خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما

خامنیسم

"ایسم " ها, امروز بت بشر مدرن شده اند . ایسم هایی که روز به روز بر جهل آدمی افزوده و به تاریکی هدایتشان کرده است . در این بیداد آباد و تاریکستان ؛ با کمال افتخار یک " ایسم " جدید در مکتب نور و روشنایی به جهان بشر تشنه هدایت ؛ معرفی میکنم . این " ایسم " مکتب مولا یم خامنه ای است. آری من " خامنیسمم " پیرور مکتب خامنه ای .

۲۳ مطلب با موضوع «برسی فتنه» ثبت شده است

 

تاملی در نامه آیت الله حائری به مشایی

فضای کنونی کشور پیرامون جریان انحرافی و نحله عقیدتی آن چند صباحی است رو به آرامش یا سکوت متمایل شده، که در این جهت گیری و تشکیل فضای جدید تاکیدات حضرت امام خامنه ای (روحی له الفدا) را نباید نادیده گرفت.

در آخرین واکنش هایی که پیرامون این جریان در فضای نخبگانی کشور مطرح گردیده ، نامه حضرت ایت الله حائری به رئیس دفتر رئیس جمهور، جناب مشایی است که از زوایای مختلفی قابل برسی و تامل است.

ایشان در این نامه، همانطور که در گذشته نیز اعلام کرده بودند، بهترین راه برخورد با جریان عقدیدتی منحرف را مناظره عنوان نموده اند. ایشان با سند قرار دادن مناظره در سیره ائمه معصومین(س) بر این نظر تأکید و با آوردن آیاتی از قرآن بر آن اصرار می کنند. آنچه در این مقال به بحث قرار گرفته شده است، تاملی پیرامون نظر ایشان در این مورد است. قطعا آنچه در این مطلب می آید بنا بر اینکه بر پایه تحلیل شخصی - عقیدتی نویسنده بوده، غیر قابل نقد نیست.

ابتدا به فعل مناظره می پردازیم.

مناظره (متضاد مباهله ) به بحث آزاد علمی، پیرامون مقوله نظری اطلاق می گردد که از سوی گروه ها یا اشخاص مخالف با هم، برای کشف حقیقت و یا اثبات حقانیت عملی و تئوریک موضوعی خاص صورت می پذیرد. 

تاریخ اسلام و به خصوص تشیع، مالامال است از این روش برای ثبوت آراء سیاسی عقیدتی که در سطوح مختلف از پیامبران تا ائمه و علما از آن بهره ها جسته اند. در قرآن کریم نیز این فن و سیره را حول صحبت و مباحثه پیامبران با مخالفین خود آورده که با افعال " قال، قالوا، قلنا و ..." بروز داده شده است.

امّا در این باب سوالات زیر مطرح می گردد

آیا می شود با هر شخص و هر گروهی مناظره کرد؟

شرایطی که طبق آراء تشیع، مناظره وجوب پیدا می کند چیست؟

سطوح مناظره و همچنین اخلاق مناظراتی چیست و چه مرجعی باید آن را تایید و داوری بنماید؟

از عوامل مهم نشر معارف اسلامی و شکوفایی معارف اسلام در عصر امام صادق علیه السلام، فراهم آمدن فضای نسبتا باز سیاسی - اجتماعی می باشد.

بر کسی پوشیده نیست که علم و دانش و پژوهش های علمی و فراگیری، فضای خاص خودش را می طلبد، و آن هم محیطی دور از تنش ها و التهاب های سیاسی و برخوردار از آرامش و امنیت سیاسی - اجتماعی است، در چنین فضایی است که اندیشه های مستعد زمینه رشد می یابند و اندیشمندان و پژوهش گران مسایل علمی مختلف، برای دانش اندوزی و دانش آموزی و نشر آن به تکاپو می افتند. و نیز در سایه این رشد و شکوفایی علمی است که آموزش و پرورش، فراگیر شده و جهل و نادانی و بیسوادی از جامعه رخت بر می بندد.

چنین فضای نسبتا باز سیاسی - اجتماعی در عصر امام صادق علیه السلام به وجود آمده بود; زیرا این دوران مصادف شد با درگیری و نزاع میان دو گروه ریاست طلب و طماع بنی امیه و بنی عباس، برای دستیابی به حکومت و ریاست غاصبانه.

آنان برای رسیدن به قدرت، همچون گرگ های گرسنه به جان هم افتاده بودند.به حدی این دو گروه قدرت طلب و دنیاپرست به کشمکش و درگیری سیاسی - نظامی پرداخته و باهم مشغول شدند که از اوضاع سیاسی - اجتماعی اطراف خود غافل ماندند و یا این که فرصت و قدرت پرداختن به این گونه مسایل را نداشتند.

 ره آورد مثبت این مبارزات و کشمکش ها ایجاد فضای باز سیاسی و در نتیجه زمینه لازم جهت اظهار عقیده و آزادی بیان بوده است. در چنین فضای مناسبی عامه مسلمانان و در راس آنان اندیشمندان و متکلمان اسلامی فرصت را غنیمت شمرده و به بحث و تحقیق در باره مسایل علمی - اسلامی بویژه مسایل کلامی و اعتقادی پرداختند و بدین طریق موجبات رشد و شکوفایی علوم اسلامی بویژه علم کلام را فراهم کردند.

عصر امام صادق علیه السلام همزمان بود با انتشار علوم اسلامی و انسانی از قبیل تفسیر، فقه، حدیث، کلام، انساب، لغت، شعر، طب، تاریخ، نجوم و غیر آن و نیز پیدایش افکار و اندیشه های مختلف، به طوری که سبب پیدایش مذاهب اسلامی و مکاتب کلامی شده بود. در این عصر از یک سو کتب فلسفی و کلامی از یونانی به عربی ترجمه شد. و از سوی دیگر افکار الحادی و به اصطلاح زندیق مسلکی رواج شایانی یافته بود، این ها خود عواملی بودند که در آن فضای باز سیاسی، تضارب آرا و برخورد اندیشه ها را فراهم کرده و علما و اندیشمندان اسلامی و در راس آنان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را به دفاع از ارزش های علمی - اسلامی برانگیخته بود، زیرا خوف آن بود که صاحبان اندیشه های نادرست و سردمداران کفر و الحاد با رواج شبهات عقیدتی و ایجاد تفرقه و تشتت آرا کار نیمه تمام بنی امیه در محو کامل فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را به اتمام رسانیده، و به اهداف پلید خویش جامه عمل بپوشانند.

 حضرت آیت الله حائری بدون پرداختن به اصول مناظراتی ائمه در این عصر، از مناظرات ایشان در این برهه تاریخی و مناظراتی که با کفار صورت پذیرفت به عنوان سندی بر تجویز این روش در برابر جریان انحرافی استفاده می کنند.

در تحلیل این برهه تاریخی آنچه تاریخ به آن شهادت می دهد این است که مکاتبی که با بزرگان وارد مباحث عقیدتی می شدند، صرفا مکاتب فکری و عقیدتی بودند نه مکاتب و نحله های سیاسی. منظور ازغیر سیاسی بودن این فرق این است که هیچکدام از آنها در مناسبات سیاسی عصر خویش و یا دربار خلیفه قرار نداشتند و منافع سیاسی خاصی را در حکومت، با ابزار مناظره دنبال نمی کردند.

 مباحثات امام صادق(ع) با دهریون و بت پرستان، نحله های یونانی و یهودی و ... که تقریبا جلد اول بحارالانوار را شامل می شود گویای این مطلب می باشد. مناظرات حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) هم دارای همین خصیصه مشترک است که در جلد دوم تحف العقول به راحتی قابل رصد است.

در باب شیوه های حکومت و نظر تشیع و مکاتب دیگراسلامی مناظره صورت گرفته که  بر نقش امام در عرصه خلقت تاکید شده و گاهی به صورت نامه رسمی ائمه به خلفا در تاریخ به ثبت رسیده است( جلد دوم تحف العقول – نامه امام رضا به مأمون).

حال برای تجویز این سیره در برخورد با جریان انحرافی چند  سوال مطرح است :

اول اینکه این جریان انحرافی یک جریان صرفاعقیدتی است؟ عقیدتی به مفهوم مکتب مقصود است نه فقط پرتاب نظر. شرط اول مناظره این اصل است. یعنی طرف مناظر باید صاحب عقیده، لیدر فکری، مبانی نظری و عملی و ... باشد.

دوم اینکه صبغه عقیدتی این جریان بیشتر است یا صبغه سیاسی آن؟ آیا این جریان در حکومت منافع خاص دارد یا خیر؟

سوم، آیا هدف این جریان از طرح مسائل عقیدتی، همانطور که ادعا می کند، نشر عقاید است یا خیر اهداف سیاسی را در پشت پرده خود نهاده است؟ یعنی اینکه با طرح نظرات شاذ، سعی بر موج آفرینی و تأثیرات خاص سیاسی بر جامعه دارد یا اینکه آنچه اصالت دارد صرفا طرح تئوری فکری است؟ آیا این جریان پس از اینکه از عرصه قدرت کنار رفت، همین مباحث را با همین قوت عنوان خواهد کرد یا قصد استفاده مقطعی و ابزاری دارد؟

جواب به سوالات فوق مشخص می کند آیا مناظره با این جریان وجوب دارد یا مباح است یا خیر، مکروه و حرام تلقی می گردد.

آنچه مبرهن می نماید این است که جریان اساسا دارای طرح و نظریه علمی نیست، چرا که طراحان آن نه تحصیلات آکادمیک در حوزه نظر دارند و نه تحصیلات حوزوی. این همان ایرادی است که تمامی دلسوزان به بزرگان این جریان کرده اند. یعنی طرح مباحثی که به هیچ وجه در صلاحیت آنها نبوده و نیست.

نکته دوم اینکه این گروه از نشر این سری عقاید شاذ، قصد بهره برداری سیاسی و همینطور جذب توده های خاص را دارند و مناظره، زمینه رسیدن به این هدف را برای آنان میسر خواهد نمود ولو اینکه در این رویارویی به شدت هم شکست بخورند. در حقیقت مناظره ابزاری برای تبلیغ و مطرح شدن در صحنه اجتماع است نه بحث فلسفی عقیدتی صِرف.

