خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

چه ابلهانه است که برخی فکر می کنند جریانات اجتماعی در کوران حوادث روزگار هضم  و با جنبش ها انقلابی نابود می شوند. تاریخ نشان می دهد جریان‌های اجتماعی نمی‌میرند بلکه به گونه ای جدید و به هیئتی متفاوت چون روحی در کالبدهای گوناگون به حیات ادامه می‌دهند و زیرک آن است که این روح را بشناسد ولو در کالبدهای مختلف الشکل با شعارهای جدید و تریبونی بکر.

زمانی اگرمی خواستی علیه شاه قیام کنی ریش و تسبیح می جنباند و می گفتند مبارزه با شاه حرام است چون شاه شیعه است، چون شاه به سلسله مراتب! حکومت به خدا می رسد و او سایه خدا بر زمین است و قیام علیه او کفر است. دائم بالای منابر و کنج حجره ها و تریبون دانشگاه ها می گفتند:

وزوز پشه را چه به فانتوم! یک خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیه ای نوشته می خواهد آمریکا را شکست دهد!
-قبل از ظهور امام زمان همه ی قیام ها شکست می خورد و آن رهبری که خون مسلمین را هدر کرده است در آتش خواهد بود.
-امام سیزدهم در پاریس نشسته و شیعیان امام زمان را جلوی گلوله می فرستد!
-ایرانی ها دیوانه شده اند و این که بعضی‌شان شهید شده اند، این از خریتشان بوده است. آدم که نمی رود توی خیابان مقابل مسلسل بایستد!

حالا همین جریانات خودش را بعد از انقلاب احیا کرده، با اسم دیگر و شعار دیگر. این بار با شعار ولایت مداری و پیروی از ولایت فقیه.

- آقا مملکت رهبر دارد خودش همه چیز را می داند، اگر فلان نماینده اش کار خلاف کرده خودش گوشش را جر می دهد، چرا از او مطالبه می کنید؟ چرا علیه اش بیانیه می نویسید و از او می پرسی چرا خلاف می کنی؟

- تو میدانی فلانی کیست؟ نماینده ولی فقیه. اگر به او جسارتی بکنی، به رهبری جسارت کرده ای و اگر به رهبری جسارتی بکنی ضد ولایت فقیه هستی و اگر ضد ولایت فقیه باشی ضد امام زمانی و اگر این باشد کافری!

- آقا بسیج را چه به مطالبه از نظام؟ بسیج جزء نظام است خودش. خودش زیر مجموعه است. بسیج باید برود قطره چکانی کند، بیابان زدایی کند، خانه سازی کند. او باید مخلص خدا بشود به هر نحو.  کی گفته بسیج باید از مسئول مشکوک به فساد بپرسد از کجا آورده ای؟ کی گفته بسیج باید به فکر حکومت جهانی اسلام باشد؟ بسیجی خوب مثل برّه است، هر چی به خوردش بدهی می خورد حرف نمی زند، داد نمی زند، فقط می گوید چشم، چون به سلسله مراتب معتقد است، همان سلسله مراتب بجایش هم فکر می کند، هم تحلیل می کند، هم طرح می دهد، بسیجی خوب فقط باید اجرا کند. داد زدن کار ضد نظام هاست ، اعتراض کار شب نامه نویس هاست!

- ما را چه به سیاست! با کارهای کوچک و غافلانه ی ما که عدالت برقرار نمی شود. الهم عجل لولیک الفرج!

چرا انتقاد و مطالبه؟ مسئولین که بحمدالله مسلمان اند و مؤمن و کاردان! خداوند بر توفیقاتشان بیافزاید! نظام به حمدالله رهبر دارد و خودشان آگاه و شجاع و خبیرند!
-ماه محرم است! باید علم عزای ارباب را افراشته نگاه داشت. چه کارمان به مطالبه‌ی عدالت از مسئولین و حمایت از غزه؟ یا اباعبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم!

دیگری دهان گشادش را باز می کند و می گوید: من با رهبری هر روز چای قند پهلو می خورم، ایشان به من فرمودند فلان ... گفتند خلاف است ... گفتند صحیح است .... گفتند هم صحیح است هم غلط است .... دیگری جوابش می دهد که نه! من دیروز که با رهبری نشسته بودیم خلاف حرف تو را به من زد! ایشان گفتند فلان .... دیگری می گوید که رهبری به من گفته هر دوتان دهانتان را ببندید، حقیقت را از من بپرسید که به اتفاق آقا نماز شب می خواندیم !

فلانی انقدر گستاخ و بی چشم روست که روبروی چشم این ملت مصاحبه می کند و به جرم خاندانش اعتراف می کند، در آن از رهبر نظام مایه می گذارد تا مشکلات خانوادگی اش را حل کند. یهو قیّمش در می آید و می گوید جوانی کرده طفلک! اشتباه کرده پسر! حرفاش همه الکی بود و ملت و مردم همه سر کار و شان رهبر این مملکت بازیچه این آقا زاده. بعد می پرسی پدش با او چه رفتاری کرد؟ می گوید باباش سر این کارش باهاش قهر کرد! کلیم دعواش کرد!

وقتی یک آقازاده ای که تمام وجودش مفت هم نمی ارزد و دایره حاکمیتش همین شیراز هزار فامیل بوده است ، هزینه جوانی کردنش این طور برای نظام گران تمام می شود، باید حق داد به خانم زاده جناب تشخیص که علیه نظام دست به براندازی می زند، بعد پدر محترمش در می آید و می گوید دخترکم فقط داشته توی میدون ولی عصر ساندویچ می خورده!. آیا نباید از آن آقا پرسید چرا دهان فرزندت را نشکستی، اگر راست می گویید؟ شما چه نسبتی با اسلام دارید اگر اهل حقید؟

چرا باید کار به جایی بکشد که هر بی سروپایی در این نظام جرأت کند برای به کرسی نشاندن حرف و منطقش از رهبر این نظام (که جان و مال و خانواده ام فدایش باد) مایه بگذارد؟  خودش را نمایند و قاصد و پیک و یار غار و رفیق خلوت و  ... بخواند و تحت این لوا به فساد مشغول شود؟

رهبری مسئول بیش از صد ارگان را مستقیم مشخص می کنند، چه کسی گفته که اعمال اینها، رفتار اینها، حرف های اینها همه و همه عین انچه است که ولی فقیه از او می خواهد؟  که گفته اینها دارای مقام ولایت در همان سطح رهبری هستند که هر کس بر آنان نگاه چپی کند فوری او را به سوی خارج از نظام هل می دهند؟ همین فکر را ترویج دادند که این جماعت تا خطایی می کنند، تا آقازاده هایشان مال مردم خوری می کنند، عوام هم با منطق سلسله مراتب(ی که خودشان نشر دادند بین انها)  ربطش می دهند به رهبر این نظام!. اگر آن سلسله مراتب شما درست است پس این سلسله مراتب عوامانه جاهلانه  که فساد را هم به رهبر تسری می دهد صحیح است!

چه کسی یک جمله از آقا ( روحی له الفدا) و امام (ره) می تواند بیاورد که بگوید نمایندگان من همان مقام و حجیت ولی فقیه را دارند؟ مگر حاکم اهواز و بصره که رشوه گرفتند و فساد کردند ولایت و حجیت علی(ع) را داشتند؟

آنوقت ها می گفتند شاه سایه خداست، کسی حق اعتراض به او را ندارد حالا می گویند فلانی سایه فلانی است هیچکس حق اعتراض به او را ندارد. ( لطفا نگویید فلانی رهبر را با شاه قیاس کرد). این همان جریان منحرف قبل از انقلاب است که اینچنین خودش را در ساختار جدید وفق داده!. وقتی  انحراف این ها مشخص می شود که می بینیم نتیجه آن حرف و این حرف فقط یکی است و آن به فعلیت نرسیدن آرمان های بلند  اسلام است.

می گویند به مسئولین اعتراض نکنید چون مردم به نظام بدبین می شوند. دیگر نمی گویند این اعمال زشت آنهاست که مردم را به نظام بدبین کرده و اتفاقا این مطالبه گری به مردم می گوید که نسل انقلابیون را هنوز ملخ نخورده و هنوز کسانی هستند که اسلام ناب را بخواهند و این آنها را امیدوار می کند.

اگر برای کسی قداست و حرمتی است نه از این باب است که نماینده رهبری است، خیر. نماینده ولی فقیه در هر جایی و هر منسبی هیچ شرافتی بر یک روستایی ساده ندارد. او محترم است چون دین خدا او را محترم کرده تا در لوای آن بتواند احکام خدا را در زمین نشر دهد. هر کس در هر مقام و منسبی که هست، حتی اگر نماینده معصوم هم باشد و نخواهد احکام خدا را جاری و ساری کند یا در این راه کوتاهی و غفلت کند، هیچ قداست و حرمتی ندارد، باید او را سوار الاغ کرد و در شهر گرداند چرا که او به خودی خود هیچ احترامی ندارد:

شما گروهی که به آدمهای خوب مشهورید و عالمان دین خوانده می شوید، به خاطر خداست که در نزد مردم هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می برند. به نام دین از شما حساب می برند و و احترام می­گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند. در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید. ( خطبه منای ابا عبدالله در جمع خواص)

قرآن در کتابش به رسولش اولتیماتوم می دهد که اگر در اجرای رسالتش کوتاهی کند و هوای نفس را دخیل کارش کند، قطعا شاهرگش را قطع خواهد کرد. خداوند با پیامبرش( که اشرف مخلوقات و عصاره عالم وجود است) هم تعارف نمی کند، حالا برخی می گویند اگر ظلم را جور را فساد و تبعیض را با چشم خودتان در جامعه دیدید حرف نزنید چون که فلانی فلان جایگاه را دارد. اسم خودشان را هم می گذارند فدائیان و گوش به فرمانان ولایت. و عدالتخواهان را نئومنافق و تفاله باند هاشمی و جریان منحرف و ... معرفی و انحراف را به اسم " ولایت " جعل می کنند.

«ولایتى» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته ‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏ اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند!»
پیام منشور روحانیت امام خمینی

این جمهوری اسلامی هم آمده تا دین خدا را و احکامش را جاری و ساری کند، آمده تا در کالبدش روح انقلاب اسلامی شریان یاید، نه جمهوری وارنه، نه جمهوری آقازاده ها و گردن کلف ها، نه جمهوری اسلامی حضرت‌ایت الله فلان و جناب بهمان، نه جمهوری اسلامی علمای ربانی عارفان صمدانی.

