خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاشمی رفسنجانی» ثبت شده است

 

تابستان

سال تحویل چشم ها

هیاهوی رشم ها1

نوروز خشم ها است!

درست زمانی

که زمین

در مدار مردمک ها می گردد

و سپیدی غیرت

-از بلندی همت های حقیر-

کم کَمَک

محو می گردد!

وقتی

علف های هرز غریزه

در هامون تن های شهوت انگیز

سینه کش بدن عور رخوت انگیز

قارچ های هوس را

تکثیر می کنند

و مشق تباهی

به دفتر قوم

تحریر می کنند!

وقتی

تمام دکّان های شهر

بی شرمی را

در خیابان های شلوغ  

به عابرین خستهئ بلوغ

تعارف خشک می کنند!

و نرهای لوده

-که به طناب گیسوی مادگان آویزند-

تا بخواهی

در این دشت کریه

از درخت  بی شرمی

میوه های ممنوعه می خوشند

و شور آب جنسیت را

که به حُرم نفس هاشان مطبوع است

به کاسه دیدگانشان

می نوشند!

اینجا

روشنفکران مونتاژی

تازه یاد گرفته اند

مثال بوزینه های پیش یخبندان

عورتشان را

وسیله جلب جفت کنند

و هر روز خودشان را

به یک جنگل حیوان

 –از خوک و روباه و گرگ-

عرضه مفت کنند!

 

" سلیم " 

 

1- رشم: مخفف رشمیز؛ موریانه ای که در سقف خانه های چوبی زیست کرده و باعث سستی بنا می شوند .

----------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

میان تابستان؛ گرمی هوا و فساد رابطه مستقیمی هست!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۲۸
سلمان کدیور

 

سلسله حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم یک پیچ و گردنه  در تاریخ انقلاب رقم زد که از زوایای بسیاری قابل طرح و برسی است. علاوه  بر جهت گیری  و درگیری های سیاسی به وجود آمده در این مقطع،  این فراز از تاریخ  باعث شکل گیری نوع جدیدی از جامعه شناسی اجتماعی و سیاسی در میان توده های مردمی و احزاب و تشکل های سیاسی گردید، که به حق لایق لقب فتنه  بود. فتنه از این جهت که نوعی تئوری جعلی که با حق آمیخته بود  در هر کوی برزن مورد توجه خواص و عام قرار گرفت و تمامی اقشار را وادار به نوعی مرزکشی نمود. این داستان یک اتفاق سیاسی بود که جایش را درتک تک خانه های ایران از پایتخت تا دور افتاده ترین روستاها باز کرد و موجب نوعی تقسیم نظر سیاسی در سطح ملی گردید.

مهمترین بازخورد سیاسی این ماجرای تلخ در میان برخی احزاب اصولگرا رخ داد. برخی از این احزاب  م یخواهند از این ماجرا همان استفاده ای را کنند که  ایالات متحده امریکا از حادثه یازده سپتامبر نموده است. ایالات متحده پس از حادثه حمله به برج های دوقلو و به بهانه مبارزه با تروریسم شروع به بسط حاکمیت خود در اقصی نقاط جهان کرد و سعی نمود با شعار مبارزه با تروریسم نظم نوین موردنظر خویش را به اجرا گذارد. تشکیل جهانی تک صدایی و تک قطبی.

برخی از احزاب اصولگرا بعد این واقعه به نوعی استبداد خاموش مبتلا گشتند به نحوی که هر کسی که نظر سیاسی ای خلاف آنها را داشته اند را به سوی ارتباط با لایه های جریان پس از انتخابات  سوق داده اند و بدتر و از همه زشت تراز همه  از شعارهایی که  حضرت آقا ( روحی له الفدا) برای  روشن تر شدن فضا مطرح نمودند استفاده ابزاری و سلیقه ای نموده اند. مثلا شعار " بصیرت افزایی " را تبدیل به برچسب جدیدی تحت عنوان " بی بصیرتی " نمودند که به هرجریان مخالف با نگاه خودشان  می چسبانند. هر قلمی که در نقد وضعیت موجود قدم بزند به نحوی که  تامین کننده نظرات سیاسی آنان نباشد را شکسته و بایکوت می نمایند و حاضرند افراد را به سوی ضدیت با نظام و رهبری سوق دهند. همه را حاضرند قلع و قم کنند و فضایی تک قطبی و جامعه ای تک صدایی خلق کنند.

برخی احزاب اصولگرا دقیق درجهت خلاف جذب حدااکثری و دفع حداقلی که استراتژی آزدامنشانه حضرت آقا بود،  طی طریق نموده اند و نام و کلمه ولایت را وسیله تکسیب عیش خود نموده اند. در دهان آنها کلمه  ولایت، رهبری، بصیرت فقط و فقط نشخوار می شود بدون اینکه در عمل بویی از آن برده باشند. و وقتی می بینیم در بین این جریان شاخه های جدیدی و جبهه های جدید ثبت و اعلام موجودیت می نمایند، در مانیفست آنها هیچ خبری از روح انقلاب اسلامی و برپایی عدالت اجتماعی نیست بلکه اختلاف فقط  و فقط  اختلاف نظرهای سیاسی و جهت گیری های قدرت است.

آنچه تحت لوای جبهه پایداری ( که برخی دوستان حزب الهی متاسفانه آن را مأمن امن انقلاب می دانند)  به ثبت رسید  به  شدت به این عارضه دچار گشت. این جبهه یکی از اصول خود را بیزاری ازجریان انحرافی! عنوان کرد در حالی که به فرموده حضرت آقا این مسئله اصالتا مسئله ای فرعی و است نه شاخص اصولی برای  مرز کشی سیاسی. نگارنده با این جهت گیری در فرع جبهه،   مخالف نیست امّا با اینکه این مسئله تبدیل به اصلی در شعار و راهبرد شود را خطای بزرگی می داند که خلاف نظر حضرت آقا را طی نمود چرا که با این شعار آن جریان منحرف را به صورت ضمنی به رسمیت شناخت. 

نکته قابل توجه دیگری که ادعای نگارنده را در بی ریشه بودن تفاوت این جبهه ها می رساند همین مقوله برداشت از انحراف است. این جبهه مقوله فتنه و جریان انحرافی که پس از سال 88 رخ نمود را شاخص قرار داد در حالی که این دو جریان خود ثمر جریانات و فتنه های قبل ازخویش بوده اند. و اصلا فتنه جریان انحرافی از دل مبارزین با فتنه سبز ظاهر گشت.

به راستی چه فتنه ای بزرگتر از فتنه سازندگی بود؟ فتنه ای که هم از لحاظ  آرمانی و هم از لحاظ سیاسی انقلابی به انقلاب ضربه مهلکی زد که میر حسین با جنبشش سبزش نزد. کیست که نداند که فتنه بعد از انتخابات فتنه جلی و آشکار بود، فتنه ای که  در بروز آن در خیابان ها با سایر فتنه ها اختلاف داشت وگرنه انقلاب در سی سال بعد از خودش دچار فتنه های خفی بوده است. مگرنه اینکه در تاریخ انقلاب اسلامی ما با جریانات انحرافی مختلف سر و کار داشته ایم، جریاناتی که  در برهه های مختلف به شکل های مختلف با انقلاب در گیر شدند، پس چرا در شعار این دوستان خبری از آنان نبوده و نیست؟ چرا افرادی که در فتنه جریان قتل های زنجیره ای نظری شاذ و خلاف رهبر این نظام دارند در این جبهه ها حضور موثر دارند؟ این دید تقلیل گرایانه به مقوله فتنه و جریان انحرافی خود باعث شکل دادن و متولد کردن فتنه ها و جریانات انحرافی جدید نیست؟

مسبب تمامی این فتنه ها، ریشه تمامی جریانات انحرافی چیزی جز عملی نشدن  عدالت اجتماعی  نبوده است، این را هر تحلیل گری به سادگی به آن پی می برد، پس چرا جهت گیری این جبهه های اصولگرایی به این سمت نبوده است؟  چرا اختلاف این جریانات اصولگرایی  درمحقق کردن شعارهای اصیل اسلام نیست امّا تمام تفرقه آنها درجای گیری در قدرت است. نماد بارز این مدعا چند شقّه شدن جریان اصولگرایی د رمجلس جدید است. تمام اختلافات اینها بر سر قدرت است و بس، نه بر سر آرامان های انقلاب و اسلام.

ره آورد برخی از جریانات اصولگرا رشد کردن روحیه نفاق و صد رنگی بوده است.  افرادی که بدترین کارها را به اسم رهبری حاضرند توجیه کنند، کاری که هیچ اصلاح طلبی نکرد.  چپ می روند می گویند آقا گفته، راست می روند می گویند دستور آقا بود ، دروغ می گویند ( پناه بر خدا ) می گویند  سند از آقا داریم، فقط یک سرچ کنید مواضع آین حضرات را. آنقدر فضا را آلوده کرده اند که برخی باورشان شده که اگر بخواهند فساد کنند باید از رهبر این مملکت جعل بیاورند.  نمونه اش یکی از اقازاده های همین شهر.  آیا این جریان انحرافی نیست؟ آیا این فتنه نیست؟ چه کسی یا چه کسانی باید با اینها درگیر شوند؟ چه کسانی آنقدر مرد مبارزه و نبرد هستند که روی این جماعت منافق هزار رنگ که روی اشعث و عمرعاص را سفید کرده اند  را سیاه کنند؟ کدام جریان سیاسی مخالف این فتنه است؟ پایداری؟ جبهه متحد؟ 5=7؟ 6-3؟

حالا دراین برهه قرار است که بچه حزب الهی ها دست به  مقابله با جنگ نرم بزنند. بچه حزب الهی هایی که با پیروزی احمدی نژاد در سال 84 به خواب خرگوشی رفتند و دلشان خوش شد به اینکه نوح انقلاب و مالک علی ظهور کرد و دیگر خطر اصلاحات! رفع شد و ما رسالتی نداریم؛ و این نوع فکر خودش فتنه ای بود که به فتنه انتخابات  دهم رسید. بچه حزب الهی هایی که جریان انحرافی برایشان اصل مبارزه شده است. بچه حزب الهی هایی که هنوز که هنوز است نفهمیدند که مهرورزان و سبزپوشان اگر نخواهند آرمان انقلاب خمینی را به ثمر برسانند با هم هیچ تفاوتی ندارند. افرادی که هنوز به این درجه تشخیص نرسیده اند که نفاق و صد رنگی مادر تمامی فتنه هاست، پدیده ای که هم اکنون در حال رشد قارچ گونه است، بچه حزب الهی هایی که ضعف و نقص و ناتوانی تئوریک و عملی خود را با پناه آوردن به پایداری  و جبهه متحد و غیره دارند سرپوش و مرهم می گذارند. آنقدر نیستند که خودشان حزب مستضعفین انقلاب اسلامی را شکل دهند!