نکته سوم که باید در پاسخ به سوالات مورد توجه قرار بگیرد این است که این جریان در پیکره قدرت حکومت جای دارد نه در پیکره آکادمیک و نظری. این نکته دلیل کافی برای نشان باطل بودن مناظره با این گروه است و هر کسی که اندکی از الفبای سیاست را بداند بر این نکات به خوبی واقف و مسلط است و به صورت عقلانی به باطل بودن مناظره با این نحله خواهد رسید.

در تمامی مناظرات ائمه هیچ مناظره ای را نمی توان یافت که با اشخاصی با جهت گیری فوق صورت پذیرفته باشد. یعنی مناظره ای که فعلش، باعث کسب مشروعیت برای جریان خاص گشته باشد. طرحی که در آن مناظره و جدل احسن هدف نیست، بلکه کسب مشروعیت یا به عبارتی سوء استفاده از امام برای نیل به این امر، مقصود باشد.

نکته آخر این که طرح مناظره با این گروه اول بار نه توسط آقای حائری، بلکه توسط همین نحله  مطرح و ترویج گردید. پر واضح است که شکل گیری فعل مناظره، هدف بعدی و مطلوب  این جریان بوده و این نظر ایت الله حائری در حقیقت آب به آسیاب آنان انداختن است. البته نگارنده قصد ندارد صورت گرفتن این فعل را از سوی ایشان، تعمدی فرض بنماید، بلکه مبنای این نقد، خیرخواهانه بودن این نامه و نظر است.

حال با توجه به  نگاه مقام معظم رهبری، به این شیوه می پردازیم.

بی شک ایشان از روشنفکرترین رهبربان کنونی جهان اسلام و حتی به جرأت می توان گفت، رهبران جهان هستند. تبلور این ادعا را در نظر ایشان پیرامون " کرسی های آزاد بحث و نظریه پردازی " می توان اثبات کرد.  ایشان در برخورد با جریانان خاص فکری و مکاتب گوناگون نه تنها هیچ محدودیتی قائل نشده اند بلکه پیشنهاد برپایی کرسی های آزاد اندیشی را سال ها پیش طرح و از اساتید و دانشجویان بارهای بار خواسته اند این  امر را جدی تلقی و آن را عملیاتی سازند. به عبارت دیگر فضا را برای تنفس سایر نحله های فکری باز نهاده اند.

 امّابرخورد ایشان پیرامون جریان انحرافی با دیگر جریانات فکری متضاد این استراتژی است. نظر ایشان در برخورد با این گروه همانطور که بارها اعلام کرده اند، بایکوت و انزوا بوده است نه باز کردن فضای تنفسی برای این جریان. بی شک اگر عقاید این گروه به آن سطح که قابلیت مناظره و طرح در جامعه را دارا باشد رسیده بود؛ ایشان هیچ وقت نظرشان بر این امر واقع نمی شد که جریان مذبور را فرعی و منزوی کنید تا بشود از آن عبور کرد. چرا که ایشان در این مدت اخیر شاهد خسارات جبران ناپذیر این گروه بر کشور بوده اند و به این نکته رسیده اند که طرح و پرداختن به آنان(چه به صورت مناظره یا موضع جنجالی و ... ) در جامعه بر قدرت اسیب رسایی آنان می افزاید.

ایشان در سخنرانی خود که به مناسبت پانزده شعبان و تولد حضرت صاحب(عج) به طور تلویحی این جریان را که در زمینه مهدویت ادعاهای خاص می کند را به شدت مورد نقد و واشکافی قرار داده و عقاید آنان را از ریشه و اساس غلط و منحرف ذکر می کنند. ایشان پیرامون مباحثه در این مورد، اعتقاد دارند که مناظره پیرامون این نگاه برای اهل این جریان مجاز نیست و کسانی باید در این داستان ورود کنند که بر علوم رجال و حدیث و .. تسلط داشته باشند. ایشان می فرمایند:

البته کار عالمانه و مستند درباره موضوع مهدویت و انتظار نیز بر عهده‌ی اهل فن و متخصصانی است که علم حدیث و رجال را به خوبی می‌دانند و با مسائل و تفکرات فلسفی آشنایی کامل دارند.

همانطور که  حضرت می فرمایند خصایص بالا در سران فکری جریان فوق نیست پس این امر بر این قرینه است که مناظره با آنان هم باطل است.

پس نظر و روش مناظره با سران جریان انحرافی، دقیقا در تضاد با منویات حضرت امام(روحی له الفدا) و مصالح انقلاب می باشد . به هر حال باید پذیرفت که حضرت امام(روحی له الفدا) هم از جناب آقای حائری و هم بسیاری از بزرگان ازادمنش و روشنفکرتر هستند و در هر شرایطی باید از ایشان تبعیت صورت پذیرد.

ایشان در ابتدای نامه خودشان، هتک حرمت به رئیس جمهور را نوعی عبور از رهبری قلمداد می کنند در صورتی که تئوری مناظره ایشان عواقبی بدتر از این را در بر دارد.

ایشان همچنین فتنه را چنین تعریف می کنند:

فتنه را باید شکافت و چشم فتنه را در آورد. جواب مطالب آشکار، پاسخ‌های آشکار است‌! فتنه پاسخ ندادن به مطالب آشکار است‌.

طبق نظر حضرت امام(روحی له الفدا) آشکار برخورد کردن با این جریان در برهه کنونی خود سبب فتنه است. با هر فتنه ای نمی شود برخورد یکسان نمود. این روش( پاسخ آشکار) در برخورد با فتنه بعد از انتخابات توسط رهبری تجویز گردید که همه شاهد مثمر ثمر بودن آن بودیم، امّا در برخورد با این فتنه جدید ایشان عکس این روش را تجویز نموده اند.

نقد دیگری که بر این نامهء با نیت خیر نگاشته شده وارد است،  این است که باتوجه به فضای کنونی که این نحله در اثر تاکیدات حضرت امام(روحی له الفدا) در حال به انزوا رفتن است، این دست نوشته، آن هم از شخصی چون جناب آقای حائری باعث بهانه ای برای طرح مجدد مباحث آنان در جامعه می گردد که به نوعی اصلی و زنده کردن موضوع و برگشت به زمان تشنج  است.

در حقیقت باید پرسید در شرایط کنونی چه عاملی باعث تحریک ایشان شده که ناچار شده اند در بیمارستان، با حال کسالت این نامه را بنویسند؟ سوالی که با توجه به غیبت مشکوک و طولانی جناب مشایی از صحنه سیاسی کشور، پاسخ مناسبی و منطقی ای که حداقل برهان اضطرار با خود داشته باشد را در بر ندارد.  

نکته مبهم دیگر موضع ایشان در گذشته و حال است. ایشان در زمانی که این جریان آماج نقد و حمله بسیاری از علما قرار گرفت موضعشان تقریبا سکوت بود. و گاه حتی شرکت در ستاد انتخاباتی آقای مشایی. امّا حال که همه سکوت کرده اند، با این نامه دوباره طرح موضوع نمودند.

به هر حال به نظر حقیر مناظره با این نحله با سه دلیل باطل است:

اول  این مدل مناظره چون هدف فکری فلسفی خاصی را تعقیب نکرده و نیتش بهره برداری و سوء استفاده سیاسی از فعل مناظره هست، در سیره مناظراتی ائمه جایی ندارد. در حقیقت این نحله، گروهی سیاسی است نه مکتبی عقیدتی صِرف.

دوم اینکه منطق و تعقل سیاسی مناظره با این نحله را به دلیل اینکه سبب به رسمیت شناختن آنان در جامعه به عنوان گروه فکری می گردد، باطل میداند.

سوم اینکه نظر امام خامنه ای(روحی له الفدا) پیرامون این نحله، منزوی کردن آن است و مناظره دقیقا عکس این استراتژی عمل می کند.

در پایان در این ماه سراسر مغفرت و رحمت، شفای هر چه سریعترجناب ایت الله حائری و تمامی مرضای اسلام را از خداوند متعال خواستارم.  

 

 

۴۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۷:۱۶
سلمان کدیور

 

خط نفاق

یک عامل مهم نوشیدن زهر ، ناشی از جهت گیری های سیاسی و نفاق میان حزب الهی ها در پشت جبهه بود . در حقیقت یکی از عوامل اصلی اختلال در جنگ ، ریشه در تفرقه در داخل کشور داشت و این تفرقه و دوگانگی ، از جدا شدن و انشعاب یافتن عده ای  از جامعه روحانیّت ، تحت عنوان مجمع روحانیت آغاز شد . گروه انشعاب یافته همه از انقلابیّون و وجهه داران نزد امام (ره) و مردم بودند ، که حرف و سلیقه ای متفاوت از گروه سلف خود داشتند .

 نقطه اوج تأثیر این اختلافات سیاسی در انتخابات مجلس سوم رخ داد ؛ که دو لیست با دو سلیقه مختلف ، از میان روحانیت  بیرون آمده بود . برای رزمنده ها این سؤال مطرح بود که چرا روحانیت دو گروه شد.

 چنین کاری از اول انقلاب بی سابقه بود و تا آن زمان یک گروه به نام جامعه روحانیت وجود داشت . همه راحت بودند که این لیست را همه روحانیون تأیید می کنند ، لذا مسجدی ها ، هیئتی ها و ... به یک لیست واحد رأی می دادند ، اما حالا اوضاع متفاوت شده بود . این رویداد را شاید بتوان اولین شکاف میان نیروهای حزب الهی قلمداد کرد که به طور رسمی عینیت بخشیده شد.

  این تفرقه ، تأثیر خود را در خط مقدم جبهه ها هم گذارد و سبب بوجود آمدن بحث ها و جهت گیری های سیاسی میان رزمندگان شد . این امر تا به آن حد خودش را نشان داد که بسیاری از رزمندگان برای شرکت در رقابت های انتخاباتی و اینکه تلاش کنند چه شخص و گروهی رأی بیاورد یا نیاورد ، از جبهه ها مرخصی گرفتند و جبهه ها خالی شد .  این موضوع را می توان در سقوط فاو به وضوح دید . از سه هزار نفر خط پدافندی فاو ، 700 الی 800 نفر در خط مقدم مانده و بقیه فاو را ترک کرده بودند و عراق توانست در 33 ساعت خط را با کمک سلاح شیمیایی  پس بگیرد .