  هر جمهوری اسلامی ای که دیگران برای منافع خودشان تعریف کنند تا از آن کیسه ای برای خودشان و حزبشان بسازند، در در سایه ان ظلم و فساد کنند و احزابشان را تامین کنند، جمهوری اسلامی ای که نخواهد روح انقلاب خمینی را تحمل کند، ما آن جمهوری اسلامی را برانداز می کنیم، به هر شخصی که وصل باشد مهم نیست، به هر آیت الله و هر دانشگاهی ای که وصل باشد مهم نیست. هر جمهوری اسلامی ای جز جمهوری اسلامی خمینی، شعبه ای از حزب جمهوری خواه آمریکاست.

آری ما بر اندازیم و همه چیز و همه کس را که بخواهد جز روح روح الله  را در کالبد جمهوری اسلامی کند را به زیر می کشیم. روح الهی که فرمود"

اگر من یک خلافی کردم همه‏تان هجوم آورید که چرا این کار را می‏کنی؟ من سر جایم می‏نشینم. همه‏‌تان مسئولید، همه‏‌مان مسئولیم. امروز مسئولیت، بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف این را دارم که قضیۀ ما قضیۀ هیتلر بشود.»

- «برخلاف اسلام که باشد، هر فردی می‏‌خواهد باشد، یک روحانی عالی‌مقام باشد، یک آدمی باشد که مثلاً رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند برخلاف مسیر دارد عمل می‏‌کند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش رابگیریم. همۀ ما الآن موظفیم به اینکه اعمالی که خودمان می‏‌کنیم یک اعمالی نباشد که چهرۀ انقلاب ما را مُشوَّه کند»

بگذارید ما را شکنجه کنند، به دارمان بیاویزند و تکه پاره های ما را خوراک جانوران صحرا کنند به والله قسم که یک قدم عقب نمی نشینیم و حرفمان را پس نمی گیریم. مگر نه اینکه خیلی ها در این شهر به ما گفتند برانداز، آری ما همه بر اندازیم. ما به این مسلک اعتراف می کنیم . ما فرزندان انقلاب اسلامی هستیم و جمهوری اسلامی برای ما شانش خدمت به انقلاب اسلامی ناب است و اگر جز این باشد ما آن را برانداز می کنیم. ما مخالف هر نوع اسلامی هستیم که با اسلام روح الهی خمینی در تضاد باشد، و قطعا علیه آن اسلام جهاد خواهیم کرد با جان و مال و آبرو.

ما نمی گذاریم آن فاجعه ای را که در حق انقلاب اسلامی پیغمبر(ص) انجام دادند با انقلاب اسلامی خمینی کبیر انجام دهند. انقدر صحابه را مقدس کردند و شانشان را بالا بردند و دور از دسترس نقد و مطالبه نهادند و گفتند که این آقا نماینده و رفیق  ویار غار پیامبر(ص) بود، که علی(ع) را خانه نشین کردند و کسی به آنها اعتراض نکرد. و  هر کاری که ولو زشت مرتکب می شدند به اسم دین خدا سند می خورد و جزء سنت ان عصر تبدیل می شد طوری که دین خدا به پوستین وارانه ای تبدیل شد، دینی که حسین (ع) باید در کربلا با خون خودش طاهرش کند! 

و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید... لیعلم من ینصر الله و رسوله
پیامبران و کتب آسمانی همه آمده اند برای برابری، برابری ای که مردم باید برای آن قیام کنند، برابری ای که جز با شمشیر کشیدن علیه حکام مستکبر و اشراف مترف ممکن نیست.

«راه مبارزه با اسلام امریکایى از پیچیدگى خاصى برخوردار است که تمامى زوایاى آن باید براى مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز براى بسیارى از ملتهاى اسلامى مرز بین «اسلام امریکایى» و «اسلام ناب محمدى» و اسلام پابرهنگان و محرومان،و اسلام مقدس نماهاى متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بى‏درد، کاملًا مشخص نشده است.»
از پیام امام در پی شهادت عارف حسینی

 

-------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

همچنین بخوانید شاه هم شیعه بود

 

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۱۴
سلمان کدیور

فساد اقتصادی ریشه و عوامل فراوان و از این مهمتر بازخورد های بسیار مهمی در جوامع دارد. به خصوص اینکه این جامعه ادعای حکومت علوی شیعی داشته و مقوله عدالت اجتماعی جزء اصول دینی او و مبنای مشروعیت حاکمان قرار گرفته باشد. بی شک امروزه یکی از چالش های بزرگ حکومت دینی نحوه محقق کردن همین مقوله ( عدالت اجتماعی )است، و در راستای تحقق این آرمان اصلی ترین و اولین  قدم عدالت در توزیع منابع است. یعنی امکانان مادی و معنوی حکومت به طور عادلانه میان لایه های مختلف جامعه بنا به نیاز آنها توزیع شود.

امّا آفت بزرگ قدم اول تحقق عدالت اجتماعی، چیزی جز مفاسد اقتصادی نیست. مفاسد اقتصادی با اخلال در نظم توزیعی ثروت باعث انباشت آن در دست اقلیت و از سوی دیگر محتاج نمودن اکثریت به ان گروه  می شود، همان چیزی که درنهایت منجر به ناکار آمدی نظام و فلج  شدن آن می گرد.

در این مقال سعی بر این شده به  یکی از ریشه های مغفول مفاسد اقتصادی اشاره شود و آن چیزی نیست جز نقش فرقه ضاله بهائیت در شکل گیری و رشد مفاسد اقتصادی و اخلال در نظام عدالت محور حکومت.

شاید اگر در شهر و مکان دیگر می زیستیم درک جملات فوق کمی بر خواننده ثقیل می آمد، امّا زندگی در شهری که پایتخت مفاسد اقتصادی کشور محسوب می شود و تمام مافیاهای کثیف پول های چرکینشان را تحت لوای مجتمع تجاری و هتل و ... در آن شستشو می دهند، و از سوی دیگر قبله گاه برخی فرق ضاله نیز محسوب می شود، و از طرف دیگر موتورهای اقتصادی آنان را در شهر قابل مشاهده می باشد، درک جملات نگارنده آسانتر  است.

 یهود برای منحرف کردن مکاتب توحیدی  همیشه دست به جعل آن مکتب با تعریف خودش زده است و بهائیت تعریف یهودی از تشیع است. همانطور که وهابیت تعریف یهودی از اسلام تسن تعریف می شود. این اصل نفوذ نام داد که  تز اصلی آژانس یهود در تمامی اعصار بوده است. عبدالله شهبازی در شاهکار زرسالاران یهودی و پارسی، جلد چهارم، صفحه 109 در تفسیر این اصل چنین می نویسد:

" یهودی مخفی ( بهائی مورد نظر ما در ایران ) جدا برای خود یک رسالت الهی برخوردار است و این با " نفوذ " به معنای ساده کلمه تفاوت ماهوی دارد. او چنان به رسم مسیحیان و یا مسلمانان و در قالب فرایض ایشان عبادت می کند که کمتر مسیحی یا مسلمانی می تواند آنچنان عبادت کند ... او می تواند به شدت ساده زیست باشد، چنان که هیچ مسلمان یا مسیحی ای چنان نتواند ... طبعا همین شیوه سلوک بود که احترام همه را به ایشان بر می انگیخت حتی در زمانی که می دانستند فرد فوق جدیدالاسلام است "

فرقه های نفوذی در تمامی ادیان توحیدی در دو وجه مشترک هستند. اول رنگ و بوی آخرالزمانی داشتن و دوم فعالیت اقتصادی و تولید ثروت کردن. فرقه هایی که در مسیحیت  و اسلام تاسیس شدند هر دوی این خصیصه را دارند.

پس در حقیقت بهائیت، فرقه ای یهودی است، نه شاخه ای از تشیع، که رسالت بزرگ ان پیگیری استراتژی نفوذ و انهدام بوده و هست. این نفوذ علاوه بر اینکه جنبه سیاسی اعتقادی دارد، جنبه اقتصادی نیز دارد و شاید از دو جنبه دیگر پر رنگتر .

انتشارات سازمان تبلیغات( وابسته به جامعه مدرسین)  در کتابی به اسم چهار مقاله پیرامون بهائیت چنین می نویسد:

بیت العدل به محفل بهائیان ایران دستور داده که با تبلیغات خویش تا سال 2020 ده درصد ایران را بهایی سازند! و نیز طی پیامی به سرمایه داران و عناصر سرشناس بهائی فراری توصیه شده که به ایران برگردند و فعالیت اقتصادی - فرهنگی خویش را از سر گیرند. ... برای  مثال شرکتی به نام خوش نهال در نزدیکی مشهد قرار دارد که پیش از انقلاب مشروبات الکلی تولید می کرده ولی اکنون مواد غذایی تولید می کند که یکی از آنها " رب 95 " است. ( که در تلوزیون تبلیغات آن را دیده ایم)

نفوذ در سازمان های اقتصادی، کادر سازی، ترویج یک منش اقتصادی خاص از شگردهای همیشگی آنان بوده است، منشی که بر یک اصل تاکید دارد، انباشت ثروت و اخلال درنظام اقتصادی با اهرام همان ثروت، تا زمینه را برای براندازی توسط مردم ناراضی و خسته مهیا کنند.

یکی از راهای انباشت ثروت توسط گروه های بهائی در کشور ورود به عرصه خرید و فروش زمین یا به تعبیری زمین خواری می باشد. طوری که از این راه عایدات بسیار هنگفتی به جیب زده اند و توانسته اند ثروت های نجومی را کسب و در راه اهداف بیت العدل اعظم به کار گیرند و این فعالیت هم مثل مابقی فعالیت ها در کسوت و لباس دین و انقلاب صورت گرفته است. اولین پیامد این عمل بدبینی نسبت به سلامت نظام بوده و هست. هفته نامه صبح صادق در شماره 546 در زیل تیتری با عنوان " بهائیان در عرصه زمین خواری " چنین می نویسد:

بهائیان در عرصه خرید و فروش اراضی تهران و بازار بورس به شدت فعال بودند و از این راه به ثروت کلان رسیده اند. یکی از بهائیان فعال در این زمینه، "داوود معنوی "نام داشت. وی همچون حبیب ثابت پاسال ( که در شیراز کارتل او هم اکنون فعال است ) از کلیمیان بهائی شده بود. داوود معنوی از سال 1314 که شهر تهران رو به رشد رفت، به حرفه زمین خواری وارد و متخصص این کار شد. ... او با ترفندهای مختلف زمین های  اطراف شهر را خریداری و تفکیک می نمود و می فروخت و ادارات هم از این اعمال معنوی غافل بودند ... یکی از املاکی که " معنوی " خریداری کرد باغ و ساختمان مزرعه داوودیه بود ... او در این زمین تاسیسات کوچکی از جمله انجمن زنان در آن ایجاد کرد.

