خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

لخته های دل

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۴۵ ق.ظ

سلام مجدد به برادر مصطفی عزیز

 

پیش از آنکه این سطور درد را بنگارم شما را دعوت می کنم به مناظره حضوری دو نفره یا چند نفره با حضور نخبگان و دانشجویان در شیراز. پیرامون این داستان ها و این قضایا. هر جا که گفتی و هر زمان که مشخص کردی. خودت هم اگر نمی توانی با هر کس که بخواهی و مورد تایید تو باشد حاضرم مناظره کنم. این جوابیه نگاری خسته کننده خالی از فایده است. اصلا کرسی آزاداندیشی پیرامون این قضیه داشته باشیم عیب است؟ امیدوارم طفره نروی و شهامت به خرج بدهید. آنجا جایی است که حرف هایم را از صفر تا صد بدون سانسور خواهم گفت. شما هم چنین کنید، تا حق متجلی شود.

من اینجا از هر تشکل دانشجویی که ترتیب این کرسی آزاد اندیشی را بدهد ممنون می شوم و دستش را می بوسم. اگر دانشجویی این مطلب را می خواند به این پیشنهاد فکر کند.

 

و امّا بعد!

 

این مطلب جوابیه نسیت بلکه بیشتر درد دل است. خوشم هم از جدل نمی آید. اما حقیقتا آتشی در دل نهفته دارم.

اول آنکه وقتی می خواهی برای کسی جوابیه ای بنویسی باید آنقدر برای شخصیت طرف مقابلت(ولو دشمنت باشد) احترام قائل باشی که آن را در یک مطلب مجزا بنگاری نه در بعد التحریر یک مطلب بی ربط. و ادامه جوابیه را هم به آن سبک ادامه دهی. این نوع مطلب نگاری حاوی پیام خاصی  از بی حرمتی است که بنده می توانستم به همان سبک پاسخ بدهم امّا چون شما را برادر خوبم می دانم و برایم بسیار محترم هستید جداگانه پاسخ دادم تا حرمت عقیده و جایگاه شما را حفظ کرده باشم، نه در بعدالتحریر یک مطلب پیرامون قیمت طلا و ارز و رئیس جمهور. که اگر چنین کنم مرا با شما چه تفاوت؟ فقط چون این نوع نگارش شما نشان دهنده بی اهمیت بودن آن از طرف نویسنده است، پس بنده هم زیاد جدی نمی گیرم حرف هایت را.

اینکه گفته ای ما جناب حائری را لجن مال کرده ایم.

البته لجن مالی توسط ایشان شروع شد در بالای خطبه های نماز جمعه و قیاسی که ما را با منافقین دهه شصت کردند. ما فقط از ایشان سوال کردیم. ایشان شرعا و قانونا باید پاسخ می داد. نداد، ما هم سمج شدیم.

ما به ایشان و دفترشان پیرامون فعالیت های غیراصولی ای که به  چشم می آمد پاسخ خواستیم. این را فقه شیعه به من یاد داده و اسمش هم مطالبه گری و نظارت بر عمل مسئولان است نه لجن پراکنی.

تعجب آن است که شما شیوه برخوردتان با حریفانتان را از یاد برده اید که چنان او را با برچسب های ضدیت با ولایت فقیه وبی بصیرت و ... می شکنید که طرف خودش هم باورش می شود.  کما اینکه در مطلب پی نوشتتان بنده را برای هزارمین بار به این القاب مزین نموده اید.

 

دوم اینکه فرموده ای در سطح ملی داریم لاریجانی را عسکراولادی را تخریب می کنیم. سندش را بیاور آنجایی که بنده پیرامون این دونفر بی علت و نابه جا حرف و سخنی گفته باشم. در قاموس شما همه مقدسند و هیچ کس قابل نقد نیست چرا که ریش دارد و عمار ولایت است. امّآ بدان که در قاموس من تمام تقدس ها مشروط است و هیچ کس تقدس مطلق ندارد حتی ائمه و اولیاء. تقدس آنان بسته به عملشان است و بسط قسط و عدالت اجتماعی در جامعه. همین است خداوند در کتابش پیامبرش را تهدید می کند که اگر هوای نفسش را در کارش دخالت دهد ملاحظه اش را نمی کند و شاهرگش را می زند.