در سطح دانشگاه با جنبش دانشجویی مواجهیم که مدت های مدیدی است راکت مانده است، با تشکل های مذهبی و شاخص مواجهیم که متاسفانه با فقر شدید تفکری ولیدر های فکری  روبروهستند  و نتوانسته  اند خودشان را پیش قراول  آرمانخوهی و عدالت طلبی قرار دهند درحالی که این تشکل ها خط مقدم نبرد با جنگ نرم و متجلی نمودن آرمان های انقلاب در دانشگاه قلمداد می شوند. آیا به حق نباید از بسیج دانشجویی، انجمن های اسلامی، جامعه اسلامی و ... این مطالبه را نمود و انان را برای این کوتاهی ها باز خواست کرد؟  این را یک بسیجی دلسوخته می گوید، با جرأت هم می گوید نه یک منافق و ضد انقلاب، بسیجی ای که شب ها از فرط  خواب آلودگی برخی خوابش نمی برد و اهل چاپلوسی و تملق هم نیست و اگر پی ببرد که حرفی حق است آن را بدون ترس می گوید و فقط از خدا می ترسد، چرا که ما مظلومان همیشه تاریخ وسیلی خوردگان روزگاریم و جز خدا کسی را نداریم.

به فکر کدام گروه فرهنگی، قرارگاه های عریض و طویل جنگ نرم که بودجه میلیاردی  برایشان تخصیص داده شده رسیده که  به سراغ این نوع نگاه به مقوله جنگ نرم دشمن بروند. نگاهی که می گوید بهترین راه مقابله با دشمن بسط عدالت اجتماعی، مبارزه با تیعیض طبقاتی، فساد حکومتی و ... است. مگر معصوم نفرمود حکومت با کفر می ماند اما با ظلم خیر. نگاه چه گروهی چنین است؟ مگر عین فرموده حضرت آقا این نبود که بهترین راه مقابله با آمریکا این اصل ست، عدالت اجتماعی! ( نقل به مضمون)

وقتی پایگاه های بسیج ما کتابخوانه ندارند، اصلا با روح کتاب و تفکر بی گانشان کرده اند، وقتی اغلب مسئولین این پایگاه ها ( دانشجویی و محلات) هنوز که هنوز است یک بار منشور بسیج حضرت امام رانخوانده اند، اصلا نمی دانند چنین منشوری هست، وقتی این پایگاها مجمع مطالعات انقلاب ( ضروری ترین رکن هر پایگاه مقاومت) را ندارند اما هیئت ورزش و هیئت بانوان و هیئت عفاف و هیئت نجوم و ... دارد، وقتی هیچ کدام ازمدارس ما و پایگاههای ما گروه سرود و تئاتری که مفاهیم انقلاب را در قالب جذاب هنر بیان کند در آنها موجود نیست، وقتی که دین را اسلام را انقلاب را به زبان غیر جذاب توسط انسان های غیر متخصص  برای جوان ها بیان می کنند جنگ نرم چه معنی و مفهومی دارد؟ وقتی در نگاه کودکانه برخی مسئولین، جنگ نرم با کار سیاسی برابر است و بصیرت دادن به آحاد جامعه از روزنه سیاست فقط و فقط قابل طرح است جنگ نرم چه مفهومی دارد؟  وقتی که دشمن داخلی را فقط و فقط جبهه اصلاحات و دشمن خارجی را استکبار جهانی معرفی می کنند جنگ نرم چه مفهومی دارد؟

تربیت ما وقتی اینچنینی باشد، طرف باورش می شود که بسیج فقط شجره طیّبه است و بس. جمله ای که بالای سر همه دوستانم با قاب خوش رنگ و لعابی به دیوار چفت شده. بسیج شجره طیبه است و همین، دیگر هیچ چیز نیست. می دانی چرا؟ چون  هم شجره است، و هم طیبه است، پس حتما میوه های شیرینی دارد و لابد جوی آب خنکی هم از زیرش رد می شود و تو می توانی زیرش لم بدهی، تفنگت را کناری بگذاری، بندهای خاک خورده پوتینت را باز کنی، گِتر شلوارت را هم آزاد کنی و پایت را در جوی آب خنک بگذاری و با خیال راحت کتاب شازده کوچولو را بخوانی. برای هیچ کسی خطری نداری هیچکس هم برایت خطری ندارد. بسیج شجره طبیه است و فقط همین، بقیه اش را قاب نمی گیرند می دانی چرا؟ چون بقیه اش نوشته :

بسیج شجره طیبه ای است که دفتر آن را تمامی مجاهدین با خون خود امضا نموده اند ... وظیفه اصلی بسیج تشکیل حکومت جهانی اسلام است ... باید هسته های مقاومت را در تمامی کشورها تشکیل دهیم و ... این حرفها کمی دردسر دارد، باید با عزیزانت در بیفتی، باید با برخی صحابه انقلاب  که می خواهند انقلاب را به اسم خاندانشان سند بزنند درگیر شوی، باید با حجت الاسلام های آمریکایی که کمر امام را شکستند شاخ به شاخ گردی، باید شب ها نخوابی، روز تلاش و مجاهده کنی. باید شاخه های این درخت طیبه را نیزه کنی و درچشم منافقین فرو ببری نه زیرش لم دهی ...  این ها دردسر دارد، خون دل خوردن دارد، فحش خوردن و اخراج شدن و برچسب شنیدن دارد، پس همان بهتر که بسیج فقط همان شجره طیبه با صفای نورانی باقی بماند، چرا که ما اعتقاد داریم روزی ما در دست آقایان و حضرات است، چرا که  شهادت را فقط  در نمازمان می خواهیم و در عمل  نمی جوییم. 

  تو را به خدا پیش از آنکه  زبان بگردانید و محکومم کنید، کمی عقول انقلابیتان را بیدار کنید، کمی به صحیفه روح الله و کلام حضرت آقا ( روحی له الفدا) رجوع کنید، کمی تاریخ انقلاب را بخوانید،  اگر کذب می گویم دهانم را بشکنید و اگر حق می گویم برای اقامه آن تلاش کنید. بخدا آنانی با بسیج مخالفند و دوست دارند همین تعریف شجره ای را از آن جا بیندازند که روح الله خمینی را فقط و فقط برای ساختن ماکت و پیاده کردنش از هواپیما می خواهند. نه خمینی زنده را، نه خمینی ناظر را، نه خمینی بت شکن را. انقلاب این جماعت انقلاب ماکت های کاغذی است، انقلاب مترسک های بی خطر، مذهب مذهبی های بی خطر، انقلاب بسیجیانی که فقط توده اند، توده تن ها و جسم ها نه بسیج عقل ها و فکرها و اراده ها که ده نفرشان صد نفر را حریف است. بیایید به قول امام صادق شیعه تنوری باشیم، بسیجی تنوری که به فرمان امامش خودش را داخل تنور می اندازد چون یقین دارد نمی سوزد و اگر بسوزد و خاکستر شود چه باک! 

این انقلابی است که به فرموده حضرت امام (ره) امام زمان هم برایش فدا شود می ارزد، پس چرا به فکر جان و مال ناقابل خویشید؟ آیا جان شما از جان امام زمان گرامی تر است؟ خودمان را فدای انقلاب کنیم، از خوابمان برای اسلام بزنیم، از خوراکمان بزنیم، از تنبلی و روزمرگی فرار کنیم، با چنگ و دندان برای اسلام  و آرمان های اصیلش مجاهده کنیم. آیا از شهادت در راه خدا می ترسیم؟ 

 

--------------------------------------------------------------------------

همچنین بخوانید :

 

جاهلان مُتنسّک؛ عالمان مُتهتّک - برادرم علیرضا فقیر
 
 

 

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۹
سلمان کدیور

 

دشمن

ناتوان که شد

-       از فتح شهر -

درخواست صلح داد

و ما هم

به اتفاق فرمانده

جان مسلسل هایمان را

روغن عآفیت مالیدیم

و با دستانی پر از غنائم

پرچم سفید برافراشتیم  و

برف شادی را

-       با دلی آسوده از جنگ -

روی منطقه جنگی پاف زدیم!

دشمن هم آن روز

-   به نشان دوستی -

به جای خوشه های کروز

- که  بوی مرگ می داد -

با پهباد های صلح

- که نشان هلال خونین داشت -

شهر را

باربی باران کرد!

...

دخترها از آن پس

قصه مادر بزرگ را نشنیدند

 شب،  هم خواب باربی  شدند

و روزها

 فقه اش را مقلد!

...

آشوب وقتی شد

که باربی ها جان گرفتند

و شهر را

پر از مین های  ضد نظر کردند

و میان غمزه چشمان رنگی شان

و اندام شهوانی مرئی شان

با تار موهای طلائی شان

تله های انفجاری کاشتند!

و جنگ زبانه اش را

از میان مدرسه ها و مهدها

فروشگاه ها و دیرها

بیرون کشید

...

آمار کشته ها

بیشتر از خوشه  مرگ های کروز بود!

همه مرد ها کشته شدند

و بسیاری شان

در بن بست کوچه های بلوغ

در حمله گازانبری عروسک ها گیر افتادند

و شهر را

قحطی مرد

فرا گرفت!

...

ما

به دستور فرمانده

روی باربی ها

مسلسل های خواب آلود گشودیم

امّا

نالهئ خواهران مان بلند شد

آری

خواهران ما باربی شده بودند یا که شاید

باربی ها خواهران ما!

فاجعه آن زمان شد

که باربی ها

آبستن چرک شدند

و هر کدام

در گوشه ای از خیابان های بی تفاوت

جلوی چشم عابرها

شروع به پس انداختن  

سرباز های دشمن کردند!

-       سربازهایی

 ازجنس برادران و فرزندانمان  -

...

حالا

- در زمان صلح

بدون خوشه کروزی -

تمام شهر

درتسخیر سربازان دشمن است

و ما این بار

پرچم سفید تسلیم را

بالا برده ایم

و برف شادی را

به استقبال شنی های در راه دشمن

پاف می کنیم!