حال این نکته را کنار این حقیقت بگذارید که شیرازی که  رتبه اول بهائیت را دارد، هم زمان رتبه اول مفاسد اقتصادی و زمین خواری را نیز متقبل است به نحوی که در این امر به صادرات مفسد اقتصادی نیز وارد شده است. افرادی که در بیوت بزرگان این شهر از کرم به افعی شدن رفتند. در این باب مطلب برادرم حسین قاسمی پیرامون ارتباط زمینخواران شیرازی با شبکه انجمن حجتیه ( که باز نوعی فرقه و تعریف یهودی از مهدویت و حکومت داری شیعی است و شاید حلقه تکمیلی بهائیت هم بشود به آن اطلاق نمود) بسیار در خور توجه است.

یهودیان همیشه از اخلال در نظم اقتصادی کشور بهره ها برده اند، این اخلال را مایه نارضایتی از حاکمان قرار داده اند، نا رضایتی ای که منجر به وقوع انقلاب در آن کشورها شده، بدون اینکه جایگاه خودشان در حکومت بعد اندکی خلل یابد. عبدالله شهبازی در جلد سوم کتاب فوق در باب نقش بنیاد مالی روچیلدها در انقلاب  1848 فرانسه که منجر به سقوط لویی فلیپ امپراتور گشت می نویسد:

در 28 ژوئن 1848 روزنامه انقلابی آژیر کارگران در مقاله ای خطاب به جیمز روچیلد نوشت : لویی فلیپ سقوط کرد، گیزو( فرد دوم حکومت) ناپدید شد، سلطنت مشروطه و روش های پارلمانی از میان رفت، ولی شما تکان نخورده اید ... ثروت ها از میان می رود، افتخارات پایمال می شود، سلطه ها فرو می شکند، ولی یهودی، سلطان زمان ما، بر تخت خود می ماند ... "

به راستی علت بقای آنها چیزی جز انباشت ثروت در دست آنان است؟ برای همین است که همین جریان و گروه که با انقلاب اسلامی بساطشان برچیده شد، کم کم در سالهای بعد از انقلاب شروع به بازیابی خود و ادامه فعالیت هایشان کردند، و هم اکنون در شیراز و کشور کارتل های عظیم اقتصادی تشکیل داده اند و  بی مهابا و به دور از دسترس نبض بازار سکه و ارز را در دستانشان گرفته اند و به راحتی باعث اخلال در نظام اقتصادی کشور می شوند، و چه جای تعجب و حیرت که عده ای از آنان هم از زمینخواران مشهور شیراز (مهد بهائیت )هستند که در پناه انباشت ثروتی که در این شهر رقم زدند اهداف شوم خود را علیه نظام یپگیری کرده اند.

وقتی حضرت اقا( روحی له الفدا) در فرمان هشت ماده ای  بر نقش دستگاه های امنیتی در امر مبارزه با مفاسد اقتصادی تاکید فراوان می کنند، د رحقیقت تبلور چنین حقیقتی است. حضرت اقا در دیدار امروزشان با کارکنان شرکت دارو پخش نکات بسیار مهمی را در زمینه مفاسد اقتصادی بیان فرمودند که بی ربط به مطالب فوق نیست. ایشان فرمودند:

کشور ما به اقتصاد قوى و پایدار احتیاج دارد. من از سه سال یا چهار سال قبل، در سخنرانى‌هاى عمومى و بزرگ، به ملتمان، به عزیزانمان، به جوانانمان، به مسئولانمان تذکر دادم و گفتم بدانید توطئه‌ى دشمن، امروز متوجه به اقتصاد ماست. حالا ملاحظه میکنید؟ مى‌بینید که نشانه‌هاى این توطئه‌ى بزرگى که برایش برنامه‌ریزى کردند، یکى پس از دیگرى دارد ظاهر میشود.

... کسانى با یک نامى از تسهیلات استفاده میکنند، اما در جاى دیگرى مصرف میکنند؛ این خیانت است، این دزدى است. گاهى دزدى از کیسه‌ى یک نفر است، گاهى دزدى از کیسه‌ى یک ملت است؛ این سنگین‌تر است. با این اخلالها باید مواجهه بشود.

هر جا در هر شرایطی که جایی انباشت ثروت کلانی رشد یافته و سازمانی شده محقق می شود، که سبب نارضایتی عمومی از نظام را فراهم می آورد، باید به نفوذ بازوهای اقتصادی بهائیت در آن مشکوک شد.

و چقدر در حیرتم از لبخندهای آقایان در مراسم افتتاح پروژه های تجاری خاص و ولعی که در دست دادن و عکس انداختن با این جماعت سرمایه بر دارند!. آدم هایی که از اسلام و انقلاب فقط ریش آنکارد و یقه دیپلماتش را از حفظ کرده اند، نه علمی دارند و نه متوجه هستند که  چه اتفاق شومی در حال رخ دادن است.

 

-------------------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

1-  روزی علامه مصباح نفوذ فراماسونری را در دولت  تذکر دادند ... دیدن حال و روز اقتصادی امروز کشور، بی عملی دولت در کنترل بازار، نارضایتی مردم و ... کمی مرا به تامل وا داشته!

2- امروز سالروز فرمان تاریخی حضرت آقا( روحی له الفدا) در باب مبارزه با مفاسد اقتصادی بود. سال پیش چنین روزی حسین قاسمی در مصاحبه با خبرنگاران  ورود به فاز دوم مبارزه با فساد اقتصادی و خاندانی را کلید زد ... و البته چند ساعت بعد او و تیمش عزل شدند!

3- بخوانید مطلب برادرم فرشید جعفری در این باب:

 4- بخوانید مطالب برادرم حسین قاسمی در این باب:

 زمین خواران شیرازی و اخلال در بازار سکه و دلار

انجمن حجتیه و زمین خواران شیرازی

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۱:۱۰
سلمان کدیور

 

چندی پیش مطلبی تحت عنوان آسیب شناسی جنبش های انقلابی نگاشتم و در آن به این مقوله پرداختم که تبدیل شدن نهضت روحانیت شیعی( سیال و جریان ساز)  به نهاد شیعی( ایستا و محافظه کار) ، پس از رسیدن به قدرت نوعی آفت است که اگر در این فاز بماند قطعا منحرف خواهد شد. گفتیم که سازمان روحانیت شیعی از بدو تولد آرمان تشکیل حکومت داشته و برای رسیدن به این مطلوب همیشه اپوزیسیون حاکمیت ها بوده است، اما پس از انقلاب اسلامی که به مطلوب خود رسیده، اگر این حرکت نهضتی را در پیکره نظام با اهداف جدیدی تصویر نکند منجر به فاجعه خواهد شد. در این مقال بیشتر به مفهوم بازتولید و چالش آن  در سازمان روحانیت پرداخته می شود.

بازتولید به مفهوم برنامه وار راه رفتن است، یعنی سازمان باید برای هر مقطع زمانی برنامه خاص آن شرایط ترسیم کند. به عبارت دقیق تر برای مصداق روحانیت شیعی این سوال باید اصل شود که: حال که به هدف اولیه( تشکیل حکومت اسلامی- شیعی در یک منطقه جغرافیایی خاص) سازمان رسیدیم، قله هدف بعدی ما چه خواهد بود؟ هر پاسخی که به این سوال داده شود، همراه با الزامات و ابزار رسیدن به هدف ترسیمی را، بازتولید می نامیم.

 پهنه نظریه پردازی در جامعه شیعی بسیار بسیار پیشرفته و عقلانی است. در مکتب شیعی، نظریه یا تئوری مقدم بر قدرت یا هدف است. یعنی پیش از آینکه به هدف خاصی برسیم در آن مورد طرح و برنامه تئوریک  باید ریخته شود، طبق آن راه رفت و به مقصود رسید. خلاف فقه سنی که در آن قدرت مقدم بر دانش است، جنبه توجیحی دارد، این مکتب وظیفه مشروع کردن اعمال حاکمان را داشته. ابتدا فعل رخ می دهد، بعد نظریه یا تئوری به آن می پردازد.

در مورد اینکه بعد از استقرار حکومت شیعی قله بعدی چیست، فقه و فلسفه شیعی آن را نیز تصویر کرده، حتی الزامات آن را هم بیان کرده، آن چیزی نیست جز تشکیل حکومت جهانی اسلامی – شیعی. امّا آیا حوزه های علمیه شیعی با این وضعیت خود قادر به حرکت در مسیر جدید هست؟. قطعا خیر. مشکل چیست؟ مشکل ریشه های متعدد دارد که در این مقال به دو مورد اشاره می شود:

1-     
عدم توجه به فلسفه به خصوص فلسفه عملی.

در اصالت نظریه پردازی شیعی، فقه ( آنچه امروز در حوزه تدریس می شود) زیر مجموعه فلسفه و بخشی از آن است، که امروز متاسفانه قسمت اعظم دروس حوزه را متشکل می شود، یعنی در حقیقت جزء جای کل را گرفته.  فلسفه عملی به علم مدنی عام یا دانش سیاسی گویند که خود به دو شاخه فقه مدنی و فلسفه سیاسی می پردازد ( طبق فلسفه سیاسی فارابی). علمی است که به تدبیر حکومت و حاکمیت، جامعه و پیش آمدهای آن نظر دارد،  انچه امروز در حوزه رایج است به اسم فقه، بیشتر زیر مجموعه فلسفه نظری است. حقیر قصد تخصصی کردن بحث را ندارم برای همین به اندازه اکتفا می کنم.

حال باید پرسید در حوزه های ما چقدر علم مدنی ( تدبیر جامعه) و فلسفه سیاسی ( حکومتداری) اهمیت داده می شود؟ آیا اصلا طلبه ها می دانند آنچه که می خوانند خود زیر مجموعه  و بخش بسیار کوچکی از اسلام شیعی است نه تمام آن؟  آیا با این وضعیت می توان راه را ادامه داد؟ اصولا می شود گفت که حوزه ما هنوز به تعریف مشکل نرسیده یا اصلا نمی خواهد و دوست ندارد که برسد. حقیر با طلبه های زیادی در این خصوص بحث کرده ام به صورت مستند و تاریخی گاه،  واکش آنها دهان های نیمه باز و ذهن های مغشوش گشته ای بود که  این مباحث برایشان تازگی خاص داشت و البته عطش رفع ان را نیز داشتند.

2-دومین مشکل عدم توجه به باب اجتهاد پویای شیعی است. اجتهاد یعنی  تدبیر زمان بنا بر مقتضیات آن. متاسفانه حوزه های ما هنوز فقط و فقط میراث خوار علمای سلف خویش است علمایی که به معظلات زمانه خویش پرداخته اند و عالم زمان خاص خویش بوده اند؛ نه نظریه پرداز زمانه فعلی. فقه ما نیاز به نظریه هایی دارد که گاها با نظریات علمای سلف در تضاد آشکار شاید باشد، امّا کسی جرات و جسارت این نوآوری( نه بدعت) را نداشته است، چرا که فوری صدها اتهام و برچسب نثارش می کنند!.

 صدها سال است که علمای ما بر سر کیفیت نماز مسافر، احکام طهارت و ... با هم مجادله می کنند، و رساله ها دائم تجدید چاپ می شوند( که از ضروریات است و باید چنین باشد) امّا هیچگاه این بزرگان بر سر اصل علم شیعی و آنچه آرمان سازمان شیعی بوده به بحث و مجادله نپرداخته اند، و علت آن هم نوعی تفکر صلب گونه رایج در حوزه است، دوگماتیسم نظری بسیار خطرناکی که  اگر کسی به  فکر اصلاح آن نباشد، حوزه را خواهد خورد!

بیشترین کاری که در زمینه حکومت جهانی که در تشیع انجام شده همین کتاب های نقلی حدیثی مهدویت و ظهور هست، کتاب هایی که بیشتر به منبع حدیث شباهت دارد تا ترسیم راه. همه نویسندگان این کتاب ریز ریز محسنات حکومت موعود را ذکر می کنند، از عدالت پس از آن سخن ها می گویند، از اینکه موش و گربه در آغوش هم زیست می کنند و به هم آزاری نمی رسانند و .اینکه مردم نیازشان را از جیب دیگری برمیدارند، از اینکه اغنیا در بازار دنبال فقیر می گردند تا زکاتشان را به او بدهند و نمی یابند و ... !

از حکومت پس از ظهور د ر ذهن خود مدینه فاضله ای ساخته اند که فقط شخص امام معصوم باید انها را عملی کند، امّا اندکی تامل نمی کنند که مشخصه های دولت بعد ظهور در حقیقت  مشخصه هایی هست که باید قبل از ظهور برای آن تلاش کرد و جامعه را به سوی آن هدایت کرد.  عدالتی که بعد از ظهور متجلی می شود باید در همین جمهوری اسلامی حداقل به سویش پیش رفت، اینها همه و همه مشخصه حکومت قبل از ظهور هم هست. از این منبع حدیثی غنی که باید ماده خام نظریه پردازی باشد مثل یک مخدر التیام بخش و امیدوار کننده سود برده شده!

حقیر با تقدس و قدسی کردن حوزه مخالفم. اینکه یک مسئله آنقدر قدسی کنیم  و در لفافه ملکوت بپیچیم که نشود به آن نزدیک شد و آن را آسیب شناسی کرد این نهاد از حیث اهمیتی که برای اسلام و انقلاب دارند بیشتر از دیگر سازمانهای شیعی نیاز به حفظ، حراست و آسیب شناسی دارند. چرا که مانند موتور محرکه و چشم انقلاب عمل می کنند. یک کالا هر چه با ارزش تر، هر چه حیاتی تر و گران قیمت تر باشد، حفاظت و حراست و گرد گیری آن باید بیشتر اهمیت داشته باشد. امّا برخی طاقت کوچکترین نقد و نظر  اسیب شناسی را ندارند و فقط دوست دارند تقدیس شوند و بس.

مسئله خطر انحراف روحانیت مسئله کمی نیست، اگر دوستان تاریخ ظهور و افول پاپ را بخوانند به خوبی متوجه منظور حقیر خواهند شد. حضرت امام (ره) در جریان کودتای نوژه و پس از کشف و خنثی سازی آن در تاریخ 20 تیر 59 خطاب به مسئولین و روحانیون چیزی می فرمایند که حجت را بر همه تمام می کند:

" این توطئه ای که معلوم است چنانچه موفق به کشفش نشده بودیم ومردم قیام هم کرده بودند، خفه می کردند آنها را. آن روز که فانتوم آمد و اینجا را خراب کرد و من هم رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز و با مشت محکم اسلام را حفظ کنند.

این احمق ها نمی فهمیدند که با چهار نفر از این درجه داران و امثال این ها نمی شود یک ملت سی و پنج میلیونی که همه مجهز هستند بتوانند فتح کنند. این ها غلط فکر کردند. این ها نفهمیدند که شوروی با همه سلاح های مدرن در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده است. ما از این امور (کودتا) نمی ترسیم.

ما از قشرهای خودمان می ترسیم. شما صنف روحانیت هم - ایدهم الله تعالی - اگر چنانچه کارهایی خدا ناخواسته انجام دادید که از چشم ملت بیفتد ولو در دراز مدت آنوقت دیگر فانتوم لازم نیست و ملت شما را کنار خواهد زد و ملت هم بی هادی و هدایتگر نمی تواند کاری را انجام دهد. من خوفم از این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی را که به عهده اوست انجام دهد."

 

 ---------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

همچنین بخوانید این مطلب را - از وبلاگ پایداری تا ظهور

2-  برخی دوستان برای نگارش پست آسیب شناسی جنبش های انقلابی، که قسمت اول این مطلب بود مشفقانه حقیر را به اسلام دعوت کردند، امیدوارم در این پست جدید بتوانیم علمی بحث کنیم و از آن فضای تکفیری کمی فاصله بگیریم.

 

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۰۳
سلمان کدیور

 

ای دارها!                

نشسته است به چشمم، صد خارها

از گلو آید ، زخمه ها در تارها

 

شمع روشن ماند، طلحه ها حاکم شدند

برده میراث خدا، زر خوارها

 

رهروان شب، مردان نبرد

می چرند در وادی دربارها

 

با لباس دین، دنیا خریداری کنند

دور خورده آسمان، در ثقل این پرگارها

 

سر زده خورشید، سگ ها زوزه کشند

خورد غیرت داروغه را، کفتارها!

...

اهل این وادی نی ام، آزادم کنید

سر به قفل جان زنم، من بارها

 

سر به پیچ زلف یاران بسته ام

بنگرید حلّاج را ای دارها

 

----------------------------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

این شعر تحفه ای بود به برادران و خواهران عدالتخواهم

همچنین بخوانید : ما بر انداز نیستیم - برادرم فرشید جعفری

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۳۱
سلمان کدیور

 

مطلبی که  دراین پست می خوانید متعلق به برهه انتخابات مجلس نهم است که بنا بر اینکه تخریب خانم دکتر اردبیلی از آن برداشت می شد، انتشار آن را به بعد از انتخابات موکول نمودم.

با ورود خانم اردبیلی به صحنه انتخابات ان چیزی که برای ما و سایر دلسوزان انقلاب بسیار مهم جلوه می کرد جنس رابطه ایشان با کانون های قدرت و ثروت بود. ایشان بنا به نسبتی که با محمد طاهر حائری داشتند هر مطالبه گری را برای کنکاش و پرسیدن سوالاتی از دست زیر، تحریص می نمود:

1- با توجه به نسبت نزدیکی که بین ایشان و شجاع حائری وجود دارد ایشان تضمینی برای عدم ارتباط با این کانون قدرت و ثروت دارند یا خیر؟

2- نظر ایشان درمورد فعالیت های همسرشان در شیراز چیست؟

3 - به عنوان یک نماینده مجلس( در صورت رای آوردن) آیا حاضرید خواسته های مردمی را که از باغ شهرها متضرر شده اند را پیگیری نمایید؟

و سوالتی از این دست. تا اینکه روزی ایشان برای مناظره با یکی دیگر از نامزدها به دانشگاه آزاد شیراز آمدند و فرصت خوبی بود که در این فضای دانشجویی این سوالات را از ایشان بپرسم و جواب منطقی بشنوم.

ایشان در جواب سوالات فوق به شدت از همسرشان و همچنین فعالیت های اقتصادی ایشان حمایت کردند و به بنده گفتند که یک تیم تحقیق و تفحص دانشجویی! تشکیل دهم و اثبات کنم که همسرشان مشکل دارد یا خیر. بنده در پاسخ ایشان پرسیدم: آیا شما پدر همسرتان( جناب اقای حائری ) را قبول دارید؟ جواب ایشان مثبت بود. بنده هم گفتم من لازم نمیدانم تیم تحقیق و تفحص تشکیل دهم تا مشکل دار بود همسرتان را اثبات کنم، سند من عین فرموده برادر آقا شجاع، آقا محمد حسن است که بر مجرم بودن همسرتان صحه می گذارد. و ادامه دادم:

آقا شهاب بعد از اینکه حکم دادگاه بدوی صادر و آقا شجاع را به شش سال حبس و رد اموال مردم  محکوم کرد، از طرف آقای حائری مصاحبه ای با خبر گزاری مهر کردند و در آن از فرزندشان برائت جستند و بر مجرم بودن او تاکید کردند و گفتند در مورد فعالیت های اقتصادی ایشان همیشه نگران بوده اند به طوری که در سفر مقام معظم رهبری به شیراز، موضوع را با ایشان هم در میان گذاشته اند و ایشان هم دستور رسیدگی دادند. با توجه به اینکه متن مصاحبه را همراه داشتم شروع به خواندن عین متن مصاحبه کردم. امّا پاسخ خانم دکتر اردبیلی به این برهان شمس گونه بسیار غیر منطقی و تعجب آور بود که دهان تعجب هر شخصی را باز می نهد.

ایشان گفتند مصاحبه اقا شهاب علیه برادرش یک خود سری بوده، ایشان جوانی کرده اند! و به اشتباه علیه برادرش مصاحبه کرده! و آقای حائری به هیچ وجه در جریان این کار آقا شهاب نبوده !و بعد از اطلاع هم  از ایشان ناراحت شدند اما حالا با عذر خواهی ایشان همه چیز تمام شد! و آقای حائری ایشان را بخشید! ( نخود نخود هر که رود خانه خود )

پاسخ دقیق مانند نفی آفتاب در یک روز گرم تابستانی بود!. چون همه میدانند که آقا شهاب بدون اذن جناب حائری آب هم نمی خورد چه به اینکه علیه برادرش مصاحبه کرده باشد. طوری که پای رهبر این نظام را هم وسط کشیده باشد!

بنده از خانم اردبیلی پرسیدم در مصاحبه ایشان از رهبر این نظام مایه گذاشته شده است، به اسم او حرف هایی زده شده است و اقداماتی توجیه شده، دهن خیلی ها بسته و ذهن بسیاری از نخبگان مشوش گردیده، یعینی این ها آنقدر بی اهمیت و ابزاری هستند که هر کس می تواند از ان سوء استفاده کند؟ اگر تمام این مصاحبه کذب محض بوده پس چرا آقای حائری یا دفترشان این مصاحبه را فردای همان روز انتشار تکذیب نکردند؟ آیا رهبر این مملکت آنقدر باید مورد بی مهری و کم اهمیتی واقع شود که توسط خواص و حاکمان این جامعه به راحتی از وجهه او برای حل مشکلات خانوادگی و خاندانی خرج شود؟ تکلیف مردمی که این مصاحبه را خوانده اند چیست؟ چرا به همین اسانی می شود به آنها دروغ گفت و اذهان آنها را مشوش نمود؟

خانم اردبیلی پاسخ دادند: آقای حائری بسیار حکیم هستند، خودشان تشخیص می دهند که چیزی را تکذیب کنند یا خیر!!!

این پاسخ بسیار نسنجیده و آماتوری خانم اردبیلی که حتی یک کودک  هم به منطق و صحت آن شک می برد و برایش مضحک است، نه تنها سوالات من و دوستان حقیر را پاسخ نداد، نه تنها یک ذره از نقدهایمان نکاست، بلکه ما را به پافشاری بر آن مستحکمتر نمود و به نقدهایمان در باب بیت آقای حائری و فرزندان ایشان دامن بیشتری زد.

ایشان چنان این موضوع را به کل نفی کردند که انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته. انگار نه انگار که این همه مشکلات و بیچارگی ها بر سر مردم این شهر رفته!. همه چیز تقصیر اشتباه آقازاده جناب حائری بوده،  یک اشتباه که از آن به تعبیر جوانی کردن یاد شد، به همین سادگی! .

امیدوارم اگر این گفته خانم اردبیلی اشتباه بوده جناب آقای حائری یا آقا شهاب آن را تکذیب کنند تا شاید اوضاع از این وخیمتر نشود.

...

و من فهمیدم  از انقلاب اسلامی تا انقلاب آقازاده ها و فامیل ها راهی درازی نیست، فقط اندازه جوانی کردن یک آقازاده و مهربانی های پدر در حق او! ... به قول داستانی که تحت عنوان آقازاده غلام گدا نگاشتم:

...

توی مدرسه بچه ها را ریز می دیدم، زور بازویی نداشتم امّا در همان طفولیت چندتا از بچه های قولچماق کلاس های بالا را خریدم تا اگر علیهم در مدرسه شورشی شد، با این ها طرف حساب شوند.

 اینطور شد که چون  برای رسیدن به کله گندگی و مدرسه را مفید ندیدم از مدرسه بیرونم انداختند. البته پاپی غلام به من گفت پسرم اصلا غصه نخور خودم برایت یک عدد مدرسه می خرم و خرید با تمامی امکانات. از مستخدم تریاکی بگیرید تا مدیر شیک پوش .

یک چیز دیگری که من توی این مهمانی ها شنیدم و در مسیرم به سوی پیشرفت و تعالی نقش اساسی ایفا می کرد وقتی بود که همان کله گنده ها لپ های گنده و گوشت آلودم  را می کشیدند و در حالی که صورت مرا هم به یک سیلی آرام و هدفدار متبرک می نمودند از سر لطف و می گفتند، چطوری آقا زاده!

آی حال می نمودیم، آی حال می نمودیم وقتی این جمله حس و حال دار را به ما می گفتند که نگویید.  من تا یاد دارم به پاپی کسی نگفته بود اقا، که حالا او مرا زاییده باشد، اصلا مرا او نزاییده، همه می گویند کار کار ننه یمان  بوده که در همان واقعه دار فانی را وداع  نمودند. اصلا همه به پاپی می گفتند غلام گدا، و به من هم می گفتند بچه دماغوی غلام گدا. امّا حالا از شنیدن این کلمه در اندرون اندرونی وجودم، در همان ته ته ها را عرض می کنم، خیلی احساس باحال بودن نمودیم، احساس امنیت ملی که می گویند همین بود ...

 ...

 

------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

بخوانید همچنین، نهاد روحانیت و مرجعیت اجتماعی  . رسالتی که آقای حائری درک نکرد .... ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۲۱
سلمان کدیور

 

" جنبش " در لغت به مفهوم حرکت، پدیده نا آرام یاحرکتی که سبب دگرگونی شود، است و باری معنایی ای درتضاد با سکون و توقف، در بردارد. هنگامی که این قید به حرکت اجتماعی یا سیاسی اطلاق می شود مراد ماهیت منقلب کننده آن در محیط است. یعنی حرکتی که سبب دگرگونی فکری یا ساختاری می شود، دارای مانیفستی مخصوص به خود و آرمانی ایدئولوژیک است، از وضع موجود ناراضی و خود را اپوزیسیون نظام حاکم قرار می دهد. 

تاریخ جهان همیشه شاهد ظهور و افول جنبش های کوچک و بزرگی بوده است.جنبش هایی که گاه موفق به ایجاد نظمی جدید در حاکمیت یا تولدی نو در عصر انسانی گشته است. مثل آنچه که در اواخر قرن 15 میلادی در اروپا تحت لوای جنبش دین پیرایی یا روشنگری شروع شد و به تمدن جدیدی در تمامی شئون بشر منتهی گشت که هنوز پابرجاست.

" جنبش " با فرهنگ متولد می شود. یعنی نوع جهان بینی خاصی( فرهنگ) خلاف جهان بینی مرسوم شروع به رشد و به چالش کشیدن وضع موجود می کند. فرهنگ جدید(جنبش) وقتی موفق و پیروز می شود، به سکون می رسد و اینجاست که  به تمدن تبدیل می شود. تمدن در تضاد با فرهنگ است، زیرا یکی( فرهنگ) نماد حرکت و دگرگونی و دیگری ( تمدن) نماد حفظ وضع موجود است و آنچه را که در درجه اول اهمیت قرار می دهد اصل بقاء است.  تمدن وقتی مستقر شد، قدرت یافت، روح محافظه کارانه می یابد و با فرهنگ، که ممکن است فرهنگ جدیدی باشد و هنوز میل به دگرگونی دارد مخالفت می کند. تمدن تا وقتی که بتواند خودش را باز تولید کند در برابر هجوم فرهنگی مقاومت می کند، امّا زمانی که از این مهم باز ماند، مغلوب تهاجم فرهنگی می شود، به تدریج خودش را تسلیم می کند و می میرد و جایش را به تمدن جدید می دهد.

اگر بخواهیم مقداری رقیق تر بحث را بیان کنیم می توان از دو واژه " نهضت و نهاد "  هم بهره گرفت. نهضت همان عملکرد فرهنگ را دارد، انقلاب کننده است، نا پایدار و اصلاح طلب است، امآ وقتی مستقر شد و قدرت یافت تبدیل به نهاد می شود، دارای سلسله مراتب، نظم سازمانی خاص، چارت عملکردی می گردد. خودش را در قلعه ای از هنجارها و مصلحت سنجی ها محبوس می کند، دیگر مثل سابق بی محابا و بدون پیش بینی عمل نمی کند، دائم مصلحت سنجی می کند و کم کم به حقیقت ذاتی خودش پشت می کند.

اغلب جنبش ها دارای عمر و اجل  پنج مرحله ای هستند. دوره اول دوره رشد فکری است که به آن جوانه زنی گویند، دوره دوم دوره مبارزه برای کسب قدرت و ایجاد تغییر است، دوره سوم مرحله پیروزی است، مرحله چهارم مرحله تثبیت و قدرت نمایی است و مرحله آخر که در نتیجه اهمال درمرحله قبل و ناتوانی در بازتولید خویش است، دوره افول جنبش است. دوره پنجم یا افول، مرحله ای است اجتناب پذیر، یعنی می شود ان را مدیریت و یا محو کرد. این بسته به لیدرهای فکری جنبش دارد، به شرطی که بتواند خودش را بازتولید کند.

تقریبا سرنوشت تمامی جنبش ها، چه اسلامی و غیر اسلامی به سبک تعامل فرهنگ و تمدن بوده است. جنبش روحانیت شیعه تا کنون از این الگو پیروی کرده است. این جنبش یا نهضت در وهله اول از یک گروه اقلیت پنج نفره در صدر اسلام جوانه می زند و شروع به رشد و ریشه دوانی تدریجی می کند.و  پس از واقعه عاشواری 61 به طور رسمی خود را اپوزیسیون تمدن حاکم معرفی و با تاسی از فرهنگ عاشورا حاکمان زمانه را حاکمیت طاغوت می خواند. واکنش تمدن مستقر مانند تمامی تمدن ها، دفع فرهنگ مهاجم بود. تمدن اسلام سنی، با تکیه بر فقه اشعری و شمشیر عباسی و عثمانی، تا مدت زمانی نهضت را دفع نمود اما نتوانست در برابر گذر زمان و تاریخ سیال بشری و چالش هایی که نهضت تشیع برایش طرح می نمود خودش را باز تولید کند.

فقه سیاسی - اجتماعی اهل تسنن از نظریه سیاسی اهل حل و عقد،که طبق آن چند نفر از علما و فقها و بزرگان باید طبق سنت و کتاب خدا و روش صحابه، حاکم وقت را مشخص کنند، به نظریه استخلاف( خلیفه خود جانشینش را مشخص کند) رسید و در مرحله آخر به نظریه استیلا عقب نشینی می کند. نظریه سیاسی استیلا که نظریه پردازان فقه سنی بر آن بسیار تاکید کرده اند حاکمیت حاکم فاسق را هم تجویز می کند و مردم را به تبعیت از آن دستور می دهد. این نظریه در یک کلام می گوید هر شخصی که با زور شمشیر بتواند بر جامعه استیلا بیابد خلیفه رسول الله است و اطاعت از او واجب و شوریدن بر او حتی اگر ظالم هم باشد حرام است.

در این زمان فقه شیعه با تکیه بر نهضت روحانیت ان، شروع به چالشی کردن فضای جامعه نمود و نظریات فوق را یکی پس از دیگر با دلیل و برهان به نقد واداشت و همزمان با این عمل نسخه ولایت فقیه جامع الشرایط را در خفا و جلا به تبلیغ پرداخت. این نهضت توانست به سوالات بسیاری که اذهان مردم ان زمان را تسخیر کرده بود پاسخ دهد و قلوب را به سمت خویش متمایل سازد. مبارزه ای که بدون هزینه نبود. شیعیان و علمای آن همیشه تحت تعقیب و شکنجه و اعدام بودند و درهمین شرایط شاکله سیاسی اجتماعی تشیع را بنیان نهادند.

سالها گذشت تا اینکه این نهضت که خود منتقد حاکمیت ها بود،خودش به حاکمیت رسید( طی انقلاب اسلامی ایران) و توانست حاکمیت فقیه جامع الشرایط را عملی سازد. حال نهضت تبدیل به نهاد شده، به سکون و عدم تحرک رسیده و این بزرگترین خطر برای این نهضت و برای انقلاب اسلامی آن است.

سازمان روحانیت کنونی بعد از به قدرت رسیدن نتوانسته خودش را بازتولید کند، نتوانسته صبغه نهضتی خودش را حفظ کند، روحیه انقلابی خویش را به مصلحت سنجی و محافظه کاری متمایل کرده. برای همین اصل است که رهبر انقلابش که اعلم و راهگشای این جریان است، با سینه ای پر درد اعلام می کند که " محافظه کاری قتلگاه انقلاب اسلامی است ". در حقیقت رهبر نهضت خطر را به خوبی درک کرده و آن را هشدار می دهد، خطر تبدیل نهضت به نهاد یا فرهنگ به تمدن.

سازمان روحانیت که هم اکنون در مرحله چهارم تکوین خویش است، در حال جهت گیری به  سمت نهاد روحانیت است. دلیل این مدعا هم این است که وقتی امام جامعه (روحی له الفدا) از روحانیت می خواهد که نهضت خود را از تحول در حوزه های علمیه  شروع و در سایر مباحث مستحدثاتی شیوع دهند، اولین نداهای مقاومت در برابر تحول از خود این سازمان بلند می شود. یعنی یک سازمان اصلاح طلب خود در برابر اصلاح مقاومت می کند!. برای همین امر است که سالها از این فرمان می گذرد امّا به جز معدود جاهایی هیچ خبری از تحول درحوزه نمی شود. درحقیقت حوزه و سازمان روحانیت به همان نهاد تبدیل شده و لزوم انقلاب درخودش را حس نمی کند و یا اینکه قصد و انگیزه چنین نهضت بزرگی را ندارد.

روحانیت اگر بخواهد همچنان مترقی بماند و خدای ناکرده وارد مرحله پنجم عمر خویش نشود،  باید همانطور که رهبر نهضت خواسته، به تجدید نظر وسیع درحوزه های علمیه دست بزنند و خود را متناسب با زمان کنونی تغییر دهند. روحانیت باید همچنان شان منتقد بونش را حفظ کند، چرا که او پدر معنوی انقلاب است و کوتاهی او مرگ فرزندش را موجب می شود. همانطور که حضرت روح الله فرمودند نهضت باید ادامه داشته باشد تا زمانی که ظلم در جهان پا برجاست. نه اینکه به همین انقلاب خود اکتفا کرده و ان را دوران رفاه و لذت و قدرت بدانند.

چرا روحانیت بعد از انقلاب اسلامی نسخه ای برای حل چالش های حکومت دینی نیافته است؟ چرا هنوز از سرمایه علمای سلف خود همچون شیخ الطائفه، مفید و ... سود می برد بدون اینکه قدمی به جلو بردارد؟. شهید مطهری نکته جالبی عنوان می کنند، ایشان می فرمایند فلسفه سیاسی ما بعد از شیخ طوسی هنوز هیچ گامی برنداشته چرا باید چنین باشد؟

روحانیت و سایر جنبش های اصیل شیعی نباید تمامی اعمال حکومت را توجیه کند. انها مسئول توجیه عمل حاکمان نبوده و نیستند، مسئول مشروعیت بخشیدن به عمل نادرست حکومت نیستند. روحانیت نباید آرمان هایش را فدای مصلحت های رایج کند و تبدیل به  نهاد مسکون شود. تجدید نظر در روش شناسی خویش را برنتابد و همچنان با تکیه بر تربیت سنتی با مدرنیته بجنگد!.

چالش بزرگ و مهم کنونی روحانیت شیعی این است که؛ این نهاد که روزی منقد حکومت ها و حاکمان بود و حال خود در صف حاکم جامعه قرار گرفته، چگونه باید خودش را باز تولید کند بدون اینکه اصالت خویش را از دست بدهد؟. این سازمان چگونه باید به نوعی نقد درون گفتمانی دست بزند که دائم حاکمان را بر پافشاری بر انقلاب وادار بنمایند؟

متاسفانه به این امر بسیار بی توجهی شده است. قشری از روحانیت از مردم جدا شده اند و بین خود و آنها مرز کشیده اند و این روند در حال گسترش است.  امّا با چه شرایطی؟ با اصالت انقلابی این نهاد چه باید کرد؟ چه فکری برای این امر کرده اند؟  نهضت علمی و رسالت علمی که این سازمان بر عهده داشته  چگونه می خواهد با تهاجم فرهنگ غرب پاسخ مستدل بدهد؟

در حقیقت باید گفت مسئله ای که امروز جریان غالب روحانیت با آن سر و کار دارد، از جنس همان مسائل دوران شیخ طوسی است، نه مسائل امروز انقلاب. برای همین است که حرکت و نهضت علمی-فلسفی برای نرم افزار سازی امروز انقلاب، در مسائل کلان حوزه و جریان امروز روحانیت جایگاهی ندارد و نمی شود گفت سازمان روحانیت امروز بزرگترین دغدغه اش تثبیت کارآمدی حاکمیت نظام شیعی باشد. 

ساختار آموزشی حوزه های علمیه، به دلیل دور بودن از مسائل کلان جامعه و روند جهانی شدن، ساختاری منفعل و به دور از دغدغه جامعه سازی است. این ساختار نمی تواند افرادی دردمند و اهل دغدغه برای حاکمیت نظام شیعی را تربیت کند. و اگر کسی هم دارای چنین دغدغه ای است، آن را مرهون تلاش های شخصی خویش است نه مدل آموزش- تربیتی حوزه های ما.

متاسفانه جنبش های اسلامی دیگری هم که در انقلاب به وجود آمدند به شدت به افت فوق مبتلا گشتند. نهضت و جنبش دانشجویی سیزده ابان ( تسخیر لانه جاسوسی) که به انقلاب دوم شهره شد، پس از اینکه  وجاهت عمومی یافت، به جای اینکه نهضت خویش را ادامه دهد، مانع از انحراف انقلاب توسط اشخاص شود، خودش وارد حکومت شد و در صف حاکمان قرار گرفت و در دولتهای بعد به پست های خاص رسیدند و چنین شد که این جنبش به تاریخ پیوست و از ان سالگردی به جاست.

جنبش عدالتخواه ( به مفهوم فکر) که اپوزیسیون سازمان های حکومتی بوده و در این مسیر موثر، در حدی که امام امت روی کار آمدن یک دولت را با شعارهای اصیل انقلابی، نتیجه مجاهدت های آنان قلمداد می کند، در معرض این خطر است.
این جنبش اگر نتواند خودش و مسیر آینده اش را باز تولید کند در آینده نزدیک شاهد خواهیم بود که بزرگان این جنبش به صف حاکمان خواهند پیوست، از مردم جدا خواهند شد و این چیزی نیست جز مرگ جنبش عدالتخواهی. تبدیل شدن به ادم های نهادمند با فکرهای سازمانی شده. آنها هم شروع خواهند کرد به مصلحت سنجی هایی که فقط بقاء برایش مهم است نه حقیقت انقلاب.

عدالتخواهی سیاسی حکومتی آن چیزی است که در کمین این جنبش قرار گرفته و این سرچشمه از ضعف تئوریک بزرگان آن خواهد داشت. مقوله ای که گاه می شود بویش را استشمام کرد. خطر تبدیل شدن این نهضت به نهاد، تبدیل شدن یک رود سرکش و منقلب، به مردابی خسته و ساکن.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

1-لطفا سخن پراکنی نکنید که فلانی روحانیت را تضعیف کرد و پروژه جدید عدالتخواهان این عرصه است. روی سخنم با آنهایی هست که خودشان می دانند!. این مطلب یک اسیب شناسی است که بازتاب نظرات شخصی حقیر است، و نشات گرفته از دغدغه های حضرت آقا در مورد حوزه. ممکن است بر آن نقد هم وارد باشد که به جای خود محترم است.

2-در آیند اگر عمری بود باقی به نحوه بازتولید فکری در یک جنبش خواهم پرداخت.

 

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۱۷
سلمان کدیور

 

خشکسالی بلای عظیمی است، زلزله فجیع است، طوفان ویران کننده ، امّا بعد از جلسه مجلس در سوال از رئیس جمهور فهمیدم برای یک کشور هیچ چیز ویران کننده تر از دروغ نیست.

خداوند این کشور را از دروغ حفظ کند.

آمین!

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۰۹:۲۸
سلمان کدیور

 

در مدت چند سال فعالیت سیاسی که انجام داده ام، هیچ شهری را مثل شیراز نیافتم. وقتی فضای این شهر را با شهرهای بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان هم قیاس می کنم می بینم که شیراز دارای فضا و محیط فوق العاده پیچیده تری نسبت به مابقی کشور است. اصولا شیراز شهری است که خلاف سایر شهرها دارای جریان چند لایه متفاوت است که این لایه ها علی رغم تعامل باهم درجهت های خلاف هم در حال
حرکتند.

شیراز تنها شهر کشور است که هیچ مرز بندی سیاسی عقیدتی بین گروه های آن موجود نیست، تنها شهری است که به معنی حقیقی چپ و راست در آن مفهومیت ماهوی ندارد. همه چیز در هم گره خورده است، گاه اگر سر نخ یک جریان راست را بگیری سر از چپ بیرون می آوری و اگر سر نخ چپ را بگیری به احزاب و گروه های اصولگرای راست ختم خواهی شد.

آنچه این فضا را متفاوت کرده به این عوامل برمی گردد:

 

اول حضور فرق منحرف در این شهر است. شیراز قبله بهائیت درجهان است،شهری که  در آن این فرقه ها بیشتر از مسلمانان حتی نفوذ اقتصادی سیاسی دارند. این فرقه ها توانسته اند نبض اقتصادی شهر را با ساخت پروژه های بزرگ تجاری، هتلها، مراکزخرید و ... به دست بگیرند و از طرف دیگر به فعالیت های عقیدتی خود دامن بزنندفساد را به انحاء مختلف دراجتماع نشر دهند.

وقتی فعالیت این فرقه را رصد می کنیم با کمال تعجب می بینیم که مسئولین این شهرطی سی سال بعد از انقلاب هیچ اقدام جدی ای برای مقابله با اینها انجام ندادند در حالی که قدرت هم در دست آنان بوده است. این گروه ها و مافیای اقتصادی توانسته با دادن پول  های کلان به افراد خاص، در شهر ریشه بدواند و به خوبی ادامه حیات دهد.

این داستان انقدر مهم بود که رهبری(روحی له الفدا) این شهر را سومین حرم اهلبیت نام نهادند تا بلکه از قِبل این لقب مسئولین مبارزه با این فرقه ها را جدی بگیرند، چیزی که هر گز اتفاق نیفتاد. این فرقه ها علاوه بر ایجاد مشکلات عقیدتی اقتصادی، دارای خطر امنیتی هم برای نظام هستند که هیچ گاه به طور جدی روی آن کار و بحث نشد.

از طرف دیگر مرجعیت جنبش سبز بعد از مرحوم منتظری به این شهر و سید محمد علی دستغیب منتقل گشته که خود امری بسیار قابل تأمل را دروضعیت سیاسی این شهر پدید آورده است .

از سوی دیگر شیراز پایتخت مفاسد حکومتی کشور است. مسئله دار ترین آدم ها سر ازدفتر آقایان در می آورند، کارتل های اقتصادی عظیم در این شهر رواج می یابد، شبکه های بزرگ زمین خواری و ظلم در این شهر ریشه می دواند. موسسات اقتصادی که بعدا تبدیل به مافیای قدرت و ثروت می شوند متولد می شودند. در کجا؟ توسط  چه اشخاصی؟ توسط خواص این شهر. همین ها می آیند و فساد را تئوریزه می کنند، حتی برایش توجیه شرعی جفت و جور می کنند، چنان باطل را حق جلوه می دهند که انگار از آسمان نازل شده.

نتیجه چه می شود، مردم بیچاره و مستضعف زیر یوغ این حضرات له می شوند، زمین های آنان غصب و تبدیل به باغ شهری و ویلا می شود و سیل شکایت های مردی از این شرکت ها و از آقازاده ها و ... به طرف دستگاه  غذا گسیل می شود. فقر، فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی، فحشا، قتل، تجاوز چنان رشد می کند که شیراز و فارس رتبه اول کشور را به خود اختصاص می دهد. شکایت مردم و پابرهنه ها اب از آب باز نمی کند و در پاس کاری های قوه غذائیه  به شعب مختلف گم می شود، جلوی چشم مردم متهم ها راست راست راه می روند، شرکت هایشان همچنان فعال و به معامله ادامه می دهند!

 مردم حتی از حاکم شرع چنان دلسرد می شوند که درانتخابات مجلس خبرگان به او نه می گویند. در دور بعد او ناچار است برای رای آوردن مستند تبلیغاتی بسازد و خود را از این پدیده کنار بکشد.
چرا؟ چون خودشان می دانند مردم ناراضی هستند. خودشان می دانند مردم عصبی هستند و ریشه این همه گرفتاری را درکجا می بینند و اگر بخواهند مقبول واقع شوند باید حساب خود را از این پدیده جدا کنند، این کار را می کنند و نتیجه هم می گیرند!

اما دقیق وقتی پای آقازاده به وسط کشیده می شود، سیل نگاه ها به طرف انها گسیل می شود از دادن یک جواب شکسته بسته به مردم خودداری می کنند! چرا یک وقت حاضر می شوند مستند تبلیغاتی بسازند و وقت دیگر حاضر نیستند کلامی جواب بدهند؟ مردم را روشن کنند، اتهامات را نسبت به حکومت رفع کنند. چرا؟ این رفتار دوگانه چه توجیهی دارد؟

یک زمانی مصاحبه رسمی می کنند که اقازاده ما مجرم است، ما از همان اول می دانستیم، ما به ادارات اعلام کرده بودیم، ما با رهبر این مملکت هم صحبت کردیم و ایشان گفتند جلوی این کارها را بگیرید، ما مخالف بودم، ما تذکر دادیم، ما اسمش را از شناسناممان خط زدیم! ... اما وقتی تبرئه می شوند حاضر نیستند لب از لب باز کنند!

چقدر این جمله خطبه منای اباعبدالله(ع) برایم تکرار می شود ... " شما هر وقت  حق خودتان و حزبتان را در خطر دیدید فریاد کشیدید و جنجال به پا نمودید و با تمام قدرت آن را مطالبه کردید اما هرگاه حق مستضعفین و محرومان جامعه تباه گشت سکوت کردید و گفتید، خداوند در قیامت برای انها جبران کند ..."

به من جوان شیعه نگویید چرا به حضرات جسارت می کنی. چرا که  بنده حق را به شخص نمی سنجم. نمی گویم این کار درست است چون توسط فلان شخص انجام شده، و غلط است چون فلان شخص آن را نفی کرده، خیر. ما باید اشخاص را به محک حق بزنیم نه حق را به محک اشخاص. برای ما برایندی که فلان عمل برای انقلاب به بار می آورد مهم است، که ایا به ضرر انقلاب بوده یا به نفع انقلاب و اسلام، شخص فاعل د رهر جایگاهی که باشد اصلا اصالت ندارد. برای من جوان شیعه که مکتبم یادم داده به اعمال حاکمانم حساس باشم، هرگونه ظن به فساد را به دقت مورد بازخواست قرار دهم، این سوالات و پارادوکس ها مدت هاست ایجاد شده و برای مردم هم. چرا جواب درستی داده نمی شود؟ این اتفاق ها افتاده، اثرات سوء خود را به جا نهاده، چرا نباید حساس باشیم؟

یک عده دیگر هم هستند به اسم احزاب اصولگرا. البته مومن به اصول خویش نه مومن به اصول انقلاب اسلامی. این جماعت سی سال در این جرایم و این مفاسد شرکت داشته اند. چرا؟ چون ساکت بودند در قبال ظلم، چون منافع خودشان را با این ها گره زدند. چون قدرت سیاسی داشتند، ظلم را با چشم دیدند اما حاضر نشدند در برابر آن بایستند. جرم ساکتین برابر جرم عاملین است. بعدش هم توی انتخابات مجلس هشتم می بینیم که هزینه ستاد آقای ایکس اصولگرا را جناب زمینخوار بزرگ می دهد!

پدیده بعدی شیراز خاندان ها هستند که بارزترین تفاوت این شهر با سایر شهرهاست. خاندان هایی که تمام قدرت های سیاسی و اقتصادی را در دست دارند و با هم نسبت های فامیلی شدید ایجاد کرده اند و شیراز را به شهر هزار فامیل مبدل ساخته اند.

تمام مسئولان سازمان ها را این جماعت مشخص کردند، در تمام انتخابات خود را قیّم مردم جا زدند، هر جا که مرکز قدرت و ثروت است رد پای این خاندانها هست. کیست که اینها را نداند؟

این خاندانها و احزابشان که زور بزند هر حزبی چند نفر بیشتر عضو ندارد (از نوع حزب های فامیلی) چنان ریشه دار شده اند که هر دولتی سر کار می آید ناچار است در فارس قدرت را با اینها تقسیم کند. زمان اقای انصاری لاری را همه خوب به خاطر دارند. اینها به ظاهر مخالف هم بودند اما از همان روز اول با هم قرارداد صلح بستند. آقا شما در فعالیت سیاسی ما دخالت نکن ما هم در فعالیت های اقتصادی شما دخالت نمی کنیم، هرجا هم لزوم داشت بیا با هم سر یک میز مذاکره می کنیم تا حل شود. فلان سازمان و بهمان اداره برای شما، فلان قدرت و بهمان ثروت برای ما. یهو پروژه قم اباد قصرالدشت به عنوان نماد دوستی و حاصل همخوابگی سیاسی این جماعت متولد می شود.
آنقد با هم جفت و جور شده اند که روزنامه  " س " که بنگاه خبری اصولگرایی است، روزی که اقای خاتمی دوره ریاست جمهوری اش تمام می شود، تیتر می زند که " صد حیف که این رفت و صد شکر که  فلانی آمد ".!!!!!

بعد از انصاری لاری، رضازاده می آید و شیراز می شود بهشت احزاب راست و این خاندانها. بعد از او احمدزاده کرمانی می آید، او از همان اول (به هر نیتی) قصد بوردوزل کردن این احزاب و خاندانها را دارد، اما با صورت نقش زمین می شود. زورش نمی رسد. چرا؟ از بس قدرت دارند این احزاب.  نفر بعدی که صادق عابدین است . او از تجربه احمد زاده و استاندارهای قبلی به خوبی متوجه است که اگر بخواهد ریاستش ادامه پیدا کند باید قدرت را با اینها تقسیم کند. در گام اول به نشان صلح، اقای فلانی را می کند مشاور ارشد . در گام های بعد مدیران سازمانها را هم تثبیت می کند و الخ!. همه جا ارام می شود، جار و جنجال ها در شهر می خوابد، کسی جیک نمی زند، انگار گرد مرده روی شهر پاشیده باشند. بعد می بینید که تمام نقدهایی که همین جماعت دربوق و کرنا کردند و با آن احمدزاده را رسوا، در پیکره تیم
اجرایی عابدین نیز هست، اما چون الان قدرت تقسیم شده ساکت می شوند. حتی رقاصه طاغوت را دعوت می کنند تا برای عید فطر دنس برقصد، اما بازعزا گرفته اند. چرا؟ چون الان قدرت بین این خاندانها و احزاب تقسیم شده!

اینکه چه با قاسمی و تیمش کرد اند بماند!

روح الله

پدر پیر همیشه جاویدم

شاهد باش

همه سهمشان را گرفته اند

وتا خرخره

نجاست مقام را  لیسیده اند

درس فریاد تو را بوسیده اند!

...

دوره انتخابات مجلس می شود، آقای فلانی که اوج  بصیرت شیراز است و ادعا می کند که لیستش از قبیله و خاندان ها تهی خواهد بود، اما در یک اقدام باور نکردنی لیست خود را، قبیله ای خاندانی پر می کند. چرا؟ چون او فهمیده که بدون خاندان بازی پیروزی سیاسی در این شهر اتوپیاست. لیست فلان جبهه هم اقازاده است و دیگر لیست هم ازخاندا نهاست. مردم و نخبگان گیج می زنند چرا که رهبر این مملکت فرمود نماینده ها باید از مراکز ثروت و قدرت دور باشند اما لیست جبهه ها این حرف را نشان نمی دهد، عملا نماینده کارتل های اقتصادی در سر لیست برخی جبهه ها قرار می گیرند. مردم از خودشان سوال می کنند آیا اینها برای مردم هستند یا علیه مردم جبهه گرفته اند؟ یا شاید مردم را احمق فرض کرده اند؟ اقای فلانی در دور قبل مجلس یک نطق برای دفاع ازحق مردم نداشته اما الان در لیست جبهه ایکس است. چرا؟ چون اسمش رای آور است. مردم چه؟ انقلاب چه؟ اصلا آنها به حساب نمی آیند دراین بازی. عملا به مردم پشت می کنند، به شعور آنها توهین می کنند!

از طرف دیگر فتوا صادر می شود که به یک زن حتما رای دهید! و گلایه می کند که چرا اسم یک زن در لیست اصولگرایان نیست؟ چرا؟ چون مجلس بالنده می شود. فلانی در می آید و می گوید نه اقا ما نمی خواهیم فلان خانوم قرار بگیرد امیدوارم فلانی تجدید نظر بفرمایند.

سوال اینجاست که دورهای قبل هم ما زن کاندید داشتیم چرا این دور فتوا صادر می کنند؟ چرا اصرار دارند به یک زن رای دهیم؟ چرا دوتا نه؟ چرا سه تا نه؟ مگر اصلا جنسیت ملاک است؟ اصلا چه چیزی ملاک است؟. چرا بین آن همه سوالی که از آقایان می شود و قبلا هم شده ( سوال های اساسی که به حق و حقوق مردم این شهر مربوط بود) کسی جوابی نمی شنود اما برای این سوال که نظرتان در مورد کاندید شدن زن در مجلس چیست، جوابیه صادر می گردد؟ مسئله ای واجبتر از این نبود؟ . جواب سوال وقتی روشن می شود که در شیراز فقط یک زن مطرح و خاص کاندید شده ، پس به خوبی روشن می شود که منظور از یک زن کیست!

...

سوال این است این شامورتی بازی تا کی باید ادامه پیدا کند؟ تا کی دوستان ما باید بنشینند تا از غیب یک نفر را به انها معرفی کنند و به انها بگویند این اقا را ما برای شما انقلابی ها تراشیده ام، آک آک، بیا و رای بده تا او وارد عرصه شود این بساط برچیده شود؟ بگذارید رک به دوستان بگویم که دچار توهم شده اند. تا کی می خواهید دست روی دست بگذارید؟ چرا خودتان یک نفر را نمی سازید؟ چرا این بازی را به هم نمی ریزید؟ این وضعیت شیراز است. با مشهد مقایسه می کنید؟ با تهران؟ با اصفهان؟ هیچ جا چنین وضعیت سر در گمی ندارد که  شیراز دارد.

هدف ما نباید برد باشد، خیر، هدف ما این است که این قاعده بازی را به هم بزنیم. میدانیم که توان مالی تبلیغاتی ما یک هزارم اقایان و احزاب و خاندانشان نیست، اما باید به عقیده ای که داریم ایمان بیاوریم. باید خارج از لیست های خاندانی و ساندویچی دنبال اصلح بگردیم. باید از این مراکز قدرت و ثروت که شیراز نقطه اوج ان است اجتناب کنیم. مجلس را مجلس انقلابی بسازیم نه مجلسی که  از نظارت بر خودش واهمه دارد، چرا که می دانند ریش هایشان به کجا وصل است. ننشینید تا منجی ظهور کند، ننشینید که این سنت سیئه در این شهر جولان بدهد و شما بهانه بیاورید که  ما اصلح را نیافتیم، چرا اصلح را نمی سازید و معرفی نمی کنید؟

در شیراز هر شخصی که از حلقه قدرت و ثروت و خاندانها به دور باشد، دلسوز نظام و انقلاب باشد، آنقدر بصیرت سیاسی اجتماعی داشته باشد که حق را از نا حق تشخص دهد، توان دفاع از مردم را داشته باشد، اصلح است، حتی اگر اصلاح طلب باشد.

 

------------------------------------------------------------------------


 بعد نوشت:

بخوانید نامه ای به اقای  جنتی - وبلاگ ناگفته های دانشجوی انقلابی

 

 

۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۰۶
سلمان کدیور

نوشتن برخی حرفا در این اوضاع و احوال کار ساده ای نیست، بخصوص که در مورد انتخابات باشد. اگر نوشته هم به صورت یک نقد باشد بدتر، چرا که طرف نقد فوری به شما هجمه می برد که دارم آب در آسیاب دشمن می اندازم و به تفرقه دامن میزنم. اما از یک نظر دیگر برخی حرف ها را هم نمی شود نزد. خیلی خلاصه عرض می کنم.

ما در بین جریان شناسی احزاب و گروه هایی که در این دوره از انتخابات شرکت کرده اند شعارهای متفاوت و رنگارنگ می بینیم. هر طیفی مانیفست خواص خودش را برای انتخابات داد. این وضع بیشتر در گروه های به اصطلاح اصولگرا هم خوب قابل روئیت است.

چند روز پیش یکی از دوستان در مورد لیست یکی از گروه ها، که خیرا منتشر شده از حقیر نظر خواستند. و اینکه برای ترویج و تبلیغ و یا معرفی این افراد چه برنامه ای دارم.

جوابی که دادم این بود که وقتی می بینیم که در شعار و گفتمان این گروه و سایر گروه ها حتی اندازه جمله ای در حد شعار هم از انقلاب اسلامی خبری نیست، وقتی می بینیم دغدغه مستضعفین و پابرهنگان و آن گودنشین ها را در نظر ندارند چه لزومی داد که ما این لیست را یک لیست انقلابی و مومن بدانیم؟

متاسفانه سرلیست برخی از این گروه ها افرادی هستند که نه تنها درک درستی از انقلاب اسلامی ندارند و آدم اهل فکر و اهل دردی هم نیستند بلکه با مبانی آنچه از او برای اسلام انقلابی خواسته شده بیگانه است.  وقتی از ایشان مفهوم پابرهنگان را می پرسی ذهنشان جام می کند چرا که در دایرالمعارف  ذهنشان  این کلمه موجود نیست. این را حقیر نمی گویم، دوستانی که مدت ها با ایشان معاشرت داشته اند و به صداقتشان ایمان دارند برایم بازگو کرده اند.

عملکرد این لیست ها با شعارهایشان پاردوکس اصولی دارد. از طرف ادعا می کند که ما از گروه های قدرت و ثروت دوری کرده ایم اما می بینیم همه عشقشان این است که فلان کاره آقای فلان شخص سرلیست ما است؟ در این حد به خاندان سالاری اهمیت می دهند. نمی گویند فلان شخص انقلابی، فلان چهره گمنام اما دردمند انقلاب اسلامی. نمی گویند در سر لیست ما یک عدالتخواه هست و این موجب افتخار، می گویند فلان شخصی که فلان کاره آقای فلان است سر لیست ما است و این مایه افتخار!

کدام ادم اهل تشخیصی است که نفهمد این انتخاب نه تنها برای اصلح بودن شخص نیست بلکه فقط و فقط برای خاندانی است که آن شخص به او وصل است که به واسطه اسم این خاندان رای آوری با آنها خواهد بود.

مگر خود این دوستان رسما اعلام نکردند که در این دور مردم شیراز به صورت قبیله ای رای نخواهند داد؟ پس چگونه است که خودشان به راه و روش قبیله ای کار سیاسی می کنند؟ به صورت قبیله ای لیست می چینند؟ همین عملکرد شماست که فرهنگ سیاسی مردم را قبیله ای بار آورده است.

کسی را که در دور قبل مجلس شورا دارای کارنامه قابل قبولی نیست را چرا باید در لیست قرار داد و برای رای آوریش تلاش کرد؟ چون ریش دارد؟ چون با فتنه مخالف بود؟ بگذارید که رک عرض کنم این کار و این مدل رفتار سیاسی خودش فتنه است خودش یک جریان انحرافی است.

به دوستان عرض میکنم که ایده آل ها را در این لیست های بسته بندی شده نمی توانید بیابید. این ها همه بازی سیاسی است نه دوای درد انقلاب اسلامی. این دوستان ساعتها مصاحبه کرده اند اگر شما یک جمله از این اقایان در مورد عدالت و عدالت خواهی دیدید من جایزه میدهم.

حضرت امام( روحی له الفدا) چند مدت پیش مسئله عدالت را در کشور بسیار مورد تاکید قرار دادند و برای اولین بار چنین فرمودند" بنده از مسئله عدالت  رایج در کشور مطلقا راضی نیستم"( نقل به مضمون). ایشان در مورد هیچ مسئله ای اینچنین قید مطلق بودن را بکار نبردند. اگر این دوستان داعیه ولایتمداری شان می شود چرا د رشعارهایشان حتی خبری از این مسئله نیست؟

کی باید بفهمیم که جریان انحرافی، جریان فتنه همه و همه در اثر بی عدالتی رایج در فضای سیاسی اقتصادی کشور شیوع یافت؟

به دلسوزان عرض می کنم که به این لیست ها اعتماد نکنید. خودتان بروید و تحقیق کنید و اصلح را انتخاب کنید. بر اثر تعصب هم مبنای فکریتان را نچینید. این فکر را هم نکنید که اگر ما به اصولگرایان رای دهیم اصلاح طلب های برانداز وارد مجلس می شوند. این کوته فکری است. خود این فکر نوعی براندازی است.

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۲۹
سلمان کدیور

 

شعری برای یک مراسم سخیف و یک تحریف بزرگ!

اینجا

وبلاگ پسرک چوپان

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۹:۱۸
سلمان کدیور