در قاموس شما هر کس عمامه به سر نهاد چنان مقدس است که فقط به درد تبرک جستن می خورد و بس. او را عالم ربانی بنامید و عارف صمدانی بخوانیدش و دم به دم  زیر بغل مبارکش هندوانه  نارس فضیلت بگذارید و تمام اعمال خلافش را به برکت هاله نورانی و انفس قدسی و عطر ملکوتی اش ببخشید.

بدانید که من حق را به اشخاص نمی سنجم. نمی گویم فلان کار صحیح است چون فلان شخص انجام داده. بلکه اشخاص را به حق می سنجم و اگر با حق زاویه داشته باشند با شمشیر کج راستشان خواهم کرد هر کسی که می خواهد باشد.

به عسکراولادی تاختم چرا که به مردم و انقلاب تاخت، و بی شک پشیمان نیستم.  او را سالوس خواندم چرا که مبارزات قبل انقلابش را می دانم که با روش و منش امام مخالف بود، و می دانم که از محمدرضای پهلوی برای مبارزاتش عذرخواهی کرد و دست بوس آن ملعون گشت، ننگ این ذلت را به جان خرید تا از اسارت محمدرضا پهلوی به زندان قدرت پرستی و منفعت طلب درآید. و میدانم همین آدم در قضیه فتنه مهر خاموشی به لب نها و خواص مردود گشت و دیدم چگونه بعد دو سه سال از فتنه و جریان برانداز حمایت نمود. اسم چنین افرادی چیست؟ در حیرتم از شما که چشم خود را بر اعمال و سابقه این فرد می بندید و با جان دل او را خودی می نامید که نباید آتش توپخانه را طرفش گرفت فقط به این دلیل که ولایت ولایت می کند و مسئول حزب موئتلفه بوده است.

به فرض که ایشان خودی باشند، من این حرف را که هر کس به اسم خودی بودن، به خودی های دیگر خیانت کند، نباید توپخانه را به سویش بست را قبول ندارم.

در مورد لاریجانی هم تا به حال یادم نمی آید حرفی زده باشم و مقاله ای نگاشته باشم.که اگر شما سراغ دارید بیاورید.

سوم اینکه بنده لاریجانی و  دیگر رئیس قوا را مفسد و ضد ولایت فقیه نمی دانم و هیچ جا چنین استدلالی نداشته ام. اصولا قبول ندارم که همه نظام فاسد است بجز رهبری. شکر خدا می کنم که هر کسی را از دایره نظام چون شما بیرون نمی اندازم حتی سیدعلی محمد دستغیب را، مگر اینکه شخصی خودش بخواهد بیرون رود که حسابش جداست.

بنده هرکس که رهبری را هم نقد کند و به سیاست های ایشان ایراد کارشناسی وارد کند( نقد در چهارچوب و اصولی) را ضد ولایت نمی دانم چرا که رهبری بارها این نکته را فرموده اند. نقد را با پنجه درانداختن متفاوت می دانم.

 

درمورد آقای علی محمد دستغیب هم بیش از این حرفی نمی زنم، چرا که عقیده داری من حامی او هستم. قلبی که چنین عقیده ای دارد بینه ای را نمی پذیرد. این هم باشد روی مابقی تهمت هایی که نوش کرده ام. آنان که منش و رفتار مرا دیده اند خود می دانند و قضاوت می کنند.

منظورت از تاریخ نویس هم آقای شهبازی است که بارها پاسخش را داده ام. و الان بیهوده است تکرارش. من ایشان را چون شما ضدانقلاب نمی دانم و برایم شخص محترمی هستند، با اینکه اختلاف نظرهایمان با هم اظهرمن الشمس است.  حکایت مقابله شما با شهبازی هم همان جریان بدر و حنین است نه درد اسلام و انقلاب. می خواهید با او تصویه کنید. کلا تمام موضع گیری شما و همفکرانتان به جناب حائری برمی گردد. هر کس که با او چای قند پهلو بخورد، دل دهد و قلوه ستاند، خوب است و هر کس از او سوالی بپرسد حسابش با کرام الکاتبین.