 

" سلیم "

 

--------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

 اینکه اخیرا به جای مقاله های عقلی ‌دست به نگاشتن شعر برده ام را، یا به حساب هوای بهاری شیراز بگذارید یا به حساب دل رنجیده شاعری که در این غریبستان فریادش طالبی ندارد. شاعری که در جمع هم مسلکان شاعر مذهبی اش هم تندرو خوانده می شود.

سلسله اشعار " جنگ در میان صلح " نگاه جدیدی از زاویه هنر، به مقوله جنگ است که به تدریج منتشر خواهد شد. امید که مقبول صاحب الهام واقع گردد.

 

 

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۰۸
سلمان کدیور

 

داستان چند جوان که هزینه چاپ جزوه ای در مورد امام (ره) را ندارند و قصد دارند از طریق مراجعه به یک سازمان فرهنگی بودجه آن را تامین کنند. در این راه با چیزهایی روبرو می شوند که در خور تامل است.  آنها حین صحیت در مورد جزوه به طور اتفاقی رئیس اداره فرهنگ را در تلوزیون دیده اند.  ادامه داستان:

 

نوشته های نامطلوب

کمال: اِ اِ اِ ... بچه ها چه حلال زاده، آقای فرهنگیان. من فوری برمی گردم و به تلوزیون خیره می شوم . آقای فرهنگیان در حالی که کت و شلوار مرتبی پوشیده بود، با مویی اصلاح شده و ریشی که معلوم بود برای آنکارد کردنش خیلی وقت صرف کرده و پیراهن یقه کیپ سفید رنگ همیشگی اش، کنار دست تعدادی از افراد که برخی شان را می شناسم ایستاده تا روبان مراسمی را قیچی کنند.

 مراسم کنار یک جاده در ورودی شهر در حال اجرا است. دختر بچه ای با لباس باستانی ، که سراسر پولک کاری هم شده ، با یک سینی که در آن یک جلد قرآن و یک قیچی فوکول بسته قرار دارد، جلو می آید و سینی را به آقای فرهنگیان تعارف می کند. آقای فرهنگیان بدون اینکه توجهی به دستان کوچک و ناتوان دختر بچه کند، شروع به تعارف کردن سینی پیش کش به مابقی مسئولین حاضر می کند. یکی می گوید: استغفراله. تا شما هستیدما؟ دیگر هم: تمنا می کنم، شما مبتکر این طرح بسیار بدیع در فضای فرهنگی کشور هستید، افتخار افتتاحش هم برای  شماست. و مرد دیگری که  صورتش عین کف دست، تر و تمیز و اتو کشیده است ادامه می دهد:

ما در حضور شما جسارت نمی کنیم. بفرمایید لطفا. آقای فرهنگیان که حالا از قبول زحمت دیگران مأیوس شده قیچی را بر می دارد و روبان را قیچی می کند و همه شروع به کف زدن می کنند.

...

مراسم ادامه پیدا می کند، آقای فرهنگیان با دیگر مسئولین به جایگاه مخصوص هدایت می شود و روی صندلی های یک دست آبی رنگ می نشینند. مردی کت و شلواری با ظاهری بسیار مرتب در حالی که به تشویق مردم با دست تکان دادن جواب می دهد بالای سن می رود و شروع به آواز خواندن می کند:

شب شب ستاره ها مثل چیشای خوشکلت

آره من عاشق تو ام، این یکی هستش مشکلت!

دوربین که چهره اش را نشان می دهد به چشمم آشنا می آید، انگار قبلا جایی او را دیده ام، هر چه ذهنم را می کاوم کمتر به یاد می آِورم، مردم با صدای آوازش به وجد می آیند، مرد خواننده که از پاسخ جمع خرسند شده دو دستش را بالا می برد و می گوید، بلند، بلندتر ، اینطور صدات نمی رسه ها، داد بزن، فریاد. این جملات که از دهانش خارج می شود فوری ذهنم جرقه ای می خورد و خوب به خاطرش می آورم. دو سال پیش در دانشگاه برای خواندن دعایی که خاطرم نیست دعوت شده بود و وقتی سکوت دانشجوها را می دید یا کم هیجانی جمع را همینطور دستانش را بالا می برد و با فریاد حزن آمیزی می گفت:

اینطور صدات نمی رسه ها، ناله بزن، فریاد ... بلند ... بلند تر ناله بزن ... تا صدات برسه ... اجر بیشتر می خوای بلند ناله بزن ... و خودش را به گریه می زد. 

 آواز که تمام می شود آقای فرهنگیان از صندلی اش بلند می شود و شروع به کف زدن می کند، مابقی مسئولین هم از او تبعیت می کنند، مردم هم سوت و کف و هورا می کشند و تقاضای آواز دوباره می کنند، مرد خواننده انگشتانش را روی لبانش فشار می دهد و به طرف جمع دستش را بالا می برد، چند بار پشت سر هم، همهمه مردم بیشتر می شود، باران کاغذهای رنگی دوباره شروع می شود، مرد خواننده رو به آقای فرهنگیان تعظیم می کند و از سن پایین می آید. چند لحظه بعد چند نفری با لباس های یکدست و مرتب روی سن می آیند، مجری فوری به تعدادشان صندلی و بلند گو می گذارد، تواشیح شروع می شود؛ همه جمع از مردم تا مسئولین ساکتند، آقای فرهنگیان وقت اجرای گروه به نشان لذت بردن سر تکان می دهد، برخی از در حال خمیازه کشیدن، دائم خودشان را روی صندلی  این پهلو و آن پهلو می کنند، انگار که  صندلی آزارشان می دهد. تواشیح که تمام می شود همه صلوات کم رمقی می فرستند، آقای فرهنگیان به نشان احترام به گروه لبخند می زند درحالی که زیر لب چیزی می گوید و دائم سرش را به نشان تایید بالا پایین می اندازد.

 دل توی دلم نیست دائم منتظرم که کسی بیاید و اطلاعات درست و حسابی در مورد مراسم بدهد، کمال و علی هم غرق تماشای مراسم شده اند، که از خدا خواسته خبرنگاری  فرهنگیان را کناری می کشد تا در مورد کم و کیف برنامه  از او سوالاتی بپرسد. آقای فرهنگیان که کمی دست پاچه به نظر می رسد، دستی به سر و رویش می کشد و یقه پیراهن سفیدش را چک می کند، بادی در گلو می اندازد و آماده مصاحبه می شود. مجری با شور و حرارت تمام شروع به صحبت می کند، صدای سوت و کف بر صدای مجری غالب می شود:

با عرض سلام و روز به خیر خدمت شما هم وطنان عزیز و ارجمند. مراسمی که هم اکنون به صورت زنده درحال مشاهده آن هستید، مراسم افتتاح بزرگترین طرح فرهنگی کشور می باشد که به همت سازمان فرهنگ در حال برگزاری می باشد. برای اینکه از کم و کیف برنامه  آگاه بشیم در خدمت مسئول محترم اداره فرهنگ، آقای فرهنگیان هستیم. سلام عرض می کنیم خدمت آقای فرهنگیان، میخواستم از شما جزئیات این طرح بزرگ فرهنگی را که حتما منشا تحولات شگرفی هم خواهد بود را برای بینندگان ما شرح بدین

 آقای فرهنگیان، طوری که انگار می خواهد آماده کار سنگینی بشود، شانه هایش را دو سه بار بالا پایین می اندازد و دو دستش را روی شکمش چفت می کند، بادی به گلو می راند و می گوید:

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت تمام عاشقان راه جهاد و شهادت. بعله این مراسم که شما و بینندگان عزیز شاهدش هستید افتتاحیه مسابقات اتومبیل رانی راه شهادت است که با زحمت و درایت همکاران ما از امروز آغاز خواهد شد. خبرنگار که تازه سر کیف آمده ادامه می دهد:

می شود توضیح بیشتری بدهید؟

آقای فرهنگیان: بعله. خدمت شما که عرض کنم، این مسابقات برای خانواده های شاهد و ایثارگر برگزار خواهد شد و از جنوب تا شمال کشور ادامه خواهد داشت و شرکت کنندگان عزیز وارد هر شهری که می شوند مورداستقبال استانداران، فرمانداران و مابقی مسئولین خدوم قرار می گیرند و پیام شهدا را با خود نشر می دهند. علاوه بر این ما تدابیری اندیشیده ایم که در طول مسیر مسابقه هزاران بسته چفیه، سربند و دیگر اقلام فرهنگی مثل پوستر شهدا، تقویم شهدا، سرسویچی های مزین به تصاویر شهدا و غیره، به منظور ترویج و نشر ارزش های دفاع مقدس، بین عموم مردم  پخش شود. در حقیقت هدف ما نشر این ارزش ها در طی مسیر این این مسابقه هست. یک کار نمادین دیگری که درهمین اتفاق بزرگ صورت می گیرد نامگذاری این مسیر است که ما آن را راه شهادت نام نهاده ایم، که رانندگان ما این راه را با احتیاط و حزم اندیشی کافی و وافی و با سرعت مطمئنه طی خواهندکرد تا به مقصد برسند. البته برخی جاهای مسیر که جاده مناسبی نداشت ما اقدام به بهسازی و آسفالت این راه مقدس کردیم تا بهتر راه و رسم شهدا ارج نهاده شود.

خبرنگار: ببخشید به عنوان سوال آخر هزینه این طرح چقدر برآورد شده؟

آقای فرهنگیان: بعله، تقریبا ما بیش ازچند میلیار تومان برای این طرح لحاظ کرده ایم که ان شالله به مردم عزیز گزارش داده خواهد شد. آنچه مسلم است این است که در این راه ما اسراف ندریم. ما هرچه برای شهدا خرج کنیم کم خرج کرده ایم. به قول معروف کار خیراسراف ندارد، یعنی هر چه در توان داریم باید هزینه کنیم برای نشر این فرهنگ مقدس.

خبرنگار: از وقتی که در اختیار ما نهادید کمال تشکر رو دارم

آقای فرهنگیان: من هم تشکر می کنم از همه همکاران زحمت کشتان که زحمت پوشش این طرح و تحول فرهنگی را کشیدند امیدوارم که چنین طرح هایی هر روز بالنده تر و نو آورانه تر برگزار گردد تا ما هرچه بیشتر شاهد شکوفایی فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت باشیم.

علی: وای پسر چند میلیارد به همین راحتی خرج می کنن بعد نمی تونن به ما سیصد هزارتومن ناقابل بدن؟

کمال به طرف میزش بر می گردد و صندلی را با پا عقب می کشد و می گوید: نه بابا، اینا اینقد ناخون خشکن، نرو که اینجا میلیاردی خرج می کنن!

