به او پیغام می دادند که فلانی را آرام کن تا ما دست برداریم.

در نظر داشته باشید که ایشان زمانی در حزب، در شمار بزرگترین تجّار محسوب می شد و با توجه به اراداتی که به پدر ما داشت، بنده را به دامادی خود برگزیده بود؛ ولی کارش به جایی رسید که در ورشکستگی کامل قرار گرفت و اموالش از سوی کسی خریده نمی شد؛ با این همه او برای یک بار هم به من نگفت که با رضا زاده صلح کن. تنها یکی، دوبار به حالت مزاح سؤال کرد:" آقا! اساس مبارزه ی شما چیست؟ " بنده نوشته های حزب و در واقع دیدگاه های مرحوم والد را استخراج کردم و برای ایشان خواندم. ایشان ابراز کرد: " اگر در مسیر پدرت گام بر می داری، راسخ باش! "

سوء استفاده رضا زاده از تملکن مالی حزب

در آن ایام مردم عادی در عسرت به سر می‌بردند. حتی افراد متمکن جامعه تنها فصلی یک بار برایشان این امکان فراهم بود که مرغی را بکشند و از گوشتش برای غذا استفاده کنند. در حالی که رضا زاده در میهمانی های مجللش از دیس های بزرگی که در آن ران های پخته ی مرغن می‌نهادند، استفاده می‌کرد و هدفی جز این نداشت که تمکن مالی اش را به رخ میهمانان دولتی بکشد.

در این حال، این حزب بود که پشتوانه ‌ی مالی رضا زاه محسوب می‌شد. حزب نیز درآمدش از طریق مردم مشتاق به مرحوم والد تأمین می‌گردید. همان مردم پابرهنه‌ای که خود در فقر و فاقه بسر می‌بردند؛ ولی به لحاظ عاطفه‌ی قوی که نسبت به اقا نورالدین داشتند، نذورات فروانی برای آن مرحوم داشتند. برای ساختن آرامگاه ایشان اعلام شد که مردم در حد امکاناتشان کمک کنند. در این حال، پتویی را گستردند و چهار تن اطراف آن را گرفتند. مردم هم آنقدر در میان پتو پول ریختند که پر شد!

مردم برای اینکه حزب برادران باقی بماند، حاضر بودند که لقمه‌ای را که خود بدان احتیاج داشتند،‌ از دهان برگیرند و نثار راه مرحوم ابوی کنند. تصور کنید که رضا زاده بر چنین موجی سوار شده بود؛ پس چگونه می شد تحمل کرد که این رد وجوه مزبور را برای پر کردن شکم های برآمده، به مصرف رساند؟!

رضا زاده جایگاه مخصوصی برای استقرار ارکان دولت در مراسم تشریفاتی ساخت؛‌ در حالی که چنین جای گاهی جز برای شخص مرحوم والد مرسوم نبود. از سوی دیگر پدرم وقتی در جایگاه مزبور هم قرار می‌گرفت، تنها به چند کلمه اکتفا می‌نمود و در صحبت هایش رجز می‌خواند و طرف مقابلش را تحقیر می‌نمود. به دیگر بیان، ایشان تشریفات را هم برای تعظیم اسلام و مسلمانان و کوچک انگاری دشمنان دین و رقیبان خویش به کار می‌برد‌؛‌ در حالیکه رضا زاده با تملق گویی و ثناخوانی کار را پیش می‌برد. منبری‌های او در مدح و منتقبت استان داران وابسته به طاغوت، داد سختن می دادند. اساساً شیوه‌ی رضا زاده، تربیت ثنا خوان بود و همین امر موجب بروز اختلاف بنده با او شد.

حزب در مواقع حساس مانورهایی داشت که کاملاً در معرض دید مردم بود و ثناخوانی شاه و اقمشارش در این مانورها، روی احساسات مردم اثر می‌گذاشت. یکی از این مواقع، روز عاشورا بود که حزب و حامیانش به صورت گروهی از مسجد وکیل به سمت شاهچراغ حرکت می‌کردند. دراین فاصله، آنچه مردم از حزب و حزبی‌ها می‌دیدند، مداحی برای شاه بود!

این برخورد و سلوک رضا زاده باعث شد که بنده رسماً و علناً، علم مخالفت با او و برنامه هایشان را بلند کنم و سخنرانی‌های متعددی علیه او ایراد نمایم که سبب شد رضا زاده در حدود سال 1346 شمسی، تقریباً نیمی از حزب را از دست بدهد.

مقابله با اعمال رضا زاده

در سال 38 بود که دیگر کاسه‌‌ی صبر من لبریز شد و به شدت با رضا زاده و اعمال او مقابله کردم؛ البته در ابتدا به مدت شش ماه، به نفی ک ردن او و نقد اعمالش در قالب نق زدند بسنده نمودم. به تدریج به اعتراض هایم افزودم و با لحن تند و پرخاشگرانه، به او تاختم. این مخالفت به زودی در سطح وسیع انعکاس یافت.

این جا جای دارد، یادی از مرحوم آقای حاج ولدان بنمایم که ریاست هیأت زهرا (س) را به عهده داشت. ایشان قبل از ماجرای اعتراض من، به آقای محلاتی پیوسته بود. دلیل این جدا شدن این بود که ولدان نمی‌ خواست زیر بار انحصارگرایی رضا زاده برود. هیأت ایشان در شمار هیأت های موجه و محل اجتماع متدینان بود.

در آن ایام مطرح شد که وقتی با قسم خورده‌ایم که ریاست حزب برادران با یک فرد مجتهد باشد، آیا نباید به این ماده‌ی مصوب عمل شود؟

اینجا بود که آقا شیخ محمد جعفر دادخواه برای ریاست پیشنهاد شد. رابط ما در ابتدای کار آقای سیدابراهیم اصطهباناتی بود که در نجف اقامت داشت. آقای ولدان بیان کرد که آقای دادخواه نمی‌تواند ریاست حزب را به عهده گیرد؛ زیرا مجتهد نیست و اگر هم باشد، طبق ماده‌ی یازده حزب، ریاست حزب باید با مجتهد جامع‌الشرایطی باشد که بتواند فتوا دهد و در شورا باشد. ایشان را به زودی طرد و بایکوت کردند؛ به گونه ای که ناچجار شد در خدمت آقای محلاتی باشد.

بعد از اینکه آقای ولدان خبردار شدند که بنده به عمل کرد سران حزب برادران انتقاد شدید دارم، به دیدن من آمد. بنده را ایشان سؤال کردم که چرا شما حزب را ترک کردی؟ گفت: « بنده مشاهده کردم که در ماده‌ی یازده نظام نامه‌ی حزب آمده است که شورای مرکز همواره باید زیر نظر یک مجتهد اداره شود؛‌ در حالی که آقای رضا زاده خودش اقدام به اداره کردن حزب می‌نمود و من احساب کردم اگر بخواهم باقی بمانم، آخرتم در خطر است.»

بنده در جواب آقای ولدان روش غیرشرعی و غیرحزبی رضا زاه را مطرح کرد. آقای ولدان این دیدگاه بنده را منتشر نمود که منیرالدین شیراز موضع ما (ولدان) را تأیید، و موضع رضا زاده را شدیداً تضعیف می‌کند.

گفتنی است که رضازاده به ظاهر اقدام به تجلیل از بنده می‌نمود؛ برای مثال به مدت سه شب، لااقل سه گروه متشکل از هزار و پانصد نفر را اطعام دادند و بیش از سه تا پنج هزار تن را با شیرینی پذیرایی کردند. این نوع از تحویل گرفتن و تجلیل کردن که در رضا زاده بود،‌ صرفاً حالت تشریفاتی داشت. ظاهراً این فرد گمان می‌کرد که ما دلبسته‌ی چنین تشریفاتی هستیم و فریب می‌خوریم. به زعم او ریاست در مذاق ما طعم شیرینی داشت که برای رسیدن به آن حاضر بودیم به هر خفتی تن در دهیم؛‌ در حالی که ابداً چنین نبود.

خدمات رضا زاده به رژیم شاه

در مقطعی که حضرت امام خمینی (ره) در زندان به سر می‌بردند، بنده از شیراز به قم منتقل شدم. مدتی بعد حضرت امام آزاد شدند و بار دیگر برای ماجرای کاپیتولاسیون، تبعید گردیدند. در محافل و مجالسی که به دست رضا زاده اداره می‌شد، حزب برادران عمدتاً به نام « دعاگوی شاه» و « طرف دار انقلاب سفید شاه» معرفی می شد و جلوه داشت.

کار به جایی رسید که رضازاده بابت همین خوش خدمتی ها نماینده‌ی مجلس شد، با آن که تا ششم ابتدایی بیش تر درس نخوانده بود.

به هر تقدیر، رضا زاده دو دوره به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید که دوره‌ی نخست آن در سال 1348 آغاز گردید. یادآوری می کنم که رضا زداه در سال 1356 و هم زمان با رحلت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی ( رضوان الله تعالی علیه) از دنیا رفت.

گمان می کنم قبل از دوره‌ی وکالت نیز این فرد در مراکزی هم چون شورای شهر حضور داشت. حتی قبل از دوره‌ی تصدی وکالت، او بدو که وکلای مورد نظر نظام سلطه را از دورن صندوق‌ها خارج می‌کرد و از اهرم هایی که در اختیار داشت، برای این منظور کمک می‌گرفت. از افرادی که با او در این راه هم کاری داشتند، ایرج مهرزاد بود. گویی رضا زاده قصد داشت با این کار نشان دهد که عنان حزب در اختیار اوست و او توان آن را دارد که وکلای مورد نظرش را به مجلس بفرستد و این مشی و سلوک دقیقاً با شیوه‌ی رایج در زمان مرحوم والد در تنافی بود. رضا زاده دقیقاً بر خلاف
آقا نورالدین در ضایفت هایی که به افتخار استان داران و مامرای دولتی ترتیب می‌داد، مقید بود که بسیار تشریفاتی عمل کند.

- بد نیست همین جا عرض کنم که فردی به نامِ "رضازاده" که بعدها متأهّل هم شد، تا کلاس ششم خوانده بود و سوادِ زیادی نداشت. خانواده اش خانواده ی محترمی بودند و جندان متموّل نبودند. در کودکی یتیم شده، از نظر مالی در وضعیّتی بود که ناچار شده بود در کارهای شراکتی وارد شود و در مغازه ی کوچک آهن فروشی، کار کند. این فرد در حزب، فعالیت خوبی از خود نشان داد...