در زمان بعد انتخابات بنده ایشان را نقد مکتوب کردم که البته ایشان هم پاسخ دادند. مواضع ایشان را در بعد انتخابات نپسندیدم و هنوز روی حرفم هستم. پس نمی توانی بگویی بنده و دوستانم از ایشان مشق می گیریم. ایشان در کارشان یک متخصص هستند و یقیننا نفعشای برای نظام بیشتر از موئتله و جام و ... است.

من همنشینی با  دهاتی های پابرهنه را به همنشینی با علیرضای مسعودی و نبی زاده و تمام آنانکه در دفتر بیت آقای حائری بودند  ترجیح می دهم. این شمایید که باید برای حمایت همه جانبه از این جریان عرق شرم بر پیشانیتان بنشیند نه ما. این شما و همفکرانتان هستند که بخاطر توجیه فساد و تئوریزه کردن آن باید پاسخگو باشید نه ما .

در عجبم از تو که من می گویم اتفاق آن روز در قم را قبول ندارم و محکومش می کنم باز می گویی خوب شد که خدت و همفکرانت را تبرئه نمودی و می گویی حرف آقا با شما بوده.  آدم اگر نخواهد هم به زور هم که شده برچسب نثارش می کنی. بعد مرا به تقوا نصیحت می نمایی.

بگذار صریح بگویم که منظور من وقتی می گویم همفکرانت یعنی مجموعه های جام؛ موئتلفه،  جریان  دفتر آقای حائری و مریدانش و یک کلام جریان راست سنتی است. حالا تو بگو اینکه می گویی «همفکرانت» منظورت چه گروه هایی هستند؟ که البته حدسش می زنم منظورت دفتر جناب مشایی و آن جریان کذایی انحرافی است.

همفکران من در شیراز را همه می شناسند و در تهران فقط و فقط جنبش عدالتخواه دانشجویی و سایتش همفکر من است ولاغیر. حالا اگر به زور می خواهی همفکر برایم بتراشی آن حرف دیگری است که در آن تخصص دارید.

در مورد احمدزاه هم بگویم که یکی از علت های عزل آقای قاسمی تیم مشاورینش بود که به مدیریت احمدزاده نقد داشت. بنده در همان زمان مشاور بودنم به صراحت در جمع های دولتی ایشان را نقد می کردم و حتی روی وبلاگم سیاستشان را تقبیح نمودم در وضعی که مشاور فرماندار وقت بودم. هیچ وقت از ایشان ولو تلویحا حمایت نکردم. در روز پنجشنبه سفید هم بنده گفتم که فقط از تیم فرمانداری حمایت می کنم نه استانداری. قبلا در این مورد مطلب نوشته ام که می توانی اینجا  بخوانی. اینکه قانع می شوی یا نه با خودت است.

من شاهد بودم آقای قاسمی هم با ایشان (احمد زاده) زاویه شدید پیدا کرده بود و علیه تفکرات ایشان که همان تفکرات مشایی بود دست به مصاحبه زد که همان مصاحبه فاتحه اخراجشان شد. بنده معذورم که برخی حرف های محرمانه زمان مسئولیتم را بگویم امّا می دیدم که این شکاف به وجود آمده و میدانست این شکاف برایشان کم هزینه نیست. کما اینکه بین احمد زاده و آقای جهانبخش هم این شکاف بود. آقای جهانبخش همیشه منتقد سیاست های احمدزاده بود برای همین هم احمدزاده در حکم بخشداری ایشان تعلل می کرد!

شما تصور کرده ای که اینکه بگویی من ضدولایت هستم جا می زنم؟ من هفت سال است که در این شهر به این لقب ملقبم. در نشریه های رسمی این شهر که از همفکران شما هستند به من و همفکرانم لقب تفاله های باند مهدی هاشمی دادند؛ منافقمان خواندند، گروه فرقان لقبمان دادند، انحرافی ما را نامیدند. پرونده های قطور ساختند و هزاران برگ گزارش دروغ برایمان نوشتند رد کردند. نامه زدند که حق وردو به ناحیه بسیج دانشجویی را نداریم. احضارمان کردند و بازجوییمان کردند، علیه مان تهمت راه انداختند و پیرامون شخص بنده در آوردند که عمل منافی عفت مرتکب می شوم ، و چون دستانشان راه فریاد ما را نبست، نان ما را هدف گرفتند و همه جا از استخداممان جلوگیری کردند و می کنند، قص علی هذا.