علی: تو هم که فقط آیه یأس میخونی. رسول؟ به نظرت پیگیری هم کنیم فایده نداره؟

من: حتما باید بدن قاعدتا. فردا میریم برای پیگیری چاب جزوه. کلا یکی از وظایف این سازمان حمایت از طرح و برنامه های فرهنگی هم هست.

***

 

... وارد اداره می شویم، در ورودی ساختمان یک تصویر بزرگ از آقای فرهنگیان نصب شده که با چهره ای بشاش و سرحال، مشغول قیچی کردن روبان مراسم روز قبل است، و زیرش نوشته: مسابقات رالی شهادت هدیه ای به تمام شهدا. البته فقط همین تصویر نیست. وقتی وارد سالن می شویم تصاویر دیگری هم از آقای فرهنگیان هست که خیلی شیک در معرض دید عموم قرار گذاشته شده. یک قاب بزرگ، آقای فرهنگیان را نشان می دهد، در حالی که دستش را روی سر دختر بچه ای گذاشته و طوری که عکس می گفت داشت دخترک را نوازش می کرد. زیر قاب نوشته بود: یتیم ها را دریابیم. عکس دیگر آقای فرهنگیان را درمراسم پر شور یک دعا، در صف اول نشان می داد، در حالی که دستانش را به آسمان بلند کرده بود و ملتمسانه انگار از خداوند درخواستی می کرد. زیر این قاب نوشته بود: اداره فرهنگ در صف مقدم ترویج فرهنگ عبادت. در ورودی راه پله ها قاب دیگری نصب شده که آقای فرهنگیان را در جمع خانواده شهدا نشان می دهد.

من و کمال مشغول تماشای دیگر تصاویر هستیم که علی ناگهان بلند فریاد می زند: های ... رسول، کمال! بیاین که کارمون جوره جون خودم.
از صدای بلند علی جا می خور و به طرفش با چشم می گردانم ... هیسسس، اینجا خونتون نیستا !اینطور داد می زنی، و به طرف علی می رویم. علی که انگار چیز بکری را کشف کرده باشد با ذوق می گوید، ببینید این تصویر رو. تصویر آقای فرهنگیان را نشان می دهد،  در یک مراسم سخنرانی داشگاهی، در حالی که دستش را بالا برده و چهره اش را در هم کشیده،  طوری که حالتی انقلابی دارد. زیر تصویر نوشته:
آقای فرهنگیان، ریاست محترم اداره فرهنگ درجمع دانشجویان انقلابی: راه امام را با تمام قدرت ادامه می دهیم وبا هر انحرافی در این مسیر مبارزه می کنیم.

 ...

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۱
سلمان کدیور

مرکاوا با گلوله ی برفی!

 

مثل همیشه

اشک هایش را

با گوشه آستین تکراری اش گرفت

-راحله را می گویم-

وقتی  لبخند بی رمق پدرش را

 - که از بالای داربست خلیج سقوط کرده بود  -

درون قاب چوبی نشانم داد

انگشت سبابه جویده شده اش را

روی عکس همان برج گذاشت و با بغض گفت:

پدرم افتاد اینجا

-دقیق زیر پای آقای استان را نشان داد

که عابد است امّا

 به مقام زهد راحله نرسیده -

و ادامه داد:

خونش از اینجا تا اینجا

-       انگشتش را روی عکس کشید -

برای الخوری فرش قرمز شد

و چند قطره اش هم

روی شقایق های باغچه ریخت

تا عکس  یادگاری شورتی های عرب

خوشگل بیفتد!

من - شاعر -

بغضم را می خورم

دست در موهای کودکانه اش می کشم ... راحله ادامه داد:

پدرم

همان روز که حضرت فلاحت

از روی فراغت

خانه مان را

پا بیل مکانیکی کرد

تا جایش زیتون پرورده بکارد

خنده اش بی رمق شد!

 وقتی دیوار خانه خودش را باخت

ما خودمان را

زیر سایه سینه مادر انداختیم

امّا آوار اشک هایش

روی صورتمان ریخت و به شدت

 مجروح شدیم!

راحله اشک هایش را  باز

با گوشه آستین تکراری اش گرفت

با همان لحن عاقلانه اش گفت:

شاعر؟

چرا در این شهر

نبی زاده ها را قربانی می کنند

و لی آقازاده ها را رها؟

مگر به نبی ها وحی نمی شود؟

در پاسخش می مانم!

راحله ادامه داد:

نبی بالاتر است یا آقازاده؟

من آقازاده را دیدم

وقتی  به نبی الهام
می کرد

حتی او

اقبال خیلی ها را هم کج کرد!

چرا اقبال ها کج می شوند

امّا  بخت آقازاده راست راست است؟

در پاسخش می مانم!

راحله گفت:

کاش"  فرشید "

کمی از سوز دلش را

در خرمن آن بیت می انداخت

کاش دستار

از سر آقازاده می انداخت

و مقام اجتهادش را

سهم موریانه ها می کرد

کاش خشاب خودکارش را

روی این جماعت رگبار می کرد

نه از جنس گلوله مرکاوای داروغه

که علیرضا را قلقلک داد فقط

به گمانم

مرکاوا گلوله  اش برفی بود؟ نه؟!

راحله

به قاب پدر خیره شد باز و گفت:

پدرم افتاد اینجا

- دقیق زیر پای آقای استان را نشان داد -

و اشکش سرازیر شد

و این بار

زیر ستون بلند برج نشت کرد

راحله سرش را بلند کرد و ادامه داد:

روزی این برج

نم پس خواهد داد

فرو خواهد ریخت

دقیق اینجا

- روی سر آقای استان را

با سبابه جویده شده اش نشان داد -

 

 "سلیم"

 

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۲۲
سلمان کدیور

چه ابلهانه است که برخی فکر می کنند جریانات اجتماعی در کوران حوادث روزگار هضم  و با جنبش ها انقلابی نابود می شوند. تاریخ نشان می دهد جریان‌های اجتماعی نمی‌میرند بلکه به گونه ای جدید و به هیئتی متفاوت چون روحی در کالبدهای گوناگون به حیات ادامه می‌دهند و زیرک آن است که این روح را بشناسد ولو در کالبدهای مختلف الشکل با شعارهای جدید و تریبونی بکر.

زمانی اگرمی خواستی علیه شاه قیام کنی ریش و تسبیح می جنباند و می گفتند مبارزه با شاه حرام است چون شاه شیعه است، چون شاه به سلسله مراتب! حکومت به خدا می رسد و او سایه خدا بر زمین است و قیام علیه او کفر است. دائم بالای منابر و کنج حجره ها و تریبون دانشگاه ها می گفتند:

وزوز پشه را چه به فانتوم! یک خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیه ای نوشته می خواهد آمریکا را شکست دهد!
-قبل از ظهور امام زمان همه ی قیام ها شکست می خورد و آن رهبری که خون مسلمین را هدر کرده است در آتش خواهد بود.
-امام سیزدهم در پاریس نشسته و شیعیان امام زمان را جلوی گلوله می فرستد!
-ایرانی ها دیوانه شده اند و این که بعضی‌شان شهید شده اند، این از خریتشان بوده است. آدم که نمی رود توی خیابان مقابل مسلسل بایستد!

حالا همین جریانات خودش را بعد از انقلاب احیا کرده، با اسم دیگر و شعار دیگر. این بار با شعار ولایت مداری و پیروی از ولایت فقیه.

- آقا مملکت رهبر دارد خودش همه چیز را می داند، اگر فلان نماینده اش کار خلاف کرده خودش گوشش را جر می دهد، چرا از او مطالبه می کنید؟ چرا علیه اش بیانیه می نویسید و از او می پرسی چرا خلاف می کنی؟

- تو میدانی فلانی کیست؟ نماینده ولی فقیه. اگر به او جسارتی بکنی، به رهبری جسارت کرده ای و اگر به رهبری جسارتی بکنی ضد ولایت فقیه هستی و اگر ضد ولایت فقیه باشی ضد امام زمانی و اگر این باشد کافری!

- آقا بسیج را چه به مطالبه از نظام؟ بسیج جزء نظام است خودش. خودش زیر مجموعه است. بسیج باید برود قطره چکانی کند، بیابان زدایی کند، خانه سازی کند. او باید مخلص خدا بشود به هر نحو.  کی گفته بسیج باید از مسئول مشکوک به فساد بپرسد از کجا آورده ای؟ کی گفته بسیج باید به فکر حکومت جهانی اسلام باشد؟ بسیجی خوب مثل برّه است، هر چی به خوردش بدهی می خورد حرف نمی زند، داد نمی زند، فقط می گوید چشم، چون به سلسله مراتب معتقد است، همان سلسله مراتب بجایش هم فکر می کند، هم تحلیل می کند، هم طرح می دهد، بسیجی خوب فقط باید اجرا کند. داد زدن کار ضد نظام هاست ، اعتراض کار شب نامه نویس هاست!

- ما را چه به سیاست! با کارهای کوچک و غافلانه ی ما که عدالت برقرار نمی شود. الهم عجل لولیک الفرج!

چرا انتقاد و مطالبه؟ مسئولین که بحمدالله مسلمان اند و مؤمن و کاردان! خداوند بر توفیقاتشان بیافزاید! نظام به حمدالله رهبر دارد و خودشان آگاه و شجاع و خبیرند!
-ماه محرم است! باید علم عزای ارباب را افراشته نگاه داشت. چه کارمان به مطالبه‌ی عدالت از مسئولین و حمایت از غزه؟ یا اباعبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم!

دیگری دهان گشادش را باز می کند و می گوید: من با رهبری هر روز چای قند پهلو می خورم، ایشان به من فرمودند فلان ... گفتند خلاف است ... گفتند صحیح است .... گفتند هم صحیح است هم غلط است .... دیگری جوابش می دهد که نه! من دیروز که با رهبری نشسته بودیم خلاف حرف تو را به من زد! ایشان گفتند فلان .... دیگری می گوید که رهبری به من گفته هر دوتان دهانتان را ببندید، حقیقت را از من بپرسید که به اتفاق آقا نماز شب می خواندیم !

فلانی انقدر گستاخ و بی چشم روست که روبروی چشم این ملت مصاحبه می کند و به جرم خاندانش اعتراف می کند، در آن از رهبر نظام مایه می گذارد تا مشکلات خانوادگی اش را حل کند. یهو قیّمش در می آید و می گوید جوانی کرده طفلک! اشتباه کرده پسر! حرفاش همه الکی بود و ملت و مردم همه سر کار و شان رهبر این مملکت بازیچه این آقا زاده. بعد می پرسی پدش با او چه رفتاری کرد؟ می گوید باباش سر این کارش باهاش قهر کرد! کلیم دعواش کرد!