دلیل این که مرحوم والد، با آن که سردار فاخر، هم شیره ی ما را برای پسرش خواستگاری کرده بود، رضازاده را ترجیح داد، این بود که رضا زاده از ذهن و نبوغ تشکیلات بالایی برخوردار بود. برخی از خواستگاران هم شیره از علما و وابستگان علما بودند؛ ولی مرحوم والد به رضازاده دل بسته بود؛ زیرا اقتدار داشت که اگر در جایی نیاز به نمایش قدرتِ آرایش و مانور بود، در کم ترین زمانِ ممکن اقدام می نمود.

مرگ مرموز سیدنورالدین

بعد از صحبت کوبنده و توفنده‌ای که مرحوم پدرم در مسجد وکیل کردند، طولی نکشید که حسین، پیش کارآقا نورالدین، با سیگار مسموم شد. شش ماه بعد از آن خود والد نیز به این سرنوشت دچار شدند. یک روز سیگاری آتش زدند، هنوز نیمی از آن را استعمال نکرده بودند که حالت سکته به ایشان دست داد. وقتی ایشان را نزد طبیب بردند،‌تشخیص دکتر این بود که با سم سیانور به ایشان سوء قصد شده است. ظاهراً وقتی مرحوم ابوی از بیمارستان نمازی بازدید می‌کنند، از ایشان چکابی به عمل می‌آید و بعد از آن فوت می‌کنند! یکی از دو نظر درباره‌ی مرگ مشکوک پدرم این است که در بیمارستان مزبور ایشان را به بهانه‌ی چگاب، مسموم کرده‌اند و به احتمال قوی این امر با سیگار صورت گرفته است. نظر دیگر این که در بیمارستان نماز تزریق مرگ‌زایی انجام شده بود. آقایان دکتر شکری و دکتر سلطانی که هنوز در قید حیات هستند، بعد از بیست و چهار ساعت، ناخن آقا نورالدین را معاینه کردند و آثار سم سیانور را در آن تشخیص دادند.

علت مرگ هر چه بود، قرار شد که جسد مرحوم والد را تشریح کنند و این کار به عهده‌ی رضا زاده- داماد ما- گذاشته شد؛ ولی ایشان این کار را پیگیری نکرد و قبل از تشریح، بدن پدرم به خاک سپرده شد. در دروازه رجب که فوت ایشان روی داد، شهر یک پارچه تعطیل شد. جمعیت انبوهی از « باغچه»‌ تا حرم شاهچراغ به دنبال جنازه راه افتادند. شیراز چنین تشییعی را به خود ندیده بود. بدن ایشان را بعد از غلس دادن، در مسجد نور قرار دادند تا نیمه شب در آرامگاه خانوادگی دفن کنند. نصب شب بدو که دکترها جسد را معاینه کردند و گفتند: « روی ناخن ها سیاه شده است!»

پزشکان اعلام کردند که برای دادن گزارش دقیق تری از علت مرگ، باید کالبد شکافی انجام شود. رضا زاده در همان نیمه شب به شهر رفت و با تشریح موافقت نکرد و گفت: « صلاح نیست چاقو به جسد بخورد. از سوی دیگر اثبات این که ایشان مسموم شده است، به سود حزب نیست؛ لذا سریعاً جسد را به خاک بسپرید!»

بعدها رضازاده از خودش سلب مسئولیت می‌کرد و می‌گفت: « دکتر مصطفی فاتحی که طرفدار مصدق بود، مانع تشریح جسد شد.»

ولی بنده به یاد دارم که در شب حادثه، رضا زاده بود که اجاز‌ی تشریح نداد و در تکاپو بود که جنازه هر چه زودتر به خاک سپرده شود. خود او هم خیلی سریع آماده شد که در مراسم خاک سپاری حضور یابد. دکتر فاتحی که ذکر او به میان آمد، شوهر عمه‌ی ماست و از حامیان دکتر مصدق بود. بنده به هیچ وجه او را صاحب قدرت در حزب نمی‌دانم و قراین نشان نمی‌دهد که دخالت او، جلوی تشریح پیکر مرحوم والد را گرفته باشد.

اگر رضا زاده به تشریح امر کرده بود و مقابل آن سنگ اندازی نکرده بود،‌کسی مانع ایشان نمی‌شد؛ دست کم می‌توانست از خودش سلب مسئولیت کند و خود را مقابل دولت قرار ندهد و ابزار کند که باید شورای مرکزی حزب تشکیل شود و در این باره تصمیم بگیرد. اگر این رشادت در او نبود که خود را در مقابل دولت قرار دهد، می‌توانست امر را به تشکیل شورای حزب محول و معوق نماید و خودش کنار بکشد.

اگر رضا زاده چنین کرده بود، تصمیم گیری درباره‌ی تشریح بدن ابوی، به شورای پنجاه و سه نفری، مرکب از رؤسای هیأت‌ها واگذار می‌شد و در نهایت هم پرده از راز مسمویت یا عدم مسمومیت مرحوم والد برداشته می‌شد.

لازم به یادآوری است که آقا نورالدین بارها بر فراز منبر ابراز کرده بود که من وصیت نامه‌ای سیاسی نوشته‌ام و تکلیف حزب را بعد از خود مشخص کرده‌ام. همیشه تکرار می‌کردند که کارهایشان روز نظم و انضباط است. حتی ابراز کرده بودندکه وصیت نامه‌شان در کنار تفسیر صافی قرار دارد. مع‌الأسف بعد از فوت مشکوک ایشان، وصیت نامه‌اش مفقود گردید و هنوز که هنوز است، بعد از چهل دو دو سال، یافت نشده است.

از سوی دیگر باید عرض کنم که بعد از فوت مرحوم والد، نخستین کسی که بالای سر ایشان آمد، رضا زاده بود. بعد از او هم البته گروهی به دفتر ایشان آمدند و به نیت یافتن وصیت نامه همه جا را گشتند؛ ولی چیزی پیدا نکردند و شهادت دادند که وصیت نامه‌ای در کار نیست. به نظر می‌رسد، کسی که این جمع را برای استشهاد به محل برده بود، قبل از ورود آنان، وصیت نامه را برداشته و پنهان کرده بوده است.

تشییع جنازه‌ی‌ مرحوم سیدنورالدین

در مراسم تشییع آقای ابوی گروه های زیادی از مردم شرکت داشتند. حتی مخالفان و معاندان آقا نورالدین نیز حضور یافته بودند. بعد از پخش اذان صبح از بلندگوی مسجد وکیل و دیگر مساجدی که با حزب در ارتباط بودند، اعلام شد که حضرت آیت الله سید نورالدین به رحمت الهی پیوست. در آن روز من در آْغاز شب خوابیده بودم، خوابم به درازا کشیده بود و پس از بیداری اعتراض کردم که جرا مرا برای نماز صبح بیدار نکرده‌اند. نخستین کسی که از ماجرای فوت ناگهانی پدرم مطلع شد، رضا زاده بود. مادرم نقل می‌کرد که وقتی رضا زاده، جسد بی جان آقا نورالدین را دید، سرش را روی قلب ساکن او نهاد و بیهوش شد! ولی عمو زاده‌ی من می گفت: « رضا زاده هرگز بیهوش نشد و همواره سرپا بود و داشت با برنامه کار می‌کرد.»

مراسم ترحیم مرحوم آقا نورالدین

تا چهلمین روز درگذشت آقا نورالدین، تقریباً روز سه جلسه‌‌ی ترحیم برای ایشان تشکیل شد. یکی از این جلسات به طور ثابت در مسجد وکیل ترتیب می‌یافت. هنگام صبح مسجد از جمعیت پر می‌شد. دو جلسه هم هنگام صبح مسجد از جمعیت پر می‌شد. دو جلسه هم هنگام عصر در جاهای مختلف برگزار می‌گردید.

شب هنگام، بعد از نماز مغرب و عشاء رضا زاده مرا با خود به شعب حزب می‌برد. البته اجازه نمی‌داد وارد جلسات عمومی حزب گردم. اعضای اصلی هر شعبه، افرادی متنفذ بودند؛ البته گاه تنها توان کار داشتند و از نظر مالی، متمول نبودند. در کل جوانانی بودند همانند با جزب اللهیان امروز.

رضا زاده در این مراسم خودش برنامه داشت. و شیوه‌اش در آغاز کردن سخن و به پایان بردن آن، ورود و خروجش در صحبت‌ها کاملاً برایم آشنا بود. او در ابتدای سخنرانی درباره‌ی این که  آقا سیدنورالدین چه کسی بود، و در جه خانواده‌ای نشو و نما یافت و پدرش که بود، صحبت می‌کرد. بعد از آن مقداری «روضه‌ی خدمات مرحوم والد!» را می‌خواند؛ در این باب که آن مرحوم در بحران حصبه و ماجرای کمبود زغال، به وضعیت محرومان رسیدگی می‌کرد.

گاه رضا زاده برای تحریک احساسات مردم، به جزئیات اشاره می‌کرد؛ برای مثال می‌گفت: « آقای فلانی! یادت هست در فلان شب آقا نورالدین وارد مسجد نو شدند و قسم خوردند که پشت سر ایشان باشند، ولی ایشان را رها کرد. آیا به یاد دارید که بارها می‌خواست که اگر اشتباهی در عمل کرد او می‌بینند، با ایشان وارد صحبت شوند و موارد را به ایشان یادآور شوند و اگر ایشان در اشتباه نیست، چرا مانع او می‌شوند؟»

اگر در خلال صحبت هایش مردم گریه می‌کردند، او آنان را به آرامش دعوت می‌کرد و می‌گفت: «اینک ما هستیم و مرام ایشان! قسم خورده‌ایم که به این مرام و منویات و فادار باشیم. الان ایشان در قید حیات نیستند. این آقایان هم صلاحیت ندارند که ما در میان آنان هم قسم شویم.» بعد می‌گفت: «الان در این جا آقا سید منیر الدین حضور دارد. » بعد دستش را دراز می‌کرد و دست مرا- در حالی که دوازه سال بیش تر نداشتم- می‌گرفت و می‌گفت: « والله! بالله!تالله! ( هر سه صیغه‌ی قسم را به کار می‌برد!) که من قسم می‌خورم که هم چنان که به پدر شما وفادار بودم، به شما هم در اجرای مرام نامه‌ی حزب وفادار باشم.»