 چه خیال کرده ای؟ فکر کرده ای جا می زنم و می گویم غلط کردم؟ فکر کرده ای برایم کسری خدمت رد کرده اند یا حقوق به من پرداخته اند یا پست و مقامی نصیبم ساخته اند؟ تا به حال از خودت پرسیده ای که چرا این هزینه های گزاف را پرداخته ایم؟ از خودت پرسیده ای چرا این ها اینچنین متهورانه و بی ملاحضه اند؟

 

جرم ما فقط این بود که از مسئول جمهوری اسلامی پرسیدیم از کجا آورده ای؟ جرم ما این بود که از مظنون به فساد خواستیم پاسخ بدهند که چرا و چگونه ان همه فساد و بی بندباری را موجب شدند؟ آری برادرم. جرم من و دوستانم فقط همین بود. به خدا نه پستی در کار بود نه نان چربی. درد نمی گذاست آرام بنشیم و چشمان خمینی را نمی گذاشت شب ها چشم برهم گذارم.

 

فکر کرده ای همان وهله اول دست به بیانیه شدیم؟ خیر. ما دو سری نوزده نامه به صورت محرمانه به همین آقایان( نبی زاده، مسعودی و سردار نجفی، خرد و ...) نگاشتیم و از آنها محترمانه خواستم اجازه دهند به حضورشان برسیم یا آنها به دانشگاه بیایند. امّا نه تنها خبری نشد بلکه توسط برخیشان تهدید هم شدیم. بنده شخصا نامه محرمانه به جناب حائری را نگاشتم. نامه ای در کمال ادب و احترام. که البته در همین حدش هم در قاموس شما جرم است. از ایشان خواستیم تکلیفشان را مسئولین دفترشان روشن کنند، خواستیم با فرزندانشان برخورد کنند و...! امّا چه سود؟ فقط بار هجمه ها به ما زیادتر شد و بس!

 

 چه میدانی که هر گاه حدیث می خوانم که در زمان ظهور حضرت صاحب(س) پرچم هدایت در دست ایرانیان نیست چرا که قیامشان آفت فساد گرفته، چه اشک ها که نمی ریزم و چه شب ها که بی خواب نمی شوم. وقتی با چشمم می بینم که آنانکه مسئول این مملکت و حکومتند اینطور جایگاه رهبری را به سخره می گیرند و برای حرف هایش تره هم خورد نمی کنند، گاه تا مرز دق کردن پیش میروم و به والله قسم چه اشک و ناله ها که سرنمی دهم.

 

و الحمدالله که شاهدیم یاران قدیمی بیت جناب حائری در تهران یک جا جمع شده اند. همه به نحوی در دولت عدالت محو جناب مشایی مشغولند. چه طنزی است این داستان تلخ. از شیراز کوچ کرده اند و جای دیگر با هم هستند.

تا حالا از خودت پرسیده ای  آقای علیرضا مسعودی همان که زمانی به سر مبارکش قسم می خوردی کجاست؟ فکر نمی کنی با آن پولهای حلال!!! باغشهر الان کجا دارد خدمت می کند؟  از خودت پرسیده ای که چرا جریان آقای مشایی آنقدر به جناب حائری بها می دهد؟  از خودت پرسیده ای چرا آنان هیچ روحانی ای را اندازه ایشان قبول ندارند و ایشان را استاد اخلاقشان می دانند؟ جریانی که مراجع معظم تقلید را آنطور زیر سوال می برد چرا با یک روحانی اینطور رابطه خوب دارد؟ از خودت پرسیده ای چرا جناب حائری در ستادهای انتخاباتی جناب مشایی بارها سخنرانی کرده و ایشان را تایید نموده اند و حتی حاضر گشتند آن جریان فرعی را با پیشنهاد مناظره در سطح کشور مطرح نمایند؟ چه طنز تلخ و دنیای عوضی ای شده. محکوم جای حاکم را گرفته و با بی پروایی زبان می کشد. آخر ما نفهمیدیم جریان انحرافی کیست و کیانند که به آنها فحش می دهید. به هر حال نمی توانید حضور مرادتان را در تیم دولت و دوستی با مشایی فاکتور بگیرید.