این اوضاء چنان رو به وخامت نهاد که سپاه ناچار شد برای پر کردن جبهه ها از نوجوانان که اغلب زیر هجده سال سن داشتند و در دبیرستان های سپاه درس می خواندند کمک بگیرد. در واقع علت این امر که شهدای ماه های آخر جنگ را زیر 18 سال تشکیل می دادند همین رویه بود.

ضعف کابینه میرحسین موسوی در اداره جنگ و از سوی دیگر عدم تامین مالی رزمندگان خطوط مقدم، رقابت های انتخاباتی، رواج تفرقه میان سپاه و ارتش توسط بهزاد نبوی همه و همه دست به دست هم دادند تا ماه های آخر جنگ به شکست های متوالی برای کشور مبدل گردد.

این عوامل باعث گردید جبهه ها از نیرو تهی و بهانه سید محمد خاتمی برای القای عدم استقبال مردم(از روی یأس) از جبهه ها در بوق و کرنا شود.

نکته قابل توجه در این تحلیل وضعیت گروه انشعاب یافته(مجمع روحانیون مبارز) در بعد از جنگ است. این گروه پس از انشعاب دست به جهت گیری های خاصی در عملکرد و شعارهای خود دادند و عملا منادی سکولاریزم به انحاء گوناگون گشتند. برخی از افراطیون این جریان همم مبدل به اپوزسیون های سرسخت نظام شده و در جریان فتنه انتخابات دهم، اغتشاشات و آشوب را تئوریزه می نمودند.

آنچه در تحلیل و علل نوشاندن جام زهر به حضرت روح الله به خوبی قابل رد گیری است، همین جریان شناسی گروه مخالف جنگ در طول 30 ساله انقلاب است که از همان سال های اول تا کنون، منظم و برنامه ریزی شده و با اهداف خاص، به صورت مشترک دست به عمل های منحرفانه زده اند.

 از دیگر اتفاقات سیاسی مؤثر در قبول قطعنامه ، انهدام هواپیمای مسافربری توسط ناو وینسس آمریکا بود . در پی این اتفاق بسیاری از مسئولین دولتی و صحابه امام به ترس افتادند و شروع به القای این موضوع در میان مردم و رزمندگان کردند که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ شده و باید تا اوضاع حادتر نشده ، صلح را پذیرفت . این عامل وقتی رو به وخامت نهاد که کشتی های نفتکش هم ، هدف موشک های آمریکایی ها قرار گرفت و از طرف دیگر ، صدام شروع به استفاده از سلاح شیمیایی  نمود ؛ بنابراین جنگ وارد مرحله فوق فرسایش شد .

  شنیده های بسیار از افراد موثق حکایت از آن دارد که پس از فاجعه انهدام هواپیمای مسافربری توسط آمریکا ، مسئولین برای کسب تکلیف خدمت امام (ره) رسیدند که ایشان فرمودند :" اگر من جای شما بودم در تنگه هرمز جلوی آنها را می گرفتم ." اما در آن برهه ترس و واهمه ای از قدرت پوشالی آمریکا بر روح مسئولین مستولی شده بود ، که این امر امام (ره) را نیز ، بر زمین گذاشتند .

 

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۱
سلمان کدیور

 

ستاد اهرم فشار

چند ماه آخر جنگ  و نحوه اداره آن و گزارشاتی که به امام(ره) پیرامون آن داده می شد را می توان برهه زمانی برای نهایی  کردن قبول  قطعنامه قلمداد کرد . اگر در این مدت چند ماه از داخل به حضرت امام(ره) فشار وارد نمی شد ، ایشان هیچ گاه تن به صلح نمی دادند . در این مطلب سعی بر آن است که به نقش افراد ، در قبول قطعنامه اشاره مجمل شود .

آقای هاشمی ، جانشین امام در امور جنگ بود امّا در ماه های اخر جنگ اتفاف قابل تاملی افتا د .

شورای عالی دفاع ( به فرماندهی هاشمی رفسنجانی) با اینکه به ضعف ها و نقایص دولت موسوی در اداره امور آگاه بود ، و خود دولت نیز بارها به ان اعتراف کرده  و حتی کار را به استفاء نخست وزیر کشانده بود، در ماه های آخر جنگ ، میرحسین موسوی را به سمت رئیس ستاد فرماندهی جنگ ، انتخاب کرد!

 هاشمی رفسنجانی همچنین سید محمّد خاتمی را به عنوان مسئول تبلیغات جنگ و بهزاد نبوی را مسئول پشتیبانی و لجستیک ، معرفی و عملاً اداره نبض های حیاتی جنگ را به دست زاویه دارها داد . در حقیقت هاشمی با این اهرم و به طور غیر مستقیم ، توپ قبول قطعنامه و نوشیدن جام زهر را به زمین موسوی انداخت ؛ تا او و دولتش مسئول نابسامانی و شکست های آخر جنگ باشد  .

 سید محمّد خاتمی کسی که خود تا 100 کیلومتری جبهه هم نرفته بود ، جزء افرادی بود که نامه خویش به امام (ره) در مورد عدم استقبال مردم از حضور در جبهه ها ، در پذیرش صلح بسیار مؤثر بود و امام در نامه محرمانه قبول قطعنامه ، آن را مورد توجه قرار می دهد .

امام می نویسند:

مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.

  دکتر محمد کرمی راد ، رئیس سابق مرکز مطالعات جنگ سپاه ، در مورد عملکرد بهزاد نبوی چنین می گوید : " یکبار چهل کامیون از کارخانجات صنایع ، برای برادران عزیز ارتشی فرستاده بودند و سه کامیون را به ما (سپاه) دادند . معاون آقای نبوی با ترس و لرز می گفت: خواهشاً آقای نبوی مطلّع نشود ؛ چون ایشان اعتقاد دارند باید شعار جنگ ، جنگ تا پیروزی محو شود ... ."( مصاحبه با ایران)

  هاشمی رفسنجانی نیز ، دائماً وخامت اوضاع جبهه ها ، نداشتن بودجه لازم برای اداره جنگ و شکست های ماه های آخر جنگ را در قالب نامه سید محمّد خاتمی ، نامه محسن رضایی و میرحسین موسوی و گزارش فرماندهان و ... به امام (ره) گزارش می داد و از ایشان درخواست قبول قطعنامه را می کرد .

اتحاد هاشمی – خاتمی- موسوی- نبوی ؛ انچه در فتنه بعد از انتخابات نیز آن را می بینیم.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۰۶
سلمان کدیور

 

اقتصاد جنگ

یکی از علل اصلی نوشاندن زهر به امام(ره) ؛ در بوق و کرنا کردن نداشتن بودجه اداره جنگ بود . این مطلب را به وضوح می توان در نامه میرحسین موسوی نخست وزیر و مسئول اداره امور جنگ ؛ به امام مشاهده نمود .

در جریانات انتخابات ریاست جمهوری دهم یکی از شعارهای آقای موسوی و دوستانش برای بارز نشان دادن لیاقت های خود در اداره اقتصادی کشور ، ادعای اداره اقتصاد جنگ و خروج کشور از این برهه سخت زمانی بود . ادعایی که هیچ گاه واقعیت نداشته است . در حقیقت یکی از عوامل اصلی خوراندن زهر، سیاست های اقتصادی دولت وقت در اداره امور جنگ بود .

دولت میرحسین موسوی  به صراحت بارها و بارها اعلام کرد که توانایی اقتصادی اداره جنگ را ندارد و دائم از تمامی تریبون ها اوضاع اقتصادی و خزانه کشوری را وخیم جلوه می داد، و تلویحانه خواستار اتمام جنگ را داشت . این  در حالی بود که محمد جواد ایروانی ، وزیر اقتصاد دولت موسوی ، چنین نظری نداشت . به نظر ایشان جنگ با بودجه ای بسیار کمتر از متوسط های معمول اداره شده و اگر دولت بخواهد کشور از نظر مالی در مضیغه نیست .

  محسن رضایی ، فرمانده وقت سپاه پاسداران ، طی تحلیلی ، بودجه لازم برای جنگ را چنین تحلیل می کند :

" اینکه می‌گوییم کل هزینه‌های ارزی جنگ 22 میلیارد دلار بیشتر نبوده است ، کسی غیر از این نمی‌تواند جواب ما را بدهد. ایران در سال 62 فقط 25 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است ؛ در حالی که هر یک سال از جنگ ، تنها کمتر از 3 میلیارد دلار از کل هزینه‌های ارزی کشور را مصرف می‌کرده است ؛ یعنی از حدود 100 میلیارد دلار درآمد ارزی 8 ساله کشور ، تنها 22 میلیارد دلار ، خرج جنگ شده است و این یعنی کمتر از 20 درصد و  با 80  درصد دیگر کشور اداره می‌شد. "

 روزنامه ایران 27 تیر 89

  محسن رفیق دوست ، وزیر سپاه دوران جنگ ، در مورد اقتصاد جنگ می گوید :

" ... دولت یا نمی توانست جنگ را اداره کند ، یا نمی خواست ، و یا هردو . دولت فقط 14٪ منابع کشور را به جنگ اختصاص داده بود که اگر به 25٪ می رسید جام زهر نوشیده نمی شد ."

روزنامه ایران 27 تیر 89

  در طی دوران جنگ ، بیشتر بودجه کشور که به فرمان امام (ره) باید با اولویت جنگ ، هزینه می شد ، صرف امور مصرفی می گردید . به عنوان مثال ، دولت ، کره را از هلند ، پنیر را از دانمارک با قیمت های گزاف وارد می کرد ؛ در حالی که در اولویت امور نبود .

 در شرایط جنگی دولت بودجه را صرف اموری مانند  تولید پیکان و پاترول کرده بود ؛ در حالی که در همه جای دنیا ، تشکیل خط تولید نظامی در زمان جنگ ، در اولویت قرار داشت و دارد . در آن زمان ، سیگار از سوئیس وارد می شد و به هر دفترچه 4 نفره ،4 بسته تعلّق می گرفت! بهزاد نبوی ، وزیر صنایع سنگین وقت و مسئول لجستیک جنگ ، به بهانه عدم توان اقتصادی ، حتی از احداث توالت صحرایی برای رزمندگان خودداری می کرد!

  از سوی دیگر، دولت میرحسین موسوی ، خانواده رزمندگانی که در خط مقدم می جنگیدند را از نظر مالی و رفاهی تأمین نمی کرد ، و این موضوع در اواخر جنگ بدتر هم شد . بنابراین بسیاری از رزمندگان ، از روی اضطرار و ناچاری ، برای امرار معاش خانواده هایشان به پشت جبهه ها برمی گشتند .این امر باعث کم شدن نیرو در چند ماه آخر جنگ شد که بر روند قبول قطعنامه بسیار مؤثر بود .

امام (ره) در نامه محرمانه خویش  چنین می فرمایند : 

 " آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه ، وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند . مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکست های اخیر از دست داده‌ایم ، به اندازه تمام بودجه‌ای‌است که برای سپاه و ارتش ، در سال جاری در نظر گرفته شده بود "

 

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۰۲
سلمان کدیور

 

چرا صلح ، جام زهر بود؟

  " این روزها باید تلاش کنیم تا تحوّلی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است ، به وجود آوریم . باید همه ، برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم . امروز تردید به هر شکلی  خیانت به اسلام است . غفلت از مسئله جنگ ، خیانت به رسول ا... (ص) است . اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه نبرد تقدیم می نمایم . "

( امام خمینی« ره» سخنرانی 13/4/67)

 

 جملات فوق نگارنده را یاد مواضع آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم (ص) می اندازد . روزهایی که ایشان سپاه اسلام را به فرماندهی " اُسامه " برای جنگ با کفر تجهیز کردند ، اما این امر عمیقاً استراتژیک ،  توسط صحابی درجه اول پیامبر مورد کوتاهی تعمّدی قرار گرفت . چنان شد که پیامبر(ص) در خطبه ای ،  اهمال کنندگان را لعن و به خیانت متهم نمودند و اگر نبود خیانت صحابه صدر اسلام ، امروز جهان اسلام  با مسائلی مانند فلسطین ، افغانستان ، عراق و ... درگیر نبود .

 جنگ در استراتژی کلان امام(ره) فقط دفاع از وطن و خاک نبود . ایشان در اوایل جنگ ، شعار " جنگ ، جنگ تا پیروزی " را مطرح کردند ؛ که به شدّت توسط رزمندگان جدّی تلقی شد و با برگذاری عملیات هایی مانند 4 عملیات بزرگ ثامن الائمه ، طریق القدس ، فتح المبین و بیت المقدس (پیروزی خرمشهر )  به این هدف نایل شد . بعد از این عملیات ها و پیروزی های بزرگ ، امام شعار مترقی تری که نشان از ورود به مرحله جدیدی از جنگ را داشت ، سر دادند  و آن " جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم " « و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» آیه 39 سوره مبارکه انفال] بود .

  آرمان امام(ره) در جنگ به براندازی حکومت بعث عراق منتهی می شد . این هدف را می توان در جمله " تا صدام و رژیم بعث هست منطقه روی آرامش ندارد. "  به وضوح مشاهده کرد .  بنابراین امام(ره) فرمودند : " تا آخرین نفس ، تا آخرین نفر و منزل مقاومت خواهیم کرد." حتی ایشان فرمودند : " اگر قرار باشد از صدام بگذریم ، از عربستان بخاطر جنایاتش در کشتار حاجیان ، نخواهیم گذشت . "

  امام (ره) در پاسخ به درخواست حاج احمد متوسّلیان ، برای  اعزام یک تیپ جنگی به لبنان ، به منظور نابودی اسرائیل  ، با بیان  جمله حکیمانه  " راه قدس از کربلا می گذرد " با این امر مخالفت کردند . در آرمان امام (ره) ابتدا باید بغداد سقوط کند تا دروازه های فتح بیت المقدس گشوده شود .

 در حقیقت بین فلسطین و ایران فقط یک سد قرار داشت و آن عراق بود . جمهوری اسلامی قطعا با استفاده از نفوذ خود در کشور سوریه ، که مابین عراق و فلسطین واقع است می توانست بعد از فارغ شدن از ناحیه حکومت بغداد ، خود را به مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی برساند و در آنجا به طور مستقیم وارد جنگ با اسرائیل و نابودی این غده سرطانی بشود . این آرمان را نیز امام اعلام کرده بود که فرمودند " اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود " .

  در صورت رخ دادن چنین اتّفاقی جمهوری اسلامی با سرعت غیرقابل کنترلی به یک ابر قدرت جهانی تبدیل و ایدئولوژی های ملّت های منطقه و جهان اسلام بدون هیچ مقاومتی توسط انقلاب اسلامی فتح و چنان می شد که اسلام به علمداری جمهوری اسلامی ایران ، دوباره بر صدر قلّه عزت و قدرت جهان تکیه می زد . اینکه امام از قبول صلح به عنوان خیانت به رسول ا... (ص)و " جام زهر " ، یاد می کند ، در حقیقت توجه به همین امر و آرمان می باشد . و به راستی چه زهری کشنده تر از  نفی و مسکوت ماندن این آرمان بزرگ و رهایی مسلمانان جهان از یوغ سرسپردگی و خوربیگانگی!

نگاه امام به جنگ و اصرار ایشان به ادامه آن ، نگاهی فر ملّی بلکه جهانی بود . امّا پس از نزدیک 10 سال از پیروزی انقلاب ، امام (ره) در کنار خود شاهد یارانی بود ؛ که طبع و روحیه آنان مانند اوایل نهضت نبود . کسانی که دیگر از جنگ خسته شده بودند ، و تمایل به انباشت قدرت و ثروت و حکومت به سبک سرمایه داری لیرال را پیدا کرده بودند و این همان جام زهر کشنده امام بود ...

  اینکه مسئولین لشکری و کشوری نتوانستند یا نخواستند، پا به پای امام  (ره) تا آخر خط بمانند ، راز حل نشده نوشیدن جام زهر است .  هر چند امام (ره) بعد از سرکشیدن جام ، رئوفانه و بزرگ دلانه بگوید که به فرماندهان و مسئولین جنگ اعتماد دارم و این در حالی بود که برخی ناجوانمردانه، به امام(ره)  می گفتند که ما جنگ را تمام می کنیم، شما ما را محاکمه کنید .

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۰ ، ۱۲:۲۹
سلمان کدیور

 

برای سالروز تولدت

تنهاترین سردار!

 

سید خراسانی اشعارم

خامنه ای

ذخیره الهی خمینی!

رد چشمان اشدّایت

به کجا خیره است مولا!

به جانت

خلل دست راستت

به چهره چون ماهت !

تیزی دشنه چشمانت

تبع بی تابم را

امواج احساسم را

هامون اشعارم را

طوفانی کرده است آقا!

جان من

هستی من

مستی من

ستون غیرت و

شرار شور من!

نگاهت

زمزمه لب هایت

تنهایی این روزهایت

مرا آب می کند

معامله ای که آفتاب

با قطرهء آب می کند!

***

میدانم

تو

این روزها در رزمی

مثل تمام این سال ها!

همچو سربازی ساده

میان دنیای مین ها

معبر گوشوده ای بارها!

و یاران

نشسته اند آزاده

با دهان هایی

پر از

این همه لشکر آمده ...

پر از

تا خون در رگ ماست ...

پر از ...

...

کاش تمام آزادگی لشکر

قطره ای از آمادگی تو را داشت!

...

هنوز در تردید

که تو را امام گویند

یا خیلی دیپلماتیک

رهبرت بنامند!

مثل رهبر خلق چین

یا رهبر شورشیان کونگو!

***

علی بی چاه من!

غریب

میان لشکر رفوزه مسکوت

خواص بی لایق محروم

صحابی زراندوز مردود!

تمام فاجعه این جاست

که قاب تو را

یک وجب پایین تر از تصویر خمینی(!)

پشت سر! چسبانده اند

جایی که چشمانشان

رد انگشت اشارت تو را

نخواهد دید

*** 

سوگند

 به خطبه عمارت

به رد چشمانت

به ضجّه 29 خردادت!

نخواهم گذاشت روزی

بر صحفه تاریخ نویسند

خامنه ای تنها ماند!

بگذار

ابن مجلم های در نماز

با تمام لشکرشان

بر تیزی قلم و

صفای قلبم

یورش برند!

ایستاده ام

با عهدی که با خمینی بسته ام

در همان روز که مهمانی

که تو بودی و یک تبار نور

از سر سلسله عشق و سرور!

میدانم آقا

عاقبت در این راه

پاره سرخ خواهم کرد بر دار!

 

 

سلمان کدیور – " سلیم "

 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۰ ، ۲۳:۲۴
سلمان کدیور

 

با عرض معذرت از دوستان به خاطر به روز نشدن تقریبا طولانی. امیدوارم به حساب کم کاری این حقیر نگذاشته باشند.

قبل از خواندن این مقاله، حتما این مطلب را بخوانید.

بسم الله و الله اکبر

حوادثی که امروز در جهان در حال رخداد می باشد، اتفاقات خارق العادی ای است که قطعا نشان از آبستن بودن تاریخ بشری دارد. اگر به تاریخ معاصر نبرد نیروهای کفر و ایمان نیم نگاهی بیندازیم متوجه شده ایم که سطح نزاع این دو جبهه بسیار بالا گرفته است. تفاوت این درگیری ها با سلف خودشان در این است که دامنه این نبردها در حال رسیدن به هسته های کنترلی است. قبل از اینکه تحلیل خود را پیرامون جریان جهانی بشری، در شرایط کنونی بدهم لازم به مقدمه ایست که باید عرض کنم.

در آغاز قرن شانزدهم میلادی، نهضتی در جهان متولد شد که عصر پس از آن را عصر روشنایی نام نهادند. این نهضت توسط " مارتین لوتر و کالوین " شروع و موجب ویرانی نظام نظام اروپایی تحت اقتدار کلیسای کاتولیک شد و با تقدیس نظام فکری سکولار پیشاهنگ حرکتی شد که حیات دنیوی را به اساسی ترین هدف انسان بدل ساخت چنانکه در پی آن دین از « مسئولیت ایجاد تاسیس نظام» مخصوص خود منفک و خود تابعی از نظام سکولار شد. پس از این نهضت که پروتستانیزم نام دارد، شالوده تمدن جدید بشری را مقوله ای به نام " اومانیسم " تشکیل داد.

عصر روشنایی سرآغاز تولد مکاتبی با انگیزش های نفسانی انسانی شد. اندیشه کمونیست تحت تأثیر اندیشه های مارکس و اندیشه لیبرالیسم تحت تأثیر اندیشه جان لاک، هگل و روسو و ... موفق به  تشکیل نظام حکومتی در بلوکات شرق و غرب گردیدند. رخ داد جنگ های جهانی اول و دوم و همچنین جنگ سرد، به تحلیل بسیاری از اندیشمندان حاصل درگیری های این دو قطب بود که در نهایت با پیروزی امپریالیست غرب بر کمونیست شرق زمزمه های تک قطبی شدن جهان، به نعره بلند شد.

صرف نظر از تحلیل پیشینه تاریخی اروپای قرون وسطا و همچنین بازشناسی شخصیت مارتین لوتر و کلوین و همچنین تبار شناسی مارکس و اندیشمندان غربی، باید گفت که این نظریه که مارکسیست شرق و لیبرالیسم غرب را دو قطب متضاد عنوان کرده اند، تحلیلی غلط و اشتباه است. علت این است که ریشه این دو جریان در یک خاک ریشه دارد و آن اندیشه " اومانیسم"( مکتب اصالت انسان) است.

در اصطلاح سیاسی "قطب" به  رویش تفکری گویند که دارای ریشه های مجزا و همچنین اهداف و برنامه ریزی مجزا باشند. اما این در مورد کمونیست و لیبرالیسم صادق نیست چرا که اهداف این دومکتب مشترک و ریشه آنها هم مشترک است و فقط در اجرا و مدل راه خود متفاوت هستند. حتی جهان بینی این دو مکتب  برگرفته از نظریه" تکامل " داروین است، نظریه ای که سنگ بنای الحاد جدید بشر را تشکیل داده است. پس نسبت دادن قطب، یک حیله و نیرنگ تاریخی بیش نبوده.

شاید بپرسید علت این نیرنگ چیست؟

 باید پاسخ داد هر مکتبی برای بقا در فضای تاریخ معاصر نیاز به یک رقیب و دشمن دارد، تا بتواند در قالب رقابت با او خود را مطرح یا به اهداف خود نیل پیدا کند  تا از این آبشخور اذهان عمومی مردم جهان را به مسئله ای غیر از ذات و هدف خودشان متوجه سازند. در حقیقت یک جنگ زرگری جهانی. همین است که پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی، نظریه "پایان تاریخ" ترویج می گردد. نظریه ای که تنها راه حکومت و بقای بشری را اندیشه لیبرال دموکراسی عنوان میدارد. در حقیقت هدف از تشکیل کمونیست و سپس نابودی آن توسط بنیانگذاران آن، رسیدن به این نظریه و ارائه آن بهبشر امروزبود.

در حقیقت جهان از سال 42 شروع به دوقطبی شدن نمود و در سال 57  به بار نشست و جهان تحت دو اندیشه، اسلام شیعی ناب و لیبرالیسم تلمودی،  تشکیل حکومت دادند. دو قطبی ای که  از بدو تشکیل شروع به نزاع و درگیری با طرق مختلف کردند. اسلام شیعی ناب با تکیه بر مفهومی به نام صدور انقلاب اسلامی و تشکیل هسته های مقاومت در دیگر نقاط جهان( بر طبق استراتژی نفوذ تشیع ) و همچنین نظام سلطه غرب با تکیه بر نظام سخت جنگ افروزانه و نرم توطئه گرانه  با هم به نبرد پرداخته اند.

نظام شیعی با دکترین ولایت مطلقه فقیه، جبهه هایی مانند لبنان، فلسطین، افغانستان، پاکستان، عراق، کشمیر هند، یمن، الجزایر، کشورهای حوزه خلیج، کشورهای آمریکای لاتین و ... را به شدت متأثر نمود به حدی که رقیب خود را مجبور کرد برای کنترل وضعیت آنان و برای جلوگیری از انقلابات اسلامی، به طور مستقیم  دست به اشغال و کشتار بزند. در حقیقت نفوذ فکر و عقیده  شیعی با هزینه ای کم، موفق به رساندن خسارت عمیق و استراتژیک بر نظام غرب گردیده است.

پس از این واقعه، درگیری ها با بازوان قطبی انجام گرفته است. یعنی غرب با عدم دخالت مستقیم توسط گروه های تروریستی، جنگ تحمیلی، تحریم و ... بر اسلام شیعی می تاخته و ایران هم با تقویت حزب الله و حماس، حمایت از نهضت های آزادی بخش و ... بدون دخالت مستقیم خود به رقیب ضربه های کاری زده است.

امّا تحلیل شرایط امروز

همانطور که عرض کردم امروزه سطح درگیری و نزاع بسیار بالاتر از قبل گشته. یعنی جنگ بین بازوان، کم  رنگتر و به هسته های مرکزی و کنترلی کشیده شده است. هسته شیعی به مرکزیت ایران که قلب مقاومت جهانی است و همچنین هسته یهودی با مرکزیت اروپا و آمریکا.

وقوع انقلابات عربی و شیوع بیداری عظیم اسلامی که هدف تمامی آنها قطع شدن بازوان غرب از اداره حکومت ها و همچنین تضعیف یانابودی اسرائیل است از یک سو و از سوی دیگر سرایت این انقلابات به قلب اروپا و آمریکا، این بار نه منافع غرب، بلکه موجودیت فیزیکی حکومتی غرب را تهدید میکند. در حقیقت پس از انقلاب اسلامی ایران، بیداری اسلامی به منزله ضربه ای کاری بر مدیریت جهانی غرب و انزوای آنان و برگشت حکومتی انها به قبل از قرن شانزدهم را نوید می دهد. وضعیت کنونی یونان، انگلیس، اسپانیا همچنین به وجود آمدن گروه هایی که خواستار تجزیه و جدایی برخی از ایالات آمریکا شده اند، زمزمه این ضربه تاریخی است که امام خامنه ای(روحی له الفدا) خیلی پیشتر از این نویدآن را داده بودند.

امّا وضعیت هسته  شیعی نیز چندان مناسب نیست. همانطور که این هسته توانسته غرب و حکومت جهانی آنان را یک شخم اساسی بزند، رقیب نیز بیکار ننشسته و این مرکز شیعی را مورد آماج خود قرار داده است. حمله و توطئه ای از جنس « نرم ». نقطه شروع این اوج  پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید خود که ناکام ماند امّا موج دوم آن که بسیار خطرناکتر از موج اول خواهد بود، تحت لوای تشکیل جریانی انحرافی در حال کلید خوردن است. جریانی که  با متحد شدنش با جریان فتنه انتخابات، در صورت کم کاری دلسوزان انقلاب، قادر به شخم زدن این هسته خواهد بود. یعنی اتحاد جریان غرب گرا با جریانی که قبلا نامش را " متصرفین " نهاده بودم. به نظر بزرگان انقلاب این خطر، بزرگترین خطری است که تا بحال از صدر اسلام، تشیع را تهدید نموده است.

جریان انحرافی امروز توانسته با نفوذ عمیق عقیدتی و عملی در ارکان و وزارت حساس، زمینه را برای اتفاقات بزرگی مهیا سازد. این جریان در سطح وزارت خارجه درحال قطع نمودن عملی " صدور انقلاب " که موتور حرکت انقلابات اخیر محسوب میگردد، است.

هم اکنون ایران 50 سفارتخانه خود را از طریق این جریان منحرف در سایر کشورها به حالت تقریبا تعطیل در آورده است، این به منزله شروع یک توطئه آشکار در سطح بین الملل است و از سوی دیگر ورود شخصی به نام محمد شریف ملک زاده به این داستان خود نشان از اجرای طرحی جدید در این زمینه دارد.

بنابراین مطمئن باشید در آینده رویداد های بسیار بزرگی در این هسته شیعی رخ خواهد داد. اتفاقاتی که به نظر حقیر به هیچ وجه عجیب و غیر منتظره نخواهند بود.

به این وضعیت درگیری هسته ها گویند. خوب حال باید پرسد وقتی این دو هسته دچار بزرگترین خطرات حیاتی خود شده اند، چه مفهومی را می رساند؟ این یعنی آنکه جهان بشری آبستن حادثه ای بسیار بسیار بزرگ است.

قطعا مرحله بعد از درگیری هسته ها، چیزی جز نبرد نهایی نخواهد بود. این آخرین راه و آخرین مرحله، برای  حیات هر دوقطب است که ناچارا به آن تن خواهند داد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۳۰
سلمان کدیور

 

 

برسی و تطبیق تشکیلات های سری یهود و تشیع  در برهه های تاریخی بسیار تأمل برانگیز و جذاب است. همانطور که در قسمت اول این مدخل عرض کردم، یهود تا پیش از تولد تشیع تقریبا تنها مکتبی بود که آرمان حکومت بر جهان را تحت تاثیر تعالیم تلمودی پیگیری می کرد. با تولد تشیع و ترسیم آرمان مهدویت توسط لیدرهای فکری سیاسی آن،  یهود یک دشمن فکری  فرهنگی روبرو گشت. این تخاصم از این جهت در ابتدا، فکری و فرهنگی بود چون عدد این گروه متولد شده از انگشتان دست تجاوز نمی کرد.

شیعیان بعد از پیامبر را مجموعا 5 نفر متشکل می شد. شهادت دخترپیامبر اسلام حضرت فاطمه طاهره(س) نقطه ابتدای صعود تفکر شیعی بود. نقش مبارزات سیاسی - فرهنگی  حضرت زهرا(س) در تولد و اوج گیری ققنوس تشیع، خود شرحی بسیار بلند دارد که در این مقال، مجال آن نمی باشد.

باتوجه به اینکه حقیر، نقطه تمرکز برسی تشکیلات شیعی را در این مقاله به تاریخ  اسطیلای ایلخانان مغول بر ایران و اسلام قرار داده ام، از ذکر فراز و نشیب های تشیع عبور می کنم و سراغ اصل مطلب در این برهه تاریخی را می گیرم.

مغول ها طایفه ای از قوم تاتار و از اهالی منطقه قفقاز بودند که در اوج بی تمدنی و بی دینی روزگار می گذراندند. کشورگشایی های این قوم فقط و فقط برای گسترده کردن قلمرو حکومت خود بود و هیچ هدف فرهنگی یا اعتقادی خاصی را دنبال نمی کرد.

اقوام مغول با توجه به نیازهای زندگییشان خدایان متفاوتی داشتند. بسیاری از آنان به بودیسم گرایش شدید خود را ابراز می نمودند و برخی خورشید یا جنگل را می پرستیدند.« ابن اثیر » در این مورد می نویسد: به آفتاب، هنگامی که طلوع می کند، سجده می کنند.( الکامل فی تاریخ ج 12، ص 360)

همین عدم تعصب و چندگانگی اعتقادی در بین مغولان باعث شده بود آنان نسبت به سایر مذاهب سختگیری نکنند.

وضعیت سیاسی اجتماعی ایران و اسلام در زمان حمله مغول ها بسیار متزلزل بود. اختلافات تشیع و تسنن در اوج خود قرار داشت و از سوی دیگر دربار حکومت عباسی نیز به دلیل از دست دادن جایگاه تقدس مردمی اش( که توسط شیعیان انجام می شد) به شدت رو به ضعف نهاده بود.

آنان بجای اتحاد در برابر مغولان، خرده حساب های مذهبی خود را با توسل و سعایت نزد مغول تسویه کردند. مردم ری، قربانی اختلافات مذهبی شافعیان و حنفیان شدند و مردم قم با بی رحمی تمام توسط سپاه مغول قتل عام گردیدند. ( تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران- موسسه شیعه شناسی - دکتر ترکمنی آذر- ص 234)

حمدالله مستوفی،(که پسر عمویش ارتباط تنگاتنگی با الیگارشی یهود اورپا داشت) از این دودستگی روایتی تلخ روایت می کند:

" امام رکن الدین زاکانی، نزد " جرماغون" رفت و او را وادار نمود و « تمغایی از آهن به نام امیرالمومنین عمر ابن خطاب رضی الله عنه بساخت و حکمی بستند که آن را بر آتش بر پیشانی روافض(شیعیان) نهد و کار مذهب اهل سنت به سعی او از سر، رونق و طراوت! گرفت»( تاریخ گزیده- ص 805)

شیعیان در یک اقدام هماهنگ و بر طبق اصل تقیّه  و حفظ نهال تشیع  تصمیم به تسلیم شدن در برابر مغول ها را گرفتند تا از این طریق اعتماد آنان را جلب و زمینه نفوذ  به دربار آنان و رشد در محیط جدید را فراهم آورند که موفق هم شدند.

برهه تاریخی اسطیلای مغول بر ایران مصادف است با جنگ های صلیبی اروپا علیه مسلمانان اسپانیا، یعنی اواخر قرن 12 میلادی و اوایل قرن 13. جنگ هایی که با تحریک الیگارشی یهود از یک سو و اعتقادات خرافی پاپ از سوی دیگر رواج یافته بود.

یهویان که تخصصشان گرفتن ماهی از آب گل آلود است، از این بی تعصبی مذهبی در بین مغولان بیشترین استفاده را بردند و توانستند با تصاحب پست های مشاوره و وزارت، وارد دربار مغول گردند. این یهودیان توانستند ایلخانان مغول را برای همکاری با دولت های اروپایی جهت کمک به آنان در جنگ های صلیبی مجاب کنند. چنین شد که سربازان مغول و مسیحیت، با هم علیه مسلمانان متحد شدند و توانستند دمشق به روش فجیعی قتل و غارت و به اشغال خود در آورند.

عبدالله شهبازی در اثر گران سنگ زرسالاران یهود، این وقایع را تحت تاثیر برنامه های آبرهام بن ساموئل ابولافی که از فعالین فرقه کابالی یهود بود تحلیل میکند. نامبرده یکی از مرموزترین چهره های یهودی در قرن 12 است که به تبلیغ و ترویج کابالا اشتغال داشت. او به شدت ظهور قریب الوقوع مسیح را بین مسیحیان نوید می داد و باعث شد اندیشه های اخرالزمانی یهود و فراماسونری قدرتمند شود.

در این میان تشکیلات مخفی تشیع نیز دست روی دست نگذاشت و موفق به نفوذ در دربار ایلخانان مغول گردید. خواجه شمس الدین محمدجوینی یکی از اینان بود. وی توانست " تکنودار"، پسر هلاکوخان مغول را به اسلام علاقمند سازد. او از مادر مسیحی بود و نام مسیحی " نیکلا" را بر خود داشت. تکنودار پس از گروش به اسلام نام " احمد " را برای خود برگزید و اولین ایلخان مغول بود که به طور رسمی مسلمان شد.

مسلمان شدن تکنودار، یعنی پایان اتحاد مغولان با پادشاهان اروپا و الیگارشی یهود که در جای خود ضربه سهمگینی بر پیکره فراماسونری آن زمان وارد ساخت. خاندان جوینی علاوه بر این عمل، شروع به نفوذ دادن شیعیان و دانشمندان آنان به دربار کردند.

امّا این ضربه از سوی ماسون ها بی پاسخ نماند. آنان ارغون، برادر تکنودار را برای شورش علیه ایلخان تحریک کردند. بدینسان احمدخان تکنودار در یک کودتای سیاسی شبانه، نه در جنگ به دست گروهی طوطئه گر ساقط شد.( زرسالاران یهودی و پارسی – عبدالله شهبازی – ج 2 – ص 262).

پس از این واقعه گروه های مخفی یهود توانستند با سرهم آوردن بهانه ای، خواجه شمس الدین را به شهادت برسانند. کمی بعد نیز چهار پسر او و سایر خاندان جوینی، قتل عام شدند و اتحاد دوباره مغول و پاپ تشکیل گردید.

ارغون در جنگ های صلیبی از شام به مسلمانان یورش برد و همزمان با آن، صلیبیون در عکا. عبدالله شهبازی،  معتقد است، آن مسیح موعودی که ابولافی وعده آن را به مسیحیان می داد همام ارغون بوده است. (همان- ص 271)

تکاپوی جنگ افروزانه ارغون تصادفی نبود، وی از مشاوره و هدایت یگ گروه متنفذ از زرسالاران یهود بهره می برد.( همان – ص 165). پایگاه فکری ارغون طبیب یهودی الاصلش به نام سعدالدوله بود.

شرف الدین شیرازی در تاریخ وصاف دوران اقتدار سعد الدوله را چنین توصیف کرده:

سعدالدوله با ارغون قرار گذاشت که کعبه را بتکده سازد و مردم را به پرستش بتان الزام کند.

امّا این بار دست شیعیان دربار بود که سعدالدوله را ساقط کرد. شیعیان توانستند با تحریک درباریان، مرگ ارغون را بر گردن سعدالدوله بیندازند و فرمان قتل او را بدین اتهام بگیرند.

به گزارش وصاف شیرازی، سلطه یهودیان چنان بود که مردم قتل سعدالدوله را " زوال یهود" دانستند. تاریخ ایران کمبرج از سعدالدوله به عنوان " بانفوذترین یهودی، در تاریخ ایران پس از استر و مردخای و پس از عزرا و نحمینا " یاد می کند.

پس از ارغون، پسرش غازان خان بر تخت نشست که پیشتر با اسم محمود به اسلام تشرف یافته بود. ایلخانان مغول پس از تشرف به اسلام  توسط شیعیان با شیعه اثنی اشری آشنا می شدند. اولجایتون خان، ایلخان بعد از غازان خان، با اینکه از مادر مسیحی بود مسلمان شد و نام سلطان محمدخدابنده را برخود نهاد. او ابتدا بر مذهب تسننن بود سپس تحت تاثیر علامه حلی شیعه شد. (همان- ص 272 و همچنین  سفرنامه ابن بطوطه – ج 1 – ص 219)

در دوران سلطنت غازان خان، پزشکی  یهودی در دربار میبینیم. او را به نام " خواجه رشیداالدین فضل الله همدانی" می شناسیم. او توانست به مقام وزرارت غازان خان برسد و اهداف ماسونی یهود را ادامه دهد. در این راستا نیز وزیر دیگر غازان  به نام " امیر نوروز" که شیعی بود، توانست " اصلاحات غازان خانی" را به اجرا در آورد. این اصلاحات باعث آبادانی زیرساخت های عمرانی کشور و قدرت یافتن بیشتر تشیع گردید.

 

 

------------------------------------------------------------

بعدنوشت:

١-کابالا:

 کابالا تفسیر رمزگونه‌ای از کتاب‌های مقدس عبری است. نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و بسیار راز آلود و مرموز است.

کابالا خاستگاه نظری و عملی فراماسونری است طوری که آرمان ماسون ها،‌برپایی نظام حکوت جهانی بر اساس این مکتب است. این مکتب ریشه در تعالیم الحادی مصریان باستان دارد که توسط کاهنان نفوذی در بنی اسرائیل( که با آن قوم با موسی(ع) هجرت کرده بودند)‌ وارد یهودیت گردید. مروج اصلی کابالا در یهودیت را همان سامری مشهور میدانند.(در این مورد نیز خواهم نوشت اگر خداوند بخواهد و عمر باقی باشد)

 

٢ - در قسمت بعد این مقاله به روند نابودی حکومت عباسیان توسط تشکیلات مخفی شیعه می پردازیم همچنین نقش زن مبارز و شیعی به نام " فاطمه خاتون" را مورد برسی قرار می دهیم.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۰ ، ۱۴:۱۶
سلمان کدیور

دوستان عدالتخواه در تجمع استانداری حاضرند؟

این سوال و چندین و چند پرسش با این مظمون، دیروز از دوستان مختلف به دستم رسید. پرسشی که برخی به کنایه، برخی هم برای اعلام موضع عدالتخواهان پیرامون تجمع روبروی استانداری، از بنده و سایر دوستانم پرسیدند.

هرچند مدتی است از حال جسمی مناسبی برخوردار نبوده و به توصیه پزشکان برای دور بودن از محیط پر استرس و تنش، خارج از شیراز به سر می برم و پرداختن به این امور را هم برایم منع نموده اند، امّا با توجه به اینکه  میدانم که تا وقتی این چشم و دهان از خاک گور پر نشده باشد، لحظه ای تاب ندیدن و نگفتن ندارند، ذکر چند تذکر را به قشر خاصی از برادرانم خالی از لطف نمیدانم.

ابتدا باید عرض کنم که وقتی خبر تحصن دانشجویی منتشر شد بسیاری با بنده و دوستان پیرامون نظرمان راجع  این اقدام  تماس گرفتند که ما هم بنا بر اعتقادمان این حرکت را عملی مثبت و واجب تلقی و دوستان را برای شرکت در این مراسم تشویق و ترغیب نمودیم. هر چند که برخی دوستان بنا برعقاید خاصشان در مورد عدالتخواهان، ما را مورد کم مهری قرار دادند امّا ما بنا بر رسالتمان بر خودمان واجب کرده که به مسئولین دانشجویی این مراسم تماس و برای برگزاری هر چه بهتر و با شکوهتر تحصن طرح و برنامه ارائه دهیم و برای هرگونه همکاری اعلام آمادگی کنیم.

امّا اصل کلام

ظاهر این تحصن این است که برای مقابله با نفوذ هر چه بیشتر جریان انحرافی در شهرو استان  برگزار شده که بسیار مبارک و مناسب است، امّا برادران  عزیزم به راستی آیا در فارس و شیراز تنها جریان انحرافی ای که شکل گرفت تیم مشایی – احمد زاده بود؟ آیا مقابله با آنها مثل همین مقابله امروزمان، واجب و ضروری نبود؟

یکی از همین دوستان دیروز پیام داد که امروز روبروی استانداری زمین نماینده ولی فقیه است و حمایت از ایشان حمایت از رهبری. نکته بسیار صحیح و امری بدیهی را بیان فرمودند، امّا بنده در جوابشان عرض کردم چرا برای حمایت از رهبری و نماینده محترمشان در شهر، گزینشی برخورد می کنید؟ چرا میدان هایی که ذره ای در آن برای آبرو و جان و مال شما خطر تولید می کند را به بهانه های واهی رها کرده و عدالتخواهان را در آن تنها نهادید، امّا  در این میدان و میادین مشابه،  که خطری شما وگروه هایتان را تهدید نمی کند هیچ، بلکه  به رزمندگان آن هم مدال لیاقت و شجاعت و البته غناعم جنگی! نیز تعلق می گیرد، فوج فوج صف کشیده اید؟ چرا این همه نیرو و پتانسیل را برای درد های بنیانی و اساسی، حاضر به میدان اوردن نبوده اید؟

سال های سال در این شهر و استان گروه های انحرافی، به اسم دین و انقلاب، به اسم رهبری و ولایت فقیه، به جان مستضعفین و پابرهنگان افتادند، گوشتشان را خوردند و استخوان هایشان را جویدند، و آنان را نسبت به نظام و رهبرش بدبین نمودند،‌ امّا شما( منظورم گروه خاصی است) نشستید و نگاه کردید. و کاش به به همین اکتفا می کردید.

شما وقتی که نعره عدالتخواهان در شهر بلند شد، به توجیح فساد مفسدین مبادرت ورزیدید و آتش توپخانه ای خویش را به جای آنکه متوجه مفسدین کنید؛ به سوی عدالتخواهان نشانه بردید. امّا حالا که تغییر استاندار به منافع احزاب و گروه های شما ارتباط مستقیم دارد، همگی یک دست و یکپارچه روبروی آن صف کشیده اید.

آیا تبعات سوء جریان انحرافی و قدیمی فارس، کمتر از آثار سوء جریان آقای "م"  بود؟

و این فراز از خطبه منای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را خواندم.

...  شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده­اید. این حقوق را نادیده گرفته­اید و سکوت کرده­اید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند امّا هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید.

شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش­ها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همه­ی این کوتاهی­ها از خدا بهشت را هم میخواهید؟ پس از همه­ی این عافیت طلبی­ها و دنیا پرستی­ها منتظرید که در بهشت همسایه­ی پیامبران او باشید! در حالی که من میترسم خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامات خداست. دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت­خواهان را اکرام و احترام نمیکنید و تکلیف شناسان را قدر نمیدهید.. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. میبینید که پیمانهای خدا در این جامعه نقض میشود و آرام نشسته­اید و فریاد نمیزنید اما همین که به یکی از میثاقهای پدران( و احزابتان) بی­حرمتی شود داد و بیداد به راه میاندازید.

شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود.

برادران عزیزم

آیا نمیدانید همین جریان انحرافی که الان تبدیل به زگیل چرکین انقلاب شده، قسمتی از منابع مالی و موتورهای سرمایه اش را گروه هایی در حال تامینند، که در فارس به فساد عمل کردند و شما سال ها با سکوتتان آنها را پرورش و یاری دادید؟ افرادی که  قبل از اجرای طرح باغشهرها کرم هم نبودند، امّا به مدد خوردن مال ضعفا و پابرهنگان از یک سو،‌و توجیح مفسده آنان توسط شما و احزابتان از سوی دیگر، تبدیل به اژدهاهای هفت سر شدند. افرادی که به مدد دلالی یکی از آقازاده های معلوم الحال، هم اکنون با پول هایشان در ستاد انتخاباتی آقای " م" و همین جریان انحرافی، مشغول فعالیت و فسادند. کاش اندکی تعقل می کردید.

دوستان عزیزم

شما نشان دادید که همراه و همدل خوبی برای بزرگان خود نیستید. چرا که همیشه و در هر شرایطی و با هر عملی، متعصبانه از آنان دفاع کردید. فکر کرده و میکنید که با این عملتان جایگاهشان را حفظ و به آنان یاری می رسانید، اما اشتباه کردید. این کارتان نه تنها به نفع آنان تمام نشد، بلکه با بستن چشم و گوش آنان، آنها را به پرتگاه رسوایی و بی خبری نزدیک و زمینه فساد بزرگتری را مهیا نمودید.

مگر علی(ع) نبود که به مالک فرمود، ای مالک با من همانند پادشاهان روم و ایران، به تملق سخن مگویید بلکه مانند پادشاهان جبار و ستمگر، زبان نقد و اعتراض بر من تیز کنید. پس چرا هیچگاه بزرگانتان را نصیحت و نقد مشفقانه نکردید و زبان اعتراض در برابر عملکردشان نگشودید.

خدا را شاهد میگیرم که این حرف ها را نه از روی کینه و حقد بلکه خالصانه برای رضای خداوند متعال و تذکر به شما و خودم می گویم. برای اینکه میبینم طوری در حال اقدامید که به شدت در قیامت ماخذه خواهید شد در حالی که هیچ یار و یاوری جز عملتان نخواهید داشت. همانگونه که بنده حقیر برای تذکر ندادن این موارد و همچنین امور دیگر ماخذه و مورد سوال قرار خواهم گرفت.

این قائله، مانند تمام قائله ها ختم خواهد شد، امّا میدان های نبرد همچنان پا برجا خواهد ماند. استاندارها میروند و می آیند و این آرمان های اسلام و انقلاب است که همیشه در برابر تمامی جریان های انحرافی نیاز به مجاهد و مبارز دارد. بی شک بعد از این نبرد که همه ما در یک جبهه ایستاده ایم، جبهه های نبرد دیگری نیز بپا خواهد شد. جبهه هایی که  علاوه بر آبرو و مال، به خون نیاز دارد. امید من آن است که در آن جبهه ها نیز مشترک علیه ظلم و بیداد شمشیر بزنیم که دست خدا با جماعت است.

هر چند که روی سخنم با گروه قلیلی از دوستان بود، امّا امیدوارم به این درد نوشته، نه به چشم سوء، بلکه به چشم نقد درون گفتمانی و نصیحت و تذکر برادرانه و مشفقانه بنگرید، که تنها خداست که از قلب ها و نیّت ها آگاه است و خود او نیز شهادت می دهد که عدالتخواهان خود قربانیان این جریانات انحرافی( چه سابق و چه هم اکنون) در فارس بوده اند. 

به سهم خود و دوستانم لازم میدانم برای چندمین بار، برای هرچه بهتر برگزار شدن این تجمع مبارک و اقدام صحیح، اعلام آمادگی کنم و قطعا در این مسیر نیز، از هیچ اقدام و کمکی مضایقه نخواهیم کرد.

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۲
سلمان کدیور

سخنان مقام معظم رهبری در جلسه اندیشه راهبردی، بی شک فصل جدیدی را در باب عدالت و عدالتخواهی پیش روی مجاهدین این عرصه گشود. ایشان پس از برسی مبانی نظری  مقوله عدالت، در آخر کلام به بحث عدالات فردی، یعنی اعمال عدالت بر نفس، پرداختند و تاکید بر اعتقاد به مبدء و معاد را به عنوان شالوده و ریشه اخلاق عدالتخواهان عنوان نمودند.

اولین نکته ای که عدالتخواه باید به آن واقف باشد، و در اثر تمرین و ممارست به آن دست یافته باشد کنترل هوای نفس در مقابله با مخالفین و منتقدین است. انچه پر واضح است این است که در تمامی اعصار تاریخ، عدالتخواهان همیشه قربانی نظام های دیکتاتوری و صاحبان قدرت و ثروت بوده اند. کسی که گام در راه و مسیر عدالتخواهی بر می دارد، به قول معروف باید پی این داستان را به تن مالیده باشد. عدالتخواهان، در تمامی طول تاریخ بشر، آماج حملات ناجوانمردانه جانی و مالی و شخصیتی بوده اند و این یک حقیقت تلخ است.

عدالتخواهی که انقدر بر نفس خویش مسلط نیست، و آنقدر که لازمه این راه است، سینه خود را شرح نداده باشد، تا افواج نامردمی ها و ستمکاری هایی که بر او وارد می آید را تاب بیاورد، عاقبت  در میانه راه با عملکرد غیر عقلانی خویش باعث تباهی نفسش و بد نامی راهی که در آن قدم نهاده می شود. پله اول تربیت نفس، کسب شرح صدر است. یعنی سینه ای به وسعت آسمان که دردهای بشری را به جان بخرد بدون اینکه احساس دردش را گوشی حس کند.

عدالتخواهان با دشمنان و منتقدین خود نیز باید به عدالت و اخلاق رفتار کنند. دلیلی نمی شود که کسی بر آنها تهمت زد، دروغ بست، ظلم کرد، آنان نیز به همین روش به مقابله به مثل بپردازند که اگر مرتکب چنین اعمالی شوند، دیگر نمی شود آنها را عدالتخواه نامید. عدالتخواه حق ظلم کردن بر دشمن خود را هم ندارد. و باید در حق او عدالت و مدارا را رعایت کند، هر چند که دشمنش این کار را نکند و حتی از این فضل و جوانمردی چیزی نفهمد.

امام سجا(ع) در دعای مکارم الاخلاق، که باید مانیفست اخلاقی عدالتخواهان باشد، چنین می فرمایند:

 

... خدایا بر محمد و الش درود و سلام فرست و توفیق ده، تا نسبت به کسی که با من نادرستی کرده، خیرخواه باشم و با آنکه  از من دوری گزیده، بپیوندم، و کسی که مرا نومید ساخته به بخشش عوضش دهم، کسی را که  از من بریده و ظلم کرده، به بخشش مکافات نمایم و از آنکه از من غیبت نموده به نیکی یاد کنم و نیکی نیکوکاران را سپاس گزارده و از بدی چشم پوشی نمایم ...

خدایا

مرا به زینت صالحان آراسته فرما و زیور پرهیزگاران را بر من بپوشان و با توفیق برای گسترش عدالت، فرونشاندن خشم، خاموش کردن اتش کینه، گرد آوردن پراکندگان از هم رنجیده، اصلاح فساد و آشتی دادن بین مردم، ترویج خیر و نیکی، پنهان نمودن عیب و زشتی، نرم خویی، فروتنی و شکسته نفسی، خوش رویی و وقار، خوش خلقی با مردم و پیشی گرفتن به سوی فضیلت و نیکی، و برگزیدن احسان بی آنکه جزای احسانی در میان باشد، سرزنش نکردن و کمک نکردن به غیر مستحق، و گفتن حق اگر چه سخت باشد، و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگر چه بسیار باشد، و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد، و همه این خصلت ها را به وسیله طاعت و فرمان برداری و همیشه همراه جماعت مومنین بودن و واگذاشتن بدعت گزاران و آن که رأی و اندیشه اختراع شده به کار برد، آن را کامل گردان

اگر به کلمات و عبارات فوق تاملی بکنیم خواهیم فهمید که در حقیقت تفاوت عدالتخواهان با دیگر نحله های فکری در همین نکته نهفته است. عدالتخواه بی اخلاق با عدالتخواهان کمونیست و بی دین که اخلاق را به عنوان فرع هم در نظر ندارند و به حساب نمی آورند برابر است. در حقیقت عدالتخواه نیست اصلا.

عدالتخواه باید به این نکته واقف باشد و نفس خویش را بر آن تربیت کرده باشد که ممکن است چیزی که برای عوام مباح است، برای او و خانواده او، مکروه یا حتی حرام باشد.

رعایت عدالت در زندگی شخصی عدالتخواه از این معبر می گذرد ... " فلینظر الانسان علی طعامه " ... انسان باید به طعامش بنگرد. عدالتخواه باید بداند و خوب حساب کند که آنچه را به عنوان خوراک جسم و روح کسب می کند از کجا و به چه راهی بدست آمده است. باید دقیق و ریز باشد. فریب هر نحله و میز و صندلی ای را نخورد. فریب اهالی سیاست که کارشان سیاسی کاری منهای اخلاق و انقلاب است را نخورد.

عدالتخواه باید مبانی فکر ای که کسب می کند و طبق آن قصد عمل دارد را بازبینی کند. چرا که این مبانی به منزله طعام و خوراک او محسوب می شود. ببیند بر چه نظر و الگویی در حال عمل است. فریب هوای نفس را نخورد که خدای ناکرده طعام جسم و روحش آغشته به ظلم بر موری بشود. این است اخلاق عدالتخواهان!

امام صادق(ع) در باب تجارت کردن شیعیان خودشان می فرمایند، کسی می تواند از شیعیان ما تجارت کند که دو خصلت را در خود ملکه کند. اول آنکه عیوب مالش را بیان نماید و دوم اینکه حسن و تبلیغ مالش را نکند. شما دیده اید وقتی که وارد بازار می شوید کاسب ها و تجار چطور با آب و تاب از جنس و کالای خودشان بلند بلند می گویند تا مشتری جلب کنند، شیعه این کار را صحیح نمیداند، این روش را در مردود می داند. کسی که به فرض لباس می فروشد، حق ندارد نعره بزند و تمجید لباسش را بگوید، چه بسا اینکه فقیری بشنود و توان خریداری  آن را نداشته باشد. این است فقه و اخلاق شیعی!

حضرت امیر(ع) می فرماید شیعه ما نیست آنکه لباسی را برای تفاخر بر تن نماید. فخر فروشی کند، مانور تجمل و ثروت بدهد. بر شیعه خالص حرام است که در میان فقرا با لباسی بالاتر از سطح متوسط ظاهر شود. حالا این لباس معانی دیگری هم دارد... لباسُ تقوا ذالک خَیر ... بهترین لباس لباس تقواست ... وای بر کسی که با تقوایش بر دیگران فخر بفروشد، یا اینکه، همسران شما لباس های شما هستند ... شیعه آن کسی را که شب عروسیش توی خیابان ها مانور می دهد را طرد می کند. چه برسد به آنکه بر زن و شوهر و مال و تعداد فرزند، خاندان ،اصالت و نژاد و ...  بر دیگران فخر فروشی کند. این است رعایت عدالت در حق احساس و دل دیگران، در نگاه بزرگان شیعه!

ببینید، چقدر ظراف دارد این فقه. چقدر موشکافانه است این مکتب. حالا چطور کسی که خودش را عدالتخواه می داند، عدالت را در جنبه های فردی خویش رعایت نکند و آنوقت می تواند دم از منش علوی بزند.

خدا را شکر میکنم که این خصایص حسنه در بین بچه های عدالتخواه روشن و بارز است. دوستانی که اگر  چه بسیاری بر منش و رفتار سیاسی آنها نقد دارند، امّا هیچکس نتوانسته اخلاق مداری و صبر آنان را زیر سوال ببرد. جوانمردی و شرح صدر آنان را مورد خدشه قرار دهد. در حقیقت علت بزرگ شدن و بلند شدن گفتمان ناب اسلام شیعی از این تریبون همین بوده و هست. که از خداوند توفیق روز افزون آن و همچنین پناه دادن از شر نفوسمان را خواستارم.  متاسفانه برخی می خواهند این ابتکار بزرگ و این امتیاز نایاب را مورد صدمه و لطمه قرار دهند که ناکام خواهند شد ان شاالله.

چند مدت اخیر فضای سیاسی شهر بیش از پیش مزین به این رذالت ها شده است. عدم رعایت تقوی و رعایت انصاف در حق مخالفین و منتقدین.  جدیدا وبلاگی راه انداخته اند که به اقای حائری بهتان های نامربوط زده اند، آمده اند و گفته اند که این کار بچه های عدالتخواه است. کار فلانی و فلانی است.

 خیلی رسمی و بدون شرم، می گوید برای اینکه عدالتخواهان را رسوا کنیم و این همه تهمت را نثارشان کنیم، به قرآن استخاره کرده ایم. پناه بر خدا می برم از این همه جهل. برای ارتکاب به گناه از خداوند طلب خیر می کنند. برای خیانت به نفس خویش، برای دروغ گفتن استخاره می کنند. کلی توهین می کنند، بهتان می بندند و هر چه می خواهند می نویسند، بعد زیرش می نویسند، ولعاقبه للمتقین ... پناه می برم به خدا، که شیطان چطور اعمال زشت برخی را زینت می کند. رنگ قرآن و استخاره می زنند، رنگ تقوا و دینمداری می زنند. خوب مثل مرد بگو خودم به این نتیجه رسیدم،‌خودم تصمیم به عمل گرفتم،‌ چرا از دین مایه می گذاری؟

آن کسی که داعیه دار اصلاح است، داعیه دار کار اجتماعی و زندگی جهادی است، داعیه دار ولایت و رهبری است، چطور جرأت می کند این حرف های سنگین را به زبان بیاورد بدون آنکه کوچکترین توجهی به آنچه که می گوید و می نویسد بکنند. بدون اینکه عدالت را اول در حق نفس خویش عملی کرده باشد.

------------------------------------------------------------------

بعد نوشت:

بنا بر فضای مسموم سیاسی که در شهر پیش آمده، و همچنین مشورت های صورت گرفته با دیگر دوستان ، و اینکه قول و نقل های بسیاری به اسم مجمع دانشجویان عدالتخواه از سوی اشخاص بسیاری نقل می گردد، اینجانب به عنوان دبیر این تشکیلات ضمن ابراز تقدیر و تشکر از دوستانی که برای رفع شبهات پیش آمده اقدام کرده اند، اعلام می کنم که  از این به بعد، پاسخگویی به سوالات دیگران و رفع شبهات آنان پیرامون فعالیت عدالتخواهان فقط از طرف شخص بنده مورد وثوق بوده و نقل و قول دیگران به معنی موضع این مجمع نمی باشد.

برخی می خواهند ما از اهدافمان غافل و به دفاع از خودمان بپردازیم. بنده اعلام میکنم که ما هیچگاه چنین کاری نکرده و نمی کنیم. نگاه ما رو به جلوست و اهداف ما متعالی تر از آن که بخواهیم وقتی صرف جواب دادن به برخی حرف و حدیث ها در مورد شخص خودمان  کنیم. اصلا شأن ما در این نیست. همت ما و دوستان ما وجبهه ای که در آن سنگر داریم بنا به دستور امام(ره) نگاهی جهانی است نه مقطعی و فردی. در صورتی هم که شبهه ای پیش بیاید، شخص بنده ، با مشورت با دوستان به آن پاسخ خواهم گفت.

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۰۷
سلمان کدیور