وقتی یک آقازاده ای که تمام وجودش مفت هم نمی ارزد و دایره حاکمیتش همین شیراز هزار فامیل بوده است ، هزینه جوانی کردنش این طور برای نظام گران تمام می شود، باید حق داد به خانم زاده جناب تشخیص که علیه نظام دست به براندازی می زند، بعد پدر محترمش در می آید و می گوید دخترکم فقط داشته توی میدون ولی عصر ساندویچ می خورده!. آیا نباید از آن آقا پرسید چرا دهان فرزندت را نشکستی، اگر راست می گویید؟ شما چه نسبتی با اسلام دارید اگر اهل حقید؟

چرا باید کار به جایی بکشد که هر بی سروپایی در این نظام جرأت کند برای به کرسی نشاندن حرف و منطقش از رهبر این نظام (که جان و مال و خانواده ام فدایش باد) مایه بگذارد؟  خودش را نمایند و قاصد و پیک و یار غار و رفیق خلوت و  ... بخواند و تحت این لوا به فساد مشغول شود؟

رهبری مسئول بیش از صد ارگان را مستقیم مشخص می کنند، چه کسی گفته که اعمال اینها، رفتار اینها، حرف های اینها همه و همه عین انچه است که ولی فقیه از او می خواهد؟  که گفته اینها دارای مقام ولایت در همان سطح رهبری هستند که هر کس بر آنان نگاه چپی کند فوری او را به سوی خارج از نظام هل می دهند؟ همین فکر را ترویج دادند که این جماعت تا خطایی می کنند، تا آقازاده هایشان مال مردم خوری می کنند، عوام هم با منطق سلسله مراتب(ی که خودشان نشر دادند بین انها)  ربطش می دهند به رهبر این نظام!. اگر آن سلسله مراتب شما درست است پس این سلسله مراتب عوامانه جاهلانه  که فساد را هم به رهبر تسری می دهد صحیح است!

چه کسی یک جمله از آقا ( روحی له الفدا) و امام (ره) می تواند بیاورد که بگوید نمایندگان من همان مقام و حجیت ولی فقیه را دارند؟ مگر حاکم اهواز و بصره که رشوه گرفتند و فساد کردند ولایت و حجیت علی(ع) را داشتند؟

آنوقت ها می گفتند شاه سایه خداست، کسی حق اعتراض به او را ندارد حالا می گویند فلانی سایه فلانی است هیچکس حق اعتراض به او را ندارد. ( لطفا نگویید فلانی رهبر را با شاه قیاس کرد). این همان جریان منحرف قبل از انقلاب است که اینچنین خودش را در ساختار جدید وفق داده!. وقتی  انحراف این ها مشخص می شود که می بینیم نتیجه آن حرف و این حرف فقط یکی است و آن به فعلیت نرسیدن آرمان های بلند  اسلام است.

می گویند به مسئولین اعتراض نکنید چون مردم به نظام بدبین می شوند. دیگر نمی گویند این اعمال زشت آنهاست که مردم را به نظام بدبین کرده و اتفاقا این مطالبه گری به مردم می گوید که نسل انقلابیون را هنوز ملخ نخورده و هنوز کسانی هستند که اسلام ناب را بخواهند و این آنها را امیدوار می کند.

اگر برای کسی قداست و حرمتی است نه از این باب است که نماینده رهبری است، خیر. نماینده ولی فقیه در هر جایی و هر منسبی هیچ شرافتی بر یک روستایی ساده ندارد. او محترم است چون دین خدا او را محترم کرده تا در لوای آن بتواند احکام خدا را در زمین نشر دهد. هر کس در هر مقام و منسبی که هست، حتی اگر نماینده معصوم هم باشد و نخواهد احکام خدا را جاری و ساری کند یا در این راه کوتاهی و غفلت کند، هیچ قداست و حرمتی ندارد، باید او را سوار الاغ کرد و در شهر گرداند چرا که او به خودی خود هیچ احترامی ندارد:

شما گروهی که به آدمهای خوب مشهورید و عالمان دین خوانده می شوید، به خاطر خداست که در نزد مردم هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می برند. به نام دین از شما حساب می برند و و احترام می­گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند. در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید. ( خطبه منای ابا عبدالله در جمع خواص)

قرآن در کتابش به رسولش اولتیماتوم می دهد که اگر در اجرای رسالتش کوتاهی کند و هوای نفس را دخیل کارش کند، قطعا شاهرگش را قطع خواهد کرد. خداوند با پیامبرش( که اشرف مخلوقات و عصاره عالم وجود است) هم تعارف نمی کند، حالا برخی می گویند اگر ظلم را جور را فساد و تبعیض را با چشم خودتان در جامعه دیدید حرف نزنید چون که فلانی فلان جایگاه را دارد. اسم خودشان را هم می گذارند فدائیان و گوش به فرمانان ولایت. و عدالتخواهان را نئومنافق و تفاله باند هاشمی و جریان منحرف و ... معرفی و انحراف را به اسم " ولایت " جعل می کنند.

«ولایتى» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته ‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏ اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند!»
پیام منشور روحانیت امام خمینی

این جمهوری اسلامی هم آمده تا دین خدا را و احکامش را جاری و ساری کند، آمده تا در کالبدش روح انقلاب اسلامی شریان یاید، نه جمهوری وارنه، نه جمهوری آقازاده ها و گردن کلف ها، نه جمهوری اسلامی حضرت‌ایت الله فلان و جناب بهمان، نه جمهوری اسلامی علمای ربانی عارفان صمدانی.

  هر جمهوری اسلامی ای که دیگران برای منافع خودشان تعریف کنند تا از آن کیسه ای برای خودشان و حزبشان بسازند، در در سایه ان ظلم و فساد کنند و احزابشان را تامین کنند، جمهوری اسلامی ای که نخواهد روح انقلاب خمینی را تحمل کند، ما آن جمهوری اسلامی را برانداز می کنیم، به هر شخصی که وصل باشد مهم نیست، به هر آیت الله و هر دانشگاهی ای که وصل باشد مهم نیست. هر جمهوری اسلامی ای جز جمهوری اسلامی خمینی، شعبه ای از حزب جمهوری خواه آمریکاست.

آری ما بر اندازیم و همه چیز و همه کس را که بخواهد جز روح روح الله  را در کالبد جمهوری اسلامی کند را به زیر می کشیم. روح الهی که فرمود"

اگر من یک خلافی کردم همه‏تان هجوم آورید که چرا این کار را می‏کنی؟ من سر جایم می‏نشینم. همه‏‌تان مسئولید، همه‏‌مان مسئولیم. امروز مسئولیت، بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف این را دارم که قضیۀ ما قضیۀ هیتلر بشود.»

- «برخلاف اسلام که باشد، هر فردی می‏‌خواهد باشد، یک روحانی عالی‌مقام باشد، یک آدمی باشد که مثلاً رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند برخلاف مسیر دارد عمل می‏‌کند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش رابگیریم. همۀ ما الآن موظفیم به اینکه اعمالی که خودمان می‏‌کنیم یک اعمالی نباشد که چهرۀ انقلاب ما را مُشوَّه کند»

بگذارید ما را شکنجه کنند، به دارمان بیاویزند و تکه پاره های ما را خوراک جانوران صحرا کنند به والله قسم که یک قدم عقب نمی نشینیم و حرفمان را پس نمی گیریم. مگر نه اینکه خیلی ها در این شهر به ما گفتند برانداز، آری ما همه بر اندازیم. ما به این مسلک اعتراف می کنیم . ما فرزندان انقلاب اسلامی هستیم و جمهوری اسلامی برای ما شانش خدمت به انقلاب اسلامی ناب است و اگر جز این باشد ما آن را برانداز می کنیم. ما مخالف هر نوع اسلامی هستیم که با اسلام روح الهی خمینی در تضاد باشد، و قطعا علیه آن اسلام جهاد خواهیم کرد با جان و مال و آبرو.

ما نمی گذاریم آن فاجعه ای را که در حق انقلاب اسلامی پیغمبر(ص) انجام دادند با انقلاب اسلامی خمینی کبیر انجام دهند. انقدر صحابه را مقدس کردند و شانشان را بالا بردند و دور از دسترس نقد و مطالبه نهادند و گفتند که این آقا نماینده و رفیق  ویار غار پیامبر(ص) بود، که علی(ع) را خانه نشین کردند و کسی به آنها اعتراض نکرد. و  هر کاری که ولو زشت مرتکب می شدند به اسم دین خدا سند می خورد و جزء سنت ان عصر تبدیل می شد طوری که دین خدا به پوستین وارانه ای تبدیل شد، دینی که حسین (ع) باید در کربلا با خون خودش طاهرش کند! 

و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید... لیعلم من ینصر الله و رسوله
پیامبران و کتب آسمانی همه آمده اند برای برابری، برابری ای که مردم باید برای آن قیام کنند، برابری ای که جز با شمشیر کشیدن علیه حکام مستکبر و اشراف مترف ممکن نیست.

«راه مبارزه با اسلام امریکایى از پیچیدگى خاصى برخوردار است که تمامى زوایاى آن باید براى مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز براى بسیارى از ملتهاى اسلامى مرز بین «اسلام امریکایى» و «اسلام ناب محمدى» و اسلام پابرهنگان و محرومان،و اسلام مقدس نماهاى متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بى‏درد، کاملًا مشخص نشده است.»
از پیام امام در پی شهادت عارف حسینی

 

-------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

همچنین بخوانید شاه هم شیعه بود

 

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۱۴
سلمان کدیور

فساد اقتصادی ریشه و عوامل فراوان و از این مهمتر بازخورد های بسیار مهمی در جوامع دارد. به خصوص اینکه این جامعه ادعای حکومت علوی شیعی داشته و مقوله عدالت اجتماعی جزء اصول دینی او و مبنای مشروعیت حاکمان قرار گرفته باشد. بی شک امروزه یکی از چالش های بزرگ حکومت دینی نحوه محقق کردن همین مقوله ( عدالت اجتماعی )است، و در راستای تحقق این آرمان اصلی ترین و اولین  قدم عدالت در توزیع منابع است. یعنی امکانان مادی و معنوی حکومت به طور عادلانه میان لایه های مختلف جامعه بنا به نیاز آنها توزیع شود.