 

خیال کرده ای آقای حائری را به رهبرم می فروشم؟ میگذارم تاوان سوء مدیریت ایشان را آقا بدهد؟ فحشش را رهبرم بخورد حال و هول و کیف و کوف عشقش را یک مشت گردن کلفت بکنند؟ یک مشت عوضی در ویلاهای غصبی باغشهر فاحشه خانه راه بیندازند ننگش دامن نظام بنشیند؟ مگر اینکه دهانم را خاک گور پر کرده باشد که چنین اتفاقی رخ دهد. مطمئن باش کاری می کنم که طرف بساطش را جمع کند و از این شهر برود. هر کسی که می خواهد باشد، برایم جایگاهش بی اهمیت است. در اسلام مشروعیت حاکم به اجرای عدالت است و اگر نتواند باید کنار رود.

 

احزاب  این شهر خفه خون گرفته بودند در برابر آن همه درد و بدبختی و فساد و بی خدایی. و یک کلام از مردم در برابر این از خدا بی خبران دفاع نمی کردند و نمی کنند. همان احزابی که تو مومن و انقلابیشان می دانی و اهل دغدغه خطابشان می کنی. مگر نه اینکه فلسفه وجودی حزب این است که صدای مردم را به گوش حاکمان برسانند و از حقوق آنان دفاع کنند؟ این مومنینی که می گویی کی چنین کاری را کردند؟ کی داد مستضعفین را از گرن کلفتی مطالبه نمودند؟ کی از منافع حزبیشان در راه اسلام گذشتند؟ چند بار در شعارهایشان کلمه عدالت و قسط را شنیده ای؟ چند بار بر سر ظالمی فریاد کشیده اند؟ سابقه شان را در بیاوری می بینی برخی از همین احزاب پول ستادهای انتخاباتی شان را از راه باغشهرها تامین می کردند.  نمی خواهی بگویی که هیچ ارتباطی بین احزاب راست و آقای نبی زاده و مسعودی وجود نداشته؟

 

 بغض گلویم را فشرده و آتش جگرم را می سوزاند. که زمین زیر پای ظالمان رام است و این جماعت ساکت و لال به تماشا نشسته اند. ملاک ایمان و تقوا برای تو چیست برادر؟ سکوت در برابر ظلم و جور و فساد؟ توجیه بی عدالتی؟ این جماعت دغدغه مند شما چه دغدغه ای جز قدرت گروهی شان دارند؟ 

چند مدت پیش مطلبی در نقد همین احزاب مومن و دغدغه مند شما نگاشتم و دیدم  چطور به جلز و بلز افتادند و چه جامه ها که ندریدند. وقتی کسی منافع شان را تهدید می کند انگار که به توحیدشان توهین کرده باشی، فوری داد وا اسلاما و وا اماما سر میدهند و حقشان را مطالبه می کنند، امّا وقتی پای مستضعفین و حقوق آنها میان باشد خودشان را خواب خرگوشی می زنند که یعنی حالیمان،  نیست. 

همین رفتار را از جبهه پایداری شما دیدم در جریان آن مطلب در مورد آقای لنکرانی.  تهران مطلب را به اسم من ثبت کردند و چه ناله ها که سر ندادند و به سایتها فشار آوردند که مطلب را از خروجی هایشان بردارند.

...

زمانی که در فرمانداری بودم برایم در آورترین زمان عمرم بود. میدانی چرا؟ چون جایی بودم که با چشم فساد بسیاری را می دیدم و نمی توانستم دم بزنم. چرا که ناله بیوه زن هایی که آن آقازاده شجاعتان او را به خاک سیاه نشانده بود را می شنیدم . آقازاده هایی که با لباس روحانیت دست به فساد می زدند. با چشم می دیدم که به اسم دین و به اسم اسلام فساد می کنند و با گوش خودم هزار بار شنیدم که می گفتند وقتی نماینده رهبری مفسد است پس حتما (...)هم مفسد است. به والله قسم خرخره آنکه به رهبرم تهمت بزند یا زمینه تهمت به او را فراهم کند می جوم و و خونش را می مکم، هر کس که می خواهد باشد. آیت الله باشد یا پرفسور.