این ماجرا تا روز چهلم ادامه داشت. در آن روز براساس نوشته‌ی روزنامه‌ی کیهان، حدود چهل هزار تن در مسجد وکیل اجتماع کرده بودند؛ به گونه ای که جای خالی وجود نداشت. رضا زاده در این روز رأی گرفت که بنده (منیرالدین) به جای پدرم باشم. سخنران مجلس هم به این نکته اشاره کرد و افزود: « البته ایشان صغیر هستند و باید به نجف بروند تا رشد علمی بیابند و به درجه‌ی اجتهاد برسند و باز گردند. و تا این اتفاق بیفتد، آقای رضا زاده به طور موقت اداره‌ی حزب را به عهده دارند.»

وقتی رضازاده مرا به هیأت های مختلف می برد، افراد مختلف سؤال می‌کردند که در مدتی که آقا منیرالدین به دلیل کمی سن، توان اداره‌ی حزب را ندارند،‌وضعیت به چه شکل خواهد بود؟ رضازاده هم بی درنگ وضعیت را به همان کیفیتی که در مسجد وکیل اعلام شده بود،‌ اعلام می‌کرد. در این فرد سؤال کننده‌ی که از ابهام خلاصی می‌یافت، قسم می‌خورد که به من وفادار باشد و تا وقتی که من از نحف بازگردم، فرامین رضا زاده را انجام دهد.

رضا زاده عملاً ریاست حزب را به عهده گرفت. البته به ظاهر پشت سر من راه می‌رفت. گاه مراسم جشن برگزار می‌شد؛ مثلاً جشن تولد امام حسن عسکری (ع) در مسجد آقالر که پاتق یکی از هیأت‌ها بود. برای این جشن از سر خیابان تا مسجد مزبور گوسفندهای متعددی را سر می‌بریدند و زمین را فرش می‌کردند. وقتی من به میان مردم می‌آمدم، همان شعارها و ابراز احساساتی که مردم برای والد خرج می‌کردند، درباره‌ی بنده هم به کار می‌بردند؛ برای مثال یک صدا می‌گفتند: « رهبر ما خوش آمدی! سرور ما خوش آمدی!»

حتی یک بار « علی بابا نانوا» و « اسدالله ده بزرگی» در مقابل مسجد روغنی، که در حال حاضر به نام مسجد غنی در دروازه‌ی اصفهان قرار دارد، دو تن از بچه‌های خود را در مقابل من خواباندند تا ذبح کنند! به قدری در حالت هیجان بودند که اگر دستشان را نمی‌گرفتند، اقدام به قربانی کردن فرزندانشان می‌نمودند!

ریاست حزب برادران بعد از مرحوم سید نورالدین

به هر تقدیر به زعم من بعد از فوت مرحوم والد، مسیر حزب به انحراف کشیده شد. در این جا با قاطعیّت تمام اعلام می کنم که عمل کرد‍‍ رضا زاده باعث شد که حزب در نهایت در اختیار دولت قرار گیرد.

هم چنان که پیش از این عرض کردم، وصیّت نامه ی مرحوم ابوی مفقود گردید. به طور حتم ایشان بنده را برای ریاست حزب بعد ار خودشان تعیین نکرده بودند؛ زیرا در مادّه ی یازده نظام نامه ی حزب درج گردیده است که شورای مرکزی حزب برادارن همواره باید تحت ریاست مجتهدی جامع الشّرایط که توان فتوادهی داشته باشد، اداره شود.

تخطی از اصول حزب

در سال 1338 ، مرام نامه ی مرحوم والد و نظام نامه ی ایشان و دیگر نوشته های ایشان را (که در روزنامه ها درج گردیده بود)مطالعه نمودم و پی بردم که از نظر قوانین و مصوّبات حزب، ریاست فردی مثل من، ممنوع است.

مسأله ی دیگری که باعث شد احساس تخطّی کردن از اصول و قوانین بکنم، این بود که در جلسه ی اعضای شورای مرکزی حزب-که هفت تن درآن عضویّت داشتند-مشاهده کردم که اعضای مزبور تشکیل جلسه می دهند و برای امور سیاسی، جمع و تفریق بازاری می کنند و مباحثشان حول این محور دور می زند که وقتی مجلس را گرفتیم، استاندار به این کیفیّت وارد مجلس شود و فرماندار به صورت دیگر. از مجموعه ی این جریان ها، نتیجه گرفتم که این افراد تنها در اندیشه ی کسب قدرت هستند و به راهی می روند که ابداً در زمان حیات مرحوم والد براساس آن مشی نمی شد. اینجا بود که ابتدا اعتراض کردم . چند بار هم ابراز کردم که کارهای شما نامشروع است و پدر من هرگز اینگونه عمل نمی نمود .

یادآوری این نکته بی فایده نیست که بنده و دیگر اعضای خانواده به ابوی ارادت عمیقی داشتیم . ایشان هم در برخورد با ما مراعات اداب را می کردند . برای مثال هرگز ما را تحقیر نمی کردند و دشنام نمی دادند یا کتک نمی زدند و بسیار سنگین و باوقار برخورد می نمودند . بنده بعد از فوت ایشان به تدریج آثار نگارشی ایشان و اصول و مبانی فکریشان را مطالعه کردم و هرچه جلوتر می رفتم ، بیش تر به این نتیجه می رسیدم که حزب ، در برنامه های خود ابداً در مسیری که آقای ابوی ترسیم کرده است ، گام بر نمی دارد ، بنابراین چاره ای جزمخالفت با اداره کنندگان آن نداشتم . به زعم من برنامه ای که حزب داشت ، نوعی «خرید و فروش سیاسی!» با دولت وقت بود . آنان به ظاهر برای مرحوم والد ، دل می سوزاندندو برایش می گریستند ، ولی در عمل به منویات او عمل نمی کردند آن را به دست فراموشی سپرده بودند . مدیران ناصالح حزب ، ناسزاهایی که در زمان حیات مرحوم والد به ایشان گفته شده بود ، بر فراز منبر طرح می کردند تا از مردم گریه بگیرند ! به ظاهر ابراز می کردند که به سی ظلم شده است ! او مجتهد و فقیه جامع الشرایط بود ؛ ولی این اتهام به او زده شد که انگلیسی ها او را سرکار آورده بودند ! رضازاده با طرح این مسایل توجه مردم را به سوی خود جلب می کرد و بهره ی خود را می گرفت .

واقعیت این است که در زمان مصدق ، روحانیان چند دسته بودند . برخی افراد که با تدابیر مختلف ، روحانیان را در صف دیگر جمع کرده بودند ، روزنامه شان را دست به دست کردند. معروف است که در آن مقطع ، مرحوم آقا نورالدین ، در شب احیای ماه مبارک رمضان ، سه جمله در قالب نفرین به زبان جاری کردند . یکی خطاب به روزنامه ی «شورش» بود که : «ای شورش! خدا بسوزاندت ! خدا آواره ات کند! ای آخوند ! خدا ذلیلت کند ! »

رضازاده بعد از فوت مرحوم والد، از این دست جملات استفاده می کرد تا از علاقه ی مردم به مرحوم آقا نورالدین به سود خود بهره ببرد. قصدش این بود که عواطف را به سمت خود متمایل کند و با این کار برای پست وکالت شهرداری و مجلس ، انتخاب شود . بدین ترتیب رضا زاده عزت نفس خود را زیرپا نهاد .

وقتی مرحوم والد از برخی نامزدهای مجلس حمایت می کرد، ریشه در این ساخت و ساز نداشت که سردار فاخر – ریاست وقت مجلس – به مرحوم والد زنگ زده ، از ایشان خواسته باشد که روی فلان کاندید ، کار تبلیغی انجام دهد تا به مجلس راه یابد ، بلکه ابوی ، با استنباط خود اقدام به معرفی نامزدها می نمود .

در حالی که «رضا زاده» ابداً چنین نبود . هدف عمده ی او این بود که وکیل شود ؛ نه اینکه با استفاده از اهرم وکالت ، کار مردم را راه بیندازد و منشاء خدمات عمرانی و مانند آن گردد .

بنده هم وقتی این وضعیت را دیدم ، از در مخالفت با مدیران حزب بر آمدم ؛ هرچند جریمه اش این بود که در بایکوت سخت حزبی ، گرفتار آمدم . ضمن اینکه با عنایات حضرت حق ، بنده از گود این آزمون ، پیروز و موفق بیرون درآمدم ! و ثمره ی تلاش چهارده ساله ام را در مبارزه با «حزب منحرف برادران» دریافت نمودم .

ادامه دارد...

منبع : وبلاگ ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۱۶
سلمان کدیور

 

ساعت 21

اینجا شیراز است

سومین حرم اهلبیت

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

مرکز فارس!

این را

رادیو قراضه

خانه بی بی صنم میگفت !

خمیده زنی که خانه اش

از لاستیک است

لاستیک ماشین های لوکس بالا شهری!

***

اینجا اهلبیت

علی(ع) نیست

یا سر سرخ حسین (ع) !

اگر بود

سنگ ها نمی بستند و

سگ ها را

برای جویدن استخوان ها

رها نمی کردند!

اگر بود

بی بی صنم ها

از زباله ها

روزی نمی خوردند !

و راحله ها

از شدت فقر

خودشان را میان تاریکی شهر

روشن نمی کردند !

و علیرضای هفت ساله

که جعبه واکسش

به جرم سد معبر

و

نشر مشاغل کاذب

هنوز جلب شهرداریست

شب ها

با ناخن جویده نمی خوابید !

***

اینجا

اهلبیت

عدل مهدی (عج) نیست !

که اگر بود

پسر حاج آقای شهر (!)

از شدت پر خوری

شب ها

کابوس نمی دید

و نورچشمی های دارالحکومه

ویلا

بر قلب ها نمی ساختند

***

آقازادگانی که انگار

دست غیب دارند در قدرت

یک روز چپ

یک روز راست

یک روز مایل

یک روز ...!

مانند کاهی در باد!

***

" اهلبیت "

یعنی

اهل بیت !

کسانی که اهلش باشند

اهل قدرت

اهل مافیا

اهل زیتون و خلیج

 برج های دوقلوی رذیلان و

شیک نشینان مدیران

 زمین داران فلاحت

و باغ داران فراغت 

...

اهل زمین خواران از کرم پست تر

و گردن کلفتان از جور بدتر 

***

ساعت 21

اینجا شیراز است

سومین حرم اهلبیت

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

مرکز فارس !

اینجا

هیچ صدا و تصویری

از " انقلاب اسلامی "

 موجود نیست !

حتی در آرشیوهای

چند هزار ساعته  جعبه جادو !

این را می توان

از شانه های حاکم شهر فهمید

که سنگینی انبان نانی نچشیده !