امّا آفت بزرگ قدم اول تحقق عدالت اجتماعی، چیزی جز مفاسد اقتصادی نیست. مفاسد اقتصادی با اخلال در نظم توزیعی ثروت باعث انباشت آن در دست اقلیت و از سوی دیگر محتاج نمودن اکثریت به ان گروه  می شود، همان چیزی که درنهایت منجر به ناکار آمدی نظام و فلج  شدن آن می گرد.

در این مقال سعی بر این شده به  یکی از ریشه های مغفول مفاسد اقتصادی اشاره شود و آن چیزی نیست جز نقش فرقه ضاله بهائیت در شکل گیری و رشد مفاسد اقتصادی و اخلال در نظام عدالت محور حکومت.

شاید اگر در شهر و مکان دیگر می زیستیم درک جملات فوق کمی بر خواننده ثقیل می آمد، امّا زندگی در شهری که پایتخت مفاسد اقتصادی کشور محسوب می شود و تمام مافیاهای کثیف پول های چرکینشان را تحت لوای مجتمع تجاری و هتل و ... در آن شستشو می دهند، و از سوی دیگر قبله گاه برخی فرق ضاله نیز محسوب می شود، و از طرف دیگر موتورهای اقتصادی آنان را در شهر قابل مشاهده می باشد، درک جملات نگارنده آسانتر  است.

 یهود برای منحرف کردن مکاتب توحیدی  همیشه دست به جعل آن مکتب با تعریف خودش زده است و بهائیت تعریف یهودی از تشیع است. همانطور که وهابیت تعریف یهودی از اسلام تسن تعریف می شود. این اصل نفوذ نام داد که  تز اصلی آژانس یهود در تمامی اعصار بوده است. عبدالله شهبازی در شاهکار زرسالاران یهودی و پارسی، جلد چهارم، صفحه 109 در تفسیر این اصل چنین می نویسد:

" یهودی مخفی ( بهائی مورد نظر ما در ایران ) جدا برای خود یک رسالت الهی برخوردار است و این با " نفوذ " به معنای ساده کلمه تفاوت ماهوی دارد. او چنان به رسم مسیحیان و یا مسلمانان و در قالب فرایض ایشان عبادت می کند که کمتر مسیحی یا مسلمانی می تواند آنچنان عبادت کند ... او می تواند به شدت ساده زیست باشد، چنان که هیچ مسلمان یا مسیحی ای چنان نتواند ... طبعا همین شیوه سلوک بود که احترام همه را به ایشان بر می انگیخت حتی در زمانی که می دانستند فرد فوق جدیدالاسلام است "

فرقه های نفوذی در تمامی ادیان توحیدی در دو وجه مشترک هستند. اول رنگ و بوی آخرالزمانی داشتن و دوم فعالیت اقتصادی و تولید ثروت کردن. فرقه هایی که در مسیحیت  و اسلام تاسیس شدند هر دوی این خصیصه را دارند.

پس در حقیقت بهائیت، فرقه ای یهودی است، نه شاخه ای از تشیع، که رسالت بزرگ ان پیگیری استراتژی نفوذ و انهدام بوده و هست. این نفوذ علاوه بر اینکه جنبه سیاسی اعتقادی دارد، جنبه اقتصادی نیز دارد و شاید از دو جنبه دیگر پر رنگتر .

انتشارات سازمان تبلیغات( وابسته به جامعه مدرسین)  در کتابی به اسم چهار مقاله پیرامون بهائیت چنین می نویسد:

بیت العدل به محفل بهائیان ایران دستور داده که با تبلیغات خویش تا سال 2020 ده درصد ایران را بهایی سازند! و نیز طی پیامی به سرمایه داران و عناصر سرشناس بهائی فراری توصیه شده که به ایران برگردند و فعالیت اقتصادی - فرهنگی خویش را از سر گیرند. ... برای  مثال شرکتی به نام خوش نهال در نزدیکی مشهد قرار دارد که پیش از انقلاب مشروبات الکلی تولید می کرده ولی اکنون مواد غذایی تولید می کند که یکی از آنها " رب 95 " است. ( که در تلوزیون تبلیغات آن را دیده ایم)

نفوذ در سازمان های اقتصادی، کادر سازی، ترویج یک منش اقتصادی خاص از شگردهای همیشگی آنان بوده است، منشی که بر یک اصل تاکید دارد، انباشت ثروت و اخلال درنظام اقتصادی با اهرام همان ثروت، تا زمینه را برای براندازی توسط مردم ناراضی و خسته مهیا کنند.

یکی از راهای انباشت ثروت توسط گروه های بهائی در کشور ورود به عرصه خرید و فروش زمین یا به تعبیری زمین خواری می باشد. طوری که از این راه عایدات بسیار هنگفتی به جیب زده اند و توانسته اند ثروت های نجومی را کسب و در راه اهداف بیت العدل اعظم به کار گیرند و این فعالیت هم مثل مابقی فعالیت ها در کسوت و لباس دین و انقلاب صورت گرفته است. اولین پیامد این عمل بدبینی نسبت به سلامت نظام بوده و هست. هفته نامه صبح صادق در شماره 546 در زیل تیتری با عنوان " بهائیان در عرصه زمین خواری " چنین می نویسد:

بهائیان در عرصه خرید و فروش اراضی تهران و بازار بورس به شدت فعال بودند و از این راه به ثروت کلان رسیده اند. یکی از بهائیان فعال در این زمینه، "داوود معنوی "نام داشت. وی همچون حبیب ثابت پاسال ( که در شیراز کارتل او هم اکنون فعال است ) از کلیمیان بهائی شده بود. داوود معنوی از سال 1314 که شهر تهران رو به رشد رفت، به حرفه زمین خواری وارد و متخصص این کار شد. ... او با ترفندهای مختلف زمین های  اطراف شهر را خریداری و تفکیک می نمود و می فروخت و ادارات هم از این اعمال معنوی غافل بودند ... یکی از املاکی که " معنوی " خریداری کرد باغ و ساختمان مزرعه داوودیه بود ... او در این زمین تاسیسات کوچکی از جمله انجمن زنان در آن ایجاد کرد.

حال این نکته را کنار این حقیقت بگذارید که شیرازی که  رتبه اول بهائیت را دارد، هم زمان رتبه اول مفاسد اقتصادی و زمین خواری را نیز متقبل است به نحوی که در این امر به صادرات مفسد اقتصادی نیز وارد شده است. افرادی که در بیوت بزرگان این شهر از کرم به افعی شدن رفتند. در این باب مطلب برادرم حسین قاسمی پیرامون ارتباط زمینخواران شیرازی با شبکه انجمن حجتیه ( که باز نوعی فرقه و تعریف یهودی از مهدویت و حکومت داری شیعی است و شاید حلقه تکمیلی بهائیت هم بشود به آن اطلاق نمود) بسیار در خور توجه است.

یهودیان همیشه از اخلال در نظم اقتصادی کشور بهره ها برده اند، این اخلال را مایه نارضایتی از حاکمان قرار داده اند، نا رضایتی ای که منجر به وقوع انقلاب در آن کشورها شده، بدون اینکه جایگاه خودشان در حکومت بعد اندکی خلل یابد. عبدالله شهبازی در جلد سوم کتاب فوق در باب نقش بنیاد مالی روچیلدها در انقلاب  1848 فرانسه که منجر به سقوط لویی فلیپ امپراتور گشت می نویسد:

در 28 ژوئن 1848 روزنامه انقلابی آژیر کارگران در مقاله ای خطاب به جیمز روچیلد نوشت : لویی فلیپ سقوط کرد، گیزو( فرد دوم حکومت) ناپدید شد، سلطنت مشروطه و روش های پارلمانی از میان رفت، ولی شما تکان نخورده اید ... ثروت ها از میان می رود، افتخارات پایمال می شود، سلطه ها فرو می شکند، ولی یهودی، سلطان زمان ما، بر تخت خود می ماند ... "

به راستی علت بقای آنها چیزی جز انباشت ثروت در دست آنان است؟ برای همین است که همین جریان و گروه که با انقلاب اسلامی بساطشان برچیده شد، کم کم در سالهای بعد از انقلاب شروع به بازیابی خود و ادامه فعالیت هایشان کردند، و هم اکنون در شیراز و کشور کارتل های عظیم اقتصادی تشکیل داده اند و  بی مهابا و به دور از دسترس نبض بازار سکه و ارز را در دستانشان گرفته اند و به راحتی باعث اخلال در نظام اقتصادی کشور می شوند، و چه جای تعجب و حیرت که عده ای از آنان هم از زمینخواران مشهور شیراز (مهد بهائیت )هستند که در پناه انباشت ثروتی که در این شهر رقم زدند اهداف شوم خود را علیه نظام یپگیری کرده اند.

وقتی حضرت اقا( روحی له الفدا) در فرمان هشت ماده ای  بر نقش دستگاه های امنیتی در امر مبارزه با مفاسد اقتصادی تاکید فراوان می کنند، د رحقیقت تبلور چنین حقیقتی است. حضرت اقا در دیدار امروزشان با کارکنان شرکت دارو پخش نکات بسیار مهمی را در زمینه مفاسد اقتصادی بیان فرمودند که بی ربط به مطالب فوق نیست. ایشان فرمودند:

کشور ما به اقتصاد قوى و پایدار احتیاج دارد. من از سه سال یا چهار سال قبل، در سخنرانى‌هاى عمومى و بزرگ، به ملتمان، به عزیزانمان، به جوانانمان، به مسئولانمان تذکر دادم و گفتم بدانید توطئه‌ى دشمن، امروز متوجه به اقتصاد ماست. حالا ملاحظه میکنید؟ مى‌بینید که نشانه‌هاى این توطئه‌ى بزرگى که برایش برنامه‌ریزى کردند، یکى پس از دیگرى دارد ظاهر میشود.

... کسانى با یک نامى از تسهیلات استفاده میکنند، اما در جاى دیگرى مصرف میکنند؛ این خیانت است، این دزدى است. گاهى دزدى از کیسه‌ى یک نفر است، گاهى دزدى از کیسه‌ى یک ملت است؛ این سنگین‌تر است. با این اخلالها باید مواجهه بشود.

هر جا در هر شرایطی که جایی انباشت ثروت کلانی رشد یافته و سازمانی شده محقق می شود، که سبب نارضایتی عمومی از نظام را فراهم می آورد، باید به نفوذ بازوهای اقتصادی بهائیت در آن مشکوک شد.

و چقدر در حیرتم از لبخندهای آقایان در مراسم افتتاح پروژه های تجاری خاص و ولعی که در دست دادن و عکس انداختن با این جماعت سرمایه بر دارند!. آدم هایی که از اسلام و انقلاب فقط ریش آنکارد و یقه دیپلماتش را از حفظ کرده اند، نه علمی دارند و نه متوجه هستند که  چه اتفاق شومی در حال رخ دادن است.

 

-------------------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

1-  روزی علامه مصباح نفوذ فراماسونری را در دولت  تذکر دادند ... دیدن حال و روز اقتصادی امروز کشور، بی عملی دولت در کنترل بازار، نارضایتی مردم و ... کمی مرا به تامل وا داشته!

2- امروز سالروز فرمان تاریخی حضرت آقا( روحی له الفدا) در باب مبارزه با مفاسد اقتصادی بود. سال پیش چنین روزی حسین قاسمی در مصاحبه با خبرنگاران  ورود به فاز دوم مبارزه با فساد اقتصادی و خاندانی را کلید زد ... و البته چند ساعت بعد او و تیمش عزل شدند!

3- بخوانید مطلب برادرم فرشید جعفری در این باب:

 4- بخوانید مطالب برادرم حسین قاسمی در این باب:

 زمین خواران شیرازی و اخلال در بازار سکه و دلار

انجمن حجتیه و زمین خواران شیرازی

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۱:۱۰
سلمان کدیور

 

چندی پیش مطلبی تحت عنوان آسیب شناسی جنبش های انقلابی نگاشتم و در آن به این مقوله پرداختم که تبدیل شدن نهضت روحانیت شیعی( سیال و جریان ساز)  به نهاد شیعی( ایستا و محافظه کار) ، پس از رسیدن به قدرت نوعی آفت است که اگر در این فاز بماند قطعا منحرف خواهد شد. گفتیم که سازمان روحانیت شیعی از بدو تولد آرمان تشکیل حکومت داشته و برای رسیدن به این مطلوب همیشه اپوزیسیون حاکمیت ها بوده است، اما پس از انقلاب اسلامی که به مطلوب خود رسیده، اگر این حرکت نهضتی را در پیکره نظام با اهداف جدیدی تصویر نکند منجر به فاجعه خواهد شد. در این مقال بیشتر به مفهوم بازتولید و چالش آن  در سازمان روحانیت پرداخته می شود.

بازتولید به مفهوم برنامه وار راه رفتن است، یعنی سازمان باید برای هر مقطع زمانی برنامه خاص آن شرایط ترسیم کند. به عبارت دقیق تر برای مصداق روحانیت شیعی این سوال باید اصل شود که: حال که به هدف اولیه( تشکیل حکومت اسلامی- شیعی در یک منطقه جغرافیایی خاص) سازمان رسیدیم، قله هدف بعدی ما چه خواهد بود؟ هر پاسخی که به این سوال داده شود، همراه با الزامات و ابزار رسیدن به هدف ترسیمی را، بازتولید می نامیم.

 پهنه نظریه پردازی در جامعه شیعی بسیار بسیار پیشرفته و عقلانی است. در مکتب شیعی، نظریه یا تئوری مقدم بر قدرت یا هدف است. یعنی پیش از آینکه به هدف خاصی برسیم در آن مورد طرح و برنامه تئوریک  باید ریخته شود، طبق آن راه رفت و به مقصود رسید. خلاف فقه سنی که در آن قدرت مقدم بر دانش است، جنبه توجیحی دارد، این مکتب وظیفه مشروع کردن اعمال حاکمان را داشته. ابتدا فعل رخ می دهد، بعد نظریه یا تئوری به آن می پردازد.

در مورد اینکه بعد از استقرار حکومت شیعی قله بعدی چیست، فقه و فلسفه شیعی آن را نیز تصویر کرده، حتی الزامات آن را هم بیان کرده، آن چیزی نیست جز تشکیل حکومت جهانی اسلامی – شیعی. امّا آیا حوزه های علمیه شیعی با این وضعیت خود قادر به حرکت در مسیر جدید هست؟. قطعا خیر. مشکل چیست؟ مشکل ریشه های متعدد دارد که در این مقال به دو مورد اشاره می شود:

1-     
عدم توجه به فلسفه به خصوص فلسفه عملی.

در اصالت نظریه پردازی شیعی، فقه ( آنچه امروز در حوزه تدریس می شود) زیر مجموعه فلسفه و بخشی از آن است، که امروز متاسفانه قسمت اعظم دروس حوزه را متشکل می شود، یعنی در حقیقت جزء جای کل را گرفته.  فلسفه عملی به علم مدنی عام یا دانش سیاسی گویند که خود به دو شاخه فقه مدنی و فلسفه سیاسی می پردازد ( طبق فلسفه سیاسی فارابی). علمی است که به تدبیر حکومت و حاکمیت، جامعه و پیش آمدهای آن نظر دارد،  انچه امروز در حوزه رایج است به اسم فقه، بیشتر زیر مجموعه فلسفه نظری است. حقیر قصد تخصصی کردن بحث را ندارم برای همین به اندازه اکتفا می کنم.

حال باید پرسید در حوزه های ما چقدر علم مدنی ( تدبیر جامعه) و فلسفه سیاسی ( حکومتداری) اهمیت داده می شود؟ آیا اصلا طلبه ها می دانند آنچه که می خوانند خود زیر مجموعه  و بخش بسیار کوچکی از اسلام شیعی است نه تمام آن؟  آیا با این وضعیت می توان راه را ادامه داد؟ اصولا می شود گفت که حوزه ما هنوز به تعریف مشکل نرسیده یا اصلا نمی خواهد و دوست ندارد که برسد. حقیر با طلبه های زیادی در این خصوص بحث کرده ام به صورت مستند و تاریخی گاه،  واکش آنها دهان های نیمه باز و ذهن های مغشوش گشته ای بود که  این مباحث برایشان تازگی خاص داشت و البته عطش رفع ان را نیز داشتند.

2-دومین مشکل عدم توجه به باب اجتهاد پویای شیعی است. اجتهاد یعنی  تدبیر زمان بنا بر مقتضیات آن. متاسفانه حوزه های ما هنوز فقط و فقط میراث خوار علمای سلف خویش است علمایی که به معظلات زمانه خویش پرداخته اند و عالم زمان خاص خویش بوده اند؛ نه نظریه پرداز زمانه فعلی. فقه ما نیاز به نظریه هایی دارد که گاها با نظریات علمای سلف در تضاد آشکار شاید باشد، امّا کسی جرات و جسارت این نوآوری( نه بدعت) را نداشته است، چرا که فوری صدها اتهام و برچسب نثارش می کنند!.

 صدها سال است که علمای ما بر سر کیفیت نماز مسافر، احکام طهارت و ... با هم مجادله می کنند، و رساله ها دائم تجدید چاپ می شوند( که از ضروریات است و باید چنین باشد) امّا هیچگاه این بزرگان بر سر اصل علم شیعی و آنچه آرمان سازمان شیعی بوده به بحث و مجادله نپرداخته اند، و علت آن هم نوعی تفکر صلب گونه رایج در حوزه است، دوگماتیسم نظری بسیار خطرناکی که  اگر کسی به  فکر اصلاح آن نباشد، حوزه را خواهد خورد!

بیشترین کاری که در زمینه حکومت جهانی که در تشیع انجام شده همین کتاب های نقلی حدیثی مهدویت و ظهور هست، کتاب هایی که بیشتر به منبع حدیث شباهت دارد تا ترسیم راه. همه نویسندگان این کتاب ریز ریز محسنات حکومت موعود را ذکر می کنند، از عدالت پس از آن سخن ها می گویند، از اینکه موش و گربه در آغوش هم زیست می کنند و به هم آزاری نمی رسانند و .اینکه مردم نیازشان را از جیب دیگری برمیدارند، از اینکه اغنیا در بازار دنبال فقیر می گردند تا زکاتشان را به او بدهند و نمی یابند و ... !

از حکومت پس از ظهور د ر ذهن خود مدینه فاضله ای ساخته اند که فقط شخص امام معصوم باید انها را عملی کند، امّا اندکی تامل نمی کنند که مشخصه های دولت بعد ظهور در حقیقت  مشخصه هایی هست که باید قبل از ظهور برای آن تلاش کرد و جامعه را به سوی آن هدایت کرد.  عدالتی که بعد از ظهور متجلی می شود باید در همین جمهوری اسلامی حداقل به سویش پیش رفت، اینها همه و همه مشخصه حکومت قبل از ظهور هم هست. از این منبع حدیثی غنی که باید ماده خام نظریه پردازی باشد مثل یک مخدر التیام بخش و امیدوار کننده سود برده شده!

حقیر با تقدس و قدسی کردن حوزه مخالفم. اینکه یک مسئله آنقدر قدسی کنیم  و در لفافه ملکوت بپیچیم که نشود به آن نزدیک شد و آن را آسیب شناسی کرد این نهاد از حیث اهمیتی که برای اسلام و انقلاب دارند بیشتر از دیگر سازمانهای شیعی نیاز به حفظ، حراست و آسیب شناسی دارند. چرا که مانند موتور محرکه و چشم انقلاب عمل می کنند. یک کالا هر چه با ارزش تر، هر چه حیاتی تر و گران قیمت تر باشد، حفاظت و حراست و گرد گیری آن باید بیشتر اهمیت داشته باشد. امّا برخی طاقت کوچکترین نقد و نظر  اسیب شناسی را ندارند و فقط دوست دارند تقدیس شوند و بس.

مسئله خطر انحراف روحانیت مسئله کمی نیست، اگر دوستان تاریخ ظهور و افول پاپ را بخوانند به خوبی متوجه منظور حقیر خواهند شد. حضرت امام (ره) در جریان کودتای نوژه و پس از کشف و خنثی سازی آن در تاریخ 20 تیر 59 خطاب به مسئولین و روحانیون چیزی می فرمایند که حجت را بر همه تمام می کند:

" این توطئه ای که معلوم است چنانچه موفق به کشفش نشده بودیم ومردم قیام هم کرده بودند، خفه می کردند آنها را. آن روز که فانتوم آمد و اینجا را خراب کرد و من هم رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز و با مشت محکم اسلام را حفظ کنند.