زمان دانشجوییم انقلابیون مفسد را خوانده بودم امّآ در آن زمان با چشم هایم می دیدم. به والله استخوان در گلو دارم و نمی توان حرف بزنم که همه نسبت به حکومت بدبین خواهند شد وگر نه می گفتم از افرادی با ریش های بلند وتسبیح های چرخان و لب های مذکور که مفسدفی الارض بودند.

یکبار یکیشان را فرمانداری احضار کردیم، کسی که خود شما سرش قسم می خوری، به او گفتم این همه مشکل اقتصادی و لقه حرام چرا جمع می کنی؟ می دانی چه جوابی داد مصطفی؟ گفت خمسش را پرداخت می کنم، مالم حلال می شود. بله، او خمسش را پرداخت می کند و علمایی هستند که آن خمس نجس را وارد سهم امام می کنند و نمی پرسند از کجا آورده ای. من نمی توانم خطبه منی اباعبدالله را بخوانم بعد شب آرام بخوابم، نمی توان منشور روحانیت خمینی را بخوانم و آشفته نشوم. نمی توانم زیارت عاشورا بخوانم امّآ در برابر انحراف و ظلم سکوت کنم. اینها با هم تضاد دارد اگر در من جمع شود.

به پیشنهاد مناظره ام فکر کن. تا آنجا مفصل و کامل حرف بزنیم. اگر موافقی که من آماده ام اگر نه هم مرا با دردهایم تنها بگذار. بگذار مرا با سوز جگرم، بگذار مرا با دردهای بی شمار و حرف های مانده در گلویم، بگذار مرا. من هر آنچه شما می گویید هستم. بی تقوایم، افراطی ام، منافقم، گروه فرقانم، تفاله باند مهدی هاشمی ام، انحرافی ام، طرفدار مسجد قبایم، براندازم و  نفوذی ام، آلت دست استعمارم، وبلاگ نویس بی بی سی ام ... تا به حال مگر از خودم دفاعی کرده ام؟ مگر گفته ام نیستم آنچه که می گویید و می گویند؟ بگذار مرا برادر ...

 

هان! آسیا کنید گندم هبوطتان

به نیش کشید نان سکوتتان

 

چشم به میوه ممنوع خدا برید

بهتر از این چیست انبان قوتتان

 

سُبوح سبُوح لب، ذکر خدا نبود

دزدان شنیدند، فریاد سوتتان

 

دفن برید تسبیح و ردای خویش

که سر رسیده است غسل حنوطتان

 

 

□□□

 

بیایید دختران دین حلالتان

آه این شما و این قوم لوطتان

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۵
سلمان کدیور

نظرات  (۵)

ایستادگی اباعبدالله الحسین (ع) درس خوبی است ، اما امام می داند در کجا چه کند ، سوز تدبیر را باید با هم درآمیخت ، جملات شما را هم ناشی از ناراحتی و تحت تاثیر دیدم ، کمی عمیق تر باید دید ....
برای کسانی که در شیراز زندگی می کنند و مسائل را از نزدیک دنبال می کنند ، نوع نگاه شما و برخوردتان با شخص آیت الله حائری ، جبهه پایداری ، تفکیک راست سنتی با برخی چهره هایی که معتدل ترند یا بگوییم لااقل حضورشان برای اسلام و انقلاب تاثیر اندک مثبتی داشته است ،  توجیح پذیر نیست ، صد البته هیچ کس از آرمانهایی که شما به خوبی به آن پرداختید ، و آرمانهای امام و انقلاب هست ، کوتاه نمی آید بهتر بگویم هیچ مسلمانی بی تفاوت نیست در برابر آنها ، اما باید به مسیر درست و تاثیر آن هم فکر کرد
۲۶ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۰۴ کریم جوکار
بخوانید:
شهررؤیاهای منhttp://enghelab-sevom.mihanblog.com/
خداقوت
خیلی خوب با منطق جواب دادید.من جوابیه ی م.م را هم خوندم واقعا خیلی متعصبابه از حزب طرفداری میکنن  بعد میگن عضو هیچ حزبی نیست...خیلی جالبه همیشه هم شما رو به تقوی میخونه... انگار که ملاک حق و تقوی رو خودش تعیین کرده بعد میگه با تقوی تر باشید.
توی شیراز  عموم مردم میدونن که اقای حائری تو زمینه باغشهری مشکل داشته کارش و ناراضی هستن نمیدونم چرا اینقدر اینها عادت دارن کتمان کنند.حتی اقا هم امسال باز در روز درختکاری از ساختن باغشهر و سواستفاده یک عده از این زمین ها هشدار دادند.امیداورم که دیگه دست بردارن از حمایت الکی و غیر منصفانه