می توان از

پروژه نود فهمید

که پتک سر مستضعفین است !

از

بیغوله نشینان "شهرک ترافیکی "

که آهنگ قدم شب رویی

گوش دیوارهای خشتی اش را

نوازش نداده

***

اینجا

برای علی(ع)

و حسین (ع)

و تمام اهلبیت نور

مراسم ختم می گیرند!

بر شکاف  فرق علی (ع)

که رستگارش کرد می گریند

نه بر درد ۲۵ ساله ای

که چاه نشینش کرد !

بر چاک چاک زخم حسین (ع)

که زینب (س)

زیباتر از لبخندشان ندید

گریبان چاک می دهند

نه بر دین جدش

که سال ها

شریح قاضی با فتوا

به " ابوقیس"  واگذارش کرد!

***

اصلا

مگر علیِ (ع)

شهید عدالت است ؟

یا فاطمه (س)

غم خوار مسکین و یتیم و اسیر ؟

یا حسین (ع) با

"  لیا من المظلومون من عبادک "

قرآن خوان نیزه شد ؟

مگر صادق اهلبیت (ع )

گرسنگی راحله و بی بی صنم  

یا تن فروشی دخترکان معصوم را

گناه آقا زاده های شجاع ! خواند ؟

***

نه!

اینجا

حرم این اهلبیت نیست

اهلبیت،  بی ویلا؟

استغفر الله!

این اهلبیت را

یا باید فرق شکافت

یا میان درو دیوار

میخ به سینه ها شان کوفت

یا سربرید

یا زهر داد

یا به بند کشید

یا ...

 ( به روضه شان رسیدیم ) 

حکومت و عدالت

حکومت و شهادت

چه نسبتی دارند باهم؟

***

ساعت 21

اینجا شیراز است

اولین حرم آقا زاده ها

سومین حرم اهلبیت (ع )

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

مرکز فارس!

حرم  دین فروشان زراندوز

حرم مردگان دوپا

که داغ "خلخال" دختر مسلمان هم

 چین به پیشانی پر پینه شان نمی اندازد

و اشک را

در چشمان پر سوزشان

به  تلاطم وا نمیدارد!

چشمانی که سال ها

بر داغ حسینی

که  هزار و اندی  پیش

در کربلا مرد

همیشه خیس و عزادار است!

***

اینجا

سومین حرم اهلبیت است

 اولین حرم آقا زاده ها!

آقازادگانی که سال ها ست

برای دین جدیدشان

مسجد می سازند

با مناره های ابلیسک!

دینی که پیامرش

حضرت سرمایه(ص)!

و اصولش

دیدن ظلم با چشم

و سکوت بر آن با علم

دینی

با آرمان شهر 

دوبی + اذان و نماز پرشکوه جماعت

مکّه + طواف - رمی جمرات

***

ساعت 21

اینجا شیراز است

اولین حرم آقا زاده ها

سومین حرم اهلبیت (ع )

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

مرکز فارس !

این را

رادیو قراضه

خانه بی بی صنم می گفت !

خمیده زنی که خانه اش

از لاستیک است

 

                           سلمان کدیور - " سلیم "

وبلاگ پسرک چوپان      

                                 

-------------------------------------------------------------------

بازتاب مطلب در :

عدالتخواهی  - جنبش عدالتخواه دانشجویی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۰ ، ۲۱:۱۵
سلمان کدیور

 

 

چند روز پیش اتفاقی مطلبی خواندم  به نقل از سایت صهیونیستی بالاترین که در آن اظهار کرده بودند،‌ روز 13 بدر نظام را سرنگون خواهیم کرد چرا که سپاه این روزها در سوریه مشغول سرکوب اعتراضات است و کشور از پاسدارها تخلیه شده!

بعد از خواندن این مطلب ناخوداگاه این جمله امام صادق (ع) در ذهنم دوید : " سپاس خدا را که دشمنان ما را از احمقان قرار داد ". امّا جدای از این حرف احمقانه چند نکته مهم و قابل تامل است :

اول اینکه چرا کتمان کنیم که سپاه در سوریه پادگان نظامی دارد. همانطور که آمریکا در بحرین دارد ما هم زیر گوش اسرائیل داریم اتفاقا خوب و پر موشکش را هم داریم  برای برای روز مبادا ان شالله

دوم اینکه، پادگان های مذبور،‌ از زمانی که سپاه به دستور امام(رة) وارد جنگ با رژیم صهیونیسی در لبنان شد، پر از پاسدار است نه اینکه همین مدت جدید آنجا نیرو داشته باشیم.

سوم اینکه سپاه نه در سوریه بلکه در لبنان هم هست در افغانستان و عراق و صد جای دیگه که روحتان هم باخبر نیست هست و این همان نقطه قوتی است که شب و روز را بر شما تیره تار کرده،  مثل اینکه با یک شبح طرف باشید. همین است که مثل مرگ از سپاه قدس اسم می برید.

چهارم اینکه، خیلی خوشحالم که برای سرنگونی نظام می بینند سپاه کجاست. این خودش یک اعتراف بزدلانه از ترسی است که  خداوند بر دل این جماعت سیاه دل انداخته  و قوت قلبی برای دلدادگان به انقلاب اسلامی.

پنجم اینکه، سپاه نه در در پادگان هاست فقط و نه در برون مرزها بلکه در قلب هر مومن به اسلام و انقلاب ، دژی محکم و ستبر دارد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۱۴
سلمان کدیور

 

 

 

به استحضار عموم مردم کفن دوست می رساند،‌ شرکت تعاونی " کفن دوستان شیک پوش "سهامی خواص،  چند مدت پیش طی یک اقدام جهادی  انقلابی ، برای مبارزه با جشن های دو هزار و شونصد ساله شاهنشاهی، مبادرت به واردات کفن از نقاط خیلی خیلی دور دست نمود که پس از اندی (نه سَندی ) متوجه شدیم همه ما سر کار تشریف داشته و در این معامله سیاسی به شدت متضرر گشته ایم ، لذا قصد داریم کفن های باد کرده روی دستمان را به قیمت روی جلد برای امت حزبل همیشه منقلب به مزایده بگذاریم.

 

 

کفن های موجود همه با جیب های بسیار گشاد، از جنس تترون، ریون و حریر و ضد آب و ضد انواع حیوانان موذی و نفوذی مانند مار ، مور و ملخ همچنین سازگار با انواع خاک های رسی، شنی، ماسه ای ،‌آهکی ؛ آهنی و الخ بوده که داری نشان استاندارد از شرکت بنا سازان طوبی ! نیز می باشد .

 

 

این کفن ها که خاصیت یه هویی انقلابی و فدایی کننده بسیار بالایی دارند در سایزهای لارج ،‌ایکس لارج، دو ایکس لارج تا خیلی خیلی لارج( مخصوص بزرگانی که سر سفره زمین، زیاد خوده اند و شکم باز نموده اند ) صد در صد تضمینی آماده عرضه  می باشند.

 

 

لذا با توجه به اینکه از یک سو رفتن به رحمت ایزدی حق است و آخر و عاقبت شتری است که روی همه می خوابد، و از سوی دیگر برای حفظ آرمان های اصیل انقلاب اسلامی ( بخوانید خاندانی ) در آینده به پوشیدن آن نیاز مبرم پیدا خواهیم کرد،‌ مقتضی است با مراجعه به وبلاگ  www.kafandostsn.zereshkfa.com  مبادرت به تکمیل فرم مربوط و درخواست مدل کفن مورد علاقه خود بنمایید.

 

در ضمن پس از اتمام این مزایده به تعدادی ازدوستان به قید قرعه جوایز نفیس از جمله :

 یک قطعه باغ شهر همراه با ویلای مناسب، با زمین کامل غصب شده، در منطقه سیخ چلنگون و

 یک قطعه با غشهر متعلق به اراضی ملی

اهدا می شود.

 

با تشکر

روابط امومی و امور بین الملل شرکت کفن دوستان شیک پوش( سهامی خواص)

 

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۰ ، ۲۱:۱۱
سلمان کدیور

 

مدتی است که برخی گروهای  سیاسی و احزاب شیراز در یک هجمه ناجوانمردانه و به دور از اخلاق سعی بر آن دارند که  تیم اجرایی استان را به ملّی گرایی و همچنین زنده کردن رسوم طاغوتی متهم سازند. این گروه ها اعلام کرده اند که قرار است تیم اجرایی استان 200 گروه خواننده و رقاصه!!! خارجی را به تخت جمشید دعوت نموده و با برپا کردن چادرهای جشن 2500 ساله زمان طاغوت، این مراسم را در جمهوری اسلامی احیا کند.

حجم این شایعات به حدی رسید که قاسمی،‌ فرماندار شیرازدرمصاحبه ای که با رسانه های گروهی داشت  اعلام کرد :

روحانیت معظم و عزیر مطمئن باشد که این دولت خلاف نظر مقام معظم رهبری عمل نخواهد کرد و فصل الخطاب بودن فرامین مقام معظم رهبری در عملکرد دولت نهم و دهم از ابتدا تا کنون مشهود و روشن بوده است.
فرماندار شیراز در پایان با تاکید بر اینکه باید به عرصه فرهنگ نگاه منطقی داشته باشیم، یادآور شد:هم با فضای لهو ولعب آلود فرهنگی و هم با فضای بسته و منجمد فرهنگی مخالف هستم

 

.امّا این مصاحبه هم نتوانست از حجم شایعات بکاهد تا آنجا که برخی از این دوستان اخلاق و عفت کلام را هم زیر پانهاده و به ترور شخصیت افراد دامن زدند . این در حالیست که این گروهها و احزاب در زمانی که قدرت اجرایی استان و شهر را در دست داشتند خود از ارتکاب اعمالی که اکنون آن را مستحل کننده اسلام و انقلاب می دانند، دریغ نورزیده اند .

لصفا به دقت متن گزارش زیر را بخوانید :

 

تاریکی و سکوت همه فضا را پر کرده است. کاخ داریوش در آرامشی آسمانی فرو رفته است.  ده سرباز هخامنشی در پوشش باستانی، با قدم هایی یک نواخت در حالی‌که در دست دو نفر نخست، دو مشعل روش است می آیند. روی لباس سربازان با گل های نیلوفر آبی، نماد زندگی و جاودانگی نقش بسته. نمادی که دو هزار و پانصد سال است، جاودانه و سرسبز، بر نقش برجسته های تخت جمشید، مانده است. در میان صف سربازان، کسی پوشیده در «کیمونوی» سفید قدم بر می دارد.

 

 

«ایداکشی» هنرمند ژاپنی تا آستانه آپادانا با سربازان همراه می شود و سپس خود به تنهایی پشت سازش قرار می گیرد و می نوازد. لحظه ای بعد نوایی عجیب فضا را پر می کند. فضایی که شکوه این مجموعه را بیشتر می کند. نوعی موسیقی الکترونیکی ژاپنی که برداشتی ژاپنی از فضای تخت جمشید است.

 

بله، این گزارش کنسرت گروه ژاپنی «ان پی او کما» در تخت جمشید ،‌ است. این کنسرت با هزینه بسیار گزاف و با دکور و گریم هخامنشی،‌ دقیقا همانند جشن های 2500 ساله طاغوت در سال 83 برگزا رگردید.  

در اردیبهشت سال 84 نیز این داستان توسط گروه ارکست سمفونیک تهران به رهبری لوریس چکنوواریان در تخت جمشید تکرار شد.

 

این گذشت و نوبت به حاکمیت اصولگرایان پر مدعا رسید . در زمان تصدی جناب رضا زاده، بر مدیریت استان، گروه موسیقی آلمانی " وایمار " برای اجرای کنسرت زنده انچنانی ،‌به تخت جمشید دعوت شد. این کنسرت هم، در سکوت کامل کفن پوشان امروز به خوبی و خوشی برگزار گردید .

بعد از این کنسرت بسیار زیبا با موسیقی و آهنگ شرعی!،‌ دوستان اصولگرا به تدارک کنسرت های دیگر در تخت جمشید اندیشیدند. این شد که نوبت را به " گروه عارف " ،‌ به سرپرستی پرویز مشکاتیان دادند تا او هم بتواند از این فضا برای ترویج موسیق بهره ببرد .


جای بسی تامل است که در تمامی این سال ها، نه کسی به فرماندار وقت نامه سرزنش کننده نوشت، نه احزب و گروه های راست سنتی تیم اجرایی استان را به ملی گرایی و احیای رسوم طاغوتی متهم نمود نه گروه کفن پوشی تشکیل شد تا انقلاب را از این فاجعه عظمی نجات دهد و نه فریاد وا اسلاما و وا انقلابا در گلوی آزاده ای پیچید .

 

البته این تنها نقطه پارادکس این گروه ها و احزاب به اصطلاح اصولگرا نیست. این جریان سیاسی،  در داستان مبارزه با مفاسد اقتصادی فارس و شیرازو با توجه به اظهرمن الشمس بودن مظالم آن بر مردم و مستضعفین،  نه تنها مهر سکوت بر لبان خود زدند بلکه مفاسد آن را نیز توجیه  وتئوریزه کردند.

 

آنچه واضح و بارز است این نکته است که برخی از این جریانات سیاسی که درماجرای مبارزه با زمین خواری و مفاسداقتصادی فارس، آبروی  خود و خاندان های عریض و طویلشان به شدت لطمه دید،‌ آب را گل آلود دیده اند به بهانه های واهی در حال نوعی تسویه حساب سیاسی با تیم اجرایی استان هستند و این داد و فریادها و گروه کفن پوش، چیزی جز بازی سیاسی کودکانه نیست . 

دل این جماعت نه به حال اسلام و انقلاب سوخته، نه جگرشان بر داغ بحرین گداخته، که اگر این داد و داغ را داشتند،‌ زمانی که زالوصفتان سرمایه دار، خون مردم و مستضعفین را به بهانه  مدرن کردن شیرازبا برج های شیطانی در شیشه می کردند یا زمانی که با طرح باغشهرها آنان را نسبت به انقلاب و نظام بدبیند و همزمان درتخت جمشید کنسرت آنچنانی برگزار می کردند، گروه کفن پوش راه می انداختند و برای انقلاب گریبان چاک می دادند.

این دوستان به اسم اصولگرا ابتدا باید کارنامه فرهنگی خود را نگاه می کردند و سپس داعیه علمداری فرهنگی در شهر و استان را بر زبان می چرخاندند. شرح کنسرت های سیمین غانم گرفته تا دیگر رقاصان قبل از انقلاب که در آینده به شرح آنها خواهیم پرداخت،‌لکه های سیاهی برکارنامه فرهنگی دوستان مدعیست .

------------------------------------------------------

بعد نوشت:

١ - بخوانید: سیاست های فرهنگی آقازاده ها تا کفن پوشی سیاسی - ناگفته های دانشجوی انقلابی

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۰۷
سلمان کدیور
حسین قاسمی فرماندار و رییس ستاد تسهیلات نوروزی شهرستان شیراز در
حاشیه بازدید های روزانه خود از ستاد های نوروزی شهرستان در جمع خبرنگاران حضور یافت و در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران مبنی بر برگزاری مراسم غیر مرسوم در ایام نوروز که توسط عده ای مطرح شده است ، اظهار داشت : افرادی که مدعی هستند مدیریت استان در ایام نوروز به دنبال برگزاری جشن های لهو لعب آلودو برپایی مراسم رقص و پایکوبی و جشن هایی شبیه جشن های شاهنشاهی می باشد بر اساس کدام اسناد و مدارک چنین ادعایی را مطرح کرده اند.
وی افزود:این عزیزان اسناد و البته نه تحلیل های خود را در اختیار رسانه ها قرار دهند .قاسمی متذکر شد: در این راستا اگر اسنادی دال بر برگزاری مراسم لهو و لعب یا حتی جشنواره موسیقی برابر با معیارهای صدا و سیما توسط مدیریت استان دارند به مردم ارائه کنند .
وی بابیان اینکه در ایام نوروز قرار نبوده و نیست که هیچگونه جشنواره موسیقی با حضور گروههای بین المللی در شیراز یا تخت جمشید برگزار شود، عنوان کرد:برخی شایعه هایی می کنند که مدیریت استان می خواهد اقدام به برپایی چادرهای جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در تخت جمشید شهرستان مرودشت و مجالس لهو و لعب نماید که در این راستا مردم می توانند خود بروند و بازدید کنند که آیا این چادرها برپا شده است ؟
وی با بیان اینکه گروههای موسیقی خارجی وارد فارس نشده اند ،عنوان نمود:اگر دهها یا صدها گروه موسیقی خارجی به استان آمده اند بالا خره این امر از طریق سیستم فرودگاه یا غیره صورت پذیرفته ،سیستم های امنیتی و انتظامی از این امر مطلع هستند و بلیط و پاسپورت آنها مشخص است .
فرماندار شیراز در این راستا از سیستم فرودگاه و دستگاههای امنیتی خواست اگر این گروههای موسیقی وارد شده اند با سند و مدرک اسامی را اعلام کنند.
قاسمی تصریح کرد:به هر حال اگر کسی در مورد تهمت های خود اسناد و مدارکی دارد ارائه کند.
فرماندار شیراز در ادامه با اشاره به اظهار نظر یکی از سیاسیون که گفته است "تیم مدیریتی استان می خواهد با نصب پرچم چندصد متری جمهوری اسلامی ایران رنگ مذهب را از شهر بزداید"گفت:این چه حرفی است یعنی نصب پرچم جمهوری اسلامی ایران مزین به کلمه جلاله الله و الله اکبر که بر اساس قانون اساسی نشانه جمهوری اسلامی می باشد دین زدایی است؟مردم این جملات را می شنوند چه می گویند و چه فکری می کنند؟تعارض پرچم جمهوری اسلامی با اسلام چیست؟وی با بیان اینکه مردم توهین صورت گرفته شده به پرچم مقدس جمهوری اسلامی را تحمل نخواهند کرد،گفت:این افرادباید پاسخگوی توهین به پرچم جمهوری اسلامی که حاصل خون صدها هزار شهید است ،باشند.


حسین قاسمی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه جشن جهانی نوروز مورد عنایت مقام معظم رهبری می باشد اظهار داشت: جشن جهانی نوروز مورد عنایت مقام معظم رهبری می باشد به گونه ای که معظم له در تاریخ 7/1/89 در دیدار روسای جمهور و نمایندگان کشورهای شرکت کننده در جشن جهانی نوروز در تهران از ابتکار رییس محترم جمهور و دولت در برپایی مراسم جشن جهانی نوروز و ثبت آن قدردانی کردند و بر استمرار این برنامه تاکید نمودندو فرمودند"این مراسم و استمرار آن می تواند زمینه مناسبی برای هر چه نزدیکتر کردن دولت ها و ملت های منطقه و یکدیگر باشند . معظم له این جشن جهانی نوروز را نوعی هدیه ملت مسلمان ایران به ملت ها دانستند و همچنین در سخنان روز اول سال جدید(سال 90)در مورد نوروز فرمودند"مردم ایران از این فرصت تاریخی نیز در راستای تحکیم دین و عقاید شرعی خود بهره برده اند که گواه آن نیز حضور پرشور آنها در لحظات تحویل سال در اماکن متبرکه مذهبی می باشد.
قاسمی گفت:در شهر شیراز نیز شاهد حضور نزدیک به صدها هزار نفری مردم در حرم مطهر حضرت احمدبن موسی (ع) و دیگر امام زاده های واجب تعظیم این شهرستان بوده ایم.
وی ادامه داد:طی نامه شماره 190085/8 مورخ 8/12/89 توسط معاون امور اجتماعی و فرهنگی وزارت کشور آقای علیرضا افشار مصوبات کمیته استانی برپایی جشن جهانی نوروز به استانداران سراسر کشور ابلاغ گردیده است ؛اماحالا فردی آمده و می گوید جشن جهانی نوروز هیچ جایگاهی ندارد خوب این نظر با نظر مقام معظم رهبری که بر استمرار این برنامه تاکید داشته اند مغایر است.
قاسمی متذکر شد:از سویی دیگر این جشن در سراسر کشور برپا می شود و همانگونه هم که وزیر ارشاد در مصاحبه خود اعلام کرده است "میزبان روسای جمهور کشورها، تهران می باشد و نه شیرازکه هفتم و هشتم فروردین ماه در تهران برگزار می شود."
فرماندار شیراز در ادامه با اشاره به هجمه ای که به سمت نوروز ایرانی است افزود:عده ای نوروز ایرانی را مورد هجوم قرار داده اند که در این راستا دولت و مدیریت استان به دنبال نوروز باستانی نیست بلکه به دنبال نوروز ایرانی می باشد ،نوروزی که قبل از اسلام و در خدمت حکومت های استبدادی و سلطنت های پوسیده دوران جاهلیت ایران بوده نوروز باستانی است اما نوروزی که توسط دولت پیگیری می شود نوروز ایرانی است .
و ی خاطرنشان ساخت: محتوای نوروز ایرانی غیر از محتوای نوروز باستانی می باشد.قاسمی ادامه داد:این نوروز ایرانی را که می گویم عبارت مقام معظم رهبری است فردا دوباره حمله نکنند و ما را متهم نکنند که چرا نام ایران را آورده اید!حداقل به خود زحمت دهند وبه سایت مشرق مورخ 28/12/89 مراجعه کنند و مطلب نوروز از دیدگاه رهبر معظم انقلاب را مطالعه نمایند.
قاسمی در ادامه افزود :روحانیت معظم و عزیر مطمئن باشد که این دولت خلاف نظر مقام معظم رهبری عمل نخواهد کرد و فصل الخطاب بودن فرامین مقام معظم رهبری در عملکرد دولت نهم و دهم از ابتدا تا کنون مشهود و روشن بوده است.
فرماندار شیراز در پایان با تاکید بر اینکه باید به عرصه فرهنگ نگاه منطقی داشته باشیم، یادآور شد:هم با فضای لهو ولعب آلود فرهنگی و هم با فضای بسته و منجمد فرهنگی مخالف هستم.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۰ ، ۲۳:۰۲
سلمان کدیور

 

من

می شنوم صدای تو را حسین (ع) !

هل من ناصر ...

... ینصرنی

از همین نزدیکی

از میدان به خون نشسته  لوء لوء

از صحرای سوزان صنعا !

می آید فریادت

 " هل مِن ناصر یَنصُرنی "

کجایی شیعه؟

***

منامه!

امروز کربلاست

در محاصره زره پوش های عبدالله!

من

با چشم خودم دیدم

که بر نعش شهیدان

اسب دواندند

و چادر

از سر زنان کشیدند!

امروز

مروارید سرخ

میدان ابتلاء است

کجایی شیعه !

***

آهای !

آقای مکتب ایرانی

ما امسال

جشن نوروز نداریم !

عزاداریم

امسال شیعه

عید ندارد

کسی لباس رنگی نمی پوشید

و با آهنگ بابا نوروز نمی رقصد !

بفهم !

مشامت را تیز کن

بوی خون و باروت می آید

***

آقای مکتب!

کورش دادگر هم اگر بود

لشکرش را از تخت جمشید

فرو می ریخت

و در برابر آل خلیفه به صف  می کشید

و سربازان عزادارش را

به پای مروارید سرخ منامه

ذبح حسین(ع) میکرد!

***

اسفندیار!

این بار

بیا و"  رستم "  باش!

جشن نوروز تو

برای همان عبدالله اردنی

که از  رَحِم انگلیسی و

پدر سعودی آمده

خوب است!

وگرنه شیعه

عید ندارد

جشن نوروز ندارد!

***

در رگ های ما

از ترس ننگ بزدلی

آهنگ

" القارِعة

وَ ما أدریک ما القارِعة "  (!)

پیچیده

و غیرتمان

از موسیقی اش

به رقص  افتاده در خون !

***

شیعه

بی موسیقی

  زندگی می کند

بی اکسی‍ژن هم نفس میکشد

 

امّا

با زندگی و ذلت

 دفن می شود

می میرد !

مثل خمینی ... مثل سید خراسانی !

متوجهی آقای  استان ؟!

***

ما ساز عزا می زنیم

با شعر سرخ  " سلیم "

و اشک ماتم می ریزیم

برتن ها و اسب ها !

جفای نعل  تانک ها !

***

شیعیان !

خیابان های منامه

فریاد می زند !

و مُغیره

در کوچه  های بنی هاشم

با زره پوش های سعودی

 قدم می زند!

در کمین نشسته

تا رد شود فرشته ای

از تبار یاس علی (ع) !

...

وای

دست سنگین یک سفیانی

 صورت چون ماه  شمعدانی !

و صدای ناله مادر ...

ضجّه طفلی کوچک

...

یا اُماه ... یا اُماه

وای مادر ... وای مادر 

کجایی شیعه؟

***

سعودی ها

پشت  درب کوچک  چوبی

آتش به پا کرده اند

برای سینه

میخ ها تیز کرده اند !

وای مادر ... وای مادر ... وای محسن ...

 ( باز روضه ات

دشنه جان من

کبودی لب و

قلب بی تاب من

و  چک چک  اشک

بر دفتر دلخون من )

***

از سرزمین غصب شده مادر(س)

صدای " هیهات " می آید !

کیست یاری کننده ای

که قباله فدک را

درمنامه پس بگیرد!

ای شیعه انقلاب کرده

تا کی

تا چند استمالت! ۱

این بود فرشته شهادت؟ 

 

                                                سلمان کدیور – " سلیم "

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ----

بعد نوشت :

- مطلب در

 اتحادیه بین المللی امت واحده

عدالتخواهی - جنبش عدالتخواه دانشجویی

مطالبه  - مجمع مطالبه مردمی مشهد

مستضعفین - دانشجویان عدالتخواه شیراز

خبری تحلیلی سلام سبزوار

٣-  این لینک راببینید ،با من گریه کنید!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۸۹ ، ۱۳:۲۸
سلمان کدیور

 

همانطور که  در خبرگزاری ها منتشر شد ،‌ آقای محمد طاهر حائری ،‌فرزند آیت الله حائری ،‌ به جرم مفاسد اقتصادی به شش سال حبس محکوم شدند .

امروز مصاحبه ای خواندم از جناب  محمد حسن حائری ،‌فرزند حضرت آیت الله حائری و رئیس دفتر ایشان در زمان تصدی نمایندگی ولی فقه و امام جمع شیراز . در این مصاحبه ایشان در یک اقدام تحسین برانگیز و به روشنی مواضع خود و پدر محترمشان را در مورد فعالیت های اقتصادی محمد طاهر حائری ( شجاع ) بیان می کنند . ایشان در کمال صراحت از محکومیت برادرش ابراز رضایت می کند و خود و دیگر اعضای بیت از اعمال و رفتار محمد طاهر ( شجاع ) اعلام برائت جسته اند .

هرچند از اتخاذ چنین موضع روشنگرانه ای بسیار خرسندام ،‌ امّا پیرامون این اظهارات چند نکته به نظرم ضروری می رسد که بیان آن خالی از لطف ( بخوانید خالی از فحش ) نخواهد بود .

1 -  اول از همه سراغ اصل مطلب بروم و به آقا محمد حسن بگویم " آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا " ؟ . چرا باز نوشدارو بعد از مرگ سهراب ؟. ایشان باید به این سوال پاسخ دهند که اگر برادرشان به حبس محکوم نمی شدند  باز هم چنین اظهاراتی میکردند ؟ ایشان باید پاسخ بدهند چرا حالا که آبروی خانوادگی آنان ،‌ متاسفانه به علت ندانم کاری برادرشان در معرض تخریب  قرار گرفته ،‌حاضر به برائت از ایشان شدند ؟

طرح باغشهری ها سال های سال است که در شیراز در حال اجرا شدن می باشد و طی این سالهای متمادی مفاسد بسیار زیادی ،‌از نظر فرهنگی ،‌سیاسی ،‌اجتماعی ،‌زیست محیطی و ... با خود همراه داشته است . مفاسدی که از چشم هیچکس پنهان نماند و مردم آن را با پوست و گوشت خود مدتهاست لمس کرده اند .

بزرگترین مفسده ای اکه این طرح ها بر جای گذاشت ،‌بدبین کردم مردم نسبت به نظام و رهبری بوده است . زیرا که عوام ( چه به اشتباه یا به درست ) این طرح را منتصب به دفتر نماینده ولی فقیه در استان میدانستند و مفاسد آن را هم به تمامی نظام تسری میدادند .

وقتی با مردم مالباخته در این مورد صحبت می کنی ،‌حرف اول و آخر آنها این است که چون این طرح ها را منتصب به دفتر امام جمعه می دانستند و به حسب اعتمادشان  ،‌ حاضر به سرمایه گذاری در این طرح ها شدند و پس از متضرر شدن هم ،‌ متاسفانه آن را به حساب ایشان و  دیگر مسئولین نظام نهادند  .

سوال بنده از جناب محمدحسن حائری که در همان زمان رئیس دفتر ایت الله حائری هم بودند و کامل در جریان تمامی زشتی و زیبایی های امور قرار داشتند ،‌ و می دانستند در این داستان تنها کسی که دارد چوب می خورد  ،‌شان رهبری انقلاب است و تنها چیزی که لطمه می بیند آبرو  و اعتماد مردم به نظام است  ،‌چرا در همان زمان چنین مصاحبه ای نکردند ؟چرا وقتی مفاسد عملکردی برادرشان را مشاهده می کردند مهر سکوت بر لب زدند؟  به راستی برای ایشان حفظ آبروی خانوادگی بر آبروی نظام و رهبری  ارجحیت داشته است ؟

٢- ایشان در پاسخ به سوال خبرنگار که می پرسد " آیت الله حائری از ماجرا مطلع بود؟ چه عکس العملی نشان داد؟ " پاسخ می دهند :

با توجه به اینکه احتمال امتیاز طلبی یا استفاده قهری از آبروی اجتماعی نمایندگی ولی فقیه و امام جمعه متعلق به خودشان نبود، آیت الله حائری واکنش نشان داد و طی نامه ای به فرزندانشان آنان را از اینگونه فعالیت ها نهی کردند. نامه دست خطی ایشان که موجود است و در صورت نیاز منتشر خواهد شد با این جمله آغاز می شود که "شرکت آقازاده ها تشکیل ندهید." البته برادرم این نهی را نپذیرفت.

سوال ما این است که آیت الله حائری اگر مفاسد را با چشم خود از فرزندانشان مشاهده کردند و دیدند که پس از تذکر باز به فعالیت خودشان ادامه می دهند ،‌ چرا مانند سایر بزرگان که فرزند منحرف خود را علنا طرد کردند ،‌ محمد طاهر( شجاع ) را علنا طرد نکردند ؟ فرزند ایشان عزیزتر از فرزندان ایت الله گیلانی یا آیت الله خزعلی و یا نوه امام (ره) نبود. این افراد وقتی مشاهده کردند فرزندان منحرفشان به تذکراتشان بی اعتنا هستند ،‌ علنا فرزندان خودشان را طرد کردند تا اعمال آنان به حساب نظام نوشته نشود .

 سوال بنده از آقا شهاب این است چه نیازی باید فراهم بیاید که شما را وادار به انتشاراین نامه کند ؟ چه نیاز و ضرورتی بالاتر از حفظ شأن و آبروی شخصی مانند حضرت آیت الله حائری که  و بالاتر از آن رهبر معظم انقلاب ؟؟؟ ایت الله حائری کم شخصیتی برای نظام نیستند . لطمه به آبروی ایشان زیان بزرگی است . هر چند که هم اکنون آب از جوی رفته و انتشار نامه  دردی را دوا نمی کند ، ‌امّا حداقل برای حفظ آبروی وزنه ای مانند آقای حائری این کار را بکنید .

هرچند که نظر شخص بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای حائری دارم این است که آقای حائری با انتشار نامه مذکور مخالفتی نداشته اند و مطمئنا اطرافیان ایشان مانع از این کار شده اند ،‌امّا باید به صراحت بگویم که این عذر پذیرفته نیست چون پای نظام در میان است . نظامی که حضرت روح الله می فرماید حفظش از حفظ جان امام زمان (عج) هم واجبتر است . جان و مال و زن و فرزند و آبرو و ... همه باید فدای نظام شود . فدای امام خامنه ای ( روحی له الفدا ) شود . این مسئله تعارف بردار نیست !.

آقا محمد حسن اظهارات خودشان را چنین ادامه می دهند :

در سفر مقام معظم رهبری در اردیبهشت 1387 به فارس، بنده به عنوان مسئول دفتر آیت الله حائری که مخالف کار برادرم بودم، توفیق داشتم که مسائلی از جمله این موضوع را با معظم له مطرح کنم و نظرشان را بپرسم. ایشان با توجه به شبه سوء استفاده از اعتبار اجتماعی امام جمعه و در خطر قرار گرفتن آبروی وی که به آبروی نظام مربوط است فرمودند نباید انجام شود. و اضافه فرمودند من این طور فعالیت ها را برای نزدیکان مسئولان درست نمی دانم. بنده از حضرت آقا پرسیدم من مسئولان استان را از نظر حضرتعالی آگاه کنم؟ ایشان تاکید فرمودند حتما این کار را بکنید. در این گفتگو آقا مسعود فرزند مقام معظم رهبری هم حضور داشتند. متعاقب این گفتگو ضمن گزارش مذاکرات به آیت الله حائری و با اشراف ایشان موضوع نهی رهبری کتبا به استاندار وقت آقای رضازاده منعکس شد و وی نیز بخش های مختلف استانداری منعکس کردند تا استفاده قهری یا سوء استفاده احتمالی صورت نگیرد.

در باره این سخن نیز باید بگویم اینکه می گویید منعکس شده است چه سودی به حال نظام و رهبری داشت ؟ اینکه عین فرموده آقا را نامه کنید و استانداری هم آرشیو کند چه نتیجه ای حاصل شد ؟ وقتی که دیدید استانداری و دیگر سازمان ها هم فریب برادرتان را خورده اند ،‌چرا اجازه دادید این شبه سوء استفاده از اعتبار امام جمعه و در خطر افتادن آبروی وی که به اعتراف خودتان آبروی نظام است ،‌ صورت بگیرد ؟ و باز همان سوال همیشگی ،‌ چرا حالا؟

٣ - جناب محمدحسن حائری ! شما که می دیدید برادرتان شجاع ،‌علی رغم میل آیت الله حائری ،‌ " سازمان آقا زاده ها " تشکیل داده ،‌ چرا محکم در برابر این داستان نایستادید؟ . من علت این امر را می دانم . خیلی با جسارت عرض کنم که این ادعای شما که می فرمایید در بین فرزندان آیت الله حائری ،‌ فقط شجاع ، ‌میل به کار اقتصادی داشته اشتباه محض است . دیگر فرزندان ایت الله هم در فعالیت اقتصادی شرکت داشته اند . البته قصد بنده به هیچ وجه این نیست که  خدای ناکرده بگویم یا ادعا کنم که دیگر فرزندان ایشان هم آلوده اند ،‌خیر .

این ادعای بنده ،‌ قابل اثبات است . چه سندی بالاتر از مصوبه هیئت مدیره رسمی شرکت تعاونی عمران و توسعه طوبی فارس . شرکتی که به اعتراف خودتان ، برادرتان آن را تاسیس کرده اند . البته بنده بنابر رعایت اخلاق سند را افشا نمی کنم چون قصدی از آن ندارم و فایده ای هم در این امر نمی بینم . فقط  برای تنویر افکار عمومی و اینکه فضا شفافتر شود و ادعادی شما را رد کرده باشم ،‌خواستم بگوییم اینچنین که فرموده اید نیست .

ماده دوم این مصوبه به شجاع ،‌به عنوان مدیرعامل اختیارات بسیار زیادی می دهد که با شرکت های دیگر وارد قرارداد شود .

" و اگر منفعتی به واسطه فعالیت نامبرده (شجاع ) از امور فوق عاید شرکت گردد مدیریت عامل (شجاع) صلاحیت دارد به صلاحدید خود! بخشی را در اختیار شرکت قرار دهد "  . در ادامه سند آمده است : " بقیه اشخاص شرکت ،‌اعم از هیئت مدیره و سهامدار هیچگونه مسئولیت حقوقی در این رابطه نخواهند داشت " !!!! .

باز هم می گویم این صحبت من دلیلی بر همراهی دیگر فرزندان آیت الله ،‌ با محمد طاهر (شجاع  ) نبوده و نیست . منظورم این است که علت این تسامحات را باید طور دیگر کنکاش کرد و نباید به سادگی آنطور که آقای محمد حسن حائری می گویند ،‌ از کنار آن گذشت! .

برای برسی مسائل باغشهری ها و عایدات اقتصادی  و انحرافات و مشکلات آن،‌ قطعا باید از خود آقای محمد حسن و دیگران هم کنکاش به عمل آید و مورد تحقیق قرار گیرند . نباید به این مصاحبه دل خوش کرد و به آن راضی بود .

 آنچه مبرهن و بسیار روشن است این است که شخص آیت الله حائری تلاش بسیاری کرده اندتا کار به اینجا نرسد،‌ امّا به عللی نتیجه نگرفته اند . باید علت به نتیجه نرسیدن تلاش های ایشان را برسی کرد . نیاید غیر منصفانه و غیر عالمانه قضاوت کرد و اعمال فرزند را به پای پدر نوشت .

در پایان ذکر این فراز از خطبه منای حضرت اباعبدالله(ع)  در جمع علمای دین و خواص جامعه خالی از لطف نیست :

... پس ای علمای الهی، تا دیر نشده جانتان را در خطر بیاندازید و از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید. شما این ضعفا و مستضعفین و فقرا و محرومین را دست بسته تحویل دستگاه ظالم داده­اید. گروههایی از مردم برده­ی اینان شده­اند و مثل برده­های مقهور و شکست خورده، زیر دست و پای آنان له میشوند.

عده­ای نان شبشان را نمی­توانند تهیه کنند. در هر شهری عده­ای را گماشته­اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و از خود دفاع کنند. شما همه­ی این صحنه­ها را می دیدید و کاری نمیکردید. اینان عده­ای ستمگر و صاحبان قدرت­اند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می­کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می­کنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می­شوند. در حالی که نه خدا را می­شناسند و نه آخرت را قبول دارند. تعجب می­کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان صاف و پهن است، عده­ای باج بگیر حکم میرانند، و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و انسانیت و مهربانی نبرده اند و شما هم باز ساکتید .

 

---------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت :

1 - راستش توی این اوضاع بحرین و جهان اسلام ، اصلا دلم نمی خواست  به باغشهری ها بپردازم امّا چه کنم پاسخ دادن به شبهات و روشنگری اذهان واجب است .

2 - اوضاع بحرین بدجوری به همم ریخته . اگر بد نوشته ام یا مشکل نگارشی داشته ام ببخشید . راستش اصلا تمرکز نداشتم . شاید اگر بیشتر فکر می کردم بهتر می شد تحلیل کرد .

3- گیج شده ام . نمی دانم برای اینجا و ظلم و فساد خودمان سینه چاک کنم یا برای برادران شهیدمان در بحرین ،‌ فکر خاکی باشم برای به سر کردن ... اگر غیرت داشته باشیم نباید الان سر بر بدن داشته باشیم ...

الّهم ارزقنی توفیق جهاد و شهاده فی سبیلک

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۹ ، ۰۲:۲۶
سلمان کدیور

 

 بسم الله قاصم الجبارین

 

این روزها خبرهای رسمی  وغیر رسمی از سفر دیکتاتور اردن به دعوت مقامات دولتی به کشور منتشر شده  است .

سفر این شخص معلوم الحال که در روش و منش حکومتی  و خیانت به  اسلام رهرو پدر ملعونش می باشد ، آن هم  در شرایط کنونی که موج بیداری اسلامی سراسر جهان اسلام را به خیزش علیه مستبدان و ظالمان وا داشته است ، از طرف هر شخص آزاده ای محکوم و مردود می باشد . بی شک این اتفاق سبب سست شدن جبهه مردم های منطقه ، که انقلاب ایران را الگوی خود قرار داده اند خواهد شد .

گذر از ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک ، ما دانشجویان و مردم حزب الله شیراز به این اقدام از منظرگذر از خط امام خمینی (ره) و امام خامنه ای ( ارواحنا له الفدا ) نگریسته  و قطعا با هیچ شخص ، گروه و جریانی بر سر این دهن کجی بزرگ مسامحه نخواهیم کرد .

مردم  و دانشجویان انقلابی شیراز اجازه نخواهند داد که قدم های نجس این دیکتاتور خائن به اسلام و مسلمین ، خاک کشور عزیزمان ، که به خون شهدا متبرک است را لکه دار نماید ، که اگر این لکه به دامن انقلاب و کشور بیفتند ، مردم و دانشجویان شیرازکفن پوش به تهران خواهند آمد و این ننگ را با خون خودشان پاک خواهند کرد .

 

وسیعلمو الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون 

 

دانشجویان و مردم انقلابی شیراز

----------------------------------------------------------

لینک های مرتبط :

محکومیت دعوت از دیکتاتور اردن

حمایت مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز از حرکت اعتراضی

 

اعلام حمایت مجمع حزب الله دانشگاه علم و صنعت از حرکت اعتراضی

اتحادیه امت واحده: با سفر ملک عبدالله، دانشجویان لانه جاسوسی اردن را فتح می‌کنند

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۸۹ ، ۱۵:۲۴
سلمان کدیور

سیاست های اصلاح طلبی تا نتایج  باغشهری

 

داشتم کارنامه و تقویم اصلاحات را ورق میزدم. روزنامه خبر جنوب از جنوب خبر آورده است. سه شنبه 29 دی 1383-شماره 6805 صفحه 29 . انگار قرار است استان فارس دباغی شود. بعضی ها قصد دارند پوست از تن نحیف  و رنجور شهروندان درجه دو و سه بکنند و دست های پینه بسته را به جرم بی فرهنگی در حنا بگذارند و مردم استان را با دو رنگ حنایی و طلایی طبقه بندی کنند. پلورالیزه کردن جغرافیایی فارس پشت میزهای استانداری انصاری لاری کلیک می خورد. برای تحقق این دورنگی چند صباحی جولان اراده دباغان فارس کفایت می کند.

 دباغ معاون استاندار فارس در جمع شهرداران وقت فارس در بالای تیتر"محرومیت شهرهای زیر 30هزار نفر محروم از کمک های دولتی" نوع نگاهش را به مقوله حکومت اسلامی نمایانگر می کند .«معاون عمرانی استاندار فارس در این مطلب تاکید میکند:

"  باید به سمتی برویم که شیراز به یک شهر لوکس تبدیل شود و برای کسانی که قصد مهاجرت به این شهر را دارند به صورت یک شهر گران درآید و در مقابل برای کسانی که در شیراز ساکن هستند به محیطی خوب و مصفا تبدیل شود.».

دباغ معاون استاندار اصلاح طلب فارس در ادامه چنین اظهار داشه است که« شیراز برای مهاجران چنان گران شود که نتوانند در ان زندگی کنند» 

معاون عمرانی انصاری لاری می افزاید«در برنامه چهارم به قطب های توسعه توجه شده است و آن چیزی است که در همه دنیا متداول است»

با اجرایی شدن چنین سیاست هایی صاحبان سرمایه از شهر های کوچک فارس از یک سو و همچنین دیگر نقاط کشور و خارج از کشور ،‌به سمت شیراز سرازیر و به این ترتیب سرمایه گذاری در شهر های کوچک استان  متوقف می شود تا از امکانات و رانت های دولتی حکومتی برخوردار شوند و این امر یعنی قطبی شدن شیراز .

اتخاذ چنین ساستی منجر به شکاف عمیق طبقاتی و حتی تبعیض نژادی در سطح گسترده می گردد . و این یعنی نفی " عدالت اجتماعی " به عنوان  اصلی ترین هدف حکومت اسلامی  . سیاست لیبرال سرمایه داری که دولت اصلاحات آن را رنگ و لعاب آکادمیک و عقلانی داده  و از کابیه و منش هاشمی به ارث برده بود این بار برای شخم کردن بنیان های اجتماعی جامعه تئوریزه شدند که به خوبی در کلام و رفتار آقای انصاری لاری و  کارگزارانش در فارس ،‌ قابل شهود بود .

 روی دیگر سکه :

 روی دوم ترویج تجمل گرایی و لوکس شدن شیراز و تشویق ساکنین آن به سمت رفاه زدگی ، نه توسط جریان اطلاحات بلکه توسط جریانی منتصب به جریان مذهبی در قالب باغ شهری ها صورت گرفت .

 آن چیزی که در اساسنامه و اگوی نخستین اجرای چنین طرحی گنجانده شد ،این بود که زمین های غیر قابل کشت به افراد کم بضاعت و یا کم درآمد تعلق گیرد تا با کار روی این زمین ها از آمار بیکاری شهر کاسته و از قِبل این طرح درآمدی عاید سفره بی بضاعتان شود. امّا این افق شعاری بیش نبود . با عملی شدن طرح باغ  شهری ها ،‌ حجم عظیمی از سرمایه داران و ثروتمندان به سوی اراضی ملّی و منابع طبیعی هجوم و با ولع تمام شروع به خریداری و یا غصب زمین های ملّی و حتی مردمی کردند .

در حقیقت تعریف هدف اشتغال زایی برای محرومین در این طرح ، شعار مردم فریب و دهن پرکنی بیش نبود . زیرا قیمت این زمین ها به حدی گران بود که کمتر کسی توان خرید آن را داشت و انهایی هم که می خریدند باید اقساط سنگینی را به شرکت های مذکور پرداخت میکردند .

متاسفانه طرح باغ شهری ها ،‌ از همان ابتدا دچار انحراف بزرگتری نیز شد . این انحراف چیزی جز تغییر کاربری غیر قانونی در این اراضی نبود .

 همانطور که از اسم " فلاحت " بر می آید ، هدف این اراضی استفاده کشاورزی است که با تغییر کاربریی غیر قانونی تبدیل به ویلاهای آنچنانی برای تفریح ثروتمندان شد و عملا به قهقرا کشانده شد . چنین شد که در نقاط خاصی از شیراز و فارس خوش آب و هوا ،‌مثل سیاخ دارنگون ،‌سپیدان و ... شاهد تشکیل طبقه جدید ویلا نشین هستیم .

این در حالی بود که در فاصله چند صد متری این ویلاها مردمی فقیر زندگی میکنند که از کمترین امکانات رفاهی بهداشتی محرومند . به عنوان مثال در شرایطی که مردم منطقه سیاخ دارنگون از نعمت آب آشامیدنی سالم محرومند ،‌باغ شهری های همان منطقه با آب تصفیه شده آشامیدنی آبیاری می گردند !!! .

رشد روز افزون ویلاها و ترویج رفاه و تفرج ، ولع دیگران و حتی مردم عادی را برای خرید این زمین ها به شدت افزایش داد. و این چیزی بود که سرمایه داران زالو صفت منتظر رخ داد آن بودند . مردم عادی گاها تمام سرمایه و یا پس انداز یک عمر خود را برای خرید این باغ شهری ها پرداخت می کردند در حالی که زمین یا باغی که به آنها تعلق میگرفت وجود خارجی نداشت .

برخی از این شرکت ها که صاحبان آن در دادگستری ،منابع طبیعی و دیگر نهاها و سازمان ها به شدت نفوذ داشتند و دارند ،‌ گاهی زمین و اراضی مردم روستایی که سال های سال روی آن کار میکردند و روزی می خوردند را  یا با جعل سند غصب و یا با قیمت های بسیار پایین خریداری ، قطعه قطعه کردند و هر قطعه را با قیمت های آنچنانی به چند نفر هم زمان می فروختند .

چیزی که ماحصل طرح باغ شهری هاعاید شیراز و استان شد ، چیزی جز ترویج فساد سیاسی ، فرهنگی اجتماعی و زیست محیطی نبود . پس از رواج این داستان تلخ بود که شیراز و فارس در کشور رتبه اول مفاسد اجتماعی و اداری را به خود اختصاص داد .

مردم و مستضعفیبن ، بخصوص اهالی مناطقی که زمین های آنهابه انحاء مختلف تصرف و به باغ شهر تبدیل شده بود وقتی از مسئولین استانی برای احقاق حق خود نا امید شدند، شروع به ارسال داد نامه به صورت تومارهای مختلف ، به بیت رهبری کردند . حجم این طومار ها بسیار در خور توجه است به طوری که در هرسال چندین تومار امضاء و ارسال شده است .( نویسنده حاضر است تصاویر این تومارهارا در اختیار خوانندگان قرار دهد ) و اینچنین بود که رهبری از کانال مردم در جریان مفسده باغ شهری ها قرار می گرفتند.

 پس ظهور مفاسد مذکور در شهر ، دانشجویان عدالتخواه اولین گروه رسمی بودند که درمقابل این مفاسد صف کشیدند که متاسفانه به شدت سرکوب و آماج ترورهای شخصیتی قرار گرفتند . این تخریب ها گاها از تریبون رسمی نماز جمعه نیز صورت می گرفت . لقب " جوانان بی تقوا " از این تریبون به دانشجویان عطا و توسط گروه های دیگر بسط داده شد .

 اما این رفتارها نه تنها خللی در رونددانشجویان نداشت بلکه آنه را مُصر نیز کرد . مجمع دانشجویان عدالتخواه پس از اعلام لیستی تحت عنوان زمین خواران فارس از طرف آقای کریمی رئیس بنیاد مسکن فارس و اینکه تعدادی از  نامبردگان این لیست به مسئولین ارشد استانی منصوب می شدند،‌ طی یک نامه محرمانه به آقای حائری و همچنین رهبر معظم انقلاب به شدت به روند مذکور اعتراض نمود  .

 آنچه به قطع یقین باید به آن اشاره کرد این است که هدف اولیه این طرح ها ،‌به نیت خیر بود و پیشنهاد کنندگان اصلی آن هم به اندازه دانه خردلی از عایدت اقتصادی آن سود نبردند . در حقیقت این افراد دچار ضعف مدیریتی شدند و نتوانستند دست سودجویان و غارتگران بیت المال را به موقع شناسایی و قطع نمایند . ضعف قوه قضائیه و همچنین منابع طبیعی استان بر وخامت اوضاع افزود .

آنچه هدف نوشتن این مقال شده است این است که در بسط استحاله انقلاب اسلامی نباید نگاهی سیاسی و جناحی داشت . همانطور که مشاهده کردید در این شهر دو طیف یکی بانقاب اصلاح طلبی  ودیگری بانقاب دینمداری و انقلاب ، امّا با هدفی یکسان مشغول جویدن ریشه های اعتماد مردم به انقلاب هستند . استحاله انقلاب به سبک مدرنیزاسیون کردن طبقه خاص و ترویج اشرافیت از جناح دیگر هر دو ارمان های انقلاب را به ناکجا آباد ختم خواهد کرد .

بی شک باید دید به انقلاب و ارمان هایش را نه سیاسی بلکه معرفتی تعدیل کرد . این دید همان دید جریان سوم انقلاب است که بحمدا... در حال شکل گیری و ریشه دواندن می باشد . دیدی مبتنی بر اصالت دادن به " نگرش  ولایت " ،‌نه اصالت اشخاص و یا گروه ها .

 دیدی فطری و اعتقادی به مقوله انقلاب اسلامی به عنوانی روحی که از هبوط آدم ابوالبشر در کالد بشری دمیده شده و در حکومت حضرت صاحب ( عج ) به اوج شکوفایی خواهد رسید .

 

 -----------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط :

١- نگرانی آقا از تجربه فارس در تهران - ناگفته های دانشجوی انقلابی

 ٢- محکومیت آقازاده شجاع ! شیرازی  ---  سایت خبری مشرق

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۸۹ ، ۱۷:۲۳
سلمان کدیور