این احمق ها نمی فهمیدند که با چهار نفر از این درجه داران و امثال این ها نمی شود یک ملت سی و پنج میلیونی که همه مجهز هستند بتوانند فتح کنند. این ها غلط فکر کردند. این ها نفهمیدند که شوروی با همه سلاح های مدرن در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده است. ما از این امور (کودتا) نمی ترسیم.

ما از قشرهای خودمان می ترسیم. شما صنف روحانیت هم - ایدهم الله تعالی - اگر چنانچه کارهایی خدا ناخواسته انجام دادید که از چشم ملت بیفتد ولو در دراز مدت آنوقت دیگر فانتوم لازم نیست و ملت شما را کنار خواهد زد و ملت هم بی هادی و هدایتگر نمی تواند کاری را انجام دهد. من خوفم از این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی را که به عهده اوست انجام دهد."

 

 ---------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

همچنین بخوانید این مطلب را - از وبلاگ پایداری تا ظهور

2-  برخی دوستان برای نگارش پست آسیب شناسی جنبش های انقلابی، که قسمت اول این مطلب بود مشفقانه حقیر را به اسلام دعوت کردند، امیدوارم در این پست جدید بتوانیم علمی بحث کنیم و از آن فضای تکفیری کمی فاصله بگیریم.

 

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۰۳
سلمان کدیور

 

ای دارها!                

نشسته است به چشمم، صد خارها

از گلو آید ، زخمه ها در تارها

 

شمع روشن ماند، طلحه ها حاکم شدند

برده میراث خدا، زر خوارها

 

رهروان شب، مردان نبرد

می چرند در وادی دربارها

 

با لباس دین، دنیا خریداری کنند

دور خورده آسمان، در ثقل این پرگارها

 

سر زده خورشید، سگ ها زوزه کشند

خورد غیرت داروغه را، کفتارها!

...

اهل این وادی نی ام، آزادم کنید

سر به قفل جان زنم، من بارها

 

سر به پیچ زلف یاران بسته ام

بنگرید حلّاج را ای دارها

 

----------------------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

این شعر تحفه ای بود به برادران و خواهران عدالتخواهم

همچنین بخوانید : ما بر انداز نیستیم - برادرم فرشید جعفری

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۳۱
سلمان کدیور

 

مطلبی که  دراین پست می خوانید متعلق به برهه انتخابات مجلس نهم است که بنا بر اینکه تخریب خانم دکتر اردبیلی از آن برداشت می شد، انتشار آن را به بعد از انتخابات موکول نمودم.

با ورود خانم اردبیلی به صحنه انتخابات ان چیزی که برای ما و سایر دلسوزان انقلاب بسیار مهم جلوه می کرد جنس رابطه ایشان با کانون های قدرت و ثروت بود. ایشان بنا به نسبتی که با محمد طاهر حائری داشتند هر مطالبه گری را برای کنکاش و پرسیدن سوالاتی از دست زیر، تحریص می نمود:

1- با توجه به نسبت نزدیکی که بین ایشان و شجاع حائری وجود دارد ایشان تضمینی برای عدم ارتباط با این کانون قدرت و ثروت دارند یا خیر؟

2- نظر ایشان درمورد فعالیت های همسرشان در شیراز چیست؟

3 - به عنوان یک نماینده مجلس( در صورت رای آوردن) آیا حاضرید خواسته های مردمی را که از باغ شهرها متضرر شده اند را پیگیری نمایید؟

و سوالتی از این دست. تا اینکه روزی ایشان برای مناظره با یکی دیگر از نامزدها به دانشگاه آزاد شیراز آمدند و فرصت خوبی بود که در این فضای دانشجویی این سوالات را از ایشان بپرسم و جواب منطقی بشنوم.

ایشان در جواب سوالات فوق به شدت از همسرشان و همچنین فعالیت های اقتصادی ایشان حمایت کردند و به بنده گفتند که یک تیم تحقیق و تفحص دانشجویی! تشکیل دهم و اثبات کنم که همسرشان مشکل دارد یا خیر. بنده در پاسخ ایشان پرسیدم: آیا شما پدر همسرتان( جناب اقای حائری ) را قبول دارید؟ جواب ایشان مثبت بود. بنده هم گفتم من لازم نمیدانم تیم تحقیق و تفحص تشکیل دهم تا مشکل دار بود همسرتان را اثبات کنم، سند من عین فرموده برادر آقا شجاع، آقا محمد حسن است که بر مجرم بودن همسرتان صحه می گذارد. و ادامه دادم:

آقا شهاب بعد از اینکه حکم دادگاه بدوی صادر و آقا شجاع را به شش سال حبس و رد اموال مردم  محکوم کرد، از طرف آقای حائری مصاحبه ای با خبر گزاری مهر کردند و در آن از فرزندشان برائت جستند و بر مجرم بودن او تاکید کردند و گفتند در مورد فعالیت های اقتصادی ایشان همیشه نگران بوده اند به طوری که در سفر مقام معظم رهبری به شیراز، موضوع را با ایشان هم در میان گذاشته اند و ایشان هم دستور رسیدگی دادند. با توجه به اینکه متن مصاحبه را همراه داشتم شروع به خواندن عین متن مصاحبه کردم. امّا پاسخ خانم دکتر اردبیلی به این برهان شمس گونه بسیار غیر منطقی و تعجب آور بود که دهان تعجب هر شخصی را باز می نهد.

ایشان گفتند مصاحبه اقا شهاب علیه برادرش یک خود سری بوده، ایشان جوانی کرده اند! و به اشتباه علیه برادرش مصاحبه کرده! و آقای حائری به هیچ وجه در جریان این کار آقا شهاب نبوده !و بعد از اطلاع هم  از ایشان ناراحت شدند اما حالا با عذر خواهی ایشان همه چیز تمام شد! و آقای حائری ایشان را بخشید! ( نخود نخود هر که رود خانه خود )

پاسخ دقیق مانند نفی آفتاب در یک روز گرم تابستانی بود!. چون همه میدانند که آقا شهاب بدون اذن جناب حائری آب هم نمی خورد چه به اینکه علیه برادرش مصاحبه کرده باشد. طوری که پای رهبر این نظام را هم وسط کشیده باشد!

بنده از خانم اردبیلی پرسیدم در مصاحبه ایشان از رهبر این نظام مایه گذاشته شده است، به اسم او حرف هایی زده شده است و اقداماتی توجیه شده، دهن خیلی ها بسته و ذهن بسیاری از نخبگان مشوش گردیده، یعینی این ها آنقدر بی اهمیت و ابزاری هستند که هر کس می تواند از ان سوء استفاده کند؟ اگر تمام این مصاحبه کذب محض بوده پس چرا آقای حائری یا دفترشان این مصاحبه را فردای همان روز انتشار تکذیب نکردند؟ آیا رهبر این مملکت آنقدر باید مورد بی مهری و کم اهمیتی واقع شود که توسط خواص و حاکمان این جامعه به راحتی از وجهه او برای حل مشکلات خانوادگی و خاندانی خرج شود؟ تکلیف مردمی که این مصاحبه را خوانده اند چیست؟ چرا به همین اسانی می شود به آنها دروغ گفت و اذهان آنها را مشوش نمود؟

خانم اردبیلی پاسخ دادند: آقای حائری بسیار حکیم هستند، خودشان تشخیص می دهند که چیزی را تکذیب کنند یا خیر!!!

این پاسخ بسیار نسنجیده و آماتوری خانم اردبیلی که حتی یک کودک  هم به منطق و صحت آن شک می برد و برایش مضحک است، نه تنها سوالات من و دوستان حقیر را پاسخ نداد، نه تنها یک ذره از نقدهایمان نکاست، بلکه ما را به پافشاری بر آن مستحکمتر نمود و به نقدهایمان در باب بیت آقای حائری و فرزندان ایشان دامن بیشتری زد.

ایشان چنان این موضوع را به کل نفی کردند که انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته. انگار نه انگار که این همه مشکلات و بیچارگی ها بر سر مردم این شهر رفته!. همه چیز تقصیر اشتباه آقازاده جناب حائری بوده،  یک اشتباه که از آن به تعبیر جوانی کردن یاد شد، به همین سادگی! .

امیدوارم اگر این گفته خانم اردبیلی اشتباه بوده جناب آقای حائری یا آقا شهاب آن را تکذیب کنند تا شاید اوضاع از این وخیمتر نشود.

...

و من فهمیدم  از انقلاب اسلامی تا انقلاب آقازاده ها و فامیل ها راهی درازی نیست، فقط اندازه جوانی کردن یک آقازاده و مهربانی های پدر در حق او! ... به قول داستانی که تحت عنوان آقازاده غلام گدا نگاشتم:

...

توی مدرسه بچه ها را ریز می دیدم، زور بازویی نداشتم امّا در همان طفولیت چندتا از بچه های قولچماق کلاس های بالا را خریدم تا اگر علیهم در مدرسه شورشی شد، با این ها طرف حساب شوند.

 اینطور شد که چون  برای رسیدن به کله گندگی و مدرسه را مفید ندیدم از مدرسه بیرونم انداختند. البته پاپی غلام به من گفت پسرم اصلا غصه نخور خودم برایت یک عدد مدرسه می خرم و خرید با تمامی امکانات. از مستخدم تریاکی بگیرید تا مدیر شیک پوش .

یک چیز دیگری که من توی این مهمانی ها شنیدم و در مسیرم به سوی پیشرفت و تعالی نقش اساسی ایفا می کرد وقتی بود که همان کله گنده ها لپ های گنده و گوشت آلودم  را می کشیدند و در حالی که صورت مرا هم به یک سیلی آرام و هدفدار متبرک می نمودند از سر لطف و می گفتند، چطوری آقا زاده!

آی حال می نمودیم، آی حال می نمودیم وقتی این جمله حس و حال دار را به ما می گفتند که نگویید.  من تا یاد دارم به پاپی کسی نگفته بود اقا، که حالا او مرا زاییده باشد، اصلا مرا او نزاییده، همه می گویند کار کار ننه یمان  بوده که در همان واقعه دار فانی را وداع  نمودند. اصلا همه به پاپی می گفتند غلام گدا، و به من هم می گفتند بچه دماغوی غلام گدا. امّا حالا از شنیدن این کلمه در اندرون اندرونی وجودم، در همان ته ته ها را عرض می کنم، خیلی احساس باحال بودن نمودیم، احساس امنیت ملی که می گویند همین بود ...

 ...

 

------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

بخوانید همچنین، نهاد روحانیت و مرجعیت اجتماعی  . رسالتی که آقای حائری درک نکرد .... ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۲۱
سلمان کدیور