در خصوص سایر مطالب هم حق همانست که فرمودید و من دوست ندارم تکرار مکررات کنم.
قلمتان بر صراط حق پایدار
امیدورام روزی برسد که همه ی دوستان آنچه را که حق است بگوند نه انچه را که دوست دارند حق باشد.
سلام


1-متاسفم که آقای م.م هنوز نمی تواند در نوشتن حقد و کینه خود را پنهان کند و در پی نوشت یک مطلب جواب می دهد و شاید گمان می کند با این کار مثلا نمی خواهد شما را بزرگ کند . حال آنکه بزرگی شما به جوابیه سیاسیون بی درد نیست بلکه به همت و استقامتی است که در خط اصولی حضرت روح الله دارید.
2-ایشان در جایی دیگر هنوز نتوانسته تقوا را در منش خود جاری کند و به آقای سیدعلی محمد دستغیب می گوید "علی محمد دستغیب" اما شما در جوابیه اول می گویی آیت الله حائری همین یک نکته مشخص است چه کسی تقوا دارد و چه کسی ندارد.
3-می گوید آقای دستغیب از کجا آیت الله هست که شما خوب جواب گفتی اما لازم به ذکر است که ایشان متاسفانه مسائل فقهی را هم با عینک سیاسی می نگرند و این هم ناشی از کم اطلاعی ایشان است و اینکه از دیرباز تا کنون هیچ تشکیلاتی در فقه شیعه و میان علمای سلف نبوده که مسئول لقب گذاری باشد و یکی را آیت الله بنامد و یکی را حجة الاسلام . جامعه مدرسین هم عمر زیادی ندارد . اگر اینگونه باشد مثلا علمای حوزه های نجف و قم و سامرا هم آیت الله نیستند مگر آنکه از قم تاییدیه بگیرند . اساسا این نامگذاری ها در فقه شیعه یک عرف است و صدالبته یک عرف خاص و ناشی از ادله ی مشخص . اینگونه نوآوری ناشیانه هم از آن دسته بدعت های سیاسی است که آقایان به تبعیت از برخی وارد حوزه های فقاهتی شیعه کرده اند اما به طور خلاصه آیت الله به کسی اطلاق می‌شود که دوره‌ی خارج را با موفقیت گذرانده باشد و به درجه اجتهاد رسیده باشد. اجتهاد به این معناست که این فرد این توانایی را دارد که خود با استفاده از ادله و مبانی فقهی و اصولی احکام را استخراج کند. مجتهد خود بر دو گونه است، کسی که در برخی از ابواب فقه مجتهد است که وی را مجتهد متجزی می‌نامند. آیت الله دستغیب هم خارج از مقام سیاسی یک مقام فقاهتی و حوزوی دارند که آقای م.م و امثال ایشان توانایی اظهارنظر در این خصوص را ندارند همانگونه که ما در خصوص روحانی دیگری با این مقام نداریم. ایشان هم مجتهد است و هم صاحب رساله و هم مدرس درس خارج . اینکه رساله ایشان چگونه است و سواد فقهی ایشان چه اندازه است از حوزه سواد م.م خارج است. اگر با عینک آقایان به فقه و مقام های حوزوی نگاه کنیم نه آیت الله منتظری حاصل عمرم امام آیت الله است و نه آیت الله صانعی و نه آیت الله موسوی اردبیلی و نه حتی آیت الله خوئی و مرحوم آخوند